اسپانیای اسلامی از زمان فتح آن توسط اعراب تا اخراج آخرین مسلمانان از گرانادا (1492) نمایانگر نوع دیگری از تمدن اسلامی در عصر خلافت میباشد. این تمدن که حاصل جذب مردمان اسپانیایی و بربر در فرهنگ عربی-اسلامی بود در اثر برخورداری از رونق بالای اقتصادی به سرعت به اسپانیا گسترش یافت. مسجد بزرگ کوردوا، باغها، فوارهها و حیاطهای قصرالحمرا، اشعار موشّعات و زجال (1) باغهای سوایل و والنسیا، و کتابهای مربوط به فلسفه و علوم طبیعی از یادگارهای ماندگار اسلام و مسلمانان در اسپانیا میباشند. اسپانیا کانون اصلی انتقال فلسفهی یونان از جهان عرب به اروپا بود. برچیده شدن تمدن اسلامی این منطقه توسط اروپاییان، اخراج عربها از این منطقه و بازگشت مجدد آن به آغوش اروپایی مسیحی نقطهی مهمی در تاریخ این منطقه به شمار میآید.
اسپانیای اسلامی با همهی شکوه و جلالش یکی از ایالات دستگاه خلافت به شمار میآمد. منطقهی اسپانیا که در نتیجهی تهاجمات مکرر واندالها و آلاریکها نظم و سازمان خود را از دست داده بود در سال 711 از سوی نیروهای عرب و بربر شمال آفریقا به رهبری طارق مورد حمله قرار گرفت و به دنبال شکست رودریگو، پادشاه ویزیگوت، توسط این نیروها به تصرف مسلمانان درآمد. پس از تصرف این منطقه عربها به سوی فرانسه حرکت کردند اما در سال 732 در جنگ پواتیه از چارلز مارتل (2) شکست خوردند و بدین ترتیب از تصرف فرانسه بازماندند.
عربها به محض تصرف اسپانیا نتوانستند دولت نیرومندی را در آنجا به وجود بیاورند. در حالی که اعراب فاتح سرزمینهای شرقی اغلب در روستاها و شهرهای پادگانی مستقر میشدند و زمینهای زراعی را در اختیار زمینداران قبلیشان باقی میگذاشتند، فاتحان اسپانیایی زمینهای زراعی این منطقه را بین طوایف عرب و بربر تقسیم میکردند. این عمل باعث بروز کشمکش بین طوایف مختلف مسلمانان در اسپانیا گردید. در همان نخستین دههی سلطهی مسلمانان بر اسپانیا طوائف بربر این منطقه که زمینهای کوهستانی و کم محصول گالیسیا و کانتابریا به آنها واگذار شده بود علیه فرمانداران عرب خود دست به شورش زدند. این شورشها توسط عربهایی که از سوریه گسیل شده بودند سرکوب گردیدند عربهای این منطقه خود به دو گروه قیسی و یمنی تقسیم میشدند که یک گروه از آنها اولین ساکنان عرب این منطقه بودند و گروه دیگر بعدها به این منطقه مهاجرت کرده بودند.
مهاجرت عربها به اسپانیا عامل بسیار مؤثری در عربیزه و اسلامیزه شدن این منطقه بود. عربهایی که در این منطقه ساکن میشدند افراد بومی این منطقه را به عنوان موالی، برده و یا مزدور به خدمت خود درمیآوردند و همچنین گاهی با خانوادههای محلی پیوند ازدواج برقرار میکردند. بدینوسیله تا قرن نهم تکلم به زبان عربی در بین مردمان بومی این منطقه به طور گستردهای رواج یافت و بسیاری از آنان به اسلام گرویدند. خلاصه اینکه با رواج گستردهی اسلام و فرهنگ عربی در بین مردمان اسپانیا و کمرنگ شدن تفاوتها بین عربها و مردمان عربیزه شدهی این منطقه یک جامعهی عربی-اسپانیایی یکدست و همگون پا به عرصهی وجود گذاشت.
رونق اقتصادی اسپانیا در جریان دو قرن نهم و دهم عامل مهمی در شکلگیری چنین جامعهای بود. به دنبال ورود الگوهای کشت و کار شرقی به اسپانیا کشت محصولات ارزشمند جدیدی از جمله گیلاس، سیب، گلابی، بادام، انار، انجیر، خرما و نیشکر، موز، کتان، و ابریشم در این منطقه آغاز گردید. به علاوه به تقلید از الگوی آبیاری دمشق، در اسپانیا نیز میزان واگذاری آب به هر کشاورز براساس وسعت زمین وی تعیین میشد. ولی به هر کس به مدت معین و ثابتی آب داده میشد. جریان تقسیم آب در این منطقه یا توسط یکی از مقامات شهری و تحت نظارت «صاحب السقیه» انجام میگرفت (صاحب السقیه بر جریان توزیع آب نظارت داشت و مواظب بود تا در این خصوص عدالت رعایت شود.) و یا یک مدیر آبیاری که از سوی جوامع محلی تعیین میشد به انجام این کار اقدام میکرد. علاوه بر برخورداری از رونق کشاورزی در نتیجهی از بین رفتن تسلط بیزانس بر مدیترانهی شرقی، اسپانیای اسلامی از رونق تجاری نیز برخوردار گردید. بدین ترتیب شهرهایی مثل سوایل و کوردوا در نتیجهی افزایش تولیدات کشاورزی خود و دستیابی به تجارت بینالمللی از رونق بسیاری برخوردار شدند و سطح رفاه در این منطقه شدیداً افزایش پیدا کرد.
حاصل این تحولات اجتماعی و اقتصادی ثبات سیاسی بود. بعد از اینکه فرمانروایان ضعیف متعددی بر اسپانیا حکومت کردند سه پادشاه مقتدر زمام امور اسپانیا را در دست گرفتند و حکومت اسلامی باثباتی را در این منطقه به وجود آوردند. عبدالرحمن اول (88-756) نوهی هاشم، خلیفهی اموی، اولین حاکم قدرتمند اسپانیا بود. او با کمک بربرهای شمال آفریقا و طرفاران سوری امویان توانست بر اسپانیا تسلط یابد و سلسلهی امویان اسپانیا را به وجود بیاورد. این رژیم به پیروی از عباسیان شورشهای محلی را سرکوب کرد و سربازانی که در اصل ساکن شمال ارتفاعات پیرنه بودند ارتش وفاداری را تشکیل داد. عبدالرحمن دوم (52-822) نیز به دستگاه اداری حکومت تمرکز بیشتری بخشید، از بین بازرگانان و طرفداران خود افراد جدیدی را به مناصب حکومتی گماشت، بخشی از منابع درآمدزا را در انحصار دولت درآورد و به علاوه بازارهای شهری را تحت کنترل دولت قرار داد. عبدالرحمن سوم (61-912) نیز باعث تثبیت هر چه بیشتر حکومت مرکزی شد. وی با استفاده از مردانی که از شمال اسپانیا، آلمان و کشورهای اسلاونشین به اسارت گرفته بود ارتشی را برای خود تشکیل داد. وی بعدها بربرهایی که هیچ خاستگاه قبیلهای نداشتند و همچنین بومیانی را نیز به جمع اسیران سرباز خود (صقالبه) اضافه کرد و بدین ترتیب قدرت نظامی حکومت را بیش از پیش افزایش داد. عبدالرحمن سوم دستگاه اداری حکومت را نیز تقویت کرد. وی شخصی را با عنوان «حاجب» که از نظر رتبه و مقام همسطح وزیر بود برای تصدی دستگاه اداری و جمعآوری مالیات منصوب کرد. او همچنین افرادی را به عنوان مأموران ایالتی أخذ مالیات منصوب کرد تا مالیاتها را جمعآوری کنند و مازاد آن را به کوردوا بفرستند. در زمان وی تمامی بیست و یک ایالت رژیم توسط افرادی که از سوی حکومت مرکزی منصوب میشدند اداره میگردیدند (البته نواحی مرزی توسط رهبران و اربابان خرده پای محلی و به طور موروثی اداره میشدند). به علاوه فردی نیز با عنوان قاضی ادارهی دستگاه قضایی و سرپرستی موقوفات را بر عهده داشت.
همچنین عبدالرحمن سوم با ترویج و حمایت از قالبهای فرهنگی رایج در حکومت عباسیان سعی کرد مشروعیت رژیم خود را بر مبنای جدیدی قرار دهد. از این رو فرهنگ اسلامی اسپانیا در زمان وی با وجود اینکه برخی از ابعاد فرهنگ محلی را در خود جای داده بود اقتباسی از فرهنگ اسلامی-عربی خاورمیانهای بود. فرهنگ درباری رایج در زمان وی به تقلید از فرهنگ درباری عباسیان سعی در تلفیق و ترکیب سمبولهای اسلامی و جهان شمول داشت. عبدالرحمن همچون عباسیان خود را خلیفه و امیرالمومنین مینامید. توسعهی مسجد کوردوا، احداث شبکههای آبیاری و اعلان جهاد برای متوقف کردن حملات مسیحیان شمال اسپانیا از دیگر اقدامات عبدالرحمن سوم بود.
شعر مهمترین چهرهی جهانشمول تمدن اسلامی در اسپانیا بود. اشعار عربی که در اوایل دورهی امویان در اسپانیا سروده میشدند دارای سبکهای غربی-شرقی و بیانکنندهی احساسات جنگاورانهی فاتحان عرب و علایق گروهی آنها بودند. سبک بغدادی یکی از سبکهای رایج در این زمان در اسپانیا بود که توسط زریاب (857-789) شاعر و خوانندهی معروف به این منطقه آورده شده بود. نخستین اشعار عربی-اسپانیایی از نظر قالب شعری معمولاً «قصیده» بودند. بعدها قالبهای شعری جدیدی در اسپانیا پدید آمدند که ترکیبی از قالبهای شعری عربی و رومی بودند. اشعاری که به این قالبها سروده میشدند گاهی دارای ترجیع بندهایی (خارجه) به زبان رومی بودند. در این اشعار بخش عربی، شعری بود عاشقانه در رابطه با موضوعات درباری و با آهنگی مردانه؛ اما ترجیعبند معمولاً زبان حال طبقات پایین یا یک کنیز مسیحی بود و لحنی زنانه داشت. به هر حال با نگاهی به نظام وزنی، عروض هجایی، و آرایش قافیهها در اشعار عربی مربوط به دورهی امویان در اسپانیا به تأثیر و میزان نفوذ شعر و فرهنگ رومی در آنها پی میبریم.
علاوه بر شعر دیگر فعالیتهای ادبی و علمی نیز در زمان خلافت امویان بر اسپانیا رشد و توسعه یافتند. در این دوره علمای شرقی متعددی به اسپانیا مهاجرت کردند و کتابخانههای درباری مملو از کتاب شدند. علوم صرف و نحو و لغت شناسی برای نخستین بار از عراق وارد اسپانیا گردیدند. اولین اثر ادبی سبک شرقی نیز در این منطقه توسط ابن عبدربّه (وفات 940) نگاشته شد. علاوه بر ادبیات و علوم ادبی در سایهی حمایت امویان رشتههای دیگر علمی نیز نیز در اسپانیا مورد توجه قرار گرفتند. با ورود کتاب ارغنون (3)، فلسفهی ارسطو در اسپانیا شناخته شد. کتابهای جمهوریت، نوامیس (4)، و تیمائوس (5) افلاطون نیز به اسپانیا آورده شدند و بدین ترتیب علمای آندلس با افکار افلاطون آشنا گردیدند. آثار پزشکی گالن نیز در این منطقه مورد توجه قرار گرفتند و ترجمهی جدیدی نیز از اثر کلاسیک «متریا مدیکا» (6) تهیه گردید. همچنین آثار عربی که در خصوص هندسه و نجوم بودند برای نخستین بار در قرن دهم توسط علمای آندلسی به لاتین ترجمه شدند.
آثار معماری ساخته شده توسط امویان اسپانیا-مساجد، کاخها، و حمامها-نیز در اصل دارای سبک معماری شرقی میباشند. از جملهی این آثار مسجد کوردوا میباشد که توسط پادشاهان متعددی گسترش یافته و بازسازی گردیده است. این مسجد سالن وسیعی است با ستونهایی که در بالای آنها طاق نماهای نعل اسبی زیبایی قرار دارد. محراب این مسجد نیز دارای یک طاق قوسی صدفی شکل و یک طاق نمایی نعل اسبی است که نشان دهندهی جهت قبله میباشد. اگر چه نقشه و طرح این مسجد طرحی اسلامی است اما برخی از عناصر معماری ویزیگوتی و رومی نیز در آن بکار رفتهاند (7). قسمتهای داخلی این مسجد در طی سالهای 961 تا 966 به طرز زیبایی معرق کاری شد. مسجد مذکور همانند مسجد دمشق نمونهی عینی ترکیب و تلفیق ارزشهای سنتی و غیر اسلامی با ارزشهای اسلامی میباشد. در قرن دهم خلفای اموی اسپانیا همچنین شهر سلطنتی جدیدی را با نام «مدینةالزهراء» (8) احداث کردند. این شهر که کاخها، فوارهها، و باغهای با شکوه و زیبایی داشت به تقلید از مجموعهی سلطنتی بغداد بنا گردیده بود.
به هر ترتیب در دوران حکومت امویان بر اسپانیا تمدنی عربی اسلامی در این منطقه پا به عرصه وجود گذاشت. در این دوره مکتب فقهی سوری که توسط الاوضعی (9) بنیاد نهاده شده بود با حمایت نظامیان سوری که در دستگاه حکومتی فعالیت داشتند وارد اسپانیا گردید. اما این مکتب نتوانست در بین مردم گسترش یابد. زیرا مسلمانان اسپانیا بیشتر به مکتب مالکی متمایل بودند. مکتب مالکی از شمال آفریقا وارد اسپانیا شده بود. مکتب شافعی نیز توسط علمای شرقی به این منطقه آورده شد. در جریان قرن نهم مطالعهی احادیث در اسپانیا رواج یافت. در این قرن علمای ساکن اسپانیا به دو دسته تقسیم میشدند: یکی شیوخ العلم یا کسانی که به مطالعهی حدیث و کلام میپرداختند و دیگری شیوخ الفقه یعنی همان علمای علم فقه (شاید بتوان گفت که این تمایز بیانگر تمایز بین نخبگان عرب و تازه مسلمانان بود.) علمای شافعی که در این منطقه فعالیت داشتند میبایست فقه مالکی را به رسمیت میشناختند و به همین دلیل بود که مکتب مالکی به عنوان هویت مذهبی غالب در اسپانیای اسلامی باقی ماند. در قرن نهم کلام اسلامی و مکتب کلامی معتزله نیز از بغداد وارد اسپانیا گردیدند. به علاوه محمدبن مسره (10) (931-883) که پدرش در بصره تحصیل کرده بود عقاید و افکار نو افلاطونی را با عقاید تشیع و صوفیگری ممزوج کرد و عرفان جدیدی را در اسپانیا ارائه داد؛ البته علمای فقه اسپانیا در برابر فراگیرشدن تمایلات عرفانی در بین مردم به شدت مقابله میکردند.
فرهنگ عربی-اسلامی اسپانیا با محیطهای اجتماعی و جنبشهای اجتماعی-سیاسی مختلفی در این منطقه مرتبط بود. آثار ماندگار معماری، شهر درباری و عقاید فلسفی از مشخصههای فرهنگ درباری این دوره در اسپانیا بودند. طبقهی دیوان سالاران در این منطقه با ادبیات عربی شناخته میشدند. همچنین همچون شرق در این منطقه تمامی منشیان که شامل تازه مسلمانان اسپانیایی بودند آثاری را به زبان عربی نگاشتند و در آنها بر برقراری مساوات بین خودشان و نخبگان عرب تأکید کردند. در پاسخ به رسالهی «ابو امیر بن گارسیا» که از جمله این آثار ادبی بود انبوهی از اشعار تحقیرآمیز به زبان عربی سروده شدند.
جنبشهای اجتماعی مهمی که توسط طبقات پایین در اسپانیا برپا شدند نیز دارای گرایشات مذهبی بودند. در سالهای 805 و 818 به دلایلی که مشخص نیست علمای محلهی رباد کوردوا شورشهایی را برپا کردند. آنها با رژیم حاکم به علت فساد، استثمار مالی مردم، استفاده از نیروهای نظامی خارجی، و عدم تأمین امنیت مردم شدیداً مخالف بودند. البته این شورشها سرکوب شدند اما از آن پس قدرت علمای مذهبی افزایش یافت. به همین دلیل عبدالرحمان دوم برای اینکه نشان دهد بر طبق اصول و دستورات اسلامی حکومت میکند شورایی مذهبی را بوجود آورد. همچنین وی به جانشینانش برای مشروعیت بخشیدن به خود علمای فقه را به استخدام دستگاه حکومتی درآوردند؛ بدین ترتیب همچون شمال آفریقا، بغداد و دیگر مناطق جهان اسلام در اسپانیا نیز علما به مشاغل و مناصب سیاسی منصوب شدند. صوفیان این منطقه نیز جنبشهایی را در بین طبقات پایین اجتماع به وجود آوردند که با تجمع ثروت در دست طبقات بالا شدیداً مخالفت میکردند و از یک نظریهی زهدگرایانه، عرفانی و اشتراکیت طلب حمایت مینمودند.
سلطهی مسلمانان بر اسپانیا تأثیرات عمیقی بر مسیحیان این منطقه داشت. مسیحیان این منطقه تحت حکومت مسلمانان به سرعت زبان و آداب و رسوم و عربها را به عنوان زبان و آداب و رسوم خود پذیرفتند و همان شیوهی زندگی را که توسط نخبگان سیاسی ارائه شد اتخاذ کردند. البته این پدیده یعنی جذب مسیحیان در فرهنگ عربی با مخالفت کشیشی با نام یولوجیوس (11) روبهرو شد. وی خواستار یک فرهنگ خالص مسیحی عاری از هرگونه نفوذ فرهنگ عربی بود. از این رو او در سال 850 شورشی را در بین مسیحیان کوردوا برپا کرد که تا سال 859 ادامه داشت. مسیحیانی که در این شورش شرکت میکردند کشته شدن خود را شهادت در راه خدا تلقی مینمودند.
حکومت امویان اسپانیا نیز همچون حکومت عباسیان در اثر اختلافات شدید داخلی دچار تزلزل و نهایتاً واژگونی گردید. وجود خصومت دائمی بین نخبگان تجاری ایالتی با نخبگان تجاری شهری، سربازان شهری با سربازان بربر، و تازه مسلمانان با عربها مانع از تثبیت حکومت امویان در اسپانیا گردیدند. در اوایل قرن یازدهم خلفای اموی کنترل خود بر حکومت مرکزی را از دست دادند، فرمانداران ایالتی از استقلال عمل برخوردار شدند، طوایف عربی به شورشهای متعددی علیه حکومت دست زدند، و نهایتاً همانند آنچه که در تاریخ خلافت شرق شاهد بودیم دستگاه خلافت اسپانیا برچیده شد و دولتهای ایالتی کوچک جایگزین آن گردیدند. در این زمان اسپانیا به امیرنشینهای کوچک متعددی تقسیم شد که «ملوک الطوایف» نامیده میشدند. (90-1030). به هر ترتیب در اوایل قرن یازدهم نخبگان محلی و سربازان عرب، اسلاو و بربر در اسپانیا قدرت گرفتند و هر ایالت صاحب دولتی مستقل با یک ارتش، دربار و دستگاه اداری ویژهی خود گردید. در این زمان امیریان-فرزندان نخبگان دستگاه خلافت-در سواحل شرقی اندلس حکومت میکردند و صقالبه بردنیه (12)، واقع در جنوب شرقی اسپانیا، حکم میراندند. خانوادههای محلی عربی نیز در کوردوا، سوایل و ساراگوزا، و بربرها در تولدو، باداخوز و گرانادا دولتهایی را برای خود تشکیل داده بودند. در گرانادا بربرها با همکاری خانوادهی یهودی بنونقرله حکومت میکردند؛ مشارکت این خانواده در حکومت واکنش شدید مسلمانان و نهایتاً قتل عام یهودیان را به دنبال آورد (1066).
در عین حال با وجود این که رژیمهای ایالتی متعددی در قرن یازدهم در اسپانیا پدیدآمدند جامعهی اسلامی اسپانیا تقریباً یکپارچه و همگون باقی ماند. فقه اسلامی موقعیت خود را در بین مسلمانان حفظ کرد، هویت عربی-اسلامی مسلمانان همچنان استمرار یافت و علما نقش رهبری خود در بین جوامع شهری را حفظ نمودند. علما و اسلام بر حفظ یکپارچگی جامعه اسلامی اسپانیا در دورهی بعد از امویان نقش مهمی داشتند. رونق تجاری اسپانیا نیز در این زمینه مؤثر بود. در این دوره اسپانیا اقلامی مثل چوب، زاج سفید، آنتیموان، و لباس را از مراکش وارد میکرد و در عوض مس و لباسهای تولیدی خود را به آن صادر مینمود. مسلمانان اسپانیا همچنین با تونس و از طریق تونس با مصر رابطهی تجاری داشتند. کالاهایی مثل چوب، کتان و مواد رنگی از ایران، شبهجزیرهی عربستان، هند، و چین به مصر فرستاده میشدند و از آنجا به اسپانیا صادر میشدند. اسپانیای شمالی نیز در این زمان به علت برخورداری از ثروت فراوان و ظهور دولتهای قدرتمند در آن بازار خوبی برای مسلمانان بود.
در دورهی پس از امویان سطح رفاه در جامعه اسلامی اسپانیا بالا بود و زندگی شهری متمدنی در این منطقه جریان داشت. با این حال پراکندگی سیاسی موجود تهدیدکنندهی تمدن اسلامی منطقه بود. مسیحیان همیشه در فکر بازپسگیری اسپانیا از مسلمانان بودند. آنها به هنگام تهاجم عربها به اسپانیا توانستند منطقهی کوچکی در شمال را که در امتداد کوههای پیرنه قرار داشت از تصرف مسلمانان حفظ کنند. آنان سپس در جریان دو قرن هشتم و نهم پادشاهی کوچک را در این منطقه به وجود آوردند و تصرف مناطقی از اسپانیا را که در دست مسلمانان بود آغاز نمودند. ساخت صومعههای بندیکتی (13) و انجام سفرهای زیارتی به «سانتیاگو دکومپوستلا» (14) توسط مسیحیان در این دوره نشانگر وجود احساسات شدید مذهبی در بین آنها میباشد. در همین دوره بود که به پاپ گریگوری هفتم باز پسگیری اسپانیا را که آرزوی پادشاهان مسیحی این منطقه بود به عنوان یک وظیفهی مذهبی برای مسیحیان معرفی کرد.
ضعف دولتهای اسلامی اسپانیا در قرن یازدهم باعث توسعهی سریع چند سلطاننشین مسیحی در این منطقه گردید. در سال 1085 آلفونس ششم با تکیه بر نیروهای پادشاهیهای متحد کاستیل، لئون و گالیسیا به تولدو حمله کرد و آنجا را به تصرف خود درآورد. فتح تولدو توسط مسیحیان حادثهی قابل توجهی در تاریخ درگیری مسلمانان و مسیحیان اسپانیا تلقی میشد. زیرا این منطقه مرکز تمدن درخشان اسلامی در اسپانیا بود و زمانی به عنوان پایتخت امپراتوری ویزیگوت قرار داشت. به دنبال فتح تولدو مسیحیان بسیاری به این منطقه مهاجرت کردند. البته مسلمانان و مضاربهای (مسیحیان بومی مسلمان شده) ساکن در این منطقه اخراج نشدند. در ضمن پادشاهی آرغون نیز در سال 1096 اوسکا، در سال 1118 ساراگوزا، در سال 1148 تورتوزا و در سال 1149 لریدا را متصرف شد. در نیمهی دوم قرن دوازدهم جریان بازپسگیری اسپانیا حالت نهادینه به خود گرفت. در آن زمان انجمنهای مذهبی-نظامی که بودجه آنها از درآمدهای حاصل از زمینهای زراعی حاصل میشد وظیفهی بازپسگیری سرزمینهای مسیحی از مسلمانان را بر عهده گرفتند.
پیروزیهای مسیحیان با واکنش مسلمانان روبرو شدند. در سال 1082 گروهی از علما خواستار دخالت مرادیان در اسپانیا شدند. لذا مرادیان در سال 1086 ارتشی را از مراکش به سوی اسپانیا گسیل داشتند. این ارتش در دور اول حملات خود توانست آلفونس ششم را شکست دهد و او را از مناطق تصرف شده به عقب براند. موج دوم حملات این ارتش نیز از سال 1090 آغاز گردید و تا سال 1145 ادامه یافت. در طی این مرحله کلیهی شهرهای اندلس (اسپانیای اسلامی) مجدداً در اختیار مسلمانان قرار گرفتند و اندلس به عنوان یکی از ایالات حکومت مرادیان قرار داده شد. در این زمان فرماندهان نظامی مرادی با همکاری علمای محلی زمام امور اندلس را در دست گرفتند. با این حال پس از اندک مدتی مخالفت مردم با سلطهی مرادیان بر اندلس آغاز گردید و شورشهای متعددی علیه مرادیان در این منطقه برپا شد. شورش ساکنان سیلوس (15) ونیبلا (16) تحت رهبری صوفیان و شورش مردمان کوردوا و والنسیا تحت رهبری علما از آن جمله بودند. در نتیجهی این شورشها نهایتاً اندلس از تصرف مرادیان خارج گردید. در این زمان امپراتوری مرادیان که با شورشهای داخلی دیگری نیز مواجه شده بود در برابر جنبش نوظهور مهادیان طرح شکست خورد و با سقوط شهر مراکش (پایتخت مرادیان) توسط مهادیان در سال 1147 از صحنهی روزگار محو شد. مهادیان هنگامی که امپراتوری مرادیان را برچیدند سعی کردند کلیه مناطقی را که جزء قلمرو امپراتوری مرادیان بودند مجدداً تصرف کنند. از این رو آنها نیز به سوی اسپانیا لشگرکشی کردند و در سال 1149 سوایل و کوردوا را متصرف شدند و تا سال 1172 دیگر قسمتهای اسپانیای اسلامی را به تصرف خود درآوردند.
بدین ترتیب مجدداً تسلط یک دولت واحد اسلامی در اسپانیا برقرار شد. در عین حال به علت مقاومتهای مسیحیان و همچنین در اثر وجود هرجومرج و بینظمی موقعیت مسلمانان در این منطقه همچنان متزلزل و سست باقی ماند. به علاوه در سال 1212 مسیحیان لئون، کاستیل، ناوارّه (17)، و آرغون (18) با هم متحد شدند و در جنگ «لاس ناواس دتولوزا» (19) توانستند امپراتوری مهادیان را شکست دهند. با شکست خوردن مهادیان دولتهای اسلامی این منطقه اگر چه به استقلال رسیدند اما در عوض اصلیترین پشتیبان خود در قبال حملات مسیحیان را از دست دادند. از اینرو در سال 1230 کاستیل و لئون با هم متحد شدند و توانستند در سال 1236 کوردوا و در سال 1248 سوایل را از حاکمیت مسلمانان خارج کنند. ارغونیها نیز در مناطق ساحلی پیشروی کردند و توانستند در سال 1238 والنسیا و در سال 1243 مورسیا را متصرف شوند. تا سال 50-1249 نیز پرتغالیها توانستند کلیه مناطق واقع در غرب رود گوادیانا (20) را به تصرف خود درآورند. خلاصه این که تا اواسط قرن سیزدهم از کلیه مناطق اسپانیا تنها گرانادا در دست مسلمانان باقی ماند. برخورداری این منطقه از جمعیت بسیار و اقتصادی پررونق و همچنین کوهستانی بودن آن از جمله عواملی بودند که مانع فتح آن توسط مسیحیان میشد. با این حال همین منطقه نیز مجبور بود مبالغ هنگفتی را به عنوان خراج به شاهزادههای کاستیل بپردازد. متمرکز شدن توجه آرغون به سمت مدیترانه، و گرفتار شدن کاستیل در جنگهای داخلی و متلاشی شدن سپاهیان نظامی آن از دیگر عوامل عدم تصرف گرانادا توسط مسیحیان بودند. به این دلایل پادشاهان مسیحی تا مدتها هیچ اولویتی برای فتح گرانادا قایل نمیشدند. اما بالاخره در سال 1479 کاستیل و آرغون با هم متحد گردیدند و طی حملهی مشترکی در سال 1492 توانستند آخرین پایگاه مسلمانان در اسپانیا را نیز برچینند.
فروپاشی دستگاه خلافت امویان در اسپانیا و ایجاد کشمکش و درگیری بین مسلمانان و مسیحیان این منطقه که قرنها طول کشید نتوانستند در حیات فرهنگ اسلامی اسپانیا خللی ایجاد کنند. با سقوط خلافت امویان پادشاهان ایالتی و نخبگان بازرگان نقش خلفای اموی در حمایت از فرهنگ و هنر اسلامی را برعهده گرفتند. در این دوره پادشاهان ایالتی برخلاف امویان بیشتر به احداث کاخهای باشکوه اهتمام میورزیدند تا احداث مساجد بینظیر. به علاوه در این دوره شعر موشّعات که عاری از قید و بندهای مذهبی بود رونق یافت. اشعار موشّعات در وصف طبیعت و باغها، شراب، جنگ، عشق و شهوترانی سروده میشدند. ابن قزمان (وفات 1160) که از شعرای این دوره بود نیز قالب شعری جدیدی را با نام «زجل» (21) وارد ادبیات کرد. این قالب عبارت بود از سرودن شعر به زبان عامیانه عربی در خصوص زندگی شهری، بازارها، مردمان عامی و عالم ارواح. اشعار زجل شدیداً ماهیت غیر مذهبی داشتند. به این ترتیب بعد از اینکه سبک بغدادی در طی سالهای متمادی در ادبیات عربی اسپانیا سایه افکنده بود در دورهی پس از امویان توجه شاعران از مسائل سیاسی به امور فردی و شخصی معطوف گردید و عشق و هنر به دو موضوع عمدهی اشعار این دوره تبدیل شدند.همچنین عشق موضوع اصلی فلسفه ابن حزم (وفات 1063) از علمای این دوره بود. او شیفتگی و علاقهی دو نفر به یکدیگر را ناشی از وجود پیوند درونی بین آنها میدانست. پس از ابن حزم، ابن عربی در توضیح کلام وی چنین بیان داشت که عشق یک مرد به زن به این دلیل است که زن همچون آیینه است. آیینهای که وجود حقیقی مرد را به او میشناساند. این وجود حقیقی همان ماهیت معنوی بشر است که در فراسوی ماهیت حیوانی وی قرار دارد. عشق به زن در واقع عشق به کسی است که سرشت اولیهی روح و در نتیجه خدا را به یاد انسان میآورد. بنابراین به طور کلی باید گفت که عشق زن و مرد به یکدیگر از خلقت بشر به شکل خدا ناشی میشود و این عشق نمونهای از ذوب شدن در طبیعت جدا از هم در وجود الهی میباشد.
با فروپاشی امپراتوری امویان در اسپانیا صوفیگری نیز از اهمیت قابل توجهی در این منطقه برخوردار شد. ابوالعباس بن عارف (1141-1088) از جمله صوفیان این دوره بود. او با نگارش مقالاتی سعی کرد مراحل وقوف عرفانی به این حقیقت که «تنها خدا دارای وجود است» را تشریح کند. ابن عربی نیز که احتمالاً بزرگترین عارف متافیزیکی در بین مسلمانان میباشد از جمله علمای اسپانیا در این دوره بوده است.
به دنبال تسلط مهادیان در اسپانیا بحثهای کلامی و فلسفی نیز در این منطقه رواج یافت. در حالیکه مرادیان تنها متمایل به مطرح شدن بحثها و نظرات فقهی بودند مهادیان از متکلمان و فلاسفهی مسلمان مثل ابن رشد (98-1126) حمایت میکردند. ابن رشد در این منطقه به بحث در خصوص علم بشر نسبت به معنویات پرداخت (این موضوع از جمله موضوعات سنتی مورد بحث متکلمان و فلاسفه بود). در حالی که غزالی برقراری ارتباط مستقیم با خدا را به عنوان مبنای شناخت وجود الهی تلقی میکرد و قرآن را آیینهی وجود الهی میدانست، ابن رشد عقل را به عنوان مبنای شناخت خدا معرفی مینمود و قرآن را به عنوان مجموعهای از تمثیلات که نیاز به تفسیرهای عقلانی دارند تلقی میکرد.
اسپانیا واسطهی انتقال اندیشههای علمی و فلسفی مسلمانان به اروپا بود. به دنبال فتح تولدو (1085) و ساراگوزا (1118) توسط مسیحیان فرهنگ اسلامی به شدت فرهنگ دنیای مسیحیت را تحت تأثیر خود قرار داد. کشیشها و اشراف مسیحی که وارد این منطقه شدند به سبک موریها (22) خانههایی را برای خود بنا کردند. آنها لباسهای عربی را بر تن کردند و برخی از کتب مسلمانان و یهودیان را به زبان کاستیلی و لاتین ترجمه نمودند. به دستور آلفونس دهم انجیل، تلمود و قرآن به زبان کاستیلی ترجمه گردید. داستان معراج پیامبر نیز به زبان کاستیلی و سپس به زبانهای فرانسوی و لاتین ترجمه شد (به نظر میرسد دانته از این طریق با داستان مذکور آشنا گردیده باشد). در تولدو نیز پتروس آلفونسی (23) و مترجمان متعدد دیگری تحت حمایت اسقف اعظم «دن رماندو» (24)، آثار عربها در خصوص طالع بینی و نجوم را به زبان کاستیلی و سپس به زبان لاتین برگرداندند. آثار پتولومی (25) نیز ترجمه شدند. همچنین آثار کندی، فارابی و ابنسینا نیز به زبان لاتین برگردانده شدند و از این طریق اندیشههای ارسطو در دسترس اروپاییان قرار گرفتند. بین سالهای 1160 تا 1187 نیز فردی به نام جرارد در شهر کارمونا حدود 87 اثر از جمله قرآن، بسیاری از آثار ارسطو و قانون ابن سینا را به لاتین ترجمه کرد. بین سالهای 1220 تا 1250 نیز شرحهایی که ابن رشد بر آثار ارسطو زده بود و همچنین آثار میمندی به لاتین ترجمه شدند و توسط سنت توماس اکیوناس (26) نقل گردیدند. به هر حال اندیشههای فلسفی یونان از جهان عرب وارد اروپا شدند.
حتی بازپسگیری اسپانیا توسط مسیحیان نیز نتوانست به حیات فرهنگ اسلامی در این منطقه پایان دهد. چرا که گرانادا تا قرن پانزدهم در دست مسلمانان باقی ماند و زندگی به سبک اسلامی همچنان به حیات خود در این منطقه ادامه داد. فوارهها و پیادهروهای زیبای گرانادا بیانگر نفوذ فرهنگ شرقی در آن بودند. به علاوه مجسمههای برونزی، ظروف سفالین، اشیای عاجی، و وسایل خانگی که در گرانادا تولید میشدند همه دارای طرحها و قالبهای شرقی بودند؛ مسلمانان گرانادا برای تأمین خراجهای سنگینی که میبایست به مسیحیان میپرداختند صادرات ظروف سفالین، چینی آلات، لباسهای ابریشمی، و سلاحهای جنگی خود را افزایش دادند.
شهر الحمراء (27) یکی از دستاوردهای بزرگ هنر شهرسازی اسلامی میباشد. این مکان نخست در قرن یازدهم (توسط امویان اسپانیا) به عنوان قلعه و اقامتگاه سلطنتی ساخته شد اما به تدریج توسعه یافت تا اینکه در قرن سیزدهم به شهری با شکوه تبدیل گردید. این شهر نیز همانند شهر بغداد و قاهره سمبول قدرت دستگاه سلطنت بود. «دارالمورد»، «دارالأسود»، و باغهای متعدد از جمله قسمتهای مشهور الحمراء میباشند که در دوران حکومت نصریان (1492-1230) در گرانادا احداث شدند. مجموعهی سلطنتی این شهر با نمادها و سمبولهای اسلامی و همچنین با کتیبههای قرآنی زینت داده شده است. این مجموعه دارای یک مسجد بزرگ، یک نمازخانهی روباز، و محلی با نام «دارالقانون» میباشد. استخرها و فوارههای این مجموعه نیز یادآور بهشت هستند. همچنین کتیبههایی در این مجموعه وجود دارند که به افسانهی سقف شیشهای که توسط سلامان ساخته شد تا شبیه یک استخر آب باشد اشاره دارند-داستان سلامان گرانادا را به هنر درباری خاور نزدیک در عهد باستان و دوران اسلامی پیوند میدهد. به هر حال الحمراء آخرین اثر تمدن جهان شمول و درباری عربها در غرب دور مدیترانه میباشد. به علاوه با تصرف اسپانیا توسط مسیحیان این منطقه از وجود مسلمانان پاک نگردید. در جریان دو قرن یازدهم و دوازدهم با وجود اینکه تولدو و ساراگوزا در دست مسیحیان بودند با این حال مسلمانانی نیز در این مناطق زندگی میکردند. در قرن سیزدهم نیز وجود مسلمانان در والنسیا گزارش شده است. گذشته از روی امیرنشینهای صلیبی که در فلسطین، لبنان، و سیسیل مستقر بودند اسپانیا اولین مکانی بود که در آنجا مسلمانان تحت تسلط غیرمسلمانان قرار گرفتند. شهر والنسیا که در قلمرو پادشاهی آرغون قرار داشت بهترین نمونه از این موارد است. جیمز اول، پادشاه آرغون، هنگامی که در سال 1238 والنسیا را تصرف کرد هیچ اقدامی را علیه مسلمانان این منطقه انجام نداد. وی اگرچه تلاش نمود تا با افزایش تعداد مسیحیان ساکن در این منطقه، ایجاد انجمنهای مذهبی مسیحی در آن، واگذاری زمین به مسیحیان ساکن این شهر، و با تشکیل یک دستگاه اداری سازمان یافته سلطهی مسیحیان بر این منطقه را تثبیت کند اما هیچ مانع و سدی را در برابر مسلمانان ایجاد نکرد. مسلمانان این شهر هیچگاه از خانههای خود رانده نشدند، صنعتگران و بازرگانان مسلمان اجازه یافتند که همچنان به فعالیتهای خود ادامه دهند-حتی در زمان تسلط آرغون بر والنسیا بخش اعظم تجارت دریایی این شهر همچنان در دست مسلمانان قرار داشت-و کشاورزان خردهپا، زمینداران، و اجارهداران مسلمان نیز به حیات اقتصادی خود در این منطقه ادامه دادند.
تشکیلات اجتماعی و سیاسی مسلمانان نیز در اسپانیا همچنان دست نخورده باقی ماند. پادشاهان آرغون فرمانروایان مسلمانان را به عنوان دستنشاندگان خود بر قدرت باقی گذاشتند. اینان تنها میبایست به پادشاهی ارغون وفادار میماندند و در زمینهی نظامی خدماتی را به آن ارائه میدادند. به علاوه پادشاهی آرغون با تصرف اندلس هیچ تلاشی را جهت ایجاد تحول در ساختار اجتماعی روستاهای مسلماننشین این منطقه انجام نداد. در شهرهای مسلماننشین نیز مسلمانان اجازه یافتند که امور قضایی و دیگر امور داخلی شهر را تحت کنترل خود داشته باشند. قاضیهای مسلمان عالیترین مقام اداری و قضایی مسلمانان شهری را در دست داشتند. بعد از قاضی فردی قرار داشت با نام «امین» که مدیر و مسئول جمعآوری مالیاتها بود. «صاحب المدینه» نیز سرپرستی نیروهای انتظامی شهر را برعهده داشت. خلاصه اینکه مسلمانان اسپانیا از یک سو با دولت مسیحی حاکم همکاری میکردند و از سوی دیگر مانع از مداخله آن در امور داخلیشان میگردیدند. بدین ترتیب آنان به عنوان یک جامعهی مذهبی خودگردان و در عین حال تحت الحمایه به حیات خود ادامه دادند.
با این حال وضعیت مسلمانان در اسپانیا برای همیشه بدین منوال باقی نماند. در حالی که حکومت آرغون سیاست ملایم و خوبی را در قبال مسلمانان اتخاذ کرد کشیشان و اشراف مسیحی سعی کردند این افراد را به استثمار بکشند. به دنبال اسکان مسیحیان در شهرهای مسلماننشین و رقابت آنها با مسلمانان در بخش کشاورزی و بازرگانی درگیریهایی بین مسیحیان و مسلمانان پدید آمد. حملهی مسیحیان والنسیا به محلههای مسلماننشین این شهر در سال 1276 از این جمله میباشد که به دنبال آن مسلمانان شورش ناموفقی را به راه انداختند. پس از سرکوب این شورش اموال مسلمانان این شهر مصادره گردید، محلههایی مسلماننشین غارت شدند، و مسلمانان بسیاری به عنوان بردهی مسیحیان درآمدند.
بنابراین تا اواسط قرن چهاردهم به تدریج مسلمانان اسپانیا با وضعیت ناخوشایندی روبهرو شدند. آنها خودمختاری داخلی و حق انتخاب فرماندار برای خود را از دست دادند و مستقیماً تحت کنترل حکومت آرغون درآمدند. مسلمانانی نیز به عنوان رعیت در اختیار نظامیان قرار گرفتند و برخی نیز برده شدند. به علاوه با افزایش کنترل سیاسی آزادیهای مذهبی مسلمانان نیز محدود شد. در سال 1311 توسط جیمز دوم اقامهی اذان از بالای مساجد ممنوع اعلام شد-البته در سال 1357 مسلمانان در قبال پرداخت مبلغی اجازه یافتند که با صدای آهسته اذان بگویند. همچنین مسلمانان مجبور شدند که برای حل و فصل دعاوی حقوقی خود به محاکم مسیحی بروند. خلاصه این که تا اواخر قرن چهاردهم جامعهی مسلمانان اسپانیا که روزی سازمان یافته و خودمختار بودند تحت سلطهی مستقیم و کامل مسیحیان قرار گرفت.
اما علی رغم این وضعیت اسفناک مسلمانان والنسیا توانستند هویت خود را حفظ کنند. در حالی که مسلمانان دیگر شهرهای آرغون زبان عربی خود را فراموش کردند و سلطهی مسیحیان بر خود را پذیرا شدند مسلمانان والنسیا همچنان زبان عربی خود را حفظ نمودند، از یادگیری زبانی رومی والنسیایی خودداری کردند، هیچ نوع علاقهای نسبت به حکومت آرغون پیدا نکردند، و حتی با مردمان مسیحی نیز ارتباط برقرار ننمودند. در واقع تمام توجه و علاقهی مسلمانان این منطقه به سمت گرانادا و شمال آفریقا قرار داشت.
در اواخر قرن چهاردهم مسیحیان فعالانه تلاش کردند تا یهودیان و مسلمانان اسپانیا را مسیحی کرده و نوعی وحدت مذهبی را در اسپانیا برقرار کنند. در راستای همین هدف در سال 1391 یهودیان اسپانیا برای پذیرش آئین مسیحیت تحت فشار قرار داده شدند. اما این روند تنها تا مدتی ادامه داشت و بدون رسیدن به نتیجهی کامل متوقف گردید. ولی در سال 1478 مسیحیان تلاشهای خود را برای مسیحی کردن یهودیان از سر گرفتند و این بار دو راه بیشتر برای آن ها باقی نگذاشتند: پذیرش مسیحیت و یا اخراج. بدین ترتیب در سال 1492 تقریباً کلیهی ساکنان یهودی اسپانیا که زمانی از نظر کشاورزی و تجاری جامعهی موفقی را در این منطقه تشکیل میدادند اخراج گردیدند و در دیگر بخشهای اروپا و یا در امپراتوری عثمانیان سکنی گزیدند.
با فتح گرانادا در سال 1492 نیز جریان ریشهکنی مسلمانان از اسپانیا آغاز گردید. بر اساس پیمانی که در این زمان بین مسیحیان و مسلمانان منعقد شد مسیحیان متعهد شدند آزادی مذهبی مسلمانان را حفظ کنند و به اموال آنها تعرض نکنند. اما آنها به هیچ یک از این دو تعهد عمل نکردند. آنها در سال 1501 دو راه بیشتر برای مسلمانان باقی نگذاشتند: یکی پذیرش مسیحیت و دیگری اخراج. به همین دلیل در این زمان بسیاری از مسلمانان گرانادا مشی دوگانهای را در پیش گرفتند؛ این افراد در ظاهر مسیحی بودند اما در خفا آئینهای اسلامی خود را به جای میآوردند. باز به همین دلیل بود که متون ادبی که در قرن شانزدهم در اسپانیا نگارش یافتند همه سعی در توجیه آئینها و عقاید مسیحیت در نزد مسلمانان و یا سازگار کردن آنها با اصول اسلامی داشتند. برای مثال متون مذکور در رابطه با این عقیده که مسیح پسر خدا است میگفتند منظور آن است که مسیح کلام خدا است، و یا در رابطه با «آیین عشاء ربانی» (28) میگفتند در این آئین به جای شراب باید از آب استفاده شود. به علاوه در سال 1556 پوشیدن لباس عربی و اسلامی در گرانادا ممنوع شد و در سال 1566 فیلیپ دوم صحبت زبان عربی را به طور کلی قدغن کرد. از این زمان به بعد آثاری در اسپانیا ظاهر شدند که به زبانی رومی اما با الفبای عربی نوشته میشدند. نهایتاً فیلیپ سوم در سال 1609 مسلمانان را از اسپانیا اخراج کرد و به حضور چند صد سالهی آنها در این منطقه خاتمه بخشید. مسلمانان اخراج شده به شمال آفریقا پناه بردند و به غنای تمدن اسلامی در این منطقه کمک کردند.
خلاصه اینکه اولین رویارویی مهم مسلمانان با سلطهی مسیحیان نشان داد که چگونه مفاهیم و تعاریف اسلامی و خاورمیانهای در خصوص جامعهی مذهبی خودمختار میتوانند برای مدتی مسلمانان را با جامعه مسیحی غالب در صلح و آرامش نگه دارند. با این حال نهایتاً مسیحیان تصمیم گرفتند که نوعی وحدت مذهبی را در اسپانیا برقرار کنند و لذا جوامع یهودی و مسلمانان این منطقه یا مسیحی شدند و یا اخراج گردیدند.
پینوشتها:
1- Zajal.
2- Charles Martel.
3- Organon.
4- Laws.
5- Timaeus.
6- Materia Medica.
7- برای مثال مسلمانان طرز ساخت طاقنماهای نعل اسبی را از معماران ویزیگوتی آموختند.
8- Madinat al-Zahra.
9- Al-Awzai.
10- Masarra.
11- Eulogius.
12- Denia.
13- Benedinctine، بندیکتها راهبان کاتولیکی بودند که از قدیس بندیکتوس، پیروی می کردند.
14- Santiago de Compostela.
15- Silves.
16- Niebla.
17- Navarre.
18- آراگون Aragon.
19- Las Navas de Tolosa.
20- Guadiana River.
21- Zajal.
22- Moorishes.
23- یک یهودی تازه مسیحی شده، Petrus Alphonsi.
24- Don Raimundo.
25- Ptolemy.
26- Aquinas.
27- واقع در گرانادا.
28- Mass، خوردن شراب و نان طی مراسم خاصی به یاد شام آخر عیسی که با حواریون خود صرف کرد.
ایرا ماروین. لاپیدوس؛ (1381)، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: انتشارات اطلاعات. چاپ اول