با سقوط امپراتوری مهادیان دولت و جامعه در شمال آفریقا شکل و هیئت جدیدی به خود گرفت. دولتهای شمال آفریقایی در دورهی بین قرن سیزدهم تا قرن نوزدهم با وجود اینکه مبنای مشروعیت مذهبیشان همان مبنای رایج در عصر خلافت بود اما به طور فزایندهای به ساختار نهادی امپراتوری سلجوقیان (و ایوبیان و ممالیک مصر) روی آوردند. با این وجود نهادهای سیاسی این رژیمها اغلب همان نهادهای سیاسی مهادیان بودند. این دولتها همانند دولت مهادیان دارای ارتشی متشکل از غلامان، موالی، و مزدوران بودند؛ از وجود یک دستگاه بروکراسی خانوادگی که حامی پادشاه بود برخوردار بودند، و همچنین همانند مهادیان به حمایت از ائتلافهای قبیلهای وابسته بودند. میزان استحکام و قوام حکومت مرکزی و میزان وابستگی آن به ائتلافهای خودمختار قبیلهای متمایزکنندهی رژیمهای این دوره از یکدیگر میباشند. به موازات شکل گیری و تثبیت دولتهای متعدد در این دوره صوفیگری نیز در منطقه گسترشیافت. مکتب صوفیگری که حاصل وقوع تحولاتی در شرق اسلامی و اسپانیا بود در جریان قرن دوازدهم و قرون بعدی در سراسر شمال آفریقا ریشه دوانید؛ صوفیان از نقش مهمی در سازماندهی مردمان روستایی شمال آفریقا برخوردار شدند. به علاوه در رژیمهای سیاسی که پس از مهادیان پابه عرصهی وجود گذاشتند بین نخبگان سیاسی و نخبگان مذهبی رابطهی ویژهای برقرار شد. برخی از دولتهای این دوره ادعای خود مبنی بر دارا بودن مشروعیت مستقیم مذهبی (مشروعیتی که بلاواسطه از سوی خدا حاصل شده است) را کنار گذاشتند. کلیه رژیمهای این دوره علما و صوفیان را به عنوان عوامل مشروعیت بخشی برای خود تلقی کردند و آنها را واسطهی بین خود و مردم قرار دادند.
توانمندی این دولتها در مهار قدرتهای قبیلهای و دیگر قدرتهای سیاسی داخلی با مسیرهای تجاری که شمال آفریقا را به صحرای آفریقا، سودان و اروپا متقبّل میکردند ارتباط مستقیمی داشت. کلیهی این رژیمها به درآمدهای حاصل از تجارت با اروپا و حتی گاهی به حمایت مستقیم نظامی اروپایان وابسته بودند. با این حال از اواخر قرن چهاردهم به بعد رژیمهای مذکور با شورشهای قبیلهای و حملات توسعهطلبانه کاتالونیاییها، اسپانیاییها، و پرتغالیها مواجه شدند و رو به زوال نهادند. با آغاز زوال این رژیمها تعادل قوا به نفع گروههای قبیلهای که تحت رهبری صوفیان قرار داشتند (به علاوه بر رژیم حاکم با مهاجمان مسیحی نیز مخالف بودند) بر هم خورد. صوفیان مردمان روستایی را با هم متحد کردند و درصدد برقراری نظم سیاسی، تأمین امنیت، ایجاد تشکیلات اقتصادی، و حل منازعات گروههای مختلف برآمدند. بحران شمال آفریقا باعث جلب توجه عثمانیان به این منطقه و آغاز کشمکش صدسالهای بین این امپراتوری و امپراتوری هابسبورگ بر سر کنترل بر شمال آفریقا و مدیترانه گردید؛ کشمکشی که به تحمیل سلطهی عثمانیان بر لیبی، تونس، و الجزایر منجر گردید و در عین حال باعث تحکیم پایههای استقلال مراکش شد. در اثر سلطهی عثمانیان بر شمال آفریقا نهادها و مفاهیم سیاسی-مذهبی بومی این منطقه تثبیت گردیدند و در قالبی اسلامی به حیات خود ادامه دادند.
نقشه 1. شمال آفریقا و اسپانیا در قرون پانزدهم و شانزدهم
نظام حکومتی که از قرن سیزدهم تا قرن نوزدهم در تونس جریان داشت اساساً شکل تغییریافتهی نظام حکومتی رایج در دورهی گذشته بود. نظام حکومتی پیشین برپایهی اقتصادی شهری قرار داشت و در آن دولت بر جوامع روستایی و شبانکاره کنترل نسبتاً شدیدی برقرار میکرد. این نظام که در جریان دو قرن هشتم و نهم به تدریج شکل گرفت و تکاملیافت با مهاجرت هلالیها به این منطقه (تونس) و زوال اقتصادی آن از بین رفت. سپس در قرن سیزدهم حفصیان (1574-1228) قدرت را در دست گرفتند و با تغییراتی نظام حکومتی مذکور را احیا کردند. با این حال حاکمیت حفصیان بر تونس غیرمنظم و دورهای بود. به طور کلی رژیمهایی که در طی قرون سیزدهم تا نوزدهم بر تونس حکومت کردند بارها ساقط میشدند و دوباره قدرت را در دست میگرفتند. با این وجود همهی این رژیمها دارای مجموعه نهادهاییکسانی بودند که تا عصر حاضر نیز در جامعهی تونس باقی ماندهاند.نهادهای سیاسی رژیم حفصیان مستقیماً از امپراتوری مهادیان اقتباس شده بودند. حفصیان که در واقع از نسل یکی از خانوادههای اشرافی مهادیان بودند سلسلهی خود را برگرد نخبگان امپراتوری منقرض شدهی مهادیان قرار دادند. ارتش حفصیان نیز متشکل بود از نیروهای قبایل مهادی، چادرنشینان عرب، بربرهایی که از قسطنطنیه و بوگی آمده بودند، ترکها و کردها، غلامان سیاه، و شبه نظامیان مسیحی. حفصیان همچنین دارای نیروی دریایی ضعیفی بودند که در مواقع لزوم با کمک دزدان دریایی تقویت میشد.
ادارهی امور داخلی حفصیان در دست کارگزاران اندلسی قرار داشت. وزرای ارتش، امور مالی، و بایگانی از بین این افراد انتخاب میشدند. به علاوه مقامات مهم درباری، مدیران کاخهای سلطنتی، منشیان، پیشکارها، و خزانهداران نیز همه اندلسی بودند. حفصیان سعی میکردند با واگذاری اقطاع مقامات حکومتی، شیوخ مهادی، و رؤسای قبایل مختلف را در کنار خود نگه دارند. با این حال قبایل چادرنشین حالت نیمه مستقل داشتند. پادشاهان حفصی همیشه در نظر داشتند این قبایل را تحت سلطه و تسلط خود نگه دارند. اعمال نفوذ بر رؤسای قبایل چادرنشین، اعمال فشارهای نظامی بر این قبایل، اعطای امتیازات مالی یا سرزمینی به آنها، ویا استفاده از نیروهای آنها به ارتش از جمله مکانیسمهایی بودند که پادشاهان حفصی برای حفظ کنترل خود بر قوانین مذکور به کار میبردند.
قدرت نسبتاً بالایی حفصیان در قرن سیزدهم ناشی از درآمدهای سرشاری بود که از طریق تجارت بینالمللی عاید آنها میشد. در حالی که در جریان دو قرن یازدهم و دوازدهم به علت عواملی از جمله تهاجمات هلالیها، حملات اروپاییان، و انتقال مسیرهای تجارت بینالمللی از تونس به مصر و مراکش اقتصاد تونس شدیداً از رونق افتاده بود، در قرن سیزدهم به دنبال انعقاد پیمانهایی بین حفصیان و سیسیل، ونیز، مارسی، جنوا، و فلورانس مجدداً تونس رونق اقتصادی خود را بازیافت. کالاهای صادراتی تونس در اواخر قرن چهاردهم عبارت بودند از غلات، خشکبار، خرما، روغن زیتون، ماهی، نمک، ادویه، شکر، پشم، چرم، تولیدات کتانی، مرجان، سلاح، و برده؛ کالاهای وارداتی این منطقه نیز در همین زمان عبارت بودند از غلات، ادویه، شراب، کالاهای پارچهای، مواد رنگی، پشم، فلز، سلاح، و جواهرات. رونق اقتصادی تونس تا اواخر قرن پانزدهم بیشتر دوام نیاورد. در این زمان در نتیجهی توسعه طلبیهای پرتغال و اسپانیا در امتداد سواحل شمال آفریقا و همچنین کشف مسیر جدیدی به هند اقتصاد تونس رو به زوال گذاشت و نهایتاً برای تداوم حیات خود شدیداً به حمایتهای امپراتوری عثمانیان نیازمند گردید.
حفصیان از بین سه نوع مشروعیت اسلامی-مذهبی، جهانشمول، و موروثی نوع اول را برگزیدند. پادشاهان حفصی خود را خلیفه و امیرالمومنین مینامیدند و در عین حال به تقلید از ممالیک مصر لقب «ملک السلطان» را برای خود انتخاب نمودند. مشروعیت حاکم جدید با سوگند وفاداری مردم به وی و به رسمیت شناختن وی در نماز جمعه حاضر میشد. برگزاری مراسمهای باشکوه رسمی و عمومی که با حمل بیرقها و نواختن طبل همراه بود از امتیازات و حقوق پادشاه بود.
در این حکومت پادشاه در رأس امور قرار داشت. رؤسای قبایل، نخبگان نظامی، نخبگان مذهبی، و روشنفکران از جمله گروههای مستقر در دربار حفصیان بودند. پادشاه در صبحها به امور نظامی میپرداخت، در بعدازظهر امور اداری را رتق و فتق میکرد، و شب را به تفریح و خوشگذرانی میپرداخت. خانوادهی سلطنتی نه تنها مرکز ثقل امور سیاسی بود بلکه امور مذهبی از جمله امور مساجد و مدارس را نیز تحت کنترل خود داشت. به علاوه حفصیان علمایی را از شمال آفریقا و اسپانیا به دربار فرا میخوانند تا پادشاه را آموزش دهند، نیازهای مذهبی خانوادهی سلطنتی و مردم را برآورده کنند، و نمادی از صلاحیت مذهبی سلطان باشند. همچنین تحت حمایت حفصیان مطالعات متعددی دربارهی قرآن، حدیث، فقه، صرف و نحو عربی، زندگی پیامبر و مردان مقدس، تاریخ، فرهنگ لغات دانشمندان مشهور، و آثار کلامی انجام گرفت. سبک معماری رایج در دورهی حفصیان از مصر و مراکش اقتباس شده بود. با این حال در دورهی حفصیان علوم طبیعی و علم طب مورد بیتوجهی قرار گرفتند.
حفصیان نیز همانند ممالیک مصر از «شریعت» و احیای مکتب فقهی مالکی حمایت نمودند. آنها ادارهی امور مذهبی را در اختیار فردی به نام «قاضی الجماعة» (عنوانی که از امویان اسپانیا قرض گرفته شده بود) قرار دادند. علاوه بر قاضی الجماعة فرد دیگری در تونس وجود داشت که متخصص قواعد فقهی مربوط به ازدواج بود. به طور هفتگی نیز شورایی از قضات و مفتیها در حضور پادشاه تشکیل میشد تا امور مهم مذهبی را مرور و بررسی نمایند. حفصیان در سال 1257 مدرسهی مستنصریه را ساختند و تا آغاز قرن چهاردهم کلیهی مناصب مهم مذهبی را در اختیار علمای مالکی قرار دادند. در زمان حفصیان عید پایان ماه رمضان (عید فطر) و عید پایان حج (عید قربان) با برپایی مراسم گستردهی نماز و دعا به امامت پادشاه جشن گرفته میشد. روز تولد پیامبر نیز که نخست در قرن سیزدهم در مصر مورد توجه قرار گرفت و در سال 1292 توسط رژیم حاکم بر مراکش به عنوان روز عید رسمی اعلان شد در اواخر قرن چهاردهم به عنوان روز عید و جشن رسمی در تونس معرفی شد. سلاطین حفصی همچنین از قرائت حدیث و ذکر گوشههایی از زندگی پیامبر در مساجد بزرگ تونس حمایت میکردند.
اما به تدریج صوفیگری جایگزین فقه و مکاتب فقهی گردید. مکتب صوفیگری در جریان قرون یازدهم تا سیزدهم به تدریج از شهرها به مناطق روستایی تونس انتشار یافت. شاذلی (1) یکی از صوفیان بزرگ این دوره بود که شاگردان بسیاری را تربیت کرد. شاگردان شاذلی در نزد مردم به عنوان کسانی که قادرند معجزه انجام دهند، آینده را ببینند، خود را در ورای زمان و مکان قرار دهند، بیماران را شفا دهند، و از مردم در نزد خدا طلب شفاعت کنند شناخته میشدند. افراد بسیاری با هدف آگاهی از تکنیکها و فنون وصول به حالات عرفانی در مقابل اینان سوگند وفاداری یاد میکردند و پس از دریافت خرقه یا عبای آنها در جرگهی مریدان این مردان مقدس درمیآمدند. صوفیان خشکه مقدستر این منطقه با زیارت مراقد و استفاده از موسیقی برای رسیدن به حالت وجد و سرور عرفانی مخالفت میورزیدند.
از اواخر قرن سیزدهم به بعد زوایای صوفیگری در تونس دارای نقشهای سیاسی و اجتماعی شدند. از این زمان به بعد با هدف تأمین امنیت مسیرهای تجاری، سرکوب راهزنان، ارتقاء سطح ایمان و تقوای مردم، و مقابله با اخذ مالیاتهای غیر قانونی ائتلافهای قبیلهای متعددی به رهبری صوفیان تشکیل گردیدند. بدین ترتیب در جریان قرن چهاردهم صوفیگری در تونس چنان قدرتی پیدا کرد که مقامات سیاسی مجبور شدند امتیازات مالی و ارزی متعددی را به صوفیان بدهند. به علاوه در سال 1399 مجموعه ای ساختمانی متشکل از یک زاویه و یک مدرسه در تونس ساخته شد که نماد و نشان ترکیب صوفیگری شهری با اسلام مالکی بود؛ اما تدریجاً صوفیگری مکتب مالکی را کنار زد و به اصلیترین عامل سازمان دهندهی مردمان شهری و روستایی تونس تبدیل شد. سقوط حکومت حفصیان در قرن چهاردهم، تشکیل مجدد آن در قرن پانزدهم، و سقوط کامل و نهایی آن در قرن شانزدهم از جمله عواملی بودند که باعث رواج بیش از پیش صوفیگری در تونس گردیدند.
با سقوط حفصیان در اواخر قرن شانزدهم عثمانیان بر تونس تسلطیافتند و دولت این منطقه را احیا کردند. عثمانیان در طی جنگهای سختی که با هابسبورگیها داشتند توانستند در سال 1529 الجزیره و در سال 1574 تونس را به تصرف خود درآورند. به دنبال تصرف تونس، عثمانیان این منطقه را به عنوان یکی از ایالات خود معرفی کردند و چهارهزار ینی سری را به همراه تازه مسلمانانی که از ایتالیا، اسپانیا، وپراونس (2) آمده بودند در شهر تونس مستقر نمودند. در سال 1591یکی از فرماندهانینی سریهای مستقر در شهر تونس گماشتهی سلطان در این منطقه را از تخت حکومت پایین کشید و خود با عنوان «دای» جانشین وی شد. این در حالی بود که مابقی قسمتهای کشور تونس در اختیار یک مأمور اخذ مالیات (بای) و فرزندانش قرار داشت. سپس در صدد تصرف قلمرو بای برآمد و لذا به شهرها و سرزمینهای حاصلخیز تحت قلمرو وی حمله کرد. اما نهایتاً بای و فرزندانش پیروز شدند و تا سال 1705 بر تونس حکومت کردند. پس از آنها فردی با نام حسین بن علی در تونس تسلطیافت و سلسلهای را در آنجا به وجود آورد که تا سال 1957 در رأس کار بود. از سال 1591 به بعد تونس تنها به طور ظاهری و رسمی تابع امپراتوری عثمانیان بود-خطبهی نماز جمعه با نام سلطان عثمانی خوانده میشد، به نام او سکه زده میشد، و به طور سالیانه سفیری از سوی حکومت تونس هدایایی را تقدیم سلطان میکرد-و هیچگاه عثمانیان درصدد برنیامدند که تونس را مجدداً تحت سلطهی کامل خود درآورند.
در زمان تسلط عثمانیان بر تونس حکام این منطقه نخبگان مذهبی را از نظر سیاسی تحت کنترل خود درآوردند (به همان روش حفصیان). در دورهی حکومت حسینیان دو مکتب فقهی مالکی و حنفی دارای قضاتی برای خود بودند، فردی به عنوان قاضی کاخ سلطنتی قرار داشت، عالم دیگری به عنوان قاضی ویژهی مأموران اخذ مالیات را داشت، و فرد دیگری نیز با عنوان قاضی خزانهداری مسئولیت رسیدگی به املاک فاقد وارث را عهدهدار بود. به علاوه قضات و مفتیان مهم در شورای بایها شرکت داده میشدند. بای اختیار عزل و نصب قضات، مفتیان، معلمان مدارس، و شیوخ زوایای صوفیگری را در دست داشت. بنابراین در زمان تسلط عثمانیان بر تونس تشکیلات مذهبی این منطقه با وجود اینکه شدیداً منسجم و نظامیافته بودند اما به دولت و نخبگان حاکم وابستگی داشتند. در این زمان قبایل روستایی تونس نیز تحت کنترل حکومت مرکزی درآمدند. عثمانیان قدرت قبایل بزرگ و رؤسای نیرومند آنها را درهم شکستند و تنها قبایل و گروههای کوچک و ضعیف را به جای خود باقی گذاشتند. تونس در این زمان دارای شصت قائد (فرماندار منطقهای)، و دو هزار شیخ محلی بود. با این حال بیشتر مناطق روستایی نیمه مستقل بودند و عمدتاً تحت ادارهی خانوادههای متنفّذ، انجمنهای صوفیگری، و اتحادیههای سیاسی محلی قرار داشتند.
با مهاجرت مسلمانان اسپانیایی به شمال آفریقا جمعیت یکجانشین و تاجرپیشهی تونس افزایش یافت. شعرا، کاتبان، دانشمندان، و سربازان بسیاری از اندلس به حفصیان پناه بردند. بسیاری از این افراد جذب ارتش گردیدند. بعد از سقوط گرانادا در سال 1492 بر اثر فشارهای فزایندهی مسیحیان، مسلمانان اسپانیا در طی جریانی منظم و تدریجی به شمال آفریقا مهاجرت کردند که نقطهی اوج این جریان زمانی است که مسلمانان از موریسکوس (3) اخراج شدند (در آغاز قرن هفدهم). بسیاری از اندلسیهای مهاجر در «زقاق اندلس» یا دیگر حومههای شهر تونس سکنی گزیدند. اینان روستاهای متعددی را احداث کردند، به تولید زیتون، ابریشم، و انگور پرداختند، و به سبک و سیاق اسپانیایی خود سیستمهای جدید آبیاری، آسیابها، باغها و تاکستانهای متعددی را در این منطقه به وجود آوردند. جمعآوری مالیات از اندلسیها در اختیار خود آنها گذاشته شده بود؛ در این منطقه فردی با نام «شیخ الاندلس» نمایندهی اندلیسیها و مسؤول وصول مالیاتها بود. این جامعهی متمدن زبان خود را حفظ کرد و مساجد و مدارس متعددی را در تونس احداث نمود.
تا اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم اقتصاد تونس اقتصادی سنتی بود. کلاً اقتصاد تونس تا این زمان به دو بخش تقسیم میشد یکی بخش کشاورزی و چادرنشینی خود بسنده و دیگری بخش تجارت بینالمللی. تونس کالاهایی از قبیل گوشت، پشم، روغن زیتون، پوست، موم، خرما، و اسفنج را صادر میکرد و در عوض کالاهایی مثل پارچه و کاغذ را وارد مینمود. بایهای این منطقه نیز در فعالیتهای تجاری شرکت داشتند. آنها مالیاتهای مردم را به صورت گندم و پشم دریافت میکردند و آنها را به بازرگانان اروپایی میفروختند. در قرن هیجدهم علی پاشا (82-1759) و حمّود پاشا (1813-1782) برای به حداکثر رساندن درآمدهای تجاری تونس تدابیری را اتخاذ کردند. آنها با استفاده از فرصت ناشی از وقوع جنگ در اروپا فعالیتهای تجاری در تونس را گسترش دادند، بنادر این منطقه را توسعه دادند، و از تولید پارچه حمایت کردند.
صنعت تولید کلاه نمدی که توسط اندلسیها وارد تونس شده بودیکی از مهمترین صنایع تونس به شمار میرفت. کلاهی با نام «شاهیه» از جمله کلاههایی بود که در این منطقه تولید میشد. این کلاه در سرتاسر مدیترانه-توسط مسیحیان، یهودیان، ارمنیها، و مسلمانان-استفاده میشد و در امپراتوری عثمانی، بالکان، و ایران نیز به طور گستردهای رواج داشت. تداوم تولید این گونه کلاهها وابسته به تداوم تجارت بینالمللی بود. چرا که پشم لازم برای ساخت این کلاهها از اسپانیا، مواد رنگی مورد لزوم در ساخت آنها از پرتغال، و زاج سفید مصرفی در تولید آنها از روم میآمد. صدها کارگاه در تونس تولیدکنندهی این گونه کلاهها بودند. میزان تولید این کارگاهها جمعاً به 100000 دوجین در سال میرسید. بین 15 تا 50 هزار نفر در تولید و تجارت این محصول فعالیت داشتند. تونسیها اگر چه در تولید این کالا با مشکلاتی از جمله مقررات سخت بایها، کنترل اروپاییان بر مواد خام، سازماندهی ضعیف گروهی، و هزینهی بالای تولید روبهرو بودند اما این مزیت را داشتند که میتوانستند نیاز بازار را دریابند و کالایی متناسب با آن تولید کنند.
با این حال در اواخر قرن هیجدهم اقتصاد تونس رو به زوال نهاد. این منطقه از سال 1784 تا سال 1820 مکرراً با نابودی محصولات کشاورزی و شیوع طاعون روبرو شد. جایگزینی روغن زیتون به جای گندم به عنوان مهمترین کالای صادراتی یکی از پیامدهای این مصیبتها میباشد. در ضمن در اواخر قرن هیجدهم شرایط تجارت در مدیترانه نیز به ضرر تونس تغییر کرد. در این زمان در اثر رقابت فرانسه کلاه شاهیه بازار خود را از دست داد. در واقع انقلاب صنعتی و افزایش فوقالعادهی سطح تولید در اروپا صنعت تولید کلاه در تونس را تحت تأثیر خود قرار داد. بدین ترتیب این صنعت بسیار سودمند که روی آن سرمایهگذاری بسیاری هم شده بود رو به زوال و نابودی گذاشت. در ضمن در اواخر قرن هیجدهم قیمت روغن زیتون نیز شدیداً کاهش یافت و به علت مواجه شدن تونس با تراز منفی پرداختها واردات کالاهای صنعتی و لوکس به این منطقه متوقف شد.
علیرغم مواجهه با زوال اقتصادی نخبگان حاکم بر تونس درصدد برآمدند ارتش و دستگاه اداری خود را تقویت کنند. از این رو آنها مالیاتها و انحصارات اقتصادی خود را افزایش دادند و تولیدکنندگان روغن زیتون را مجبور کردند که این کالاها با قیمت ارزان آنها بفروشند. به علاوه در زمان احمد بای (55-1837) قدرت اشراف محلی در هم شکسته شد و روند جمعآوری مالیاتها تحت کنترل متمرکز دولت درآمدند. در سال 1863 نیز دولت برای پرداخت دیون خود مجدداً مالیاتها را افزایش داد که در نتیجهی آن در سال 1864 شورش بزرگی توسط کشاورزان برپا گردید. این شورش به سراسر تونس سرایت کرد اما به علت عدم وجود هماهنگی بین گروههای شورشی به تدریج سرکوب شد.
نفوذ سیاسی و اقتصادی بیگانگان در تونس به همراه مواجههی این منطقه با زوال داخلی دو عاملی بودند که باعث وابستگی کامل تونس به قدرتهای اروپایی شدند. تا دههی 1840 دولت تونس دیگر بههیچوجه از درآمد کافی برای حفظ ارتش خود برخوردار نبود. استقراض از بانکهای اروپایی نیز منجر به ورشکستگی حکومت در سال 1867 گردید. در سال 1869 این دولت مجبور شد که اجازه دهد هیئتی مرکب از نمایندگان فرانسوی، بریتانیایی، و ایتالیایی مالیاتهای تونس را جمعآوری کنند و درآمدهای حاصل را در راه پرداخت دیون این کشور مصرفکنند. نهایتاً با تشکیل «کنگرهی برلین» موانع موجود بر سر راه برقراری سلطهی کامل خارجی بر این کشور برداشته شد. در این کنگره تصمیم گرفته شد که بخشهایی از بالکان را روسیه تصرف کند، قبرس در اختیار بریتانیا قرار بگیرد، و فرانسه نیز تونس را تحت الحمایهی خود کند. بدین ترتیب در سال 1881 رسماً تونس تحت الحمایهی فرانسه اعلان شد. خلاصه اگر چه تونس توانست خود را از سلطهی عثمانیان برهاند و ساختار حکومتی متمرکز خود را حفظ کند اما زوال و ضعف اقتصادی آن راه اشغال و تصرف این منطقه توسط اروپاییان را هموار کرد.
پینوشتها:
1- وی در مراکش متولد شد، در مصر تحصیل کرد، و نهایتاً در سال 1258 در تونس درگذشت.
2- Provence.
3- Moriscos.
ایرا ماروین. لاپیدوس؛ (1381)، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: انتشارات اطلاعات. چاپ اول