نویسنده: ریتاویکس نلسون، الن سی. ایزرائل
مترجم: محمد تقی منشی طوسی
مترجم: محمد تقی منشی طوسی
بسیاری از دست اندرکاران مداخله در هنگام بحران را بخش مهمی از تلاشهای پیش گیرانه میدانند. در این مورد کاپلان (1964) از دو نوع بحران نام میبرد: رشدی و تصادفی. بحرانهای رشدی میتواند در مراحل گذر از یک مرحلهی رشد به مرحلهی دیگر روی دهد و نشانگر جریان عادی رشد است، برای مثال ورود به مدرسه یا ورود به دورهی نوجوانی. بحرانهای تصادفی بر اثر پیش آمدهای زندگی چون حوادث طبیعی، مرگ یک عزیز، و نظایر اینها پدید میآید. در هر دو نوع بحران، میان مشکل و منابع موجود برای رفع آن، با عدم تعادل مواجه میشود. پریشانی حاصل از عدم موازنه بر حسب موقعیّت، خود را با حالتهای عاطفی چون اضطراب، گناه، یا شرمندگی مشخّص میکند. شخص در هنگام بحران اغلب خود را بی یاور و نامؤثر مییابد و امکان دارد در کارهایش ناهماهنگی پدید آید، با وجود این، بحران میتواند به مثابه محرکی برای تشکیل الگوهای تازه برای مقابله با مشکلات باشد. از آن جا که افراد در هنگام بحران آمادگی پذیرش سخنان دیگران را دارند، مداخله در هنگام بحران فرصتی است تا به آنان کمک شود، و نیز در سلامت روانی آینده این افراد تأثیرات مثبتی به جای گذارد.
نمونهای از این بحرانها که مداخله در آن میتواند کاملاً بجا باشد، واکنش خانواده، در برابر مرگ نوزاد به واسطهی سندروم مرگ ناگهانی نوزاد است. نمونهای از این سندروم، « مرگ در گهواره » (1) است، نامی که بسیاری به آن دادهاند. این نوع مرگ کاملاً غیر منتظره است و تا هنگام یک سالگی پدید میآید، و بیشترین زمان آن بین 3 تا 4 ماهگی است. نوعاً این مرگ به این صورت است که کودک به ظاهر سالم را برای شب یا خواب کوتاه طول روز در تختخوابش میگذارند، و هنگامی که به سراغ وی میروند، وی را مرده مییابند. آمارها نشان میدهد که از 1000 کودک 2 تا 3 کودک به این طریق میمیرند، رقمی که در تمام کشورهای دیگر نیز کاملاً ثابت است ( لومن Low man 1979 ).
به رغم تحقیقهای بسیار در سبب شناسی سندروم مرگ ناگهانی نوزاد، هنوز علّت آن مشخص نشده است. در این سندروم در کودک هیچ نشانهای پدیدار نمیشود، و این است که برای شناختن عامل بالقوهی « مرگ تختخواب » راهی وجود ندارد. عوامل وراثتی، نابهنجاریهای مادر زادی، عفونت، و خفگی در این مورد به میزان وسیعی مردود دانسته شده است. امکان وجود اختلالی مربوط به خواب که بطور موقّت در جریان تنفس خلل وارد آورد ( خفگی در خواب ) بشدّت تحت بررسی است.
دربارهی واکنش خانوادهها نسبت به مرگ ناگهانی نوزاد، بدان حدّ که علاقه مندی وجود دارد، مطالعه نشده است، امّا پیداست که غم و اندوه حاصل از آن با واکنشهای سایر بحرانها شباهت دارد. اظهارات والدین حاکی از آن است که آنان به شوکهای روانی و رخوت دچار میشوند، و برنامههای زندگی آنان، اعم از خوردن، خوابیدن، فکر کردن، و کار کردن به هم میخورد، که تمام آنها با گذشت زمان به حالت عادی باز میگردد ( لومن، 1979 ). امّا بحران مرگ ناگهانی نوزاد میتواند اثرات ویژهای نیز در بر داشته باشد. مرگ ناگهانی نوزاد برای پدر و مادر بسیار دردآور است، و ناباوری آن نیز مانند فقدان سایر افراد نزدیک، تا مدّتی ادامه مییابد. ناراحت کنندهتر از همه، احساس شدید مسئولیت و گناه است که بواسطهی عدم اطلاع از مرگ ناگهانی و علّت آن تشدید میشود. همچنین به نظر میآید که والدین در این شرایط، در برخورد با سایر فرزندانشان دچار مشکلات بخصوصی میشوند ( گلدستون Goldston، 1977 ). تاکنون، در مورد واکنش کودکان نسبت به مرگ ناگهانی خواهر یا برادر نوزادشان، خیلی کمتر از خود مرگ ناگهانی نوزاد میدانیم. در عین حال، بسیاری دست اندرکاران بر این باورند که
میتوان به والدین و فرزندانشان کمک کرد تا بتوانند بهتر از عهدهی رویارویی با این بحرانهای خانمان برانداز برآیند و ناسازگاری و آسیب روحی وارده را از خود دور سازند. نبود امکانات مالی، دامنهی برنامههای پیش گیرانه را در این باره محدود ساخته است، امّا برخی پروژهها که از طرف دولت مرکزی حمایت مالی میشوند، این افراد را زیر چتر حمایت خود دارند و امکانات مشاوره در اختیار آنان میگذارند.
برنامهای که در سراسر ایالت کارولینای شمالی به اجرا در آمده است، نمونهای است از چگونگی ارائهی خدمات در این لحظههای بحرانی، آن چه در این برنامه مورد توجه قرار میگیرد عبارتست از انجام اقداماتی برای کاهش غم و اندوه خانواده، آموزش مطالبی دربارهی مرگ ناگهانی نوزاد به متخصصّان و مددکاران اجتماعی، و جمع آوری اطلاعات همه گیرشناسی برای روشنتر شدن علّت این سندروم ( لومن، 1979 ). پنج پرستار پخته و با تجربه استخدام شدهاند تا در سر تا سر ایالت با خانوادههایی که نوزادشان را بدین گونه از دست دادهاند تماس حاصل کنند. آنان در خلال هفتههای سوّم تا پنجم، هفتههای هفتم تا نهم، و ماههای چهارم تا ششم پس از مرگ نوزاد سه نوبت در منزل از خانواده دیدن میکنند، ملاقات زمانی صورت میگیرد که والدین و فرزندان بتوانند در آن شرکت کنند، و تلاش شده است که موانع شغلی آنان به پایین ترین حدّ خود برسد. پرستارها لباس عادی خیابان به تن میکنند، با خانواده به نوشیدن چای و عصرانه میپردازند، و احساس همدردی و نگرانی خود را ابراز میدارند. در خلال اوّلین دیدار، آنان به منظور تحقیق، دربارهی خانواده و چگونگی مرگ نوزاد اطّلاعات گردآوری میکنند. بخش فوق العاده مهم این ملاقات ارائهی اطلاعاتی در زمینهی مرگ ناگهانی نوزاد به خانواده است. در این برنامه سه هدف روانی مقرّر گردیده است: کاهش بار گناه و سرزنش از طریق مقابله با هر گونه توضیحات نادرست دربارهی این رویداد، تشویق و ترغیب خانوادهها در ابراز عواطف و احساساتشان و اطمینان دادن به آنها که واکنش آنان طبیعی است و بتدریج با گذشت زمان کاهش مییابد، و حمایت از خانوادهها در برابر مشکلات مالی و سایر مشکلات عملی. کارایی این پروژه هنوز بصورت نظامدار ارزیابی نشده است، امّا شواهد حاکی است که خانوادهها شرکت در این پروژه را مفید دانستهاند. برای مثال آنان از این که اطلاعاتی به دست آوردهاند که آنان را مسؤول مستقیم مرگ نوزادشان نمیداند، خوشحال بودند. در واقع، جنبهی درمانی و پیش گیرانهی اصلی، میتواند دادن چنین اطمینانی به خانواده باشد. با وجود این، لازم است در مورد کارایی این پروژه یا پروژههای مشابه دیگر بررسیهای نظامداری صورت پذیرد.
پینوشتها:
1. Crib death
منبع مقاله :ریتا ویکس - نلسون، الن سی. ایزرائل؛ (1387)، اختلالهای رفتاری کودکان، محمد تقی منشی طوسی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ هشتم