حاصل جمع هنر و فرهنگ جهان
نويسنده:حسین کاجی
منبع:روزنامه قدس
منبع:روزنامه قدس
1) در اينكه «هنر اسلامي چيست؟» بسيار سخن گفته شده است. «اسلامي» در اينجا البته به معناي هنر مبتني بر قرآن يا سنت حضرت محمد(ص) يا تفسيرهايي بر اسلام نيست، بلكه منظور هنري است كه در طول تاريخ به وسيله مسلمانان و همچنين غيرمسلماناني كه در كنار هم زندگي مي كردند، گسترش يافته است. مسيحيان و يهودياني كه در تمدن اسلامي زندگي مي كردند و همچنين طرفداران اديان ديگر كه پس از ظهور و گسترش اسلام به مناطق مختلف، مسلمان نشدند در گسترش اين هنر نقشي انكارناپذير دارند. در اين ميان، چه در ايران و سوريه و چه در مصر و هند آثاري موجودند كه به نام هنر مسلمانان و هنر اسلامي مشهورند؛ اما افرادي كه مسلمان نبوده اند در خلق آن مشاركت داشته اند. به همين دليل، عده اي از پژوهشگران تصريح كرده اند صفت «اسلامي» در عنوان «هنر اسلامي» با صفتهايي چون: «بودايي» و «مسيحي» و «يهودي» در عناوين «هنر بودايي»، «هنر مسيحي» و «هنر يهودي» متفاوت است. با تكيه بر اين نكته گفته اند كه صفت «اسلامي» در عنوان «هنر اسلامي» حاكي از دلالت اين صفت بر فرهنگ و تمدني است كه بيشتر مردم يا دست كم عنصر حاكم آن، متشرع به دين اسلام بوده اند. در اين صورت، اگر هنري به نام «هنر اسلامي» وجود داشته باشد، عبارت خواهد بود از هنري كه بر سنتهاي قومي يا جغرافيايي تسري يافته و آنها را دگرگون نموده است، يا هنري كه نوعي همزيستي خاص ميان شيوه هاي هنر اسلامي و محلي پديد آورده است. با اين حال، در اينجا پرسشي مطرح مي شود كه چند قرن است ذهن و زبان پژوهشگران تاريخ هنر اسلامي را به خود مشغول داشته است؛ اينكه چگونه مي توانيم هنر بومي يك منطقه را از هنر اسلامي جدا كنيم؟مطالعات فراوان دهه هاي اخير بويژه مطالعاتي كه در باب هنر شمال آفريقا، تركيه، ايران، آسياي مركزي و هند انجام شده، گرايش به هويت محلي و منطقه اي هنرها را آشكار كرده اند. در حالي كه پيشتر بر وحدت اين هنرها تأكيد مي شد مورخان و پژوهشگران دريافتند تكثر ميان اين هنرها را نمي توان ناديده گرفت. به طور مثال، نمي توان ميان مينياتور ايراني متعلق به قرن شانزدهم با نقاشي ديواري سوري قرن هفدهم ارتباطي ديد.
2) اگر «اسپانياي» كنوني در زمان فتح توسط مسلمانان از آثار هنري قابل توجهي برخوردار نبود، در شمال آفريقا اين موضوع متفاوت بود. شمال آفريقا به دليل آب و هواي مناسب و صنعت برتر، يكي از مراكز مهم امپراتوري روم بود و مركز مسيحي مهمي به شمار مي رفت. آثار هنري زيادي نيز در اين منطقه وجود داشت. با اين همه، طي چند قرن شمال آفريقا به منطقه اي كاملاً اسلامي مبدل گشت. اسلامي شدن شمال آفريقا البته بدان معنا نيست كه هنرهاي اسلامي در اين منطقه رشد چشمگيري پيدا كرده باشند. آفريقا براي مسلمانان و مخالفانشان محل زد و خورد و جنگ به شمار مي رفت، بدين جهت از نظر هنري جز در دو شهر رباط و تونس (اولي به دليل معماري اش و دومي به خاطر آب انبارهايش) رشد چنداني نداشت. در مصر نيز موضوع از اين قرار است و بيشترين آثار باستاني هنري مربوط به قبل از اسلام است، هرچند مسلمانان آسيبي به اين آثار وارد نكردند.
3) «هلال خضيب» (شامل عراق، تركيه و سوريه امروزين) شايد معروفترين بخش از تمدن اسلامي باشد كه نمايانگر هنر اسلامي است. سرزميني كه هم اكنون به عراق معروف است، به دليل تأثير زيادي كه از هنر ساساني برده بود، شاهد شكوفايي هنري و تكنيكي بسياري بود. در سوريه و فلسطين نيز به دليل استقرار كامل امپراتوري روم در قرن دوم ميلادي، شاهد رشد اقتصادي و فرهنگي بسيار هستيم. بخصوص به دليل رشد مسيحيت در اين حوزه، شاهد كليساها، صومعه ها و اماكن مذهبي و... متعددي هستيم. در اين ميان با ورود اسلام به «هلال خضيب» اين مناطق به يك اندازه رشد نكردند. منطقه عراق و حوزه كنار رود دجله به دليل آنكه بسياري از پايتختهاي فرهنگي و سياسي جهان اسلام چون بصره، كوفه و سپس بغداد در آنجا برقرار شدند، رشد زيادي از جهت اجتماعي و فرهنگي و هنري به خود ديدند. حتي اين رشد را در شهر دمشق كه بعدها پايتخت تمدن جهان اسلام شد، شاهد نيستيم. هرچند با جلوس خليفه عبدالملك شاهد تعدادي آثار پراهميت در شهرهايي چون دمشق، بيت المقدس و حلب هستيم.
4) اگر در همه مناطق جغرافيايي جدا كردن هنر اسلامي از هنر پيش از اسلام دشوار است، در ايران زمين اين دشواري دو چندان ديده مي شود. نخست اينكه آنچه با عنوان ايران مشخص مي شود، پيش از اسلام بخش بزرگي از هند، پاكستان و افغانستان از يك سو و آسياي مركزي از سوي ديگر و غرب عراق را شامل مي شده است. بنابراين، ناميدن يك حوزه فرهنگي با نام ايران، ما را با خرده فرهنگهاي بسياري رو به رو مي سازد. از سوي ديگر، با ورود اسلام به ايران، شاهد تحولات فكري - هنري بسياري بوديم كه اين تحولات با تحولات كل تمدن اسلامي متفاوت بود. از يك سو زبان پارسي شكل گرفت و ايرانيان برخلاف ديگر مسلمانان كه بيشتر به زبان عربي مي گفتند و مي نوشتند، به زبان دري سخن مي گفتند. از سوي ديگر، اديان بسياري چون مانوي، زرتشتي، مسيحي و يهودي در ايران زمين فعاليت داشتند كه تنوع خاصي به اين منطقه مي دادند. با وجود اين، كميت آثار هنري از سكه ها، بناها و سفالها گرفته تا قصرها و نيايشگاهها در اين منطقه بسيار فراوان است و همين تحليل، وضعيت هنر در ايران زمين قبل و بعد از اسلام را با مشكل مواجه مي كند. مورخان و پژوهشگران البته شكل گيري هويت ايراني - اسلامي را كه به بهترين نحو در زبان فارسي خود را نشان مي داد، مهمترين تحولي مي دانند كه، ايران با ورود اسلام به خود ديد. اين شكل گيري، هنر را نيز از خود متأثر كرد.
5) قديمي ترين آثار اسلامي در عراق قرار دارند و تاريخ ساخت آنها به اواسط قرن هفتم ميلادي مي رسد. دسته بزرگتري از آثار در سوريه، فلسطين و عراق و تا حدي كمتر در مصر و شمال آفريقا و اسپانيا موجودند كه بيانگر دوره دوم هنر اسلامي است كه از سال 685 ميلادي تا آخر قرن هشتم به طول انجاميده است. دوران دوم با حكومت هارون الرشيد ( 809 - 786) به پايان رسيد. در قرن نهم نوعي هنر كاملاً اسلامي شكل گرفت و در مصر، آفريقاي شمالي، اسپانيا و شمال ايران پديدار شد. نكته مهم اينكه زمان تقريبي براي شكل گيري هنر اسلامي در هر منطقه اي با منطقه ديگر متفاوت است. همين امر، اين پرسش را مطرح مي كند كه تأثير سرزمينهايي كه اين تحولات زودتر در آنها شكل گرفت، بر مناطقي كه بعدها از نظرهنري متحول شدند، چه بود؟تسلط مسلمانان در اغلب مناطق، بدون ويراني و قتل عام صورت گرفت. در نتيجه، حاصل جمع هنر و فرهنگ جهان پيش از اسلام با همان كاركردها، اهداف و پيچيدگيهايي كه داشتند، باقي ماند. اسلام مجموعه بسياري از خاطره هاي جمعي، افسانه ها و اساطير را به ميراث برد كه برخي تا حد آيينهاي روستايي محلي بودند و بعضي ديگر به گستردگي افسانه هاي پهلواني رستم، - پهلوان ايراني - يا سليمان پيامبر بود. اين همه بدان معناست كه نقطه عزيمت هنر اسلامي صرفاً در واكنش عملي يا هنري نسبت به هنري ديگر نبود؛ آن طور كه به عنوان نمونه پس از تهاجم اسپانيا به ايتاليا در قرن پانزدهم رخ داد، بلكه در استفاده عملي جهان اسلام از نظامهاي مادي، هنري و عاطفي سرزمينهاي فتح شده بود.
2) اگر «اسپانياي» كنوني در زمان فتح توسط مسلمانان از آثار هنري قابل توجهي برخوردار نبود، در شمال آفريقا اين موضوع متفاوت بود. شمال آفريقا به دليل آب و هواي مناسب و صنعت برتر، يكي از مراكز مهم امپراتوري روم بود و مركز مسيحي مهمي به شمار مي رفت. آثار هنري زيادي نيز در اين منطقه وجود داشت. با اين همه، طي چند قرن شمال آفريقا به منطقه اي كاملاً اسلامي مبدل گشت. اسلامي شدن شمال آفريقا البته بدان معنا نيست كه هنرهاي اسلامي در اين منطقه رشد چشمگيري پيدا كرده باشند. آفريقا براي مسلمانان و مخالفانشان محل زد و خورد و جنگ به شمار مي رفت، بدين جهت از نظر هنري جز در دو شهر رباط و تونس (اولي به دليل معماري اش و دومي به خاطر آب انبارهايش) رشد چنداني نداشت. در مصر نيز موضوع از اين قرار است و بيشترين آثار باستاني هنري مربوط به قبل از اسلام است، هرچند مسلمانان آسيبي به اين آثار وارد نكردند.
3) «هلال خضيب» (شامل عراق، تركيه و سوريه امروزين) شايد معروفترين بخش از تمدن اسلامي باشد كه نمايانگر هنر اسلامي است. سرزميني كه هم اكنون به عراق معروف است، به دليل تأثير زيادي كه از هنر ساساني برده بود، شاهد شكوفايي هنري و تكنيكي بسياري بود. در سوريه و فلسطين نيز به دليل استقرار كامل امپراتوري روم در قرن دوم ميلادي، شاهد رشد اقتصادي و فرهنگي بسيار هستيم. بخصوص به دليل رشد مسيحيت در اين حوزه، شاهد كليساها، صومعه ها و اماكن مذهبي و... متعددي هستيم. در اين ميان با ورود اسلام به «هلال خضيب» اين مناطق به يك اندازه رشد نكردند. منطقه عراق و حوزه كنار رود دجله به دليل آنكه بسياري از پايتختهاي فرهنگي و سياسي جهان اسلام چون بصره، كوفه و سپس بغداد در آنجا برقرار شدند، رشد زيادي از جهت اجتماعي و فرهنگي و هنري به خود ديدند. حتي اين رشد را در شهر دمشق كه بعدها پايتخت تمدن جهان اسلام شد، شاهد نيستيم. هرچند با جلوس خليفه عبدالملك شاهد تعدادي آثار پراهميت در شهرهايي چون دمشق، بيت المقدس و حلب هستيم.
4) اگر در همه مناطق جغرافيايي جدا كردن هنر اسلامي از هنر پيش از اسلام دشوار است، در ايران زمين اين دشواري دو چندان ديده مي شود. نخست اينكه آنچه با عنوان ايران مشخص مي شود، پيش از اسلام بخش بزرگي از هند، پاكستان و افغانستان از يك سو و آسياي مركزي از سوي ديگر و غرب عراق را شامل مي شده است. بنابراين، ناميدن يك حوزه فرهنگي با نام ايران، ما را با خرده فرهنگهاي بسياري رو به رو مي سازد. از سوي ديگر، با ورود اسلام به ايران، شاهد تحولات فكري - هنري بسياري بوديم كه اين تحولات با تحولات كل تمدن اسلامي متفاوت بود. از يك سو زبان پارسي شكل گرفت و ايرانيان برخلاف ديگر مسلمانان كه بيشتر به زبان عربي مي گفتند و مي نوشتند، به زبان دري سخن مي گفتند. از سوي ديگر، اديان بسياري چون مانوي، زرتشتي، مسيحي و يهودي در ايران زمين فعاليت داشتند كه تنوع خاصي به اين منطقه مي دادند. با وجود اين، كميت آثار هنري از سكه ها، بناها و سفالها گرفته تا قصرها و نيايشگاهها در اين منطقه بسيار فراوان است و همين تحليل، وضعيت هنر در ايران زمين قبل و بعد از اسلام را با مشكل مواجه مي كند. مورخان و پژوهشگران البته شكل گيري هويت ايراني - اسلامي را كه به بهترين نحو در زبان فارسي خود را نشان مي داد، مهمترين تحولي مي دانند كه، ايران با ورود اسلام به خود ديد. اين شكل گيري، هنر را نيز از خود متأثر كرد.
5) قديمي ترين آثار اسلامي در عراق قرار دارند و تاريخ ساخت آنها به اواسط قرن هفتم ميلادي مي رسد. دسته بزرگتري از آثار در سوريه، فلسطين و عراق و تا حدي كمتر در مصر و شمال آفريقا و اسپانيا موجودند كه بيانگر دوره دوم هنر اسلامي است كه از سال 685 ميلادي تا آخر قرن هشتم به طول انجاميده است. دوران دوم با حكومت هارون الرشيد ( 809 - 786) به پايان رسيد. در قرن نهم نوعي هنر كاملاً اسلامي شكل گرفت و در مصر، آفريقاي شمالي، اسپانيا و شمال ايران پديدار شد. نكته مهم اينكه زمان تقريبي براي شكل گيري هنر اسلامي در هر منطقه اي با منطقه ديگر متفاوت است. همين امر، اين پرسش را مطرح مي كند كه تأثير سرزمينهايي كه اين تحولات زودتر در آنها شكل گرفت، بر مناطقي كه بعدها از نظرهنري متحول شدند، چه بود؟تسلط مسلمانان در اغلب مناطق، بدون ويراني و قتل عام صورت گرفت. در نتيجه، حاصل جمع هنر و فرهنگ جهان پيش از اسلام با همان كاركردها، اهداف و پيچيدگيهايي كه داشتند، باقي ماند. اسلام مجموعه بسياري از خاطره هاي جمعي، افسانه ها و اساطير را به ميراث برد كه برخي تا حد آيينهاي روستايي محلي بودند و بعضي ديگر به گستردگي افسانه هاي پهلواني رستم، - پهلوان ايراني - يا سليمان پيامبر بود. اين همه بدان معناست كه نقطه عزيمت هنر اسلامي صرفاً در واكنش عملي يا هنري نسبت به هنري ديگر نبود؛ آن طور كه به عنوان نمونه پس از تهاجم اسپانيا به ايتاليا در قرن پانزدهم رخ داد، بلكه در استفاده عملي جهان اسلام از نظامهاي مادي، هنري و عاطفي سرزمينهاي فتح شده بود.