مفهوم و معنای سنت در حوزه های مختلف علوم انسانی

به نظر من پیشینه‌ی گرایش افراد، گروه‌ها و جوامع به تقدیس کردن و پیروی از پیشینیان خود به اندازه‌ی عمر بشر است و این کار دلیلی بسیار موجه دارد: به تکرار کاری که خوب انجام یافته نیازی نیست. مثلاً نیازی نیست برای اختراع
سه‌شنبه، 3 شهريور 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مفهوم و معنای سنت در حوزه های مختلف علوم انسانی
مفهوم و معنای سنت در حوزه های مختلف علوم انسانی

 

نویسنده: مایکل استنفورد
مترجم: احمد گل محمدی



 

به نظر من پیشینه‌ی گرایش افراد، گروه‌ها و جوامع به تقدیس کردن و پیروی از پیشینیان خود به اندازه‌ی عمر بشر است و این کار دلیلی بسیار موجه دارد: به تکرار کاری که خوب انجام یافته نیازی نیست. مثلاً نیازی نیست برای اختراع دوباره‌ی چرخ وقت و انرژی صرف کنیم. از سوی دیگر، آیا دگرگونی و پیشرفتی باید در کار باشد یا همچنان باید سنگ چخماقی را به کار گیریم و در غارها زندگی کنیم. از این رو، چه در یک جامعه و چه میان نظریه‌پردازان اجتماعی، به ندرت توافقی بر سر جایگاه صحیح سنت در زندگی اجتماعی شکل می‌گیرد. در این خصوص مورخان شمار اندکی مفاهیم اجتماعی خاص خود را جعل و عرضه کرده‌اند که دو تا از آنها برجسته و قابل توجه است:، اقتصاد اخلاقی ، ای. پی. تامپسون و "جعل سنت" اریک هابز بام. تامپسون عبارت خود را برای تبیین ماهیت شورش‌های نان در انگلستان سده‌ی هجدهم به کار می‌گیرد. او می‌نویسد، تقریباً در هر کنش توده ای سده‌ی هجدهم می‌توان به وجود تصوری مشروعیت‌بخش پی برد. "منظور من از مشروعیت این است که مردان و زنان داخل توده‌ی شورشی، تحت تأثیر این باور بودند که از حقوق و آداب سنتی دفاع می‌کنند، و به طور کلی، این است که آنان از پشتیبانی اجماع فراگیرتر اجتماع برخوردار بودند، (E.P.Thompson, 1993,p.188). البته تلاش برای شناخت قدرت سنت در مشروعیت بخشیدن به عملی سیاسی یا اجتماعی، هرگز بهتر از کار هابزبام در قالب مفهوم جعل سنت نبوده است. هابزبام می‌نویسد: "«سنت جعل شده» عبارت است از یک رشته اعمال که خود به خود بر پیوند با گذشته دلالت دارند." او توضیح می‌دهد که "خصوصیت و غرابت سنت‌های «جعل شده» این است که پیوند آنها با آن [‌یعنی گذشته ی تاریخی‌] عمدتاً ساختگی است (Hobsbawm and Ranger, 1984, pp.1-2)". کریستوفر هیل، مورخ مارکسیست سوم هم ما را با مفهوم "یوغ نورمان‌ها" که در انگلستان سده‌ی هفدهم به منظور دفاع از آزادی‌های فرضی آنگلوساکسون به کار می‌رفت- سنت عمدتاً جعلی دیگری که با نیتی خیر مورد استفاده قرار می‌گرفت- آشنا کرده است.(19)

1. سنت در ادبیات

شاعری بزرگ در مقاله‌ای به حق معروف می‌کوشد جایگاه سنت در ادبیات را تعیین و تعریف کند. او بر این نکته پافشاری می‌کند که سنت نیازمند نوعی حس تاریخی است. الیوت می‌افزاید "و حس تاریخی عبارت است از درک نه تنها گذشتگی گذشته، بلکه حضور گذشته .... حس تاریخی یا حس امر بی‌زمان و امر گذرا و حس آن دو با هم، چیزی است که نویسنده را سنتی می‌کند"(2). همین ادغام دو امر بی‌زمان و گذرا، همراه با مسئله‌ی متمایز کردن آنها، هرگز مهم‌تر از اوایل دوران مدرن نبوده است. این مسئله برای هر انسان‌گرای دوره‌ی رنسانس بسیار مهم بود (مثلاً ر.ک: Peter Burke, 1972; T.M.Green, 1982).

2. سنت در دین

می‌توانیم ببینیم که در قلمرو دین هم سنت نقشی مهم بازی کرده و هنوز می‌کند. جنبش اصلاح دینی عمدتاً و نه، به هیچ روی، کاملاً، ستیزی بود میان مفهوم "مسیحیت" چونان تجسم سنت و "کلام خداوند" چونان منبع الهام همیشه تازه. امروزه آن ستیز به صورت ستیز میان کلیساهای رسمی و تثبیت شده و کلیساها یا فرقه‌های جدید مبتنی بر "جنبش روح" تلقی می‌شود. ستیز مورد نظر همچنین، آن‌گونه که وبر بیان می‌کند، از منظر تلاش پایدار نیروهای متعلق به آداب و سنن برای کندکردن وجذب کاریزما نگریسته می‌شود، هر چند نوعی ارتباط متقابل میان آن دو هنوز باقی است.(Weber, 1978,p.237). شاید گستردگی و شدت تجربه‌ی قدرت سنت هیچ‌جا به اندازه‌ی حریم و مسائل دینی نباشد و این مختص مسحیت نیست بلکه در مورد همه‌ی ادیان مصداق می‌یابد.

3. سنت در جامعه

عالمان اجتماعی هم از مسائل مربوط به سنت کاملاً آگاه هستند. وبر رفتار سنتی یا "نمود آداب و رسومی پایدار و جا افتاده" را یکی از چهار گونه کنش اجتماعی مورد نظر خود را به شمار می‌آورد (Weber, 1978,p.28). جامعه‌شناسان و انسان‌شناسان در هر حوزه آداب و رسومی پیدا می‌کنند که نقشی مهم در مطالعات آنها بازی می‌کند. البته شاید سودمند باشد میان رسم و سنت- یعنی میان کنش مطابق با رسم به دلیل اینکه برای کارگزار، کنش مورد نظر تنها راه (یا تنها راه معقول و مناسب) انجام کاری است، از یک سو، و ترجیح دادن انجام عملی مطابق روال گذشته یا سنت بر انجام عمل به دیگر صورت ممکن، از سویی دیگر- تمایز قائل شویم. این تقابل و تضاد بار دیگر در عرصه‌ی اقتصاد پدیدار می‌شود. اقتصاددانان اصول‌گرا با این اصل بدیهی آغاز می‌کنند که انسان‌ها بر پایه‌ی انگیزه‌ی عقلانی بیشترین در آمد با کمترین هزینه - الگوی رفتار به اصطلاح انسان اقتصادی - عمل می‌کنند. ولی تقریباً برای همه‌ی دیگر عالمان اجتماعی روشن است که افراد اغلب با ملاحظات غیر اقتصادی- اغلب ملاحظات سنتی متعارض با منفعت اقتصادی- عمل می‌کنند، به ویژه در کشورهای رو به توسعه. از لحاظ حقوق‌شناسی، غرابتی جالب است که حقوق انگلیسی مبتنی بر سنت هرگز با حقوق رومی (مبنای حقوقی اروپای قاره‌ای) مبتنی بر خرد و اصول عقلانی، کاملاً سازگار نیست. سنت حقوقی انگلیسی- امریکایی هم هنوز با سنت حقوقی اروپایی تفاوتی چشمگیر دارد و این امر مشکلی دیگر برای اتحادیه‌ی اروپایی است.

4. سنت در اندیشه‌ی سیاسی

مورد آخر اینکه نقش سنت در اندیشه‌ی سیاسی به خوبی در نوشته‌های مایکل اوکشات و جی.آ.پوکوک (3) و همچنین در فستشریفت (4)، ویژه‌ی بازنشستگی اوکشات که محور بحث آن عمدتاً سنت است، تشریح شده است. به گفته‌ی ویراستاران مجموعه‌ی نامبرده، "مایکل اوکشات می‌کوشد منطق سنت یا تاریخ را تعریف کند و تاریخمندی یا ویژگی سنتی منطق را نشان دهد". در حوزه‌ی تجربه‌ی عملی او، مطابق عقل سلیم، آرزو می‌کرد هرگز آن دو را جدا از هم نبیند.(5) السدایر مک اینتایر هم نقش سنت و تاریخ در فلسفه‌ی اخلاق را به خوبی مورد بحث قرار داده است (MacIntyre, 1985 and 1988).

5. هیستوریکرستریت(6): سنت چونان تصور ملی

همه‌ی این مباحث در قالب بحثی مهم که از چند سال پیش در آلمان شکل گرفته است جمع می‌شوند. این بحث به عنوان هیستوریکرستریت یا ستیز مورخان شناخته می‌شود که یورگن هابرماس نقشی برجسته در آن داشت. پوکوک در واقع نکات مربوط به این موضوع را چنین بیان می‌کند:
آگاهی از زمان که فرد، چونان حیوانی اجتماعی، به دست می‌آورد تا حدود زیادی آگاهی از پیوستگی و تداوم جامعه‌ی او و آگاهی از تصور آن تداوم و پیوستگی است که جامعه داراست، و درک زمان، و درک تجربه‌ی زندگی انسانی در زمان که در یک جامعه رواج دارد، بخشی مهم از درک آن جامعه از خود - از ساختار خود و آنچه به آن ساختار مشروعیت می‌بخشد، از شیوه‌های کنش است که برای آن و درون آن امکان‌پذیر است.(Pocock in King and Parekh, 1968, p.209).
پرسش درباره‌ی "تصور یک جامعه از تداوم و پیوستگی خود " و درباره‌ی "درک جامعه از خود" و بنابراین درباره‌ی برخی شیوه‌های ممکن عمل، جملگی پرسش‌هایی هستند که از زمان برافتادن ناسیونال سوسیالیسم در پایان جنگ جهانی دوم بر شانه‌های مردم آلمان سنگینی کرده است. پس از جنگ آنان کاملاً ماهیت آن نظام، و به ویژه، قتل عام عمدی میلیون‌ها یهودی - "یهودکشی"- را شناختند. در نتیجه، این پرسش مطرح شد که یک ملت چگونه می تواند عزت نفس خود را حفظ کند، تداوم تاریخی خود را حس، و پیوندهای خود را با پیشینیانی مانند گوته و کانت، باخ و بتهون حفظ کند، در شرایطی که آدلف هیتلر، که تا 1932 آلمانی نبود، و هاینریش هیملر نیز می‌بایست جزء همان سنت ملی به شمار می‌آمدند؟ یک ملت بدون احساس عزت نفس، بدون حسی آرامش بخش در مورد هویت خود و ملتی که با خود کنار نمی‌آید ممکن است در صحنه‌ی بین‌المللی به همان اندازه خطرناک و پیش‌بینی‌ناپذیر باشد که یک فرد پریشان و ناراحت در عرصه‌ی اجتماعی- "مانند توپی رها شده بر عرصه‌ی کشتی،. هیستوریکرستریت درباره‌ی همین واقعیت است. ستیزی که فرو نشسته ولی از میان نرفته است.

یهود کشی در تاریخ آلمان

این بحث اساساً به جرم یهودکشی - جرمی که به هر حال حکومت آلمان سخاوتمندانه پذیرفته است- مربوط می‌شود. از میان بسیاری پرسش‌ها، پرسش اصلی این است که آیا یهودکشی جنایتی بی‌نظیر است، یا یکی از چندین نمونه کشتار عمومی و نسل‌کشی. به ویژه پرسیده می‌شود که آیا اقدام سیاسی استالین در کشتن شهروندان اتحاد شوروی فراتر از عملکرد هیتلر در قتل عام یهودیان و دیگر شهروندان آلمان نبود. پاسخ مثبت است: قربانیان هیتلر حدود هفت یا هشت میلیون بود ولی قربانیان استالین حدود بیست میلیون (Maier, 1988, pp.74-5). جدا از پرسش درباره‌ی بی‌همتایی اقدام مورد بحث، رابطه‌ی این دوازده سال وحشتناک سیطره‌ی ناسیونال سوسیالیسم با بقیه‌ی تاریخ آلمان نیز مورد سؤال است. آیا می‌توانیم این دوره را پیامد (طبیعی) تحولات پیشین بدانیم؟ آیا این دوره آثار و پیامدهایی هم داشت؟ یا، چنانکه برخی ادعا کرده‌اند، دوره‌ی مورد بحث پدیده یا رویدادی- وحشتناک ولی تقریباً بی‌مانند (شبیه دچار برق گرفتگی شدن انسان)- بود که نه قابل پیش‌بینی بوده است نه می‌تواند، به صورتی عقلانی، تبیین‌گر تحولات بعد از خود باشد؟ اگر چنین باشد، دوره‌ی مورد نظر را می‌توان "دوره‌ی کوتاه متمایزی" از "شبکه‌ی پیوسته‌ی" تاریخ آلمان به شمار آورد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: Hill, Puritanism and Revolution.
2. "Tradition and the Individual Talent", in Eliot (1934, p. 49)
3. J.G.A.Pocock
4. Festschrift
5. ر.ک: King and Parekh (1968, p. 2) . برای آشنایی با نوشته‌های اوکشات ر. ک: Oakshott (1933), (1962) and (1983). در مورد پوکوک هم ر.ک: Pocock (1957), (1972), (1975) and (1985) و همچنین به مقاله‌ی مشترک او با عنوان
"Time, Institutions and Actions: an Essay on King and Parekh Traditions and Their Understanding."
6. The Historikerstreit

منبع مقاله :
استنفورد، مایکل، (1392)، درآمدی بر فلسفه‌ی تاریخ، ترجمه: احمد گل محمدی، تهران: نشر نی، چاپ ششم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.