روشنفکری و روشنفکران از دیدگاه امام خمینی (ره)
نويسنده: حجر اکبری زادگان
مقدمه: فرهنگ با گسترة وسیع و تأثیر و فراگیری آن به همه ی آحاد ملّت از اقشار مختلف، همواره در تهاجم و دفاع، مدنظر بوده است. چه بسیار از ملتها که، اگرچه سرزمینشان به تسخیر درآمد، لکن به سبب حفظ فرهنگ خود، سرافراز و پیروز ماندند و برترین مقاومت را از خود نشان دادند و برعکس تسخیرکنندگان بلادها که اسیر و مقهور فرهنگ ملت به ظاهر مغلوب قرار گرفتند. سیاستمداران و زبدگانی که زمام امور کشورها را در دست دارند همواره به نقش فرهنگ در سازندگی و بالندگی و نیز در تخریب و انحطاط توجّه ویژه می نمایند. سلطه گرانِ جهانی و در رأس آنها صهیونیسم در پروتکلها و استراتژی بلند مدت خود، دهکده جهانی را درنظر داشتند که در آن فرهنگِ حاکم، فرهنگ غربی باشد و فرهنگ ملّتها با تغییر در ماهیت و شکل خود در آن فرهنگ غالب هضم شوند. هدف آنان در تهاجم فرهنگی، تربیت انسانهایی است که از فرهنگ خود گریزان و بی خبر و غافل بوده و تظاهر و تقلید از فرهنگ بی گانه را مایة فخر و پیشرفت و تمدن خود بدانند. این نقشه در کشورهای اسلامی و بخصوص ایران به ثمر نشست و غم انگیزترین صحنه ها و کاری ترین ضربه ها را به ملّتها وارد ساخت. غرب برای عملی کردن نقشه خود، ماهرانه به جست وجو و تربیت افرادی از میان ملّتها برخاست. آموزش و پرورش، دانشگاها، مطبوعات و رسانه ها، پُستهای حساس سیّاسی، محلهای روشنی برای اعمال فرهنگ غربی گشتند. جریان روشنفکری در ایران از ابتدا، متأثر از روشنفکری غرب، با ارزشهای دینی و حضور آن در سیاست و حکومت و مسایل اجتماعی و فرهنگی از در ناسازگاری درآمد و در طرح ها و اقداماتی که در زمینه ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به عمل آورد، دین محلی از اعراب نداشت و بلکه ماهیت این اقدامات دین را به صورت حضور در جامعه و تحرکات آن را نفی می کرد. چنانچه در بزرگترین تحولات سیاسی دوران قاجار یعنی نهضت مشروطیت، این امر اتفاق افتاد و همه مقدماتی که از لحاظ فکری و تبلیغی توسط روشنفکران انجام گرفت در جهت ایجاد نظامی مطابق با الگوهای ضدّ دینی غرب بوده، آنان دربرخورد با تحولات غرب، مجذوب ظواهر آن شدند و بیش از آن که به اخذ نقاط مثبت ترقیات آنان بپردازند به تغییر رفتار و آداب و رسوم و کنار گذاردن فرهنگ ملی و اسلامی خود پرداختند. غرب در راستای نفوذ و استیلا بر کشورهای جهان سوم و به خصوص اسلامی، کمر به نابودی فرهنگ این کشورها و جایگزین کردن آن با فرهنگ خویش بسته بود و لذا آنچه را که به اهداف و منافع او کمک می کرد به انتخاب خود، به خوش باورانِ به اصطلاح روشنفکر می داد. آنان که برای تحصیل به خارج می رفتند، روشنفکران، با کوله باری از عادات غربی ها به ایران باز می گشتند، و عمده عامل عدم ترقی کشور را در دوری آنان از فرهنگ غربی داشته و لذا در ترویج آنچه با خود آورده بودند می کوشیدند. میرزا ملکلم خان تنها راه رسیدن به ترقی و پیشرفت را نسخه برداری از تمامی ره آوردهای توسعه غرب حتی در اختراعات و ساختار اجتماعی و اداری و فرهنگی می دانست و در این راه تلاشهای خود را از تنظیم انتشار روزنامه قانون تا تأسیس فراموش خانه و مجمع آدمیت و به سفر خارج بردن شاه برای مرعوب و مجذوب کردن او و فراهم نمودن مقدمات امتیازهای بزرگ اقتصادی به بیگانگان، به کار بست و در جایگاه پدر روشنفکری ایران، خیانتهای بی شماری به ملّت نمود. میرزا فتحعلی آخوندزاده با اسائه آداب به مقدسات اسلامی، همّ خود را صرف تغییر خط اسلام نمود تا کشورهای اسلامی را از صنایع فنی و سرشار فرهنگ اسلامی جدا کند، آنها را از خود بیگانه و به بیگانگان وابسته نماید. میرزا حسن خان سپهسالار ده سال در بالاترین مسؤولیتهای سیاسی یعنی صدارت اعظمی و وزارت قرار گرفت تا بیشترینِ خدمات را به ارباب خود انگلستان بنماید. قرارداد رویش و دهها قرارداد دیگر را امضا نماید، خیل مستشران نظامی را برای تربیت قشون ایران به سبک ارتشهای غربی به ایران آورد و تخم جدایی دین از سیاست را در قانون اساسی پیشنهادی خود بکاشت تا در مشروطه به ثمر بنشیند. سیدحسن تقی زاده، با طرح «از نوک پا تا فرق سر باید فرنگی شود» سهم به سزای در گرایش ملت بخصوص جوانان به سوی آداب و رسوم و تفکرات غرب به عهده گرفت و در کشاکشهای سیاسی نهضت مشروطیت، با حمایت عوامل انگلیسی و همفکران خود، در جدا شدن نهضت از بستر اصلی خود یعنی روحانیت و جهت یافتن آن به سوی سیستم سیاسی غرب نقشی مهم ایفا کرد و با همکاری با رضاخان و سپس محمدرضا در تمام فجایع این دوران و همچنین تمدید امتیاز 60 ساله نفت دست داشت. یکی از زشت ترین کارهای روشن فکران، ترویج فرهنگ غرب در برابر فرهنگ ملی و اسلامی بود. فرهنگ غرب عبارت بود از آزادی های بی قید و شرط، اختلاط زن و مرد، عوامل و ابزارهایی چون سینما و مطبوعات و رادیو و تلویزیون که تماماً مروج فساد بودند، مواد مخدّر، مشروبات الکلی، قمارخانه ها، مراکز فحشا و اموری از قبیل لاقیدی نسبت به مذهب و ارزشهای دینی، وقت گذرانی و عیاشی. چنان در این امور زیاده روی کردند که خود غربی ها را به تعجب واداشته بودند. روشنفکران برای انزوای دین و ترویج فرهنگ غرب چند برنامه را در عرض یکدیگر اجرا نمودند:
1- جدا کردن ملّت از اسلام: در این مورد تمام تلاش روشنفکران این بود که مردم را به هر وسیله ای که شده است از اسلام جدا کنند. «اینها به آنجایی رسیده اند که اگر این ملت تحت ندای اسلام مجتمع بشود نمی توانند بر آنها غلبه بکنند. کوشش کردند که این ملت را اول از اسلام کنار بگذارند واسلام را بد نمایش بدهند». روشنفکرانی که در دامان غرب پرورش یافته بودند تلاش کردند تمدن جدید را در قالب اسلام عرضه کنند تا مورد مخالفت قرار نگیرد. و با طرح «دین افیون توده هاست» با تبلیغ وسیعی علیه دین اسلام و تا حدود زیادی موفق شدند. «تبلیغات کردند که اسلام اصلش افیون جامعه است و ادیان برای این آمده است که مردم را خواب بکند تا اشخاص مقتدر و سلاطین بیایند و مردم را بچاپند.»1
2- مخالفت با روحانیت و تبلیغات همه جانبه علیه آنان: مخالفت با روحانیت از بدو تشکیل روشنفکری جدید در ایران آغار گردید. میرزا ملکم خان و پدرش میرزا یعقوب ارمنی تلاش می کردند تمدن جدید را در قالب اسلام عرضه کنند که مورد مخالفت قرار نگیرد و بتوانند فرهنگ غربی را آسوده تر ترویج نمایند، اما خود اذعان داشتند که هیچ تناسبی بین این دو نیست. فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی و طالبدف عملاً و صراحتاً اسلام و روحانیت آن را در صحنه بدترین برخوردها و اهانت ها قرار دادند. «همین طور دنبال این افتادند که قشر روحانی را در بین مردم منحط کنند »روحانیون مردم کهنه پرستی هستند، فناتیک هستند، اینها درباری هستند، اینها برای سلاطین کار می کنند» این هم یک تبلیغ وسیعی بود».2 اوج این فشار تبلیغی و سیاسی را در زمان رضاخان ملاحظه می کنیم. مراجع و علماء بزرگواری چون شهید سید حسن مدرس و آقازاده به شهادت رسیدند. علماء بزرگواری رفع بلد شدند و به نقاط بد آب و هوا و دور دست تبعید گشتند. حوزه های علمیه تحت فشار عمّال رضاخان به طور اختفاء به تربیت طلّاب می پرداختند. حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) در این باره می فرمایند: «در زمان رضاخان که من شاهد مسایل بودم طوری کرده بودند که شاعرش، نویسنده اش، گوینده اش، همه بر ضد روحانیت بودند… شاعرش می گفت –نمی خواهم شعرش را بخوانم- که تا آخوند و قجر در این مملکت هست این ننگ را کشور به کجا خواهد برد. آخوند را ننگ می دانستند، قجر را هم که با او دشمن بودند.»3
3- هجوم به ارزشهای اسلامی: عزاداری سیدمظلومان حسین علیه السلام، حجاب زنان مسلمان، مدارس علمی، زبان و ادبیات اسلامی، آداب و سنن اسلامی مردم، ارادت مردم به اماکن مقدسه، مساجد، قرآن و نماز و حدود و تعزیات و احکام اسلامی هر یک به نوعی در این هجوم رنگ باختند و یا به نوعی افراط و تفریط مواجه شده، از کارآیی آنها در ایجاد انگیزه و خیزش در مردم کاسته شد. «گذشته از نکات سیاسی، به عقیده آقای مدرس در رژیم نوینی که نقشه آن را برای ایران بی نوا طرح کردند، نوعی از تجدد به ما داده می شود که تمدن غربی را رسواترین قیافه تمدن نسلهای آینده خواهد نمود.» 4 لذا تردیدی نیست که جریان روشنفکری و روشنفکران در ایران یک جریان ضددینی است که از ابتدای تشکیل خود با ایده کنار گذاردن اسلام، از حیات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه حرکت کردند و آنچه به عنوان (باستان گرایی) و (زرتشت گرایی) در ایران در زمان حکومت سیاه پهلوی توسط همین جریان رواج یافت، بازگشت به حالت قبل از اسلام را مدنظر داشت تا گام های نهایی را در حذف اسلام بردارد.
4- وابسته کردن کشور از تمامی جهات به کشورهای غربی: وابستگی کشور به غرب تنها به ابعاد فنی و صنعتی و این قبیل امور نبود بلکه در امور اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی، قضایی، آموزشی، اداری و… وابستگی حاصل شد. روشنفکران معتقد بودند که: «در اخذ اصول تمدن جدید و مبانی ترقی عقلی و فکری، حق نداریم درصدد اختراع باشیم، بلکه باید از فرنگی سرمشق بگیریم و در جمیع صنایع از باروت گرفته تا کفش دوزی محتاج سرمشق غیر بوده و هستیم»5 چنین دیدگاهایی از روشنفکران که مصدر مهمترین مسؤولیتهای نظام شاهنشاهی بودند باعث شد که تمام نهادها و ساختارهای کشور به صورت و باطن طبق الگوهای غربی، شکل بگیرد و طبیعی است که اینها با فرهنگ ملّت بیگانه بود. «در همه جهات وابستگی پیدا شد. در عین حال که قضایمان، قضای حقوقی مان و مسایل حقوقی یمان و مسایل فرهنگی یمان یک مسایل پیشرفته و از سایر جاها جلوتر است، لکن در هر امری دستتان را دراز کردند از جاهای دیگر گرفتند.»6 روشنفکران و فارغ التحصیلان دانشگاها در طول پنجاه سال سلطنت پهلوی، تمامی مسؤولیتهای کشور را به عهده داشتند. بررسی عملکرد آنها در هر یک از بخشهای کشور از صنعت و کشاورزی و تجارت، صادرات و واردات، عمران و آبادانی شهرها و روستاها، تصمیمگیری های خرد و کلان سیاسی، آموزش و پرورش، دانشگاها و… نشان می دهد که مدیریت آنها علی رغم ادعاهایشان و حمایت همه جانبه از سوی کشورهای پیش رفته، در تمامی زمینه ها ناموفق بوده است، سوءمدیریت آنان سبب عقب ماندگی کشور در حساس ترین مقطع زمانی که دنیا در جهش به سوی پیشرفت بود گردید.
5- نفوذ در مراکز تعلیم و تربیت به ویژه دانشگاهها: «از امور بسیار با ارزش و سرنوشت ساز مسأله مراکز تعلیم و تربیت، از کودکستان تا دانشگاهاست که به واسطه اهمیت فوق العاده اش تکرار نموده و با اشاره می گذرم، باید ملت غارت شده بداند که در نیم قرن اخیر آنچه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است، قسمت عمده اش از دانشگاهها بوده است، اگر دانشگاهها و مراکز تعلیم و تربیت دیگر با برنامه های اسلامی و ملّی در راه منافع کشور به تعلیم و تهذیب و تربیت کودکان و نوجوانان و جوانان جریان داشتند، هرگز میهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن آمریکا و شوروی فرو نمی رفت».7
«اگر ما ترتیبی اصولی در دانشگاهها داشتیم، هرگز طبقه روشنفکرِ دانشگاهی ای نداشتیم که در بحرانی ترین اوضاع ایران در نزاع و چند دستگی با خودشان باشند و از مردم بریده باشند و از آنچه بر مردم می گذرد چنان آسان بگذرند که گویی در ایران نیستند. تمام عقب ماندگی های ما به خاطر عدم شناخت صحیح اکثر روشنفکران دانشگاهی از جامعه اسلامی ایران بود و متأسفانه هم اکنون هم هست. اکثر ضربات مهلکی که به این اجتماع خورده است از دست اکثر همین روشنفکران دانشگاه رفته ای هست که همیشه خود را بزرگ می دیدند و می بینند.»8 دانشگاه در ایران از ابتدای تشکیل، به واسطه تربیت غربی بنیانگذارانش، محیطی بیگانه از دین و ارزشهای الهی بوده افرادی همچون محمدعلی فروغی فراماسونِ مجذوب و مرعوب غرب، مشیرالدوله (پیرنیا) فراماسون دیگری که قبله آمالش غرب بود. در تشکیل دانشگاه سهم اساسی داشتند. «وابستگی به شرق و غرب توسط غربزدگان و شرقزدگان به اصطلاح روشنفکران که از دانشگاهها برخاسته اند ولی چارچوب فکریشان در مدارس ابتدایی و متوسطه درست شده است به فرهنگ، دین و کشورمان صدمه های بی شمار زدند، چرا که این افراد برای تکمیل وابستگی به شرق و غرب و اخیراً آمریکا هر کاری توانستند به نفع آنان انجام دهند دادند و چون درس خوانده بودند با کوله بار غربزدگی و شرقزدگی چون دزدانی که با چراغ آیند، برای اربابان و کعبه های آمالشان گزیده تر کالاها را انتخاب کردند».9 نقشه شیطانی قدرتها به یاری روشنفکران مجذوب غرب در ایران به ثمر نشست و محصولی از دانشگاه عاید گردید که دلخواه و هواخواه ملّت نبود. اسناد لانه جاسوسی صحّت بیانات حضرت امام خمینی قدس سره شریف را نشان می دهد «دانشگاهها باید تغییر بنیانی کند و باید از نو ساخته بشود که جوانان ما را تربیت کنند به تربیتهای اسلامی، اگر چنانچه تحصیل علم می کنند، در کنار آن تربیت های اسلامی، اگر چنانچه باشد نه آن که اینها را تربیت کنند به تربیتهای غربی … اینهایی که راه افتاده اند در خیابانها یا در خود دانشگاهها و درگیری ایجاد می کنند اینها اشخاصی هستند که طرفدار غرب یا شرقند به عقیده من طرفدار غربند، طرفدار آمریکایند». وابستگی فکری و روحی چیزی نیست که بشود به سادگی و در فرصت کم از بین برد. وابستگی فکری مصیبت بزرگی است که گریبان روشنفکران را گرفته است آنچنان که تحول بزرگی که در ملت ایران به وقوع پیوست نتوانست آنان را متوجه عیب بزرگشان سازد و با این تحول معجزه آسا و عزت بخش و ره آورد مهم آن یعنی استقلال و آزادی و ایمان اسلامی همراهشان سازد، و لذا همچنان به صورت مختلف در مخالفت با اصول و ارزشها و اقدامات جمهوری اسلامی تلاش کردند و می کنند.
*حضرت امام خمینی* *تمام عقب ماندگی های ما به خاطر عدم شناخت صحیح اکثر روشنفکران* *دانشگاهی از جامعه اسلامی ایران بود و متأسفانه هنوز هم هست.* *در این بحث، جایگاه روشنفکران در بزرگترین مصیبت ایران یعنی تهی شدن از فرهنگ خود و تسلیم شدن به فرهنگ و آداب و رسوم غربی، یعنی غربزدگی، و این مصیبت و دامنگیری آن به اقشار مختلف ملّت را در بیانات بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و هادی بزرگترین انقلاب تحول جهان معاصر، پی می گیریم*
غرب زدگی و روشنفکران
* حضرت امام خمینی (ره)*: همه غربزدگی ها ظلمت است. اینهایی که توجهشات به غرب است، توجهشان به اجانب است، قبله شان غرب است… اینها در ظلمات فرو رفته اند، اولیائشان طاغوت است.
*نقش روشنفکران در غربزدگی*: هیچ ملتی نمی تواند استقلال پیدا بکند الّا این که خودش، خودش را بفهمد، مادامی که خودشان را گم کردند و دیگران را به جای خودشان نشاندند، استقلال نمی توانند پیدا کنند. کمال تأسف است که کشور ما که حقوق اسلامی و قضای اسلامی و فرهنگ اسلامی دارد. این فرهنگ را، این حقوق را نادیده گرفته است و دنبال غرب رفته است، غرب در نظر یک قشری از این ملت جلوه کرده است که گمان می کنند غیر از غرب هیچ خبری هیچ جا نیست و این وابستگی فکری، وابستگی عقلی، وابستگی مغزی به خارج منشأ اکثر بدبختیهای ملّتهاست و ملّت ما است. در هر امری که پیش می آید، از باب این که مغزهای آنهایی که در رأس بودند به طوری بار آمده بوده است که از خودشان به کلی منصرف و قبله شان غرب شده بود، یکی از روشنفکرهاشان، متفکرینشان به اصطلاح گفته بود که ما تا همه چیزمان را انگلیسی نکنیم نمی توانیم یک رشدی بکنیم. یک همچو مغزهایی در رأس واقع شد و از آن طرف هم تبلیغات دامنه داری که غربی ها و غربزدگان شروع کردند و شاید حالا هم باز باشد، اسباب این شد که مغزها غربی شد، قبله غربی شد و تا بیاید این غربزدگی و اجنبی زدگی از این قلبها زدوده بشود، وقت طولانی لازم است، در این پنجاه سال قبل هم بوده است، لکن در این پنجاه سال اخیر و خصوصاً در این زمانی که شخصی فاسد، ابن محمدرضای فاسد، زمامدار این کشور بود، این مسایل به رشد خود رسید، غربزدگی به کمال خودش رسید، در همه جهت وابستگی پیدا شد.
*قصه غم انگیز و طولانی غربزدگی*: از جمله نقشه ها که مع الأسف تأثیر بزرگی در کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادی به جا مانده بیگانه نمودن کشورهای استعمار زده از خویش و غربزده و شرقزده نمودن آنان است. بطوری که خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند و وابستگی به یکی از دو قطب را غیرقابل اجتناب معرفی نمودند. رفتن به انگلستان و فرانسه و آمریکا و مسکو افتخاری پرارزش و رفتن به حج و سایر اماکن مُتبرّکه کهنه پرستی و عقب ماندگی است. بی اعتنایی به آنچه مربوط به مذهب و معنویات است از نشانه های روشنفکری و تمدن و در مقابل تعهد به این امور نشانه عقب ماندگی و کهنه پرستی است. من وصیت دلسوزانه و خادمانه می کنم به ملت عزیز که اکنون که تا حدود بسیار چشمگیری از بسیاری از این دامها نجات یافته و نسل محروم حاضر به فعالیت و ابتکار برخاسته و دیدیم که بسیاری از کارخانه ها و وسایل پیشرفته مثل هواپیما و دیگر چیزها که گمان نمی رفت متخصصین ایران قادر به راه انداختن کارخانه ها و امثال آن باشند و همه دستها را به سوی غرب یا شرق دراز کرده بودیم که متخصصین آنها اینها را به راه اندازند، در اثر محاصرة اقتصادی و جنگ تحمیلی خود جوانان عزیز ما قطعات محل احتیاج را ساخته و با قیمتهای ارزانتر عرضه کرده و رفع احتیاج نمودند و ثابت کردند که اگر بخواهیم می توانیم.»10
باید همه چیزمان انگلیسی باشد!! اگر در فرهنگ ما وابستگی داشته باشیم، در اساس مسایل وابستگی پیدا می کنیم اگر ما بخواهیم مستقل باشیم، باید از همه جهات خود را مستغنی کنیم و از حالا درصددش برآییم از حالا باید، حالایی که مملکت شده است مال خودتان و دست اجانب کوتاه شده است و امید است تا آخر کوتاه باشد و این خیانتکارها هم رفتند و این ریشه گندیده شان مانده است. وضع مملکت ما در این مدت و خصوصاً در این پنجاه سال اخیر یک همچو وضعی شده بود (به ما باورانده بودند که چیزی نیستیم) و ما باید از این خارج کنیم خودمان را، ما اگر بخواهیم که یک مملکت مستقل باشیم باید همه چیز، در همه چیزمان جدیت کنیم که خودکفا باشیم، سرزمین ما دیگر خارج نرود، چیزهایی که ما خودمان می توانستیم درست کنیم خودمان درست کنیم و هرچیز را می توانید درصدد برآیید. وقتی انسان باشد می تواند درست بکند. می تواند همچوکاری را بکند لکن وضع را این طوری به بار آورده بودند که ما باورمان آمده بود که چیزی نداریم ما چیزی نمی دانیم باید ما از خارج بگیریم، باید همه چیز از خارج بگیریم. و اگر واقعاً این طوری است که یک مصیبتی است و اگر این طور نیست و ما را این طور تربیت کردند که باورمان بیاید، این هم یک مصیبت دیگری است.11
وابستگی فکری روشنفکران و غرب زدگی کامل ملت به واسطه آنان: ما را وابسته کرده اند به غیر ما، عقیده مان این شده است که غیر از غرب دیگر کسی نیست جایی نیست که بشود، ما باید وابسطه باشیم یا به شرق یا به غرب. آدم خوبها می گفتند به غرب وایسته باشیم برای اینکه این مقدار ادراکشان نبود که نه، ما می توانیم خودمان بایستیم کار بکنیم، خودمان می توانیم سرپا بایستیم، ما ترجیح می دهیم به این که از این تمدنی که ما را فاسد دارد می کند دست برداریم و برسیم به یک زندگانی سیط انسانی. اگر ما یک همچو چیزی پیدا بکنیم به آن، خودمان کم کم خودکفا خواهیم شد، آنکه ما را نمی گذارند به اینکه در هر قشری که داریم خودکفا باشیم، وابستگی است که ما به آنها داریم. یکی از دانشمندان به اصطلاح ما که در زمان سابق بود و بعد هم فوت شد، او در ایران گفته بود که ما تا همه چیزمان انگلیسی نشود نمی توانیم درست کنیم خودمان را. یک همچو مغزهایی که همه چیز را آنجا می دانند و مع الأسف دامن زده با تمام تبلیغاتی که بوده است در عرض این سالهای طولانی به این که به ما باور بدهند و تحمیل کند به ما که خودمان آدم نیستیم، تحمیل کردند به ما، تا یکی دلش درد می گیرد برود اروپا، یکی می خواهد چند تا کلمه چیزی یاد بگیرد برود اروپا، شما اگر اینهایی که رفتند اروپا و تحصیل به خیال خودشان کردند بیاورید با آن کسانی که صحیح در اینجا تحصیل کرده باشد اگر مقایسه کنید می بینید که این که رفته اروپا، رفته تفریح بکند، رفته کاغذ بگیرد بیاید اینجا، تحمیل مردم بشود اجازه بگیرد، اجازه تحمیل به مردم، آن دیپلمی را که به جوانان ما می دهند خیلی آسانتر و زودتر است از آن که به خودشان می دهند، برای اینکه خودشان می خواهند دانشمند بشوند ما را می خواهند نگذارند، ما را همچو کردند که هرچه هست از آنجا است و خودشان هیچ نیستند.
روشنفکران، برپادارندگان سلطه ابرقدرتها و استمرار آن: تردیدی نیست که جهانخواران برای به بدست آوردن مقاصد شوم خود و تحت ستم کشیدن مستضعفان جهان راهی بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب کشورهای ضعیف ندارند. زیرا با تربیت غربی یا شرقی معلم و استاد است که دبستانها و دبیرستانها محلهایی می شوند مجهز به تربیت غربی یا شرقی جوانهایی که دولتمردان و دست اندرکاران آتیه کشورهایند. و یا این گونه تربیت است که جوانهای ما گرایش به یکی از دو قطب قدرت، راه را برای مستکبرین جهان در به دام کشیدن کشورهای مستضعف به صورتی شایسته و بدون زحمت و دست بازی به سلاحهای نظامی زنگ زده باز می نمایند. ما از شر رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم لکن از شر تربیت یافتگان غرب و شرق به این زودیها نجات نخواهیم یافت. اینان برپا دارندگان سلطه ابرقدرتها هستند و سرسپردگانی می باشند که با هیچ منطقی خلع سلاح نمی شوند و هم اکنون با تمام ورشکستگیها دست ا زتوطئه علیه جمهوری اسلامی و شکستن سد عظیم الهی برنمی دارند.12
میزان فهم روشنفکران مطالب غربیهاست!! اسلام را معرفی کردند به این که یک تربیتی است که مال سابق بود، کهنه است حالا دیگر، این مال هزار چهارصد سال پیش از این است و باید حالا فکر نویی کرد. آنها از آن طرف هرچه توانستند راجع به اسلام گفتند و حالا هم می گویند و مهمش این است که از اسلام می ترسند. اینهایی که قلمهای مسمومشان یا قدمهای بسیار کثیفشان بر ضد اسلام و جمهوری اسلام واینها برداشته می شود، اینها بعضی هایشان یا خیلیهایشان اصلاً نمی دانند چی است اسلام، غافلند اصلاً نمی فهمند، یک چیزی از یک مقاله در اروپا منتشر شده است خوانده اند، همان را میزان فهم خودشان، و همان طوری که (غربزده اند دیگر) هرچه آنان بگویند اینها بی دلیل می پذیرند، هیچ دلیل دیگر نمی خواهند، هرچه آنها در مقالاتشان بنویسند این دلیلشان این است که او نوشته، شما در کتابهایی که در این قرنها از نویسندگان ما از به اصطلاح محقّقین ما نوشته اند –الّا بعضی- ملاحظه کنید که اینها هم مطلبی را که می گویند آخرش دلیلشان این است که فلان پروفسور در کجا این را گفته، فلان مثلاً کی در کجا این را گفته، تمام استشهادشان به قول آنها نظیر استشهاد ما به قول خداست.
غرب، قبله آمال روشنفکران: اسلام را هم وقتی می خواهند بشناسند با حرفهای اروپایی می شناسند. حرفهای غربی ها را می آورند، فلان غربی اسلام شناس. اسلامی که غربی ها برای ما معرفی می کنند. این برای این است که ما خودمان را باخته ایم در مقابل غرب، شرق خودش را باخته است، تا از این باختگی بیرون نیاید، تا محتوای خودش را پیدا نکند نمی تواند مستقل باشد. استقلال نظامی یک مسأله است، استقلال فکری، استقلال روحی، مغز خود آدم مال خودش باشد، همه اش توی آن غرب نباشد، هرچه می خواهد بگوید «غرب، کی گفته، فلان فیلسوف گفته، فلان چه گفته». این تا شرقیها آن حیثیتی که خودشان داشتند و یک وقتی قبله همه جا بودند، آن وقتی که آنها وحشی بودند اینها قبله برای آنها، تا اینها آن محتوا برای خودشان پیدا نکنند و نشوند یک موجود شرقی و خودشان را نشناسند نمی توانند مستقل باشند. شما هرچه هم زحمت بکشید تا دانشگاه ها آن مغز غربیتی را کنار نگذارد و یک مغز شرقی پیدا نکند نمی تواند مستقل باشد. دائماً حرف حرف آنهاست. فوج فوج از اینجا باید بروند اروپا برای تحصیل، اگر هم اروپا نروند، اینجا نمی پذیرند آنها را، تمام سرّ این است که ملّت هم این طور شده، مردم هم این طور شده اند، دولت هم همین طور است، همه همین طورند، همه این جورند دیگر که تا این نرود یک مدتی در فرض کنید که فرانسه آنجا برود وقتی برمی گردد، آنها هم زود به اینها ورقه می دهند برای اینکه نمی خواهند یک آدم دانشمند بفرستند، می خواهند یک آدم ورقه دار بفرستند.13
1- جدا کردن ملّت از اسلام: در این مورد تمام تلاش روشنفکران این بود که مردم را به هر وسیله ای که شده است از اسلام جدا کنند. «اینها به آنجایی رسیده اند که اگر این ملت تحت ندای اسلام مجتمع بشود نمی توانند بر آنها غلبه بکنند. کوشش کردند که این ملت را اول از اسلام کنار بگذارند واسلام را بد نمایش بدهند». روشنفکرانی که در دامان غرب پرورش یافته بودند تلاش کردند تمدن جدید را در قالب اسلام عرضه کنند تا مورد مخالفت قرار نگیرد. و با طرح «دین افیون توده هاست» با تبلیغ وسیعی علیه دین اسلام و تا حدود زیادی موفق شدند. «تبلیغات کردند که اسلام اصلش افیون جامعه است و ادیان برای این آمده است که مردم را خواب بکند تا اشخاص مقتدر و سلاطین بیایند و مردم را بچاپند.»1
2- مخالفت با روحانیت و تبلیغات همه جانبه علیه آنان: مخالفت با روحانیت از بدو تشکیل روشنفکری جدید در ایران آغار گردید. میرزا ملکم خان و پدرش میرزا یعقوب ارمنی تلاش می کردند تمدن جدید را در قالب اسلام عرضه کنند که مورد مخالفت قرار نگیرد و بتوانند فرهنگ غربی را آسوده تر ترویج نمایند، اما خود اذعان داشتند که هیچ تناسبی بین این دو نیست. فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی و طالبدف عملاً و صراحتاً اسلام و روحانیت آن را در صحنه بدترین برخوردها و اهانت ها قرار دادند. «همین طور دنبال این افتادند که قشر روحانی را در بین مردم منحط کنند »روحانیون مردم کهنه پرستی هستند، فناتیک هستند، اینها درباری هستند، اینها برای سلاطین کار می کنند» این هم یک تبلیغ وسیعی بود».2 اوج این فشار تبلیغی و سیاسی را در زمان رضاخان ملاحظه می کنیم. مراجع و علماء بزرگواری چون شهید سید حسن مدرس و آقازاده به شهادت رسیدند. علماء بزرگواری رفع بلد شدند و به نقاط بد آب و هوا و دور دست تبعید گشتند. حوزه های علمیه تحت فشار عمّال رضاخان به طور اختفاء به تربیت طلّاب می پرداختند. حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) در این باره می فرمایند: «در زمان رضاخان که من شاهد مسایل بودم طوری کرده بودند که شاعرش، نویسنده اش، گوینده اش، همه بر ضد روحانیت بودند… شاعرش می گفت –نمی خواهم شعرش را بخوانم- که تا آخوند و قجر در این مملکت هست این ننگ را کشور به کجا خواهد برد. آخوند را ننگ می دانستند، قجر را هم که با او دشمن بودند.»3
3- هجوم به ارزشهای اسلامی: عزاداری سیدمظلومان حسین علیه السلام، حجاب زنان مسلمان، مدارس علمی، زبان و ادبیات اسلامی، آداب و سنن اسلامی مردم، ارادت مردم به اماکن مقدسه، مساجد، قرآن و نماز و حدود و تعزیات و احکام اسلامی هر یک به نوعی در این هجوم رنگ باختند و یا به نوعی افراط و تفریط مواجه شده، از کارآیی آنها در ایجاد انگیزه و خیزش در مردم کاسته شد. «گذشته از نکات سیاسی، به عقیده آقای مدرس در رژیم نوینی که نقشه آن را برای ایران بی نوا طرح کردند، نوعی از تجدد به ما داده می شود که تمدن غربی را رسواترین قیافه تمدن نسلهای آینده خواهد نمود.» 4 لذا تردیدی نیست که جریان روشنفکری و روشنفکران در ایران یک جریان ضددینی است که از ابتدای تشکیل خود با ایده کنار گذاردن اسلام، از حیات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه حرکت کردند و آنچه به عنوان (باستان گرایی) و (زرتشت گرایی) در ایران در زمان حکومت سیاه پهلوی توسط همین جریان رواج یافت، بازگشت به حالت قبل از اسلام را مدنظر داشت تا گام های نهایی را در حذف اسلام بردارد.
4- وابسته کردن کشور از تمامی جهات به کشورهای غربی: وابستگی کشور به غرب تنها به ابعاد فنی و صنعتی و این قبیل امور نبود بلکه در امور اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی، قضایی، آموزشی، اداری و… وابستگی حاصل شد. روشنفکران معتقد بودند که: «در اخذ اصول تمدن جدید و مبانی ترقی عقلی و فکری، حق نداریم درصدد اختراع باشیم، بلکه باید از فرنگی سرمشق بگیریم و در جمیع صنایع از باروت گرفته تا کفش دوزی محتاج سرمشق غیر بوده و هستیم»5 چنین دیدگاهایی از روشنفکران که مصدر مهمترین مسؤولیتهای نظام شاهنشاهی بودند باعث شد که تمام نهادها و ساختارهای کشور به صورت و باطن طبق الگوهای غربی، شکل بگیرد و طبیعی است که اینها با فرهنگ ملّت بیگانه بود. «در همه جهات وابستگی پیدا شد. در عین حال که قضایمان، قضای حقوقی مان و مسایل حقوقی یمان و مسایل فرهنگی یمان یک مسایل پیشرفته و از سایر جاها جلوتر است، لکن در هر امری دستتان را دراز کردند از جاهای دیگر گرفتند.»6 روشنفکران و فارغ التحصیلان دانشگاها در طول پنجاه سال سلطنت پهلوی، تمامی مسؤولیتهای کشور را به عهده داشتند. بررسی عملکرد آنها در هر یک از بخشهای کشور از صنعت و کشاورزی و تجارت، صادرات و واردات، عمران و آبادانی شهرها و روستاها، تصمیمگیری های خرد و کلان سیاسی، آموزش و پرورش، دانشگاها و… نشان می دهد که مدیریت آنها علی رغم ادعاهایشان و حمایت همه جانبه از سوی کشورهای پیش رفته، در تمامی زمینه ها ناموفق بوده است، سوءمدیریت آنان سبب عقب ماندگی کشور در حساس ترین مقطع زمانی که دنیا در جهش به سوی پیشرفت بود گردید.
5- نفوذ در مراکز تعلیم و تربیت به ویژه دانشگاهها: «از امور بسیار با ارزش و سرنوشت ساز مسأله مراکز تعلیم و تربیت، از کودکستان تا دانشگاهاست که به واسطه اهمیت فوق العاده اش تکرار نموده و با اشاره می گذرم، باید ملت غارت شده بداند که در نیم قرن اخیر آنچه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است، قسمت عمده اش از دانشگاهها بوده است، اگر دانشگاهها و مراکز تعلیم و تربیت دیگر با برنامه های اسلامی و ملّی در راه منافع کشور به تعلیم و تهذیب و تربیت کودکان و نوجوانان و جوانان جریان داشتند، هرگز میهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن آمریکا و شوروی فرو نمی رفت».7
«اگر ما ترتیبی اصولی در دانشگاهها داشتیم، هرگز طبقه روشنفکرِ دانشگاهی ای نداشتیم که در بحرانی ترین اوضاع ایران در نزاع و چند دستگی با خودشان باشند و از مردم بریده باشند و از آنچه بر مردم می گذرد چنان آسان بگذرند که گویی در ایران نیستند. تمام عقب ماندگی های ما به خاطر عدم شناخت صحیح اکثر روشنفکران دانشگاهی از جامعه اسلامی ایران بود و متأسفانه هم اکنون هم هست. اکثر ضربات مهلکی که به این اجتماع خورده است از دست اکثر همین روشنفکران دانشگاه رفته ای هست که همیشه خود را بزرگ می دیدند و می بینند.»8 دانشگاه در ایران از ابتدای تشکیل، به واسطه تربیت غربی بنیانگذارانش، محیطی بیگانه از دین و ارزشهای الهی بوده افرادی همچون محمدعلی فروغی فراماسونِ مجذوب و مرعوب غرب، مشیرالدوله (پیرنیا) فراماسون دیگری که قبله آمالش غرب بود. در تشکیل دانشگاه سهم اساسی داشتند. «وابستگی به شرق و غرب توسط غربزدگان و شرقزدگان به اصطلاح روشنفکران که از دانشگاهها برخاسته اند ولی چارچوب فکریشان در مدارس ابتدایی و متوسطه درست شده است به فرهنگ، دین و کشورمان صدمه های بی شمار زدند، چرا که این افراد برای تکمیل وابستگی به شرق و غرب و اخیراً آمریکا هر کاری توانستند به نفع آنان انجام دهند دادند و چون درس خوانده بودند با کوله بار غربزدگی و شرقزدگی چون دزدانی که با چراغ آیند، برای اربابان و کعبه های آمالشان گزیده تر کالاها را انتخاب کردند».9 نقشه شیطانی قدرتها به یاری روشنفکران مجذوب غرب در ایران به ثمر نشست و محصولی از دانشگاه عاید گردید که دلخواه و هواخواه ملّت نبود. اسناد لانه جاسوسی صحّت بیانات حضرت امام خمینی قدس سره شریف را نشان می دهد «دانشگاهها باید تغییر بنیانی کند و باید از نو ساخته بشود که جوانان ما را تربیت کنند به تربیتهای اسلامی، اگر چنانچه تحصیل علم می کنند، در کنار آن تربیت های اسلامی، اگر چنانچه باشد نه آن که اینها را تربیت کنند به تربیتهای غربی … اینهایی که راه افتاده اند در خیابانها یا در خود دانشگاهها و درگیری ایجاد می کنند اینها اشخاصی هستند که طرفدار غرب یا شرقند به عقیده من طرفدار غربند، طرفدار آمریکایند». وابستگی فکری و روحی چیزی نیست که بشود به سادگی و در فرصت کم از بین برد. وابستگی فکری مصیبت بزرگی است که گریبان روشنفکران را گرفته است آنچنان که تحول بزرگی که در ملت ایران به وقوع پیوست نتوانست آنان را متوجه عیب بزرگشان سازد و با این تحول معجزه آسا و عزت بخش و ره آورد مهم آن یعنی استقلال و آزادی و ایمان اسلامی همراهشان سازد، و لذا همچنان به صورت مختلف در مخالفت با اصول و ارزشها و اقدامات جمهوری اسلامی تلاش کردند و می کنند.
*حضرت امام خمینی* *تمام عقب ماندگی های ما به خاطر عدم شناخت صحیح اکثر روشنفکران* *دانشگاهی از جامعه اسلامی ایران بود و متأسفانه هنوز هم هست.* *در این بحث، جایگاه روشنفکران در بزرگترین مصیبت ایران یعنی تهی شدن از فرهنگ خود و تسلیم شدن به فرهنگ و آداب و رسوم غربی، یعنی غربزدگی، و این مصیبت و دامنگیری آن به اقشار مختلف ملّت را در بیانات بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و هادی بزرگترین انقلاب تحول جهان معاصر، پی می گیریم*
غرب زدگی و روشنفکران
* حضرت امام خمینی (ره)*: همه غربزدگی ها ظلمت است. اینهایی که توجهشات به غرب است، توجهشان به اجانب است، قبله شان غرب است… اینها در ظلمات فرو رفته اند، اولیائشان طاغوت است.
*نقش روشنفکران در غربزدگی*: هیچ ملتی نمی تواند استقلال پیدا بکند الّا این که خودش، خودش را بفهمد، مادامی که خودشان را گم کردند و دیگران را به جای خودشان نشاندند، استقلال نمی توانند پیدا کنند. کمال تأسف است که کشور ما که حقوق اسلامی و قضای اسلامی و فرهنگ اسلامی دارد. این فرهنگ را، این حقوق را نادیده گرفته است و دنبال غرب رفته است، غرب در نظر یک قشری از این ملت جلوه کرده است که گمان می کنند غیر از غرب هیچ خبری هیچ جا نیست و این وابستگی فکری، وابستگی عقلی، وابستگی مغزی به خارج منشأ اکثر بدبختیهای ملّتهاست و ملّت ما است. در هر امری که پیش می آید، از باب این که مغزهای آنهایی که در رأس بودند به طوری بار آمده بوده است که از خودشان به کلی منصرف و قبله شان غرب شده بود، یکی از روشنفکرهاشان، متفکرینشان به اصطلاح گفته بود که ما تا همه چیزمان را انگلیسی نکنیم نمی توانیم یک رشدی بکنیم. یک همچو مغزهایی در رأس واقع شد و از آن طرف هم تبلیغات دامنه داری که غربی ها و غربزدگان شروع کردند و شاید حالا هم باز باشد، اسباب این شد که مغزها غربی شد، قبله غربی شد و تا بیاید این غربزدگی و اجنبی زدگی از این قلبها زدوده بشود، وقت طولانی لازم است، در این پنجاه سال قبل هم بوده است، لکن در این پنجاه سال اخیر و خصوصاً در این زمانی که شخصی فاسد، ابن محمدرضای فاسد، زمامدار این کشور بود، این مسایل به رشد خود رسید، غربزدگی به کمال خودش رسید، در همه جهت وابستگی پیدا شد.
*قصه غم انگیز و طولانی غربزدگی*: از جمله نقشه ها که مع الأسف تأثیر بزرگی در کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادی به جا مانده بیگانه نمودن کشورهای استعمار زده از خویش و غربزده و شرقزده نمودن آنان است. بطوری که خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند و وابستگی به یکی از دو قطب را غیرقابل اجتناب معرفی نمودند. رفتن به انگلستان و فرانسه و آمریکا و مسکو افتخاری پرارزش و رفتن به حج و سایر اماکن مُتبرّکه کهنه پرستی و عقب ماندگی است. بی اعتنایی به آنچه مربوط به مذهب و معنویات است از نشانه های روشنفکری و تمدن و در مقابل تعهد به این امور نشانه عقب ماندگی و کهنه پرستی است. من وصیت دلسوزانه و خادمانه می کنم به ملت عزیز که اکنون که تا حدود بسیار چشمگیری از بسیاری از این دامها نجات یافته و نسل محروم حاضر به فعالیت و ابتکار برخاسته و دیدیم که بسیاری از کارخانه ها و وسایل پیشرفته مثل هواپیما و دیگر چیزها که گمان نمی رفت متخصصین ایران قادر به راه انداختن کارخانه ها و امثال آن باشند و همه دستها را به سوی غرب یا شرق دراز کرده بودیم که متخصصین آنها اینها را به راه اندازند، در اثر محاصرة اقتصادی و جنگ تحمیلی خود جوانان عزیز ما قطعات محل احتیاج را ساخته و با قیمتهای ارزانتر عرضه کرده و رفع احتیاج نمودند و ثابت کردند که اگر بخواهیم می توانیم.»10
باید همه چیزمان انگلیسی باشد!! اگر در فرهنگ ما وابستگی داشته باشیم، در اساس مسایل وابستگی پیدا می کنیم اگر ما بخواهیم مستقل باشیم، باید از همه جهات خود را مستغنی کنیم و از حالا درصددش برآییم از حالا باید، حالایی که مملکت شده است مال خودتان و دست اجانب کوتاه شده است و امید است تا آخر کوتاه باشد و این خیانتکارها هم رفتند و این ریشه گندیده شان مانده است. وضع مملکت ما در این مدت و خصوصاً در این پنجاه سال اخیر یک همچو وضعی شده بود (به ما باورانده بودند که چیزی نیستیم) و ما باید از این خارج کنیم خودمان را، ما اگر بخواهیم که یک مملکت مستقل باشیم باید همه چیز، در همه چیزمان جدیت کنیم که خودکفا باشیم، سرزمین ما دیگر خارج نرود، چیزهایی که ما خودمان می توانستیم درست کنیم خودمان درست کنیم و هرچیز را می توانید درصدد برآیید. وقتی انسان باشد می تواند درست بکند. می تواند همچوکاری را بکند لکن وضع را این طوری به بار آورده بودند که ما باورمان آمده بود که چیزی نداریم ما چیزی نمی دانیم باید ما از خارج بگیریم، باید همه چیز از خارج بگیریم. و اگر واقعاً این طوری است که یک مصیبتی است و اگر این طور نیست و ما را این طور تربیت کردند که باورمان بیاید، این هم یک مصیبت دیگری است.11
وابستگی فکری روشنفکران و غرب زدگی کامل ملت به واسطه آنان: ما را وابسته کرده اند به غیر ما، عقیده مان این شده است که غیر از غرب دیگر کسی نیست جایی نیست که بشود، ما باید وابسطه باشیم یا به شرق یا به غرب. آدم خوبها می گفتند به غرب وایسته باشیم برای اینکه این مقدار ادراکشان نبود که نه، ما می توانیم خودمان بایستیم کار بکنیم، خودمان می توانیم سرپا بایستیم، ما ترجیح می دهیم به این که از این تمدنی که ما را فاسد دارد می کند دست برداریم و برسیم به یک زندگانی سیط انسانی. اگر ما یک همچو چیزی پیدا بکنیم به آن، خودمان کم کم خودکفا خواهیم شد، آنکه ما را نمی گذارند به اینکه در هر قشری که داریم خودکفا باشیم، وابستگی است که ما به آنها داریم. یکی از دانشمندان به اصطلاح ما که در زمان سابق بود و بعد هم فوت شد، او در ایران گفته بود که ما تا همه چیزمان انگلیسی نشود نمی توانیم درست کنیم خودمان را. یک همچو مغزهایی که همه چیز را آنجا می دانند و مع الأسف دامن زده با تمام تبلیغاتی که بوده است در عرض این سالهای طولانی به این که به ما باور بدهند و تحمیل کند به ما که خودمان آدم نیستیم، تحمیل کردند به ما، تا یکی دلش درد می گیرد برود اروپا، یکی می خواهد چند تا کلمه چیزی یاد بگیرد برود اروپا، شما اگر اینهایی که رفتند اروپا و تحصیل به خیال خودشان کردند بیاورید با آن کسانی که صحیح در اینجا تحصیل کرده باشد اگر مقایسه کنید می بینید که این که رفته اروپا، رفته تفریح بکند، رفته کاغذ بگیرد بیاید اینجا، تحمیل مردم بشود اجازه بگیرد، اجازه تحمیل به مردم، آن دیپلمی را که به جوانان ما می دهند خیلی آسانتر و زودتر است از آن که به خودشان می دهند، برای اینکه خودشان می خواهند دانشمند بشوند ما را می خواهند نگذارند، ما را همچو کردند که هرچه هست از آنجا است و خودشان هیچ نیستند.
روشنفکران، برپادارندگان سلطه ابرقدرتها و استمرار آن: تردیدی نیست که جهانخواران برای به بدست آوردن مقاصد شوم خود و تحت ستم کشیدن مستضعفان جهان راهی بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب کشورهای ضعیف ندارند. زیرا با تربیت غربی یا شرقی معلم و استاد است که دبستانها و دبیرستانها محلهایی می شوند مجهز به تربیت غربی یا شرقی جوانهایی که دولتمردان و دست اندرکاران آتیه کشورهایند. و یا این گونه تربیت است که جوانهای ما گرایش به یکی از دو قطب قدرت، راه را برای مستکبرین جهان در به دام کشیدن کشورهای مستضعف به صورتی شایسته و بدون زحمت و دست بازی به سلاحهای نظامی زنگ زده باز می نمایند. ما از شر رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم لکن از شر تربیت یافتگان غرب و شرق به این زودیها نجات نخواهیم یافت. اینان برپا دارندگان سلطه ابرقدرتها هستند و سرسپردگانی می باشند که با هیچ منطقی خلع سلاح نمی شوند و هم اکنون با تمام ورشکستگیها دست ا زتوطئه علیه جمهوری اسلامی و شکستن سد عظیم الهی برنمی دارند.12
میزان فهم روشنفکران مطالب غربیهاست!! اسلام را معرفی کردند به این که یک تربیتی است که مال سابق بود، کهنه است حالا دیگر، این مال هزار چهارصد سال پیش از این است و باید حالا فکر نویی کرد. آنها از آن طرف هرچه توانستند راجع به اسلام گفتند و حالا هم می گویند و مهمش این است که از اسلام می ترسند. اینهایی که قلمهای مسمومشان یا قدمهای بسیار کثیفشان بر ضد اسلام و جمهوری اسلام واینها برداشته می شود، اینها بعضی هایشان یا خیلیهایشان اصلاً نمی دانند چی است اسلام، غافلند اصلاً نمی فهمند، یک چیزی از یک مقاله در اروپا منتشر شده است خوانده اند، همان را میزان فهم خودشان، و همان طوری که (غربزده اند دیگر) هرچه آنان بگویند اینها بی دلیل می پذیرند، هیچ دلیل دیگر نمی خواهند، هرچه آنها در مقالاتشان بنویسند این دلیلشان این است که او نوشته، شما در کتابهایی که در این قرنها از نویسندگان ما از به اصطلاح محقّقین ما نوشته اند –الّا بعضی- ملاحظه کنید که اینها هم مطلبی را که می گویند آخرش دلیلشان این است که فلان پروفسور در کجا این را گفته، فلان مثلاً کی در کجا این را گفته، تمام استشهادشان به قول آنها نظیر استشهاد ما به قول خداست.
غرب، قبله آمال روشنفکران: اسلام را هم وقتی می خواهند بشناسند با حرفهای اروپایی می شناسند. حرفهای غربی ها را می آورند، فلان غربی اسلام شناس. اسلامی که غربی ها برای ما معرفی می کنند. این برای این است که ما خودمان را باخته ایم در مقابل غرب، شرق خودش را باخته است، تا از این باختگی بیرون نیاید، تا محتوای خودش را پیدا نکند نمی تواند مستقل باشد. استقلال نظامی یک مسأله است، استقلال فکری، استقلال روحی، مغز خود آدم مال خودش باشد، همه اش توی آن غرب نباشد، هرچه می خواهد بگوید «غرب، کی گفته، فلان فیلسوف گفته، فلان چه گفته». این تا شرقیها آن حیثیتی که خودشان داشتند و یک وقتی قبله همه جا بودند، آن وقتی که آنها وحشی بودند اینها قبله برای آنها، تا اینها آن محتوا برای خودشان پیدا نکنند و نشوند یک موجود شرقی و خودشان را نشناسند نمی توانند مستقل باشند. شما هرچه هم زحمت بکشید تا دانشگاه ها آن مغز غربیتی را کنار نگذارد و یک مغز شرقی پیدا نکند نمی تواند مستقل باشد. دائماً حرف حرف آنهاست. فوج فوج از اینجا باید بروند اروپا برای تحصیل، اگر هم اروپا نروند، اینجا نمی پذیرند آنها را، تمام سرّ این است که ملّت هم این طور شده، مردم هم این طور شده اند، دولت هم همین طور است، همه همین طورند، همه این جورند دیگر که تا این نرود یک مدتی در فرض کنید که فرانسه آنجا برود وقتی برمی گردد، آنها هم زود به اینها ورقه می دهند برای اینکه نمی خواهند یک آدم دانشمند بفرستند، می خواهند یک آدم ورقه دار بفرستند.13
پی نوشت ها:
1- صحیفه نور جلد 3 صفحه 349
2- صحیفه نور جلد 4 صفحه 211
3- صحیفه نور جلد 5 صفحه 556
4- رحیم زاده صفوی- اسرار سقوط احمدشاه- به کوشش کاوه دهگان صفحه 85
5- میرزا ملکم خان- نقل از فکر آزادی- فریدون آدمیت- صفحه 113
6- صحیفه نور جلد 6 صفحه 574 و 573
7- حضرت امام خمینی قدس سره- وصیت نامه سیاسی- الهی
8- صحیفه نور جلد 7 صفحه 140
9- صحیفه نور جلد 9 صفحه 566
10- حضرت امام خمینی قدس سره –وصیت نامه سیاسی- الهی
11- صحیفه نور جلد 6 صفحات 183-181
12- صحیفه نور جلد 9 صفحه 186
13- صحیفه نور جلد 5 صفحات 355-353