نویسنده: ناصر فکوهی
فرهنگ غالب به واسطهی گروهی از مفاهیم مثبت (ایجابی) و منفی (سلبی) در جامعه رواج مییابد و خود را بازتولید میکند. این سازوکاری اساسی در حفظ و تداوم جامعه است.
این سازوکارها در دو گروه «تشویق» یا همان مفاهیم مثبت و «تنبیه» یا مفاهیم منفی قابل طبقه بندی اند. البته نباید فراموش کنیم که اولاً این سازوکارها و مفاهیم در هر جامعه متغیرند و لزوماً نه یکسان اند و نه شدت و تأثیر برابر دارند. همچنین در یک فرهنگ برحسب موقعیتهای مختلف جغرافیایی (مکانی ) و تاریخی (زمانی) مفاهیم و معانی متفاوت و اثرات مختلفی وجود دارند.
معمولاً هر سازوکاری با یک یا چند واژه مشخص میشود که معانی نزدیک به هم و متداخل دارند، اما طیف زیادی از مفاهیم و واژگان نیز در حد فاصل آنها قرار میگیرند که ممکن است جنبهی خنثی تری داشته باشند. تأکید ما در این جا عمدتاً بر مفاهیم اصلی و پایه ای در رأس هر یک از طیفهاست. هر جا امکان داشته باشد این مفاهیم را در قالب زوجهای ساختاری (نظیر بالا/ پایین، بزرگ/ کوچک و ...) بررسی میکنیم تا درک آنها ساده تر شود.
تشویق و تنبیه
منظور از تشویق، که میتوان شکل نهادینه و رسمی یا غیرنهادینه و غیررسمی یعنی شکل قانونی یا عرفی داشته باشد، ایجاد انگیزش در کنشگر یا گروهی از کنشگران اجتماعی است. و در عمل یعنی بخشیدن یک امتیاز مادی یا معنوی به فرد در ازای عملی که در جهت بازتولید نظام انجام میدهد.دانش آموزشی که مرتب به مدرسه میرود و انضباط را رعایت میکند، یا شهروندی که به موقع مالیات و عوارض خود را پرداخت میکند، هر دو رسماً «تشویق» میشوند و برای مثال از «نمرهی خوب» یا «تخفیف» برخوردار میشوند. در حوزهی عرفی نیز، رعایت «ادب» و احترام به عرف اجتماعی، به فرد «محبوبیت» میبخشد که در واقع نوعی «تشویق» عرفی به حساب میآید.
وجود عامل تشویق در نظامهای اجتماعی ضروری به نظر میرسد، زیرا برای رفتار هم جهت با نظام به کنشگران اجتماعی انگیزه میبخشد. اما هرچه نظام در القای سازوکارهای بازتولید خود به افراد موفق تر باشد، «تشویق» بیش تر به شکل «رضایت مندی» کنشگر از رفتار خود بروز میکند و بنابراین برای تشویق او به عامل بیرونی، مادی یا معنوی، نیازی نیست.
سازوکار «تنبیه» به معنی ایجاد فشار و الزام یا اعمال مجازات و محرومیت بر یک کنشگر یا گروهی از کنشگران اجتماعی است که با رفتارهای خود بازتولید اجتماعی را بالقوه تهدید یا عملاً تخریب میکنند. «تنبیه» نیز میتواند شکل قانونی و عرفی داشته باشد و در طیفی از کوچک ترین مجازاتها تا سخت ترین آنها قرار بگیرد. در جهان مدرن، عموماً شدیدتر شدن «تنبیه» به معنای حرکت از حوزهی عرفی به حوزهی قانونی است. مجازات بی احترامی در خانواده، ممکن است مشاجره میان دو کنشگر یا خانواده و یا کمرنگ شدن علایق عاطفی میان آنها باشد، اما زیر پا گذاشتن «حق مالکیت خصوصی» یا حمله به یک فرد یا گروه و ایجاد ضرب و جرح، مجازاتهای قانونی و سنگینی در پی دارد. بررسی ابزارهای مجازات و تنبیه یک جامعه، یکی از راههای شناخت فرهنگ آن جامعه است، زیرا ممنوعیتها، بایدها و نبایدها را به ما نشان میدهد. با این وجود همواره باید دقت کنیم که در یک جامعه چه فاصله ای بین «وجود بالقوه ی» یک تنبیه و «اجرای واقعی» آن وجود دارد.
جوامع انسانی در نظامهای سیاسی که به یک معنی همان سازمان یافتگی آنها هستند، عمدتاً از روشهای «تنبیهی» استفاده کرده اند که نشان دهندهی نوعی انطباق ذاتی «قدرت» با «الزام» و «زور» و در نهایت با «خشونت» است. در حال حاضر هیچ نظام سیاسی وجود ندارد که از «خشونت سازمان یافته» به صورت گسترده استفاده نکند، مجازاتهایی چون جریمههای سنگین مالی، محرومیت از آزادی یا از حقوق اجتماعی. وجود این مجازاتها و شدت آن کاملاً به توسعه یافتگی مادی بسته است و در واقع رابطهی مستقیمی با آن دارد (که البته خودکار و جهان شمول نیست): هر اندازه موقعیت مادی جامعه ای بهتر و امکانات و امتیازات عادلانه تر توزیع شده باشد، نیاز به اعمال خشونت در قالب تنبیه کاهش مییابد. درونی شدن خشونت در این مورد، گویای تبدیل «خشونت واقعی» به نوعی «خشونت نمادین» یا بالقوه است.
ارزش و ضد ارزش
مفهوم ارزش، به گروهی از رفتارها یا باورهای اجتماعی اطلاق میشود که مورد پذیرش جامعه اند و وجود یا بروز آنها در کنشگران اجتماعی، سرمایه یا حیثیت اجتماعی آنها را بالا میبرد. مفهوم ارزش عمدتاً مفهومی است که در حوزهی عرف، یعنی روابط اجتماعی غیررسمی و خارج از چارچوب قانون، تعریف میشود. این عرف میتواند عرف اجتماعی و اخلاقی یا عرف دینی باشد. مفهوم ارزش در هر جامعه و در هر دورهی زمانی متفاوت است و شدت و تأثیرگذاری متفاوتی هم دارد. عوامل متعددی چون تاریخ، روان شناسی، جغرافیا و اقلیم، روابط اجتماعی و فرهنگی، دین، اخلاق و ... بر شکل دادن به ارزشها، افزایش یا کاهش بار آنها مؤثرند. برای مثال در جوامع شرقی آسیا، «کار» یک ارزش بسیار مقدس است و بیکاری و گریز از کار با هر بهانه ای یک ضد ارزش، اما در جامعهی یونان باستان «کار» در معنای فیزیکی آن، یعنی کشاورزی یا ساخت و ساز، یک ضد ارزش بوده و آن را خاص بردگان و جانوران میدانستند، در حالی که «اندیشیدن» و «ورزش» ارزشهایی مهم و متعالی بوده اند. امروزه در جوامع ثروتمند غربی، «ثروت» و «موفقیت» (آن هم در قالبی معمولاً مادی) ارزش تلقی میشوند و در جوامع اسلامی، ارزشهای دینی، همبستگیهای اجتماعی، عبادت و ... .درست برعکس، هر رفتار و باور اجتماعی که به اعتبار و حیثیت اجتماعی فرد یا گروهی در جامعه لطمه بزند، ضد ارزش تلقی و سبب تنبیه (اغلب عرفی، به شکل راندن فرد یا گروه مرتکب از متن جامعه به حاشیه) میشود. عمدتاً ارزش و ضد ارزش، زوجی ساختاری تشکیل میدهند، یعنی در برابر هر ارزش ضد ارزشی هم وجود دارد. جامعهی متعارف و سالم، جامعه ای است که اکثریت کنشگران آن بر سر گروهی از ارزشها و ضد ارزشها تفاهم داشته باشند و بتوان از عرفی اجتماعی سخن گفت که پایهی انسجام آن جامعه است.
منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛ (1391)، مبانی انسان شناسی، تهران: نشر نی، چاپ اول