خاطرات خواندنی از بعث و صدام (15)

چطور نظام 35 ساله‌ بعث تنها ظرف چند روز سقوط کرد؟

درباره‌ی برخی محاکمات و اعدام‌های چند سال نخست روی کار آمدن حزب بعث هم مطالبی خواندیم. همچنین درباره ی تقسیم قدرت بین البکر و صدام نیز خاطراتی ذکر شد. در نقد اندیشه‌های حزب بعث و خصوصا تفکرات و رفتارهای
دوشنبه، 16 شهريور 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چطور نظام 35 ساله‌ بعث تنها ظرف چند روز سقوط کرد؟
ماجرای تلاش داماد صدام برای سرنگونی رژیم و قتل وی بعد از دریافت امان‌نامه/چطور نظام 35 ساله‌ بعث تنها ظرف چند روز سقوط کرد؟
ماجرای تلاش داماد صدام برای سرنگونی رژیم و قتل وی بعد از دریافت امان‌نامه/چطور نظام 35 ساله‌ بعث تنها ظرف چند روز سقوط کرد؟

 

نویسنده:





 
خاطرات خواندنی از بعث و صدام (15)
درباره‌ی برخی محاکمات و اعدام‌های چند سال نخست روی کار آمدن حزب بعث هم مطالبی خواندیم. همچنین درباره ی تقسیم قدرت بین البکر و صدام نیز خاطراتی ذکر شد. در نقد اندیشه‌های حزب بعث و خصوصا تفکرات و رفتارهای مؤسس و ایدئولوگ آن یعنی میشل عفلق و تمجید‌های عجیب و غریب وی از صدام هم خاطرات و مطالب مفصلی ذکر شد. و دیدیم که چطور صدام تحت تأثیر القائات خیرالله تلفاح، شروع به زمینه‌سازی برای تسلط انفرادی خود بر قدرت کرد و چگونه رقبای بزرگش را سربه نیست نمود.
در کنار اینها اطلاعاتی درباره‌ی طرح ناظم کزار (از نزدیکان صدام و از خشن‌ترین افراد بعثی) برای سرنگونی همزمان صدام و البکر و چگونگی شکست خوردن ماجرا مطرح شد. ماجرای ملی شدن نفت عراق و تأثیرات آن بر حکومت بعث و همچنین طرح مشترک حافظ اسد و احمد حسن البکر برای ادغام سوریه و عراق و کنار زدن صدام هم ذکر شد. و خواندیم که صدام به چه طریق احمد حسن البکر را از ریاست جمهوری کنار زده و شخصا جای او را گرفت.
درباره‌ی ماجرای کشتار چند ده تن از سران حزب بعث دو روز پس از روی کار آمدن صدام و نمایش خونین او نیز خاطراتی ذکر شد. از مهم‌ترین بخش‌های این خاطرات، جریان دیدار صدام با وزیر خارجه وقت ایران (ابراهیم یزدی) در سال 58 بود که صدام پس از آن (در دیدار خصوصی با راوی) به صراحت از نیت خود برای به راه انداختن جنگ پرده برداشته بود. اینکه کشورهای بلوک کمونیستی و آمریکا در دوره‌ی جنگ سرد در همه‌ جای دنیا با یکدیگر درگیری داشتند ولی در حمایت از صدام به توافق رسیده بودند و داستان کمک‌های تسلیحاتی آمریکا به صدام (حتی با دور زدن قوانین خود آمریکا) و همچنین چرایی پی‌گیری نکردن بمبارات تأسیسات اتمی عراق (توسط اسرائیل) از سوی صدام از دیگر مسائل مطرح شده در این خاطرات بود.
چطور نظام 35 ساله‌ بعث تنها ظرف چند روز سقوط کرد؟
از دیگر موضوعات طرح شده، ماجرای سفر همسر صدام به نیویورک و شایعات مربوط به ولخرجی وی (و نظر منفی صلاح العلی درباره این شایعات)، موضوع خرید یک سیستم فوق پیشرفته الکترونیکی توسط رژیم صدام (با علم آمریکایی‌ها) و همچنین ارتباط سفیر صدام در واشنگتن با لابی صهیونیستی بود.
ماجرای حیرت انگیز قتل وزیر بهداشت عراق در جلسه‌ی هیئت دولت به دست شخص صدام (به دلیل پیشنهادی که او را خشمگین کرده بود) از جالب‌ترین موارد ذکر شده در این خاطرات بود. خرج‌های هنگفت و تجملاتی برخی اقوام صدام درحالیکه ملت در وضع سختی به سر می‌برد و همچنین چرایی و چگونگی استعفای صلاح عمر العلی و جدایی‌اش از نظام دیگر موضوعی بود که در این گفتگو ذکر شد. آنچه در پی می‌آید قسمت پانزدهم و آخر این سلسله گفتگوهاست:
*احمد منصور (مجری): می‌خواهم سریع مروری داشته باشیم بر موضوع اقوام صدام و خانواده‌اش و اینکه چطور ثروت کشور را خرج می‌کردند. تو با حسین کامل (داماد صدام)، پس از فرارش از کشور در عَمّان [پایتخت اردن] دیدار داشتی. او درخواست دیدار کرد و تو هم پیش او رفتی. هدفت از رفتن به این دیدار چه بود؟
-صلاح عمر العلی: راستش با اصرار خیلی شدید درخواست داشت مرا ببیند. راستش من جزو آخرین کسانی بودم که با حسین کامل دیدار داشتم. یعنی پیش از من خیلی از عراقی‌ها [شخصیت‌های سیاسی عراقی مخالف صدام] بدون دعوت رفتند و با او دیدار کردند. راستش من نه تلاش کردم با او تماس بگیرم و نه رفتم به عَمان. تا اینکه بی مقدمه به من تلفن زد و شدیدا اصرار کرد که سفری به عَمان داشته باشم حتی این جمله را گفت که «صلاح، من الان دارم خفه می‌شوم. از تو خواهش می‌کنم در این موضوع با من همکاری کنی.»
چطور نظام 35 ساله‌ بعث تنها ظرف چند روز سقوط کرد؟
حسین کامل
*چرا اصرار داشت تو را ببیند؟
-اکثر شخصیت‌های عراقی، خصوصا مخالفین نظام، اغلبشان به عَمان رفته و با او دیدار کردند و با آنها حرف زده بودند و غیره. فلذا من هم با توجه به این موضوع رفتم به عمان که لابد چیزی در میان است، گفتم بگذار بروم. رفتم عمان و با او دیدار کردم. چند بار با او دیدار داشتم و چند بار صحبت کردیم. فکرهایی داشت و طرح‌هایی داشت و می‌خواست جنبشی سیاسی راه بیندازد و قصد داشت برنامه‌ای سیاسی اجرا کند.
*ویژگی‌های ضروری این مسئله را داشت؟ پیشتر گفتی که فردی شبه بی‌سواد بود.
-هنوز هم می‌گویم. هنوز هم همان را می‌گویم. این آدم فوت کرده است ولی ...
*و مسئول مهم‌ترین وزارتخانه‌ی عراق بود، وزارت صنایع جنگی و وزارت دفاع.
-فقط این نبود.
*قبلش یک محافظ [بادیگارد] بود. از محافظ تبدیل شد به وزیر.
-بله، این واقعیت است. همینطور شد. حسین کامل که صرفا یک محافظ بود، [از طرف صدام] درجه‌ی سپهبدی به او اعطا شد و سه وزارتخانه که از همه‌ی وزارتخانه‌ها مهم‌تر بود در اختیار او قرار گرفت: وزارت دفاع، وزارت صنایع نظامی و وزارت نفت. تازه به همین ختم نمی‌شد بلکه اینطور شده بود که حسین کامل وزرا را تعیین می‌کرد یا از هیئت وزیران کنار می‌گذاشت. یعنی به حسین کامل قدرتی در حد نخست وزیر داده شده بود. در آن زمان نفر دوم [نظام] بود. حالا اجازه بده سیر قضایا را بگویم. با حسین کامل دیدار کردم و این از ذهنم پاک نشده بود که شبه بی‌سواد است. هرچند که واقعا کاربلد و باهوش بود، پرت نبود. آگاه بود. ولی خب حقیقتا [از نظر تحصیلات] شبه بی‌سواد بود.
چند بار در عَمان با او دیدار داشتم و صحبت کردیم. از امکاناتی حرف می‌زد که برای سرنگونی صدام در اختیار دارد. البته به همراه برادرش بود. پسر عمویش هم همراهش بود که عزالدین محمد نام داشت و افسر گارد ریاست جمهوری بود و سابقه‌ی بازداشت از طرف صدام را هم داشت. پسر عموی خود صدام هم به حساب می‌آمد ولی به دست صدام بازداشت شده بود و حالا از عراق گریخته بود. او هنوز هم زنده است و [مثل حسین کامل] کشته نشد چون [پیشنهاد صدام را رد کرد] و قبول نکرد به عراق برگردد. حسین کامل در صحبت‌هایش ادعا می‌کرد طرح‌های مشکوکی به او پیشنهاد شده است.
چطور نظام 35 ساله‌ بعث تنها ظرف چند روز سقوط کرد؟
حسین کامل در کنار صدام
*از طرف چه کسی؟
-از طرف آمریکایی‌ها و از طرف اردن. آنطور که او ادعا می‌کرد. حقیقتش من نمی‌دانم.
*این طرح‌ها چه بوده؟
-اینکه [آنها گفته بودند:] «طرحی برای تقسیم عراق وجود دارد و حسین، اگر تو قبول کنی ما حقیقتا فرصت در اختیارت می‌گذاریم و حمایتت می‌کنیم و به بغداد می‌رسانیمت.» البته او این را هم مدعی بود که این طرح‌ها را رد کرده است. خیلی شدید رد کرده است.
*تقسیم به چه شکل؟
-کشوری در جنوب، و کشوری در مرکز و کشوری در شمال.
*سه کشور.
-این چیزی بود که از او شنیدم.
*یک کشور کُردی، یک کشور سنی و یک کشور شیعه.
-حسین کامل این موضوع را برایم گفت و گفت که «من حاضرم مرا زیر تانک له کند ولی این موضوع را نپذیرم.» راستش این چیزی بود که از او شنیدم.
*یعنی فکر می‌کرد ...این توهم را داشت که ممکن است بتواند صدام را سرنگون کند و ممکن است به هدفش برسد....
-استاد احمد، او فکرش را روی چه چیزی استوار کرده بود؟ روی این حساب که: او مؤسس گارد ریاست جمهوری است و اوست که آن را بنا گذاشته...
*مؤسس گارد ریاست جمهوری. یعنی یک محافظ شخصی بی‌سواد می‌آید برای یک کشور ارتش تشکیل می‌دهد؟
-من دارم چیزی که رخ داده را روایت می‌کنم. یعنی ...
چطور نظام 35 ساله‌ بعث تنها ظرف چند روز سقوط کرد؟
*حالا واقعا او مؤسس گارد ریاست جمهوری بود؟
-بله. او مؤسس آن بود. حسین کامل به من می‌گفت: «این آدمها [اعضای گارد] را من آورده‌ام... [ناتمام]
*یعنی گارد ریاست جمهوری به این ترتیب کارش در دو ساعت تمام بود.
-بله. می‌گفت: «من تک تک این سربازها و تک تک این افسرها را آورده‌ام. و خودم آموزششان دادم و تربیتشان کردم. اکثرشان از اقوام خودم هستند. اینها توی دست خودم هستند صلاح.» مسئله‌ی دیگر این بود که یک پایگاه هوایی نزدیک مرز با اردن داشتیم. او می‌گفت: «اگر یک سری امکانات محدود برایم فراهم شود به سرعت این پایگاه را اشغال می‌کنم. بعد عکس‌العمل صدام حسین چه خواهد بود؟ او گارد ریاست جمهوری [مهم‌ترین بخش ارتش عراق و مورد اعتمادترین آن از نظر صدام] را راهی خواهد کرد به آنجا.
چطور نظام 35 ساله‌ بعث تنها ظرف چند روز سقوط کرد؟
حسین کامل و عُدی صدام حسین
گارد ریاست جمهوری هم (طبق ادعای حسین کامل) به من خواهد پیوست. و با نیروهای گارد ریاست جمهوری من خواهم رفت و صدام حسین را سرنگون خواهم کرد.» این نظریه‌ای بود که به آن اعتقاد داشت.
اما مهم این است که نهایتا با اردنی‌ها مشکل پیدا کرد و به تدریج و رفته رفته روابطش با آنها بحرانی شد و کار تا آنجا پیش رفت که محاصره‌اش کردند [در محل سکونتش]. آخرین مسئله هم این بود که یک خبرنگاری خبری درباره‌ی او در روزنامه منتشر کرد. حسین کامل این خبر را ساختگی و دروغی یا چیزی از این دست حساب کرده و عصبانی شده بود [و با توهم دوران قدر قدرتی‌اش در عراق] گوشی تلفن را برداشته و به آن خبرنگار فحاشی کرده و او را تهدید نموده بود. آن خبرنگار هم رفته بود و از حسین کامل شکایت کرده بود. فلذا مسائل به حد بحرانی رسیده بود و طبیعتا او هم در تلاش بود جایی غیر از اردن پیدا کند.
*[به قول قرآن] زمین با همه‌ی گستردگی‌اش برای او تنگ شده بود.
-بله. خلاصه دنبال جای دیگری می‌گشت که به آنجا برود. به اردنی‌ها اطلاع داد که می‌خواهد برود. جواب آمد که تو خودت به تنهایی می‌توانی بروی اما دختران صدام حسین [که رغد، یکی از دختران صدام، همسر او بود] مهمانان ما هستند و ابدا اجازه نخواهیم داد آنها را با خود ببری. او هم همه‌ی درها را به روی خودش بسته می‌بیند و دچار یک نوع حالت هیستریک و عصبی می‌شود. حساب کن این آدم کسی بود که از بالاترین نقطه‌ی قدرت (که دومین فرد بعد از رئیس جمهور بود) سقوط کرده بود و کارش اینطور بحرانی شده بود.
چندین مسئله‌ی دیگر هم درست در همین زمان رخ داد. صدام حسین هم هیچ وقت دست از تلاش برای به دام کشیدن حسین کامل برنداشت. هر یک هفته یا دو هفته کسی را پیش او می‌فرستاد که به او وعده بدهند: «این کشور توست و این مسئله خیلی ساده است و با هم حلش می‌کنیم و با هم چه و چه و.. می‌بخشیمت.»
چطور نظام 35 ساله‌ بعث تنها ظرف چند روز سقوط کرد؟
حسین کامل
فلذا حسین کامل راهی پیش روی خودش نمی‌بیند. من آخرین چیزی که از او شنیدم این بود که: «صلاح، راستش من می‌خواهم برگردم عراق، حتی اگر صدام سرم را بگذارد زیرِ شنیِ تانک برایم شرف دارد به پذیرش این وضعیت و حاضر نیستم به این فشارها تن دهم.» این چیزی بود که از او شنیدم. اینکه حالا راست می‌گفت یا دروغ می‌گفت [نمی‌دانم]. چون خیلی حرف‌ها راجع به حسین کامل زده شده، مثلا اینکه اطلاعاتی در اختیار سی آی ای قرار داده و اطلاعاتی را به سیا و اسرائیل و اردن لو داده. من راستش نه می‌توانم تأیید کنم نه می‌توانم تکذیب کنم. چیزی که من شنیدم این بود که گفت: «من از عراق بیرون نیامدم که تبدیل به بار و تبدیل به ننگی بری فرزندانم و برای کشورم شوم.» [حسین کامل پس از بازگشت به عراق و با وجود دریافت امان نامه از صدام، به دست وی به قتل رسید که گفته شده مرگ وی بسیار فجیع بوده است.]
*راست می‌گویند که صدام دخترهای او [نوه‌های خودش] را کشت؟
-نه. بچه‌های حسین کامل کشته نشدند [فقط خودش اعدام شد]. بچه‌ها و همسر عزالدین محمود را کشتند که الان خارج از عراق است و از مخالفین نظام [صدام] به حساب می‌آید.
*او هم همسر یکی از دختران صدام بود؟
-عزالدین محمود؟
چطور نظام 35 ساله‌ بعث تنها ظرف چند روز سقوط کرد؟
-بله.
-نه. او با خواهر حسین کامل ازدواج کرده بود.
*دلیل ماجرای حسین کامل [و اینکه ناگهان به اردن رفت و هوس کرد صدام را سرنگون کند] چه بود؟ راست است که می‌گویند بر سر درگیری با عُدَی [پسر بزرگ صدام] بود؟
-به نظر می‌رسد ماجرا از درگیری با عدی شروع شد و بعد گسترش پیدا کرد تا اینکه به مرحله‌ی بسیار خطیری رسید و حسین کامل با دو برادر خودش از عراق گریخت.
*خیلی مختصر، نفوذ عُدی در حکومت تا کجا رسیده بود؟
-عدی در داخل عراق برای خودش رئیس حکومت به حساب می‌آمد! برای خودش چند زندان داشت، چند دادگاه داشت، برای خودش چند شبکه رادیویی داشت، چند شبکه تلویزیونی داشت، چند روزنامه داشت. یعنی واقعا شاید بشود این تعبیر را به کار برد که برای خودش رئیس حکومتی بود در داخل عراق. یعنی در داخل عراق بیش از یک دولت داشتیم: دولت صدام، دولت عُدَی، دولت قُصَی [پسر کوچک صدام]، دولت بخش اطلاعاتی، دولت دستگاه امنیتی، چند دولت بودند که مجموعا در چارچوب دولت عراق قرار داشتند و عدی هم برای خودش رئیس دولت بود. بودجه‌ای که در اختیار داشت ثروت بسیار هنگفتی بود. برای خودش ارتش داشت، گروه شبه نظامی «فدائیان صدام» تحت نظر او بود.
چطور نظام 35 ساله‌ بعث تنها ظرف چند روز سقوط کرد؟
صدام و ملک فهد پادشاه عربستان
*خیلی خلاصه، همه می‌پرسند چطور شد که نظام عراق به این شکل سریع [در حدود دو هفته جنگ] سقوط کرد، به طور مشخص بغداد. تو بالاخره ارتباطات خاص خودت را داشتی و در بخش‌های گذشته خیلی در این باره صحبت کردیم. الان در چند دقیقه ممکن است برای ما بگویی نظام بعثی چطور بعد از 35 سال حکومت در عراق [به این شکل سریع در مقابل آمریکایی‌ها] سقوط کرد؟
-راستش استاد احمد چیزی در این باره هست که دوست دارم ظرف سی ثانیه برایت بگویم. به رغم خباثت نظام و قساوت صدام و تجاوزگری‌اش و سوءاستفاده‌گری خودش و تعداد زیادی از افراد خانواده‌اش، ولی حقیقتا و با امانتداری می‌گویم، بخشی از اعضای خاندانش و بخشی از عشیره‌اش از نجیب‌ترین افراد و بهترین افراد بودند و دستشان به هیچ چیز آلوده نشد و مثل بقیه مردم به زندگی‌شان ادامه دادند.
این را برای ثبت در تاریخ با امانتداری گفتم چون الان از من خواسته‌اید که راوی یک دوره باشم. همه‌‌ی عراقی‌ها (و من هم یکی از عراقی‌ها) پیش‌بینی می‌کردند که صدام حسین [در مقابل حمله‌ی آمریکایی‌ها] خیلی راحت و ساده سقوط کند. و هیچ کداممان در این باره گول نخوردیم. البته انتظارش را داشتیم که در مقابل این جنگ مقاومتی ملی صورت بگیرد. مقاومتی ملی، البته نه برای دفاع از نظام بلکه برای دفاع از وطن، از اصول، از آزادی، از کشور. و این تصویر اشتباه نبود و هیچ بحثی نبود و همه‌ی عراقی‌ها پیش بینی می‌کردند که نظام همان لحظه‌ی اول سقوط کند. و اینطور هم شد.
البته بگویم آرزوی ما این بود که نظام به دست فرزندان عراق سقوط کند نه به این صورتی که رخ داد تا عراقی‌ها بتوانند از این فرد قصی، از این آدم تجاوزکار از این طاغوتی که به او عنوان طاغوت عصر دادند انتقام بگیرند (البته من به او عنوان [بزرگترین] طاغوت همه‌ی عصرها لقب داده‌ام نه فقط طاغوت عصر) به خدا قسم اگر کل طاغوت‌های تاریخ را جمع کنی حتی لیاقت اینکه شاگرد صدام حسین [در طغیان و ...] باشند را هم پیدا نخواهند کرد! صدام حسین این است. حقیقت صدام حسین این است. ما آرزو داشتیم او به دست عراقی‌ها سرنگون شود ولی متأسفانه امور به طوری که دیدیم رخ داد.
چطور نظام 35 ساله‌ بعث تنها ظرف چند روز سقوط کرد؟
*جمع‌بندی‌ات از تجربه‌ی حکومت حزب بعث عراق از 30 جولای 1968 تا 9 آپریل 2003 چیست؟
-تاریخ در این باره قضاوت کرده، یعنی من نمی‌توانم چیزی بیش از آنچه هست ارائه کنم. این تجربه شکست وحشتناکی خورد، شکست عظیمی خورد. ولی این شکست بیش و پیش از آنکه به دست دیگران به وجود آید به دست خود صدام حسین پیش آمد، یعنی کسی که تجربه‌ی حزب را به شکست کشاند؛ تجربه‌ی حزب را نابود کرد، کسی که آرزوهای مردم و تاریخ آن مردم و آمالشان و مبارزاتشان و جانفشانی‌هایشان را ویران کرد. زندان و دستگیری و ترس، از دوره‌ی پادشاهی عراق گرفته تا وقتی که صدام حسین بر سر کار آمد، صدام حسین همه‌‌ی اینها را به این روش دراماتیک، به این طریق غم‌انگیز نابود کرد. این چیزی بود که رخ داد.
*ولی صدام حسین به قول میشل عفلق [مؤسس و ایدئولوگ حزب بعث] هدیه‌ای آسمانی بود به حزب بعث و به امت عربی.
-من نظرم را در این باره پیشتر برایت گفتم.
*در خاتمه، تحلیلت از آینده‌ی حزب بعث چیست؟
-بگذار این را بار دگر تکرار کنم، من از 32 سال پیش تا الان دیگر ارتباطی با حزب بعث ندارم...
*هنوز جایی برای حزب بعث در عراق هست؟
-استاد احمد، من فکر می‌کنم حزب بعث مثل دیگر احزاب تاریخ در عراق، ریشه‌هایش در جامعه‌ی عراق عمیق شده است، خصوصا که حزب بعث 35 سال است ...
*از افراد سودجو [پر است و در بین آنها ریشه دارد]
-اجازه بده، استاد احمد، 35 سال است، همه‌‌ی احزاب دیگر ...
چطور نظام 35 ساله‌ بعث تنها ظرف چند روز سقوط کرد؟
*[تاریخ حزب بعث پر است] از تروریسم و رعب‌افکنی، از ظلم.
-اجازه بده، اجازه بده بگویم. [35 سال است] من بیرون از عراقم، بعثی‌ها اگر بتوانند، اگر بتوانند (نمی‌دانم بتوانند یا نه) از همه‌‌ی کسانی که در این حزب رفتارهای زشت داشته‌اند خلاص شوند (که اتفاقا طبقه‌ی بزرگی در حزب هم هستند حقیقتا) اگر بتوانند اولا از دست آنها خلاص شوند و آنها را کنار بگذارند و اگر بتوانند از نو در جامعه‌ی عراق ادغام شوند اگر بتوانند در همه‌‌ی برنامه‌ها و روش‌های فردی و سیاسی‌شان بازنگری کنند و افکار معاصر و نو را بپذیرند، یعنی همان خواست‌هایی که همه‌ی شهروندان در جهان دارند، از قبیل دموکراسی و چند صدایی و احترام به نظر دیگران و احترام به حق اختلاف نظر [آن وقت جایی در عراق خواهند داشت].
*می‌خواهی تبدیل شوند به کسانی که غیربعثی باشند؟
-نه، آنها [بعثی‌های اصیل] هستند و اکثرشان هم در حال حاضر بیرون از سازمان حزب‌اند ولی می‌گویم اگر بتوانند در این امر موفق شوند ... و آرزو دارم که در مقابل ملتشان با جرئت و شجاع باشند و اعتراف به اشتباه کنند و از ملتشان عذر بخواهند. این واقعا چیزی است که جا دارد رخ دهد. عذرخواهی کنند، اگر چه که خودشان هم قربانی صدام حسین هستند ولی برای اینکه صداقتشان و امانتداری‌شان را به ملتشان ثابت کنند [این کار را بکنند] من فکر می‌کنم در این صورت در مقابلشان فرصتی باشد و من امیدوارم که این اجرا شود ...
*فرصتِ چه؟ مگر می‌شود مردم بار دیگر حکومت حزب بعث را بپذیرند؟
-آقای من، اجازه بده استاد، استاد اجازه بده. امیدوارم کسانی که در قدرت قرار می‌گیرند از تجربه‌ی اتحاد جماهیر شوروی استفاده کنند که چطور بعد از سقوط حکومت شوروی به حزب کمونیست اجازه دادند که فعالیتش را از سر بگیرد با وجود اینکه آنچه حزب کمونیست کرده بود هزاران برابر چیزی بود که بعثی‌ها در عراق کردند، با این وجود به حزب کمونیست اجازه داده شد که نقشش را ایفا کند، بعد از آنکه خلاص شد از دست ...
چطور نظام 35 ساله‌ بعث تنها ظرف چند روز سقوط کرد؟
*معنی این حرف آن است که تو هنوز بعثی هستی؟
-نه استاد. من که گفتم من از سال 1970 دیگر ارتباطی با حزب بعث ندارم. ولی من یک شخص عراقی‌ام و انسانی هستم که وضعیت عراق و آینده‌ی عراق و ملت عراق برایم مهم است و آرزو دارم عراق وارد گرداب درگیری‌های جدید و انتقام‌گیری‌های جدیدی نشود. به ملت اجازه داده شود که خودش تصمیم بگیرد. این حزب اگر شکست خورده یا خطاکار یا مجرم بوده به ملت این اجازه را بدهند که خودش راجع به این تجربه قضاوت کند.
*در خاتمه‌ی این روایت، دیدگاهت و پیش‌بینی‌ات راجع به آینده‌ی عراق تحت اشغال آمریکا چیست؟
-حقیقتا من معتقدم این ملت که با تاریخش و میراثش و قوت و قدرتش شناخته می‌شود، من اطمینان مطلق دارم که این ملت ابدا زیر بار اشغالگری نخواهد رفت و در اولین فرصت ممکن از اشغالگران خلاص خواهد شد و خود را از نو خواهد ساخت و من سرشار از این اطمینانم که عراق یا ملت عراق دوباره ساختمان تمدنی خود را بنا خواهد کرد و وجود خود را در عرصه‌ی عربی و بین‌المللی نشان خواهد داد و در مقابلش آینده‌ی (ان شاء الله) درخشان و عظیم قرار دارد.
*استاد صلاح عمر العلی، بسیار ممنونم که اولا مرا تحمل کردی و از این روایتی که پیرامون تجربه‌ی حزب بعث عربی سوسیالیستی در عراق و سیرش از زمان ورودش در سال 1949 و تا انتهایش در سال 2003 ارائه کردی ممنونم.
-من هم از تو بسیار ممنونم و از [شبکه‌‌ی] الجزیره بابت این فرصتی که در اختیارم گذاشته شد متشکرم و برای شما آرزوی موفقیت مستمر دارم.
پایان
منبع مقاله : مشرق نیوز

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما