چرائی تفسیر موضوعی و آناکاوی شبهات مخالفان

« تفسیر موضوعی » همان گردآوری روشمند و هدفمند آیات کتاب حکیم درباره موضوعی ویژه است ( درون دینی و قرآنی یا برون دینی و قرآنی ) که سبب دست یابی به نظر موردی یا منظومه فکری قرآن مجید می گردد؛ به شرط دقت
سه‌شنبه، 17 شهريور 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چرائی تفسیر موضوعی و آناکاوی شبهات مخالفان
 چرائی تفسیر موضوعی و آناکاوی شبهات مخالفان

 

نویسنده: مجید حیدری فر




 

« تفسیر موضوعی » همان گردآوری روشمند و هدفمند آیات کتاب حکیم درباره موضوعی ویژه است ( درون دینی و قرآنی یا برون دینی و قرآنی ) که سبب دست یابی به نظر موردی یا منظومه فکری قرآن مجید می گردد؛ به شرط دقت و گردآوری تمام قرائن پیشین و پسین آیات.
تفسیر قرآن با این شیوه، نوپدید است و به تازگی در جهان اندیشمندان گام نهاده، هر چند در گذشته نیز نمودی از آن بوده است. با این همه، برخی معاصران نقد و نظرهایی در این زمینه دارند که در خور درنگ و بررسی بیشتر است. ما بدون توجه به « من قال »، « ما قال » ها یا آنچه را در خور گفتن است، با پردازش افزون تر گزارش می کنیم، سپس به پاسخ آن ها می پردازیم.
به طور کلّی، ادلّه اثبات یا ابطال، پایستگی یا ناپایستگی هر موضوعی را در سه قالب می توان بیان کرد: عقلی؛ نقلی: قرآنی و روایی؛ عقلایی. نخست گونه عقلی را بر می رسیم: (1)

1. شبهات عقلی

ارکان اندیشه های آنان را در این سه عنصر می توان جست و جو کرد:

یکم. ساختار لفظی و چینش واژگانی قرآن برای ارائه هدفی خاصّ

ترتیب آیات و سور قرآن توقیفی است نه اجتهادی. این ساختار لفظی و چینش واژگانی، اسرار و حکمت هایی دارد که شاید برای ما روشن نباشد؛ به گونه ای که اگر آن نظام کلامی را بر هم زنیم و نوشته ای بسامان دراندازیم، با هدف هدایت گری قرآن حکیم، هم آهنگی ندارد.
اگر کسی یکی از سوره های قرآن را بخواند، با مطالب متنوّعی از اعتقادات و اخلاقیات و احکام دینی آشنا می شود که در هدایت او بسیار اثر می گذارد و این شیوه یکی از مزایای کتاب آسمانی است که در عین پراکنده گویی، از کمال ارتباط و انسجام برخوردار است.
این شبهه را در قالب دو مقدمه و نتیجه می توان بیان کرد:
1. ساختار واژگانی آیات قرآن موضوعی نیست؛
2. این ساختار واژگانی از سوی خدا حکیم با هدفی ویژه فرود آمده است؛ پس دگرگون سازی ساختار کنونی به گونه موضوعی، با حکمت الهی ناسازگار است.
در پاسخ به این استدلال می توان گفت:
1. توقیفی بودن ترتیب سوره ها اجماعی نیست و مخالفانی هم دارد. (2)
2. با فرض پذیرش آن مبنا، شیوه تفسیر موضوعی، هدف رسان تر است تا موضعی و متنی، چون این سخن بر وجود نظامی ویژه برای غایتی خاصّ، استوار است که همان هدایت و هدف یابی است و بی شک اگر همه آیات مرتبط و متناسب با یک موضوع، با عنایت به گام های شش گانه پیش گفته و بایسته های علمی و اخلاقی مفسّر، گرد هم آورده شود، در نشان دادن مقصد و مقصود، گویاتر و رساتر خواهد بود.
آری، مفسّر موضوعی قصد تدوین قرآن تازه ای ندارد، بلکه بر آن است که با استمداد از مشی مقبول خردمندان در گفتمان و نوشتمان، مبنی بر بهره وری از قرائن و شواهد پیوسته و گسسته، به کشف مفاد ظاهری و مراد جدّی خدای سبحان بپردازد تا مخاطبانش را به سرعت و سهولت به مقصد و مقصود برساند.
پس در پژوهش موضوعی کتاب آسمانی، نه نظم حاکم بر آیه ها و سوره ها در هم می ریزد، نه هدف آنها نادیده گرفته می شود، بلکه بسا راه نزدیک تر هم می گردد.
در خور درنگ این که خدای علیم و حکیم به اقتضای اصل تدریج و تکمیل در تعلیم و تربیت، آموزه های نظری و پندانه های عملی را آرام آرام و گام به گام در طول 23 سال با زبان پیام آور پایانی اش در اختیار انسان ها گذاشت؛ آیا پس از پایان یافتن و کامل شدن ارمغان های الهی، در نمودن راه و هدف، باید از همین شیوه بهره برد یا با نگرشی کلان به مجموع پیام ها و پندها، راهنمایی و هدف رسانی را می توان آسان تر ساخت؟

دوم. بافتار محتوایی و جغرافیای معنایی آیات

روی آورد به تفسیر موضوعی، سبب پیدایش دگرگونی در بافتار محتوایی و جغرافیای معنایی آیات می گردد که بی شک درست نیست. اگر کتابی را از انجام به آغاز بخوانید یا انتظام بخش ها و فصل های آن را بر هم زنید، سپس به نقد یا کشف نظر نویسنده اش بپردازید، پدید آورنده حق اعتراض دارد که چنین چیزی مراد من نبوده است.
به دیگر گفته، چهره کنونی قرآن کریم که آیاتش با ترتیب خاصّ خویش چیده شده، به درختی می ماند که ریشه در خاک خاصّی دارد و از همان، آب و غذا جذب می کند و از عوامل آن محیط اثر می پذیرد، نیز چونان خطّ و خال و چشم و ابروست که در جایگاه های نیکوی خود آرام گرفته اند و نباید این نظام را در هم شکست و باید بر اساس همان هندسه و چیدمان، از رخ زیبای چنین چهره ای، پرده برافکند و به گونه روشن بیان کرد که چرا اَبروانِ آیاتش روی دیدگان دیگر آیات، جاخوش کرده و چرا چنین سامانی پذیرفته است؟
آری، آیه ای را از جغرافیای خود بیرون بردن، بسان جداساختن ماهی از آب یا پیچ ومهره ای از مجموع قطعات ماشین یا تکه ای از اجزای یک پازل و جورچین یا عضوی از اندام های آدمی است که به نیستی و فساد و ناسازواری می انجامد.

کوتاه سخن

پژوهش موضوعی مثله کردن پیکر قرآن حکیم است، پس بافتارشکنی همانند ساختارشکنی، نادرست و ناپذیرفته است. این دلیل را نیز در قالب دو مقدمه و نتیجه می توان بیان کرد:
1. بافتار معانی و جغرافیای مفهومی آیات قرآن مجید موضوعی نیست؛
2. این بافتار بر اساس وحی الهی سامان یافته است؛ پس دگرگون ساختن آن به گونه موضوعی با حکمت الهی سازگار نیست.
در پاسخ این استدلال نیز می توان گفت:
خاستگاه این شبهه ناآگاهی از گستره و مراحل دقیق تفسیر موضوعی است، زیرا چنان که پیش تر آوردیم، مفسر موضوعی شش مرحله را می پیماید تا به مقصد پایانی دست یابد.
او پس از گردآوری روشمند و هدف مند آیات مرتبط و متناسب با موضوع، به مدد برنامه ای از پیش فراهم شده ( در گونه محتوایی ) یا جستار در واژگان مترادف و متناظر و متضادّ ( در گونه واژه ای، با توجه به یافته های پیشین در میدان معنایی کلمات )، به شناسایی موضوعات و محمولات و دسته بندی آن ها می پردازد، سپس در گام چهارم به چینش منطقی ( با رعایت ترتیب موضوعی یا حکمی یا زمانی یا مکانی ) رو می آورد و در گام پنجم خدمت یکایک آیات گردآمده می رود و با اجرای اصول استنباط در تفسیر موضعی و ترتیبی ( مانند عنایت به آیات پیش و پس و اسباب نزول ) مفاهیم و مقاصد آنها را به دست می آورد.
بر این اساس، رتبه تفسیر موضعی پیش از تفسیر موضوعی است و بسان مقدمه و فراروند آن به شمار می آید. آن گاه در گام پایانی به بررسی کلان و جمع بندی پایانی مُفاد مجموع آیات می پردازد.
بر اساس این شیوه دقیق، هندسه مفهومی و جغرافیای معنایی آیات قرآن حکیم هرگز به هم نمی ریزد؛ بلکه مفسّر موضوعی چشمی به چهره آیه در جغرافیای طبیعی و هم نشینانش دوخته و چشمی دیگر به آیات و قرائن بیرونی و شواهد گسسته و جانشینانش دارد که طرحی نو دراندازد و تصویری چند بعدی به نمایش بگذارد. بدین سان، میدان معنایی گویاتر و روشن تری پدیدار و راه رسیدن به مقصد، هموارتر می گردد.

سوم. امکان انحراف و تحریف و تفسیر به رأی

بلای انحراف و فتنه تحریف و تطبیق افکار و تحمیل آرا بر قرآن، همزاد کودتای سقیفه است که هم زمان با ارتحال پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) رخ داد و سبب جدا گشتن مردم از چشمه سار زلال وحی علوی (علیه السّلام) و سایه سار فرهنگ ناب فاطمی (علیها السّلام) شد و آن دو بزرگوار با این پدیده شوم به شدت مبارزه کردند، هر چند به ظاهر توفیق مند نگشتند. (3)
اگر راه گزیدن و کنار هم چیدن آیات و اظهارنظر باز باشد، پدیده انحراف و لغزش تفسیر به رأی خودنمایی خواهد کرد و هر کسی با اندک آگاهی از قرآن، به این حرکت دست خواهد زد و افکار خویش را به اسم کتاب خدا عرضه خواهد کرد.
در پاسخ این استدلال نیز می توان گفت:
گویا گویندگان این گفتار، از نقد تفسیر موضوعی گام فراتر نهاده و بر آن اند که اصل تفسیر را به چالش بکشند، زیرا انحراف های علمی و عملی، نیز تحریف های لفظی و معنایی، هم چنین تفسیر به رأی و تحمیل نظریات فردی به قرآن، آفتِ تفسیر بی بهره از روش درست است، هر چند ترتیبی باشد.
کم نبوده و نیستند مفسّر نمایانی که برای توجیه عقاید شخصی خویش، به تفسیر قرآن کریم رو آورده و می آورند و افکار نادرست خود را در قالب پیام های وحیانی به مردم عرضه کرده و می کنند!
پیش فرض ها و خود داشته ها، باورها و پاسخ های پیشین برخی مفسران عامّه و خاصّه از عناصر پیدایش گرایش های تفسیری است. از کجا و چگونه دسته بندی های اشعری و اعتزالی به متن اسلام رخنه کرد؟ از کجا و چگونه گروه بندی جعفری و مالکی و شافعی و حنفی و حنبلی میان مسلمانان رواج پیدا کرد؟ آیا این همه، محصول روی آورد به تفسیر موضوعی بود یا همان فتنه کور و کودتای دوشنبه سیاه که عترت (علیهم السّلام) همان مفسّران راستین و وحی آشنای قرآن را کنار زد و ناگزیر « کعب الأحبار » دانشمند برجسته و یهودی تازه مسلمان، مفتی دربار زمامدار دوم و پاسخ گوی پرسش های دینی مردم و آموزگار امثال أبوهریره و عبدالله بن عمر شد!
آری، پدیداری پدیده شوم تفسیر به رأی، در گونه موضعی یا موضوعی، فرآورده فراهم ساختن پاسخ های پیشین و استناد به منابع و مبانی نادرست است، نه داشتن پرسش های زنده و زاینده و مستندهای معقول و مقبول.

2. شبهات نقلی

کتاب و سنّت نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) و سخنان عترت (علیهم السّلام) را دلیل نقلی می شمارند. مخالفان روش تفسیر موضوعی، در این زمینه نیز دست آویزها و شبهاتی دارند که به اختصار پاسخ می دهیم.

یکم. آیات قرآن

نزول تدریجی و گام به گام قرآن با هدف هدایت گری و پاسخ گویی به نیازهای روزآمد مسلمانان از ویژگی های بس با اهمیت و پرحکمت این سند مکتوب سبحانی و جاودانی به شمار می رود. از دست آویزهای مشرکان ستیزه جوی مکه با پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که چرا قرآن نیز مانند تورات یک جا و یک پارچه فرود نمی آید:
( وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً )؟ (4)
خدای منّان در پاسخ کافران می فرماید: ما حکیمانه عمل می کنیم و آیات خود را آرام آرام و بخش بخش فرو می فرستیم تا هماره یاور و آرامش بخش تو باشیم و دل تو را نیرومند سازیم؛ یعنی همگان بدانند که تو تنها نیستی و ما نیز پیوسته پشتیبان پیام آور خود هستیم.
راستی، اگر تفسیر موضوعی درست و جایز بود، خدای هدایت آفرین، کتابش را یکجا و دسته بندی شده می فرستاد و هرگز به اعمال سلیقه افراد هم نیازی نبود!
اگر آیات مرتبط با جنگ بدر یا احد، پیش از رخداد بیرونی آن ها فرود می آمد، آیا توان شورآفرینی و مرهم گذاری بر زخم ها و ریشه یابی علل پیروزی و شکست مسلمانان را داشت؟ آیا هدایت نبوی گام به گام نبود؟ پس ناچار آیات راهنما نیز باید قدم به قدم نازل می گشت.

کوتاه سخن

« فرود زمانی و تدریجی و آهستگی قرآن » و « بیان مزجی معارف و احکام و حِکَم در آیات الهی » گواهی گویا و شاهدی شیوا بر ناروایی روش تفسیر موضوعی است؛ با این همه، بر کسی می شاید که به آن رو آورد؟
در پاسخ این استدلال یادسپاری سه نکته بسیار مهم است:
1. خاستگاه این شبهه کم کاوی بود و نبود تأمّل تامّ در متن آیات کتاب عزیز است؛ یعنی اگر متفکّری در چگونگی چینش آیات آن بیندیشد و تصریح قرآن مجید را درباره « دربرگیرندگی به محکم و متشابه » نیک بنگرد، به روشنی در می یابد که خدای علّام، برای کشف مقاصدش، روش تفسیر موضوعی را پیش می نهد.
نصّ کتاب خدا این است:
( هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ‌ ). (5)
آری، کتاب خدا محکم و متشابه دارد ( خاستگاه پیدایی متشابه، فرودگاه کم گنجایش بشر است ) و محکمات، اساس و ریشه متشابهات اند و راه تشابه زدایی و پیش گیری از تأویل فتنه گران بیماردل، تأویل و بازگرداندن آیات متشابه به محکمات است که به سبب همانندی مراد با نامراد، دست آویز آلوده دلان قرار می گیرد.
این عملیّات بس با اهمیت و شرافت، اصالتاً و بالذّات در اختیار خود خدا، سپس بالتّبع در دست اولوالألباب و راسخان در دانش ( خردورزان و ژرف اندیشان فرزانه ) است که سرآمد آنان، دودمان پاک نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. (6)
راستی این تبیین گویا و رسا، نمایاندن راه درست اکتشاف مقاصد خدای سبحان نیست؟ اگر آیات الهی به یکدیگر متناظر نباشند، چگونه رواست که آیه ای را به آیه دیگر برگردانیم و مراد جدّی حضرت حق را به چنگ آوریم تا در دام فتنه گرفتار نگردیم؟
2. قرآن حکیم همگان را به ژرف نگری در آیات خود فرامی خواند و « تدبّر گریزان » را به شدت می نکوهد و نتیجه ژرف اندیشی را آگاه شدن از وحیانی بودن خود می شمارد:
( أَ فَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً ). (7)
آیا این بیان شیوا، ارائة الطریق نیست؟ راستی، بدون اجرای گام های شش گانه پیش گفته، به نتیجه ای می توان رسید که قرآن، آن را برآیند تدبّر می داند؟ آیا آراستن این کتاب ارجمندِ آسمانی به آرایه سازواری معنایی و پیراستن آن از پیرایه اختلاف و پلیدی تناقض و پدیده تضادّ و ناسازگاری، جز با عملی ساختن مراحل نامبرده شدنی است؟

کوتاه سخن

در نزول تدریجی و آهستگی قرآن به مدّت 23 سال دوران رسالت نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ شکّی نیست و این از ویژگی های برجسته تنها صحیفه ماندگار تا روز رستاخیز است که آثار و برکات فراوانی را در پی دارد؛ ولی مهم آن است که با چرائی و حکمت وجودی آن به گونه ماهوی و غائی آشنا شویم و برای دست یابی به مقاصد فرستنده اش به چراغ های چشمک زن قرآن نیز نیک بنگریم.
آری، اعلام راهبرد بایستگی ارجاع و فراگرد آیات متشابه به محکم و لزوم تدبّر تامّ برای نفی اختلاف و پایسته سازی وحدت مبدأ و اتّحاد محتوای قرآن، ادلّه درستی شیوه تفسیر موضوعی است.
3. اندیشه ژرف بینانه در بازگفت و تکرار مطالب در آیات و سوره های گونه گون با بیان های گوناگون، به ویژه در داستان های قرآنی، گره گشای واگرایان خواهد بود، چون این شیوه گفتاری راهکارِ نگرش موضوعی را پیش می نهد که با دقّت در کاربردهای متشابه و متناظر، حقیقت داستان، نیز پیام ها و پندهای آن را به سرعت و سهولت می توان دریافت.

دوم. روایات معصومان (علیهم السّلام)

اخباری که مستند مخالفان قرار گرفته، آن دسته احادیثی ( حدود هفت روایت از عامّه و خاصّه ) است که « ضرب القرآن بعضه ببعض » را به شدّت می نکوهد و از آن نهی می کند:
إنّ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) خرجَ علی قومٍ یَتَراجَعُونَ فی القرآن و هُوَ مُغضبٌ فقال: بِهذا ضَلَّتِ الأممُ قبلکم بِاختلافِهِم علی أنبیائِهِم و ضَربِ الکتابِ بعضَه بِبَعض؛ ثمَّ قال (صلی الله علیه و آله و سلم): و إنَّ القرآن لَم یَنزل لِیُکذِّبَ بعضُه بعضاً و لکن نَزَلَ ان یُصدِّقَ بعضُه بعضاً؛ فَما عَرَفتم منه فَاعمَلوا به و ما تَشابَهَ علیکم فآمِنُوا بِهِ؛ (8)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از کنار گروهی گذشت که هنگام تفسیر قرآن، آیه را به آیه ای دیگر بر می گرداندند ( تا مرادش را به دست آوردند ). حضرت با دیدن این رفتارشان، خشمگین شد و فرمود: بدین سان پیشینیان شما گمراه شدند، زیرا هم درباره پیامبرانشان نزاع کردند، هم مطالب کتاب او را به یکدیگر زدند و آیاتش را به همدیگر بازگرداندند.
سپس حضرت افزود:
بی شک قرآن فرود نیامده تا بعضی آیاتش بعضی دیگر را دروغ بشمرد؛ بلکه برای آن آمده که برخی بخش هایش پاره ای دیگر را راست بشمارد، پس هر یک را درست شناختید، بدان عمل کنید و هر چه برایتان مشتبه بود، آن را بپذیرید.
این خبر را جناب « ابن کثیر » به گونه دیگری گزارش کرده است:
خرج رسولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و من وراء حُجرته قومٌ یتجادلونَ فی القرآن، فَخرج مُحمَرّةً وَجَنَتاهُ کأنّما تَقطُرانِ دَماً، فقال (صلی الله علیه و آله و سلم): یا قوم! لاتُجادلوا بالقرآن فانّما ضلّ من کان قبلکم بِجدالهم، إنّ القرآنَ لم ینزل لیکذّبَ بعضُه بعضاً، ولکن نزلَ یصدّق بعضه بعضاً؛ فما کان من مُحکمه فاعملوا به و ما کان من متشابهه فآمنوا به. (9)
شیخ بزرگوار آیت حق کلینی (رحمه الله) نیز از امام صادق (علیه السّلام) این گونه نقل می کند:
قال أبی: ما ضَرَبَ رجلٌ القرآنَ بعضَهُ ببعضِ إلّا کَفَر؛ (10)
پدرم امام باقر (علیه السّلام) فرمود: هیچ کس آیات قرآن را بر یکدیگر نزد، مگر آن که به کفر روی آورد.
در پاسخ به این استدلال می توان گفت:
1. بر پایه مبنای عامّ و زمینی؛ (11) در استناد به اخبار، نخست باید از صحت سند و صدور آن ها اطمینان پیدا کرد. روایات سیوطی بی سند یا سند ناشناخته است و در طریق شیخ کلینی (رحمه الله) نیز مردی به نام « قاسم بن سلیمان » مجهول است؛ بر این اساس، اِسناد این احادیث به معصوم (علیه السّلام) احراز نمی شود.
2. بر فرض پذیرش خبر، مفاد و مدلول این روایات را نیز باید به دقت بررسید، زیرا چندین واژه کلیدی در آن هاست که باید مفاهیم شان روشن گردد: تراجع و مجادله، ضرب و کفر.
به پندار واگرایان، بازگرداندنِ مفهومی یا مصداقیِ آیات به یکدیگر که در تفسیر موضوعی رخ می دهد، همان « ضرب القرآن بعضه ببعض » و انجام دهنده آن « کافر » است، پس چنین عملی « کفر » خواهد بود.
راستی این مخالفان، ارجاع متشابهات به محکمات را در تفسیر موضعی و ترتیبی نادرست می شمارند؟ با آن که به صراحت قرآن مجید، نسبت این دو گونه آیات به یکدیگر، اصل و فرع، مادر و فرزند به یکدیگر است و بی تردید فرع در پوشش اصل خودنمایی می کند و کودک در دامن مادر پرورش می یابد و توانمندی هایش آشکار و شکوفا می گردد.
ناگزیر دو واژه « ارجاع و ضرب » در این اخبار، باید بارِ معناییِ منفی دربرداشته باشند که از « کفر » سربرآورد. پس باید آن مفهوم نکوهیده را جست.
در متن این احادیث، شاهدی هست که مراد پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) را روشن می سازد و آن، تقابل تکذیب و تصدیق آیات است. پس « ضرب القرآن » یعنی آیات الهی را بی تناسب به همدیگر زدن و آن ها را بدون ارتباط، به یکدیگر چسباندن و نتیجه نادرستی را پیش نهادن که فرجامش یکی از این دو مشکل است:

1. تفسیر به رأی و غلط گویی یا اسناد دروغی به خدا:

این کار، « کفر عملی » به شمار می رود؛

2. دروغ و نادرست خواندن حقیقتی وحیانی:

این کار، « کفر اعتقادی و انکار » نامیده می شود.
آری، برداشت های نادرستِ شخصی و تحمیل افکار خویش به قرآن، مناسبات و پیوندهای آن ها را از هم گسستن و متشابه را جای محکم، منسوخ را جای ناسخ، عامّ را جای خاصّ، مطلق را جای مقیّد، مجمل را جای مبیّن نشاندن، همان مفهوم ضدّ ارزشی و نکوهیده « تراجع و ضرب القرآن » است که پاسداران دین، به شدّت از آن نهی کرده اند.
بر این اساس، آیات خدا را به گونه منطقی کنار هم چیدن و آن ها را برای یکدیگر قرینه قرار دادن و مقصد و مقصود الهی را درست فهمیدن، هرگز « ضرب القرآن » نامیده نمی شود.
گواه دیگری بر مدّعای پیش گفته، سخن نورانی امام صادق (علیه السّلام) در نکوهش و سرزنش فتنه افکنان صدر اسلام است که « ضرب القرآن بعضه ببعض » را از ویژگی های آنان می شمارد. آن حضرت پس از بیان خاتمیّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و جهانی و جاودانی بودن قرآن مجید و استمرار احکام آن تا روز رستاخیز و دربردارندگی اخبار پیشینیان و پسینیان، می فرماید:
این کتاب نشان هدایت مردم بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به دست جانشینانش سپرد؛ ولی کودتاچیان، آنان را که گواهان و آگاهان هر زمان بودند، ستمگرانه کنار زدند و مردم نیز زیر پرچم آن طاغیان رفتند و حق جویان را به شدّت زیر فشار قرار دادند. آن گاه با تطبیق آیه 13 سوره مائده بر آنان:
( وَ نَسُوا حَظّاً مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنهُم )؛
بهره های الهی خود را از یاد بردند و پیوسته در اندیشه خیانت فرو رفتند.
چنین افزودند:
کارشان « زدنِ بعضی از قرآن به بعض دیگر » بود. منسوخ را به گمان ناسخ، متشابه را به پندار محکم، عام را به دیده خاص، حجّت خویش می آوردند، به آغاز آیه می نگریستند، بی آن که پایانش را ببینند، ظاهر آیه را دلیل می پنداشتند، بدون آن که از سبب نزول و تأویل آن آگاه باشند.
موارد و مصادر، افتتاح و اختتام کلام الهی را نمی شناختند و بدان تمسّک می جستند، زیرا آنان از حق و اهل آن جدا گشته و پی سپاران خویش را نیز به انحراف کشانده بودند.
در پایان فرمودند:
آن که ویژگی های ساختاری و بافتاری ( حضرت امتیازهای شکلی و محتوایی را یک به یک می شمارد ) قرآن را نشناسد، او را نام عالم نشاید و اگر کسی بی دلیل و شاهد، چنین ادّعایی سردهد، او بر خدا و رسول دروغ بسته و آتش دوزخ جایگاه اوست و بی تردید فرجام تلخی دارد. (12)

پی‌نوشت‌ها:

1- برای آشنایی افزون تر با آرا و شبهات واگرایان تفسیر موضوعی، منابع زیرا را می توانید مطالعه کنید:
- مباحث فی التفسیر الموضوعی از استاد مصطفی مسلم دمشقی در مقدّمه؛
- مجله کیهان فرهنگی، سال ششم، شماره 1، ص 5 به بعد ( گفت و گو با استاد سیدمحمدباقر حجّتی ).
- مجله حوزه، شماره 37 و 38، ص 73 به بعد ( مصاحبه با آقای سیدمحمد موسوی خوئینی ).
- مجله بینّات، شماره 10، ص 112 به بعد ( گفت و گو با استاد حجّتی ).
- مقالات و بررسی ها، دفتر 47 و 48، مقاله « نطق و تکلم در قرآن »، نگاشته عبدالکریم بی آزار شیرازی.
- پژوهشی در نظم قرآن، عبدالهادی فقهی زاده، ص 159-172.
2- ر.ک: زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج1، ص 237؛ عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص 164؛ علامه طباطبائی، المیزان، ج3، ص 78-79 و ج12، ص 124 و 131؛ محمدهادی معرفت، التمهید، ج1، ص 285.
3- ر.ک: مدرسه سبز غدیر از نگارنده.
4- فرقان، آیه 32.
5- آل عمران، آیه 7.
6- شرح تفصیلی چیستی و چرائی متشابه در بخش چهارم از مدرسه تفسیر ( در دست تدوین ) خواهد آمد.
7- نسا، آیه 82.
8- عبدالرحمن سیوطی، الدرّ المنثور، ج2، ص 149. وی دو حدیث دیگر بدین مضمون آورده است.
9- تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص 346.
10- محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج2، ص 632؛ صدوق، معانی الاخبار، ص 190؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج89، ص 39.
11- مبنای خاصّ و آسمانی، بررسی متن و مفاد روایات و احراز موافقت و هم آهنگی آن با خطوط کلّی قرآن و سنّت قطعی یا عدم احراز ناهم آهنگی و نبود مخالفت با آن دوست.
12- ر.ک: بحارالانوار، ج90، ص 3-4. امام (علیه السّلام) ویژگی های 22 گانه آیات قرآن حکیم را جداجدا بیان کرده که ما برای رعایت اختصار نیاوردیم.

منبع مقاله :
حیدری فر، مجید؛ (1392)، مهندسی فهم و تفسیر قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.