پیشگویی‌های نهج‌البلاغه دربارة‌ حضرت مهدی (عج) (3)

همانا زره دانش را بر تن پوشانده، و آن را با تمام آداب و شرایط بایستة آن – چون توجه به شناسایی و فراغت بال از سرگرمی به غیر آن – دریافت کرده است. پس حکمت، گمشدة او باشد که پیوسته در جستجوی آن است و خواستة اوست که در تعقیبش پرس و جو می‌کند.
دوشنبه، 13 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیشگویی‌های نهج‌البلاغه دربارة‌ حضرت مهدی (عج) (3)
 پیشگویی‌های نهج‌البلاغه دربارة‌ حضرت مهدی عجل‌الله تعالی فرجه
 
نویسنده: استاد مهدی فقیه ایمانی
منبع: مهدویت از دیدگاه نهج‌البلاغه
 
 
 
 
 

خطبة 182:

... قد لبس للحکمة جنتها، و أخذها بجمیع أدبها من الاقبال علیها و المعرفة بها، و التَّفرُّغ لها، فهی عند نفس ضألَّته التی یطلبها، و حاجته التی یسأل عنها.
فهو مغترب إذا اغترب الاسلام، و ضرب بعسیب ذنبه و الصق الارض بجرانه، بقیَّةَ من بقایا حجَّته، خلیفة من خلائف أنبیائه؛ همانا زره دانش را بر تن پوشانده، و آن را با تمام آداب و شرایط بایستة آن – چون توجه به شناسایی و فراغت بال از سرگرمی به غیر آن – دریافت کرده است. پس حکمت، گمشدة او باشد که پیوسته در جستجوی آن است و خواستة اوست که در تعقیبش پرس و جو می‌کند.
آن زمان که اسلام در غربت گراید و (مانند شتری که رنجور و از راه رفتن باز مانده دم خود را حرکت دهد و سینه بر زمین چسباند) حرکت و سازندگی خود را از دست بدهد، و او (حضرت مهدی‌(عجل الله تعالی فرجه الشریف)) در غربت و پنهانی به سر برد (تا موقعی که از طرف خدا به قیام مأمور گردد و اسلام را از غربت و فراموشی و حالت بی‌تفاوتی مردم برهاند.)
او باقی‌مانده‌ای است از حجت‌های خدا و خلیفه‌ای است از خلفای پیامبران ابن ابی الحدید نوشته است:
این گفتار را هر گروهی براساس عقیدة خود تفسیر کرده‌اند. شیعة امامیه گمان کرده‌اند که مقصود از این شخصیت، مهدی منتظر می‌باشد.
وی آنگاه به ایراد نظر صوفیان اهل تسنن و فلاسفه و دیگر همفکران خود- که هیچ یک نه مستند به دلیل عقلی است نه نقلی – پیرامون این بخش از سخن امام پرداخته، و می‌گوید:
به نظر من بعید نیست که مراد از این شخصیت، قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در آخر زمان باشد هنگامی که خداوند او را به‌وجود آورد، هرچند که اینک موجود نیست. زیرا در این کلام دلیلی بر وجود او نباشد و همة فرق اسلامی بر این عقیده انفاق نظر دارند که (عمر) دنیا و تکلیف مردم جز با ظهور و قیام او پایان نخواهد یافت.(1)
شارح معتزلی، نخست برداشت شیعه از کلام امیر مؤمنان (علیه‌السلام) را با تردید نقل کرده، لیکن چون برای گفته‌های صوفیه و فلاسفه و هم‌کیشان خود دلیل قانع کننده‌ای نیافته؛ ناگزیر عقیدة شیعه و صحت برداشت آنان از سخن امام‌(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را پذیرفته و با صراحت، پیشگویی آن حضرت از وجود مهدی و قیام جهانی او را قبول کرده است. اما دربارة ولادت و حیات حضرتش تشکیک نموده می‌گوید:
در این کلام چیزی که در حال حاضر دلیل بر وجود او باشد به‌نظر نمی‌رسد.
امیر مؤمنان‌(علیه‌السلام) در این گفتار درصدد معرفی اصل موضوع مهدی در اسلام و نقش وجودی او پس از ولادت و دیگر مراحل حیاتی آن موعود الهی بوده است، نه در مقام خبر دادن از ولادت و موجود بودن کسی که بیش از دو قرن بعد از حضرتش متولد می‌شود، تا در کلامش اشاره‌ای به موجودیت او باشد، و ابن ابی الحدید بدون توجه به واقعیت تاریخ حضرت مهدی‌(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از آن اشاره بفهمد که مهدی در قرن هفتم زنده و موجود است، و در غیر آن صورت منکر ولادت و حیات او گردد.
سیوطی در حدیثی در عرف الورودی، ص 126، به نقل از ابن ابی شیبه، احمد بن حنبل،(2) ابوداوود، ابویعلی(3) و طبرانی از پیامبر‌(صلی الله علیه و آله و سلم)؛ ضمن پیشگویی مقدمات ظهور مهدی‌(عجل الله تعالی فرجه الشریف) – همان‌گونه که امیر مؤمنان‌(علیه‌السلام) تغبیر نموده – می‌فرماید:
یلقی الاسلام بجرانه الی الارض،(4) اسلام را با کمال آرامش و با تمام ابعاد فراگیر می‌سازد.
نیز نعیم بن حماد در فتن – بنا به نقل سیدبن طاووس(5) – از پیامبر آورده که فرمود:
مهدی گنج‌ها را استخراج و اموال را تقسیم می‌کند.
آنگاه فرمود:
یلقی الاسلام بجرانه

خطبة 187:

ألا بأبی و أمّی هم من عدَّة اسمائهم فی السماء معروفة و فی الارض مجهولة.
الا فتوقَّعوا ما یکون من إِدبار أمورکم و انقطاع وصلکم و استعمال صغارکم.
ذاک حیث تکون ضربة السیف علی المؤمن أهون من الدّرهم من حلّه، ذاک حیث یکون المعطی أعظم أجراً من المعطی، ذاک حیث تسکرون من غیر شراب، بل من النِّعمة و النَّعیم و تحلفون من غیر اضطرار، و تکذبون من غیر إحراج. ذاک اذا عضَّکم البلاء کما یعض القتب غارب البعیر. ما اطول هذا العناء، و ابعد هذا الرجاء؛ پدر و مادرم به فدایشان باد! آنها گروهی باشد که نامهایشان در آسمان نزد فرشتگان معروف است، ولی در زمین ناشناخته‌اند. آگاه باشید، شما آمادة عقبگرایی امور خویش و گسیختگی پیوندها و روی کارآمدن کوچکان خویشتن (خردسالان، نالایقان دون همت) باشید.
ابن ابی الحدید می‌نویسد:
الامامیة تقول هذه العدة هم الائمة الاحد عشر من ولده‌علیهم‌السلام؛ و غیر هم یقول انه عنی الابدال الذین هم أولیاء الله فی الارض...؛ امامیه گویند: این عده امامان یازده‌گانه از فرزندان آن حضرت علیه‌السلام هستند. دیگران می‌گویند مقصود حضرت از این کلام نوادرند که اولیای خدا در زمین هستند.
آنگاه می‌گوید:
سخن آن حضرت که می‌فرماید «نامهای آنان در آسمان‌ها معروف است»، یعنی فرشتگان معصوم آنها را می‌شناسند و خداوند نام‌های آنان را به ایشان اعلام نموده است.
و اینکه فرموده: در زمین ناشناخته‌اند؛ یعنی در نظر مردم به سبب استیلا و نفوذ گمراهی بر اکثریت آنان، امامان بر حق را نمی‌شناسند یا نسبت بدانها بی‌تفاوت‌اند.
ابن ابی الحدید تفسیر عبارت امیرمؤمنان‌علیه‌السلام به امامان یازده‌گانه را به شیعه نسبت داده و تفسیر آن به نوادر و اولیای در زمین را به دیگران؛ ولی خود اظهار نظری نکرده است. گویا بدین مطلب توجه داشته است که این چنین تعبیری از ناحیة امیرمؤمنان‌علیه‌السلام دربارة یک عده –هرچند اولیای خدا باشند- بی‌نام و نشان و بدون هیچ‌گونه نقش و مسئولیت، به دور از حقیقت، و نپذیرفتنی است. به ویژه آنکه موضوع ابدال و اقطاب، ساختگی و یک عقیدة صوفیانه و عوام فریبانه است که همچون اصل تصوف، از پدیده‌های عقیدتی اهل تسنن نشأت گرفته و ترکیبی از مسیحیت یونان و زرتشتی‌گری ایران قبل از اسلام و بودایی هند می‌باشد. در حالی که تفسیر شیعه در مورد امامان معصوم‌علیهم‌السلام –که به موجب آثار علمی و روایی باقی‌مانده، بزرگترین نقش حمایت از اسلام و سازندگی علمی و عملی جامعه اسلامی را بر عهده دارند- امری است عقلانی و منطبق با منطق اسلامی.
اکنون به ترجمة بقیة کلام امام علیه‌السلام می‌پردازیم که می‌فرماید:
این ماجرا هنگامی به وقوع خواهد پیوست که تحمل انسان مؤمن در برابر ضربات شمشیر آسان‌تر باشد از به دست آوردن درهمی از راه حلال. و هنگامی خواهد بود که اجرا و ثواب گیرنده از دهنده بیشتر است. چه دهنده از محل درآمد حرام و یا از روی ریا و خودنمایی و ولخرجی می‌بخشد، در حالی که گیرنده در پی وظیفة شرعی و یا از روی اضطرار در راه حفظ جان خود و خانواده‌اش مصرف می‌کند.
این در موقعی باشد که (شما مسلمانان) مست می‌گردید، اما نه با شراب، بلکه به علت فراوانی نعمت. و سوگند می‌خورید، اما نه از روی ناچاری. دروغ می‌گویید، اما نه از ناگزیری.
این در وقتی خواهد بود که بلاها و مصیبت‌ها مانند باری گران که بر گردة شتر نهاده شده و سنگینی جهاز پشت آنها را مجروح نماید، بر شما فشار آورد.
آه، این گرفتاری و سختی چه طولانی است و امید رهایی از آن چه دور!
علامه سید عبدالزهراء می‌نویسد:(6)
ابوالحسن مداینی این خطبه را در کتاب صفین آورده، می‌گوید: امام آن را پس از پایان ماجرای نهروان بیان فرموده است.
إذا کثرت فیکم الاخلاط، و استولت الانباط، و دنا خراب العراق، و ذاک اذا بنیت مدینة ذات أثل و أنهار، فاذا غلت فیها الأسعار، و شید فیها البنیات، و حکم فیها الفساق...
فیا لها من مصیبة حینئذ من البلاء العقیم و البکاء الطویل و الویل العویل و شدة الصریخ، ذلک أمر الله و هو کائن و فناء مریح، فیابن خیرة الآباء متی تنتظر البشیر بنصر قریب من رب رحیم.
ألا فویل للمتکبرین، عند حصاد الحاصدین و قتل الفاسقین، عصاة ذی العرش العظیم، ألا بأبی و أمی هم من عدة...
این قسمت از سخنان امام‌علیه‌السلام شامل پیشگویی دربارة هرج و مرج‌های اخلاقی، به وجود آمدن شهر بغداد، خرابی عراق، بالا رفتن نرخها، و به دنبال آن حوادث ناله‌خیز و دردناکی است که به جرم بدرفتاری‌ها و سرکشی‌ها به امر خدا به وقوع خواهد پیوست.
آنگاه حضرت مهدی‌عجل‌الله تعالی فرجه را فرزند بهترین پدران یاد فرموده و از سرنوشت شوم و مرگ‌آوری خبر می‌دهد که به کیفر سرپیچی از فرمان الهی در انتظار مستکبران و فاسقان است.
... ألزموا الأرض، و أصبروا علی البلاء، و لاتحرِّکوا بأیدیکم و سیوفکم فی هوی ألسنتکم، و لاتستعجلوا بما لم یعجِّله الله لکم.
فإنه من مات منکم علی فراشه و هو علی معرفة حقّ ربِّه و حقِّ رسوله و أهل بیته مات شهیداً، و وقع أجره علی الله، و استوجب ثواب ما نوی من صالح عمله، و قامت النِّیة مقام إصلاته لسیفه، فإنَّ لکلِّ شیء مدَّة و أجلاً؛ بر جای خود استوار بوده، بدون اجازه و حساب از اقدام به نبرد خودداری کنید. در برابر بلاها و مشکلات پایدار باشید، شمشیرهایتان را در راه هوا و هوس و سخنانی که از زبانتان پدید می‌آید به کار نیندازید و دربارة آنچه خداوند، شتاب را نسبت به آن روا نداشته، شتاب نکنید. زیرا هرکس از شما که در بستر خود بمیرد، چنانکه خدا و پیامبر و اهل بیتش را بشناسد، شهید از دنیا رفته است و پاداش او بر خدا است و از ثواب کارهای شایسته‌ای که قصد انجام آن را داشته، برخوردار خواهد بود و نیتش جایگزین شمشیر زدن برای خدا و جان باختن در راه اوست. پس توجه داشته باشید، هر چیز را وقت مشخص، و هر کاری را سرانجامی است.
علامه قندوزی در ینابیع المودة، باب 74 این قسمت از خطبه را ضمن بخش‌های دیگر نهج‌البلاغه که دربارة حضرت مهدی‌عجل الله تعالی فرجه است جای داده، اعتراف می‌کند که امیرمؤمنان‌علیه‌السلام با بیان این کلمات قدسی، از وجود حضرت مهدی‌عجل الله تعالی فرجه پیشگویی نموده و مردم را به وظیفة خود در فراز و نشیب‌های زندگی و هنگام غیبت آن حضرت هشدار می‌دهد، که مبادا از روی هوای نفس و بدون در نظرگرفتن مصالح اسلامی، به جنگ و کشتار رو کنند و به خیال رسیدن به مقام شهادت، خود و دیگران را به خطر اندازند.
همچنین آن حضرت در این فرمایش، نظر مردم را به یک نکتة بسیار ارزنده متوجه ساخته و آن اینکه نایل گردین به فیض اعلای شهادت، تنها به رفتن در میدان جنگ و کشته شدن در جنگ نیست تا پیران، زنان و افراد ناتوان و معذور از رفتن به میدان‌های جنگ برای رسیدن به فیض عظمای شهادت، محروم و دچار حسرت شوند.این‌گونه افراد یا اشخاص سالم و توانمندی که نقشهای گوناگون حیاتی و ارزشمند در جامعة اسلامی دارند، اگر وظیفة خداشناسی، پیامبرشناسی و امام‌شناسی را در حدّ خود انجام داده، به لوازم آن پایبند باشند؛ هرچند در بستر بمیرند، شهید از دنیا رفته، و به پاس وظیفه‌شناسی، از پاداش مقام شهادت برخوردار خواهند بود.
بدیهی است کسانی که انواع مسئولیتهای علمی، اجتماعی و شرعی را به عهده دارند، یا با قلم و بیان، با کمک‌های مادی و تشویق نیرو از دور و نزدیک جبهه‌های جنگ علیه کفر و استعمار را تقویت، و عرصه را بر دشمن تنگ می‌کنند؛ همه مصداق واقعی و نمونة فرمایش امیرمؤمنان‌علیه‌السلام قلمداد می‌شوند. هرچند در بستر از دنیا بروند از مقام شهید برخوردار خواهند بود. و هر کس که در وظائف خداشناسی، پیامبرشناسی و امام‌شناسی، یا پذیرفتن لوازم آن تقصیر کند و از روی هوا و هوس و به طمع سود مادی یا شهرت، در میدان جنگ شرکت کند و کشته شود؛ شهید مورد گواهی قرآن و اسلام نخواهد بود.
نمونة آن خوارج و افراد لشکر عمر سعد در کربلا بودند، که صدها نفر از آنها در میدان جنگ کشته شدند، در حالی که امامان راستین خود را نشناخته یا شناخته بودند و بر روی آنان شمشیر کشیدند.
ابن میثم پیرامون جملة ولا تحرکوا بأیدیکم و سیوفکم فی هوی ألسنتکم نوشته است:
این سخن نهی از جهاد بدون فرمان یکی از امامان معصوم پس از امیرمؤمنان‌علیه‌السلام است که از فرزندان حضرتش می‌باشند، و این به هنگامی خواهد بود که کسی از آن امامان به منظور برقراری حکومت حقّ بپا نخاسته باشد. چه این‌گونه حرکت‌ها و جنبشها جز با اجازة امام وقت جایز نخواهد بود.(7)
اللهم بلی! لاتخلو الأرض من قائم لله بحجة، إما ظاهراً مشهوراً. و إمّا خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج الله و بیّناته. و کم ذا و أین أولئک؟ أولئک –و الله- الأقلّون عدداً، و الأعظمون عند الله قدراً.
یحفظ الله بهم حججه و بیّناته، حتّی یودعوها نظراءهم، و یزرعوها فی قلوب أشباههم.
هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة، و باشروا روح الیقین، و استلانوا ما استعوره المترفون، و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون، و صحبوا الدُّنیا بأبدان أرواحها معلَّقة بالمحلِّ الأعلی.
أولئک خلفاء الله فی أرضه، و الدُّعاة الی دینه. آه آه شوقا إلی رؤیتهم! انصرف یا کمیل إذا شئت؛ بار خدایا، چنین است که هرگز زمین –به لطف تو- از کسی که با حجت و دلیل به امر حق قیام کند و دین الهی را برپا دارد خالی نخواهد ماند، خواه ظاهر باشد و آشکار (مثل امامان معصوم)، خواه در حال ترس و پنهانی؛ تا دلایل الهی و مشعلهای فروزان او از بین نرود. و آنها چند نفرند و کجایند؟
آنان به خدا سوگند، شمارشان اندک، اما از نظر مقام و منزلت نزد خدا بسی بزرگ و ارجمندند. خداوند به وسیلة آنان حجت‌ها و دلایل روشنش را پاسداری کند، تا آن را به کسانی مانند خود بسپارند و بذر آن را در دلهای افرادی چون خودشان بیفشانند.
دانش با حقیقتی آشکار بدانها روی آورد و آنها روح یقین را با نهادی آماده و پاک لمس نمایند. آنچه دنیاپرستان هوسباز دشوار و ناهموار شمرند، برای خویش آسان و گوارا دانند و آنچه ابلهان از آن هراسان باشند، بدان انس گیرند. دنیا را با تن‌هایی همراهی کنند که ارواحشان به جهان بالا پیوسته است.
آنها در زمین خلفای الهی باشند و دعوت‌کنندگان به دینش.
آه، آه، بسی مشتاق و آرزومند دیدارشان هستم.
این سخنان امام را عده‌ای از ناموران ادب و تاریخ و حدیث از اهل تسنن نقل کرده‌اند.(8)
ابن ابی الحدید همچون بسیاری از شارحان نهج‌البلاغه، با توجه به جمله‌های قائم لله بحجة و خلفاء الله فی ارضه و الدعاة الی دینه و دیگر جملات و قراین در کلام امام –که جز بر پیامبر و امام معصوم بعد از او، بر هیچ مقام و شخصیتی منطبق نمی‌شود- نتوانسته است دلالت این قسمت از سخنان آن بزرگوار را بر عقیدة شیعه- در مورد امامت و خلافت علنی یازده امام معصوم، و امامت و خلافت توأم با غیبت امام دوازدهم حضرت مهدی‌عجل‌الله‌تعالی فرجه - انکار نماید و نوشته است:
این جمله اعتراف صریح امام نسبت به مذهب امامیه است.(9)
لکن بر اساس عقیدة شخصی‌اش (انکار تولد حضرت مهدی‌عجل‌الله تعالی فرجه) می‌گوید:
جز آنکه اصحاب ما آن را حمل بر وجود نوادر می‌نمایند که اخبار نبوی دربارة آنان وارد گردیده است.
پس از آن امیرمؤمنان‌علیه‌السلام به تشریح موقعیت امامان راستین می‌پردازد و دیگر بار نظر مسلمانان را بدین نکته متوجه می‌کند که:
عهده‌دار مقام رهبری و مسئول زعامت مسلمانان، یا از آزادی برای تصدی و انجام وظایف رهبری –در جهت نشر علوم قرآن، ترویج احکام اسلام، جوابگویی به مشکلات و مبارزه با فساد- برخوردار است یا بر اثر حاکمیت زمامداران ستمگر، و نامساعد بودن زمینه برای انجام وظیفة رهبری ناشناخته به سر می‌برد.
آری، این امر، امام و شیعیان را به اختفای از دشمن و تقیه وادار کرد. طبق احادیث شیعیان به سبب مسایل امنیتی حتی از تصریح به نام امام دوازهم ممنوع گردیده، با رمز و اشاره از حضرتش سخن می‌گفتند.(10)
در مرحلة سوم امیر مؤمنان‌علیه‌السلام به عدد امامان اشاره نموده، با ادای سوگند، کمی و محدودیت آنها را اعلام و تأکید فرموده است. با در نظر گرفتن احادیث پیامبر‌صلی‌ الله علیه و آله و سلم دربارة خلفای دوازده‌گانه این سخن نهج‌البلاغه تنها بر امامان مورد قبول شیعه منطبق می‌گردد.
در مرحلة چهارم امام‌علیه‌السلام پس از برشمردن یک سلسله برتری‌ها و ویژگی‌های معنوی این گروه –که تنها در خورد شأن پیامبران و جانشینان آنها است- می‌فرماید:
اینان خلفای خدا در زمین و دعوت‌کنندگان به دین او هستند.
قرآن مجید از پیامبران الهی همچون داوود به عنوان خلیفة خدا نام برده، می‌فرماید:
(یا داوود إنا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین النَّاس بالحقّ)؛(11) ای داوود، ما تو را خلیفة خود در روی زمین قرار دادیم. پس بین مردم به حق داوری نما.از این سخن پی می‌بریم که جز پیامبر و جانشین بر حق او که نقش رهبری و تعلیم و ترتیب مردم را به عهده دارند؛ کسی نمی‌تواند خلیفة خدا در زمین باشد. بنابراین مقصود امیرمؤمنان‌علیه‌السلام از این عده خلفا، همان امامان راستین شیعه می‌باشند که مسئولیت راهنمایی و رهبری مسلمانان از طرف خدا به دوش آنها نهاده شده است.
نمی‌توان از خلفای انتخابی مردم –به فرض اینکه انتخاب صد درصد صحیح و بدون انگیزة هواپرستانه انجام شده باشد- به خلیفة خدا تعبیر کرد و تنها می‌توان بر آنان خلیفة مردم نام نهاد.
نخستین متصدی خلافت بعد از پیامبر صلی‌الله علیه و آله بدون شرکت و رضایت و موافقت بنی‌هاشم و شخصیت‌های صحابه و حتی اهل حل و عقد بود و امیرمؤمنان علیه‌السلام در این باره فرمود:
واعجبا! أتکون الخلافة بالصحابة و لاتکون بالصحابة و القرابة؛ چه شگفت‌انگیز! آیا امر خلافت با عنوان صحابی بودن مقرر می‌گردد، اما با عنوان صحابی خویشاوند، نه؟!
مگر جز این بود که عمر تنها با میل شخص ابوبکر و قرار طرفین روی کار آمد؟! مگر غیر از این بود که شورای خلافت از طرف عمر، بعد از وی حضرت علی‌علیه‌السلام را در پی تمرد از عمل به سیرة شیخین، از تصدی خلافت معزول و ممنوع ساخت و عثمان را بر اساس تعهد به عمل بر سیره شیخین روی کار آورد و این نقشه‌ای بود که عمر طراح آن بود و به دست یک یا دو نفر از اعضای شورای شش نفری اجرا شد؟!

حکمت 209:

(لتعطفنَّ الدُّنیا علینا بعد شماسها عطف الضَّروس علی ولدها، (12) (و تلا عقیب ذلک) و نرید أن نمن علی الذین استضغفوا فی الارض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثین)؛ (13) دنیا پس از چموشی –همچون شتری که از دوشیدن شیرش (به خاطر بچه‌اش) امتناع می‌ورزد- با مهربانی همچون مادر نسبت به بچه‌اش رو می‌آورد. [آنگاه این آیة را تلاوت فرمود:] می‌خواهیم بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدند تفضّل نموده، آنان را پیشوایان جهان و وارثان زمین قرار دهیم.
امیرمؤمنان علی‌علیه‌السلام در این بخش از سخنان خود چنین یاد می‌کند که دنیا پس از روگردانیدن از اهل‌بیت پیامبر‌(صلی الله علیه و آله و سلم) دیر یا زود مجدداً بدانها رو می‌کند.
اکنون آیا مقصود از این‌ رو کردن، پیروزی افراد برتر و شایسته‌تر بر کفر و ظلم جهانی به شکل حکومت و استقرار حق است، یا ضعف و نابودی دشمنان و از بین رفتن موانع و آماده شدن زمینه برای گسترش آثار علمی و اخلاقی آنها در سراسر گیتی؟!
هر دو نظریه به ویژه نظریة نخست، از طرف شارحان نهج‌البلاغه ارائه گردیده است. ولی پر واضح است که نشر آثار علمی و اخلاقی اهل‌بیت به طور همه جانبه، مستلزم حاکمیّت مطلق و پیروزی کامل بر عموم دشمنان است و این مطلب با توجه به گواه آوردن حضرت از قرآن، امری است قطعی. زیرا آیة شریفه بیانگر پیروزی و رهبری و دستیابی مطلق و بی‌قید و شرط مستضعفان است نسبت به آنچه در اختیار مستکبران و تحت نفوذ زمامداران گمراه و تجاوزگر قرارا گرفته است، و تحقق چنین امری جز با استقرار حکومت جهانی حق و عدالت به دست اهل‌بیت، میّسر نیست و مصداق آن به اتفاق عموم، حضرت حجة بن الحسن العسگری‌‌(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
ابن ابی الحدید پیرامون این سخن گوید:
امامیه پنداشته‌اند که حضرتش با این جمله به امام غایبی وعده داده است که در آخرالزمان به زمامداری زمین نایل خواهد شد. اصحاب ما گویند: این جمله وعده به امامی است که صاحب اختیار زمین و مسلط بر کشورهای جهان خواهد شد، ولی لازمة این وعده موجود بودن و غایب بودن او نیست، بلکه در صحت این تعبیر کافی است که در آخر وقت به وجود آید.(14)
درست است که لازمة این وعده، موجود بودن و غایب بودن امام مهدی‌(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به هنگام سخن نیست، لیکن با توجه به ولادت آن حضرت در سال 255 یا 256 هجری؛ مانعی برای انطباق سخن امام‌علیه‌السلام بر آن بزرگوار وجود ندارد. در نتیجه مقصود از این کلام همان است که شیعة امامیه می‌گوید.

حکمت یکم: (15)

... فاذا کان ذلک، ضرب یعسوب الدین بذنبه، فیجتمعون إلیه کما یجتمع قزع الخریف؛ پس آنگاه که وضع این چنین شد، پیشوای دین به خشم آید و آمادگی خود را اعلام کند. در این موقع مؤمنان با شتاب دورش جمع شوند، همان‌گونه که ابرهای پاییزی به هم بپیوندند.
در لغت عرب یعسوب به ملکة زنبور عسل گفته می‌شود، و چون روش زندگی این حیوان به ظاهر کوچک اما پر برکت و برخوردار از موقعیت رهبری زنبوران عسل؛ با جاه و جلال و دارای نقش حیاتی در پیدایش و زیست صدها و هزارها زنبور عسل، و محصول ارزنده و شفابخش آنها است و در حقیقت پرنفع‌ترین و پاکیزه‌ترین حیوانات است؛ امیرمؤنان‌(علیه‌السلام) از فرزندش حضرت قائم‌(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به خاطر نقش رهبری و روش حکومتی حضرتش که توأم با عدل و أمنیت جهانی و مایة سعادت و نجات بشر و مفیدترین و منزه‌ترین حکومت‌های جهان از انواع آلودگی و وابستگی و تجاوزها خواهد بود به یعسوب یاد کرده و فرموده است:
یعسوب دین به هنگام ظهور همچون شیر –که به هنگام غضب دم بر زمین می‌زند و نعره می‌کشد- حالت خشم از خود نشان دهد و با قاطعیت خود را معرفی، و آمادگی‌اش را برای قیام جهانی اعلام فرماید.
نیز پیامبر اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) بارها از امیرمؤمنان علی‌(علیه‌السلام) به عنوان یعسوب دین نام برده است. چنانکه امام‌(علیه‌السلام) خود نیز در کلماتش، خویشتن را یعسوب نامیده است.(16)
سید رضی می‌گوید:
یعسوب آقای بزرگی است که در آن روز زمامدار مردم خواهد بود، قزع توده‌های ابر بدون آب است.
ابن ابی الحدید می‌نویسد:
این خبر از پیشگویی‌های امام و یاد کرد از مهدی در آخرالزمان است و معنای ضرب بذنبه به حال استقرار و آرامش در آمدن بعد از اضطراب است. چه یعسوب ملکة زنبور عسل و رهبر آن بیشتر اوقاتش در حال پرواز است و هنگای که دم خود را بر زمین می‌زند دیگر از پرواز و حرکت باز ایستاده، به آرامش گراید.
آنگاه می‌نویسد:
خواهید گفت: این نظریه مانند عقیدة امامیه است در اینکه مهدی به حال ترس و پنهانی در گوشه و کنار زمین به سر برد. آنگاه در آخرالزمان ظهور کند و در مرکز حکومت خود ثابت و مستقر گردد.
ولی من می‌گویم بر طبق مذهب ما (اهل تسنن) بعید نیست که امام مهدی(علیه‌السلام)، همان کسی که در آخرالزمان ظهور می‌کند، نخست از روی مصلحتی که خدا از آن‌ آگاه است در حال اضطراب و پراکندگی حکومت نماید، و از آن پس حکومتش مستقر و پراکندگی‌اش سامان یابد.(17)
هروی نیز در مورد این بخش همچون ابن ابی الحدید اظهار نظر کرده است.(18)
علامه قندوزی در باب 74 کتاب ینابیع‌المودة منظور امیرمؤمنان‌‌(علیه‌السلام) را، حضرت مهدی‌(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دانسته است.
با توجه به همة اظهار نظرها درباره این سخن امام‌(علیه‌السلام)؛ چنین استفاده می‌شود:
1- پیشگویی امیرمؤنان‌(علیه‌السلام) از ظهور فرزندش حضرت مهدی‌(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان یک امر قطعی و شدنی.
2- ظهور حضرت مهدی‌(عجل الله تعالی فرجه الشریف) با قیام گسترده دینی و عهده‌داری زمامداری مطلق بر جهان اسلام.
3- آن حضرت، همچون ملکة زنبور عسل، از یک سو نقش مرکزیت و رهبری جامعة مؤمنان را به عهده خواهند داشت و از سویی وجود مقدس او در روش حکومتی مایة خیر و برکت و موجودیت افراد بشر است. چنانکه ملکة زنبور عسل خود منشأ پیدایش و ادامة حیات هزاران زنبور کارگر، فعال و عسل‌ساز می‌باشد.
4- هنگام ظهور حضرت مهدی‌(عجل الله تعالی فرجه الشریف) انبوه مردم از گوشه و کنار جهان همچون توده‌های ابر پاییزی با شوق و شتاب به سوی او رهسپار شده، پروانه‌وار دور شمع وجودش گرد می‌آیند.
5- حضرت مهدی‌(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به پیروزی مطلق می‌رسد و سرانجام مشکلات و موانع، یکی پس از دیگری از سر راهش برطرف خواهد شد.

خطبة 93:

أمّا بعد حمدالله، و الثّناء علیه، أیّها النّاس، فإنِّی فقأت عین الفتنة...؛ اما بعد از حمد و ثنای خداوند، ای مردم، من چشم فتنه را در آوردم....
ابن ابی الحدید پس از تأیید اعتبار و ارزش تاریخی این خطبه می‌گوید:
حضرت علی‌(علیه‌السلام) پس از انقضای داستان نهروان، این خطبه را ایراد فرموده و خطبه دارای بخش‌هایی بوده که سید رضی آنها را ایراد نکرده است.
آنگاه به ذکر بخش‌های یاد نشده پرداخته؛ اضافه می‌نماید:
فانظروا أهل بیت نبیکم، فان لبدو فالبدوا، و اذا استیصروکم فانصروهم، فلیفرجن الله الفتنة برجل منا أهل البیت.
بأبی ابن خیرة الاماء، لایعطیهم إلا السیف، هرجاً هرجاً موضوعاً علی عاتقة ثمانیة أشهر، حتی تقول قریش: لو کان هذا من ولد فاطمة لرحمنا.
یغریه الله ببنی أمیة حتی یجعلهم حطاماً و رفاتاً ملعونین أینما ثقفوا أخذوا و قتلوا تقتیلاً سنة الله فی الَّذین خلوا من قبل و لن تجد لسنة الله تبدیلاً؛(19) به اهل بیت پیامبر خودبنگرید؛ پس اگر آنان بر جای خود نشستند شما هم بنشینید، و اگر بپا خواستند شما هم بپا خیزید و اگر از شما یاری طلبیدند آنها را یاری دهید. شکی نیست که خداوند به وسیله مردی از ما خاندان (پیامبر) با در هم کوبیدن فتنه، مردم را از آن برکنار کند، چنانکه پوست حیوان را از گوشت جدا سازند.
پدرم به فدای پسر بهترین کنیزان که جز شمشیر چیزی بدانها (فتنه‌جویان و فسادانگیزان زمین) حوالت ندهد. کشتار و نابودی است که بدان محکوم شوند. هشت ماه شمشیر از دوش ننهد تا آنکه قریش گویند: اگر این شخص (مهدی) از فرزندان فاطمه بود بر ما رحم می‌کرد.
خداوند او را برای در افتادن با بنی امیه برانگیزد، تاآنجا که آنان را تار و مار سازد. [و چنانکه خداوند در قرآن فرموده است] آنها رانده شدگان هستند که هرجا آنان را بیابند به مرگ محکوم نمایند.
این سنت الهی باشد که در حق پیشینیان به اجرا در آمده، از این پس هم خلل‌ناپذیر خواهد بود.
ابن ابی الحدید می‌نویسد:
اگر سؤال شود «آن شخص که به آن وعده داده شده و امام‌(علیه‌السلام) با جملة «پدرم به فدای پسر بهترین کنیزان» از وی تعبیر نموده کیست؛ گفته می‌شود: به گمان امامیه وی امام دوازدهم ایشان است و فرزند کنیزی به نام نرجس می‌باشد. اما هم‌کیشان ما (اهل تسنن) گمان کرده‌اند او فاطمی است که در آینده از کنیزی متولد خواهد شد ودر حال حاضر [عصر ابن ابی الحدید] موجود نیست.
اگر گفته شود «از بنی‌امیه چه کسی در آن وقت موجود است تا آن شخص موعود انتقام بنی‌هاشم را از او بگیرد، در حالی که بر طبق جملة فعند ذلک تود قریش بالدنیا و ما فیها لو یروننی مقاما واحدا. و لو قدر جزر جزور –که در متن خطبه است- آنان خوش دارند که علی‌(علیه‌السلام) بر آنان حکومت می‌کرد»؛ می‌گوییم: امامیه به رجعت قائل هستند و به گمان آنها در آینده به هنگام ظهور امام منتظرشان، گروهی از افراد بنی‌امیه و دیگران به دنیا بازخواهند گشت و امام منتظر دست و پای آنها را قطع کند، و دسته‌ای را میل در چشمانشان فرو برد و دستة دیگر را به دار کشد و انتقام آل محمد(صلی‌الله علیه و آله و سلم) را از دشمنان پیشین و آینده بگیرد.
اما هم‌کیشان ما (اهل تسنن) چنین پندارند که‌ خداوند از این پس در آخرالزمان مردی را از فرزندان فاطمه، که در حال حاضر موجود نیست، خلق کند و او زمین را سرشار از عدالت کند، همچنان که از ستم سرشار گردیده باشد، و از ستمگران انتقام گیرد و به سخت‌ترین شکلی آنان را کیفر دهد. او از کنیزی خواهد بود و همان‌طوری که در این کلام امیر مؤمنان‌(علیه‌السلام) و دیگر آثار وارد شده؛ نامش مانند رسول‌الله‌(صلی الله علیه و آله و سلم) «محمد» می‌باشد و هنگامی ظهور کند که ملکی از دودمان بنی‌امیه بر بیشتر کشورهای اسلامی حکومت نماید و او همان سفیانی موعود در خبر صحیح، و از اولاد ابوسفیان بن حرب بن امیه خواهد بود که امام فاطمی او و پیروانش از بنی امیه و دیگران را خواهد کشت.
در پایان این گفتار یادآور می‌شویم نخستین مورخ و نویسنده اسلامی که این خطبه را آورده است؛ سلیم بن قیس عامری (وفات 90 ق.) بوده است.(20) بعد از او ابواسحاق، ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی اصفهانی (وفات 283 ق.) آن را نقل کرده است.(21) البته همان‌طوری که ابن ابی الحدید گفته است؛ اصل خطبه، بیش از مقداری است که سید رضی در نهج‌البلاغه آورده است و نامبردگان، هر دو آن را با اضافات و اختلاف در بعضی الفاظ و تقدم و تأخّر قسمتی از جملات نقل کرده‌اند.
همچنین شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه قسمتی را که ویژة امام زمان(علیه‌السلام) است و ما نقل کردیم – و در اثبات‌الهداة، ج5، سایر قسمت‌ها را- و علامة مجلسی در مجلد هشتم بحار الانوار آن را نقل نموده‌اند.
• و نرید أن نمن علی الذین اُستضعفوا فی الأرضِ و نَجعلهم أئمة و نَجعلهُمُ الوَارِثین (قصص / 28، 5)
پایان

پی نوشت ها:

1. شرح نهج البلاغه، ج10، ص96.
2. مسند احمد بن حنبل، ج6، ص 316.
3. مسند ابویعلی، ج 12 ص 370، شمارة 6940.
4. جران به معنای باطن گردن شتر است.
5. الملاحم و الفتن، ص 44، باب 146.
6. مصادر نهج البلاغه، ج2، ص477 و 478.
7. شرح نهج البلاغه، ج4، ص 210.
8. از آن نمونه:
1. ابن عبد ربه، عقد الفرید، ج1، ص256.
2. ابن واضح (یعقوبی)، تاریخ یعقوبی، ج2، ص 400.
3. ابن قتیبه دینوری، عیون الاخبار.
4. بیهقی، المحاسن و المساوی، ص 40، باب محاسن آداب.
5. خطیب، تاریخ بغداد، ج6، ص 479.
6. فخر رازی، تفسیر مفاتیح الغیب، ج2، ص 192.
7. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم.
8. خوارزمی، مناقب، ص 390.
9. ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج18، ص 359.
9. شرح نهج‌البلاغه، ج18، ص 351.
10. دربارة هدف اصلی از صدور این احادیث، تألیفاتی چند از محققان حدیث‌شناس و دانشمندان بزرگ شیعه بر جای مانده و همچون:
1. میرداماد، شرعة التسمیة فی النهی عن التسمیة، چاپ اصفهان.
2. شیخ سلیمان ماحوزی (وفات 1121) رسالة فی تحریم تسمیة صاحب الزمان.
کتابی به همین نام از سید رفیع الدین محمد طباطبایی، از مشایخ مرحوم علامه مجلسی نوشته شده.
3. سید کمال الدین حسین بن حیدر مفتی کرکی، رسالة اشراق الحق، در جواز یاد نام حضرت مهدی‌(علیه‌السلام).
برای شناخت تفصیلی این کتابها، بنگرید به: مهدی منتظر را بشناسید، به قلم مؤلف این اثر و الذریعه، ج10.
11. ص/ 38: 26.
12. نیز این کلام را علامه سید عبدالزهراء حسینی در مصادر نهج‌البلاغه، ج4، ص171، از سید رضی، خصایص، ص 39 و زمخشری، ربیع‌الابرار، ج1، ورقه 74 و طبرسی، مجمع البیان، ج7، ص 237 آورده است.
13. قصص/ 5: 28
14. شرح نهج البلاغه، ج19، ص 29.
15. نهج البلاغه، ص517.
16. نهج البلاغه، حکمت 306.
17. شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 104.
18. غریب الحدیث، ج1، ص185 و ج3، ص 440.
19. شرح نهج‌البلاغه، ج7، ص 57-60.
20. بنگرید به: کتاب سلیم بن قیس.
21. محدث ارموی، الغارات، ج1، ص 57-60 این کتاب با مقدمة مفصل و پاورقی‌های بیش از اصل کتاب و فهرست‌های گوناگون به کوشش انجمن آثار ملّی در دو مجلد چاپ و منتشر گردیده است.

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.