کوتاه درباره سیمرغ
سیمرغ، مرغ افسانه و اسطوره است و حتی فراتر از اینها گاه سر به خاک ولایت عرفان کشیده و بال به آتش الوهیت ساییده.احیای دوبارهی نام او در عرفان ایرانی، بیش از هر چیز در «منطق الطیر» فریدالدین عطار نیشابوری و پذیرفته شدن نقش سمبلیکی که به او داده میشود از سوی جامعه به عنوان سمبلی برای مقام خدایی نمیتواند حاصل یک بدعت هنری، مذهبی اتفاقی و ناگهانی باشد و بی شک سابقهای بیش از اینها داشته است. اگرچه در بسیاری از تمدنهای کهن و متون باقی مانده از آنها میتوان پرندهای مشابه سیمرغ را سراغ گرفت اما هیچ کدام از آن پرندگان صاحب مقام معنوی و جایگاه پزشکی سیمرغ ایرانی نبودهاند.
برای مثال عنقا در ادبیات عرب تقریباً معادل سیمرغ است و وجه مشترک او با سیمرغ یکی در هویت اوست که «نام» دارد اما «نشان» ندارد یعنی ماهیت افسانهای و دیگری خصوصیات فیزیکی اوست مانند عمر هزار ساله، جفت گیری در 500 سالگی، بیضههای بزرگ به اندازهی کوهها، خورندهی فیلها و شیرها و ... عنقا، فاقد خصوصیات قدیمی سیمرغِ ایرانی است.
در ایران اما شگفتا که هرچه دور و دورتر به تاریخ و فرهنگ و تمدن کهن ایران نگاه میکنیم سایهای از حضور سیمرغ، ساری و جاری است و این چنین است شاید که سیمرغ حق دارد کم و بیش در تمام تاریخ و ادبیات و فرهنگ ایرانی حضور داشته باشد.
نقش دو بالِ او در آن چه از آیین میتراییسم و زروانیسم در قالب تصویر باقیمانده و نیز پیوستگیاش در متون با زال که به سبب خردورزی و خصوصیات فیزیکی مانند موهای بلند و بور پر شباهت به آرکی تایپ زمان زروانی است و بیش از اینها نقشی که اوستا به او بخشیده است، این اجازه را به ما میدهد که او را یک خدا- پزشک، قلمداد کنیم.
نام این مرغ اساطیری در «اوستا» به صورت «مَرَغَ سَئِنَه» آمده است که در کوه قاف- البرز؟- در کنار دریای فراخگرت- مازندران؟- بر درختی درمان بخش که تخمهای همهی گیاهان بر آن است زندگی میکند. (1)
نام سیمرغ در سانسکریت به صورت «یسینا» به معنی «شاهین» آمده است. (2)
در «فرهنگ انجمن آرا» اشاره شده که سیمرغ در حقیقت نام مرتاضی بسیار بزرگ بوده که در کوه (3) مسکن داشته است.
نام سیندخت، همسر مهراب کابلی و مادر رودابه نیز از این واژه آمده است: سئنه دخت. (4)
درختی که آشیانهی سیمرغ بر آن است در «اوستا» به نام «ویسپوبئش» نامیده شده است و از آن با عنوان و صفت «هَماک بَئشَ زک» یعنی پزشک همهی دردها یاد شده است.
در کتب پهلوی نام آن «هرویسپ تخمک» است یعنی درخت دارای همه نوع گیاه رستنی.
مثلاً در کتاب پهلوی «مینوی خرت» آمده است:
«آشیان «سین مورو» بر درخت «هرویسپ تخمه» است که آن را «جَدبَئِشَ» یعنی صد گزند، میخوانند و هرگاه سین مورو از آن برخیزد هزار شاخه از آن درخت بروید و چون بر آن نشیند هزار شاخه از آن بشکند و تخمهایش پراکنده گردد.
مرغ دیگری به نام «چمروش» تخمههایی را که از «هروسپ تخمه» فرو ریخته گرد آورد و به جایی برد که از آن جا فرشته «تشتر» باران آب برگیرد و انواع و اقسام تخمهها با قطرات باران فرو ریزد و انواع گیاه روید ...»
در اوستا از طبیب بسیار خردمند و فرزانه و پزشکی قهار یاد شده که نام او «سئنه» بوده است.
و این گونه نشان داده میشود که سیمرغ همواره آن نقش تاریخی یک پزشک افسانهای را با خود داشته که در شاهنامه پررنگتر و برجستهتر از همیشه جلوه گر شده است. (5)
پس از شاهنامه، سیمرغ هرگز این نقش طبیبانه را در متون و روایات بازنیافت و محدود به مرزهای عرفانی گردید.
در نزد هندوان و قوم nakhi که از تبار تبتیها هستند، افسانهای هست دربارهی افسونی به نام «گارودا» که این گارودا در حقیقت کلام بالدار است و به شکل پرندهای نیمه عقاب- نیمه انسان حامل الفاظ مرموز و سحرآمیز و وداهاست و میتواند همهی بیماریها را درمان کند، چیزی شبیه سیمرغ.
در رسالهی «عقل سرخ» شیخ شهاب الدین سهروردی میخوانیم: «پس پیر را گفتم درخت طوبی چه چیزی است؟ و آن را هیچ میوه بُوَد؟ گفت: هر میوهای که تو در جهان بینی بر آن درخت باشد، سیمرغ آشیانه بر درخت طوبی دارد. بامداد سیمرغ از آشیانه خود به پر آید و پر زمین باز گستراند.
از اثر پر او میوه بر درخت پیدا شود و نبات بر زمین ...» (6)
پینوشتها:
1- از مرغ سئنه در فقرهی 41 از بهرام یشت و فقرهی 17 از رشن یشت «اوستا» نام برده شده است.
2- این نام گاه به صورت سیرنگ هم آمده است:
سرزده از شرق هم چون مرغ خوراسان *** آمده از قاف هم چنان پَرِ سیرنگ
«مجدود خافی»
3- کوه قاف، کوهی است که بنا بر روایتِ اساطیر، گرداگرد جهان کشیده شده است و در مزدیسنا «هِرَه بِرِزائیث» و در پهلوی «هَلبورز» و در فارسی «البرز» نامیده شده است.
4- در مقابل این سیمرغ خجسته و اهورایی یک سیمرغ ناخجسته و اهریمی هم در شاهنامه هست که به دست اسفندیار پسر گشتاسب، در خوان پنجم اسفندیار کشته میشود. فردوسی از این پرنده به عنوان «مرغ فرمانروا» یاد کرده است:
یکی کوه بینی سر اندرهوا ***برو بر یکی مرغ فرمانروا
که سیمرغ گوید ورا کارجوی *** چو پرنده کوهیست پیکارجوی
«هفت خوان اسفندیار، بخش 6»
5- عزالدین مقدسی در کتاب «رمز زبان پرندگان و گلها» که یکی از متون عرفانی مشهور در زبان عربی است اشارهای دربارهی سیمرغ دارد. عزالدین مقدسی معروف به ابن غانم البته از آن جا که یک نسل بعد از عطار نیشابوری میزیسته و با توجه به آوازهی بی مانند «منطق الطیر عطار» در آن دوران، بی شک از کار عطار خبر داشته و ماهیت سیمرغ خود را از او وام گرفته است و حدود آن چنین است:
«مرغان عالم قصد یافتن سیمرغ کردند و خواستند که به سمت جزایر دوردست دریا حرکت کنند. ندا آمد: مروید که پادشاه و خدای جهان را به شما نیازی نیست که «إِنَّ الله غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ» آیا نشنیدهاید که فریاد حذر دهنده میگوید: «َیُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ»؟ گفتند آری صدق است اما منادی نیز ندا در داده که «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ». پس عدهای از آنان به محضر جزیره سیمرغ رسیدند.
ندا آمد: کیستید و چه آوردهاید؟
گفتند: بندگی و درماندگی آوردهایم و تو خود دانی که ما چه میطلبیم.
شهریار گفت: باز روید به همان جا که آمدهاید. ما شهریاریم چه شما بخواهید و چه نخواهید و خدای از شما بی نیاز است.
گفتند: او بی نیاز است ما که نیازمندانیم. او نیرومند است ما که ناتوانیم.
پس ایشان را پذیرفت و از چشمه سلسبیل نوشانید و عاشقان مست را که به طرب آمده بودند بیشتر از پیش پروبال داد تا به طیران آمد و به حضرت قدس رسیدند و فرود آمدند تا از دانه محبت ناب برچینند. آن گاه دیدند آن چه را که چشمی آن را دیده بود و نه گوشی آن را شنیده بود. »
در «نزهت نامهی اعلایی» اثر شهمردان بن ابی الخیر در نیمهی دوم قرن پنجم دربارهی سیمرغ چنین آمده است: «سیمرغ اندر دریای کبود محیط باشد و اندر جزیرهای نزدیک خط استوا و مردم بدان جا نرسند و ...»
در کتاب «بحرالفوائد» هم روایتی هست دربارهی سیمرغ که در آن سیمرغ رمزی از قضا و قدر الهی است و روایت در حقیقت در تعاملی میان حضرت سلیمان و سیمرغ شکل میگیرد و پیش میرود. «بحرالفوائد» یکی از متون کهن است مربوط به قرن ششم که بر اساس منابع موجود، غالباً از قرن چهارم و پنجم شکل گرفته است و در نیمهی دوم قرن ششم تألیف گردیده است. مؤلف کتاب تقریباً هم عصر فریدالدین عطار بوده است.
«سیمرغ» بحرالفوائد بر سر کوهی در میان دریاها زندگی میکند و بر آن کوه درختی است که هیچ کس نمیتواند بر آن دست یابد ...»
در بسیاری از متون که تحت عنوان کلی منطق الطیر و با نامهایی البته نزدیک به همین نام سروده شدهاند سیمرغ کمابیش چنین نقشی دارد. فاقد رنگ و بوی ملی و میهنی است. عاری از نقش عظیم پزشکی خویش گشته است و جایگاه مطلق عرفانی یافته است.
6- مجموعه آثار فارسی شیخ اشراق، ص 232.
الهیاری، امیرحسین؛ (1394)، سلامت در شاهنامه، تهران: نشر قطره، چاپ اول