وحدت و انسجام مسلمین از نظر امامان شیعه

شاید بیراهه نرفته باشیم اگر بگوییم یکی از مهمترین و باریک ترین مسایلی که امامان اهل بیت (علیهم السلام) در طول زندگی سراسر کار و تلاش شان برای تحقق آن در عالم خارج بر اساس قرآن کریم و سنت نبوی اهتمام داشته اند
چهارشنبه، 15 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
وحدت و انسجام مسلمین از نظر امامان شیعه
وحدت و انسجام مسلمین از نظر امامان شیعه
 
نویسنده: سید صادق حقیقت
 

امامان شیعه و وحدت مسلمین

سید محمد باقر حکیم می گوید:
شاید بیراهه نرفته باشیم اگر بگوییم یکی از مهمترین و باریک ترین مسایلی که امامان اهل بیت (علیهم السلام) در طول زندگی سراسر کار و تلاش شان برای تحقق آن در عالم خارج بر اساس قرآن کریم و سنت نبوی اهتمام داشته اند،وحدت و یک پارچگی امت اسلامی در چارچوبه ی کلی جهان اسلام است. هدف آنان محافظت از عظمت و شکوه این موجودیت در برابر دشمنان و در کمین نشستگان اسلام بود. (1)
به اعتقاد شیعه بیست و پنج سال سکوت وصی رسول خدا و جانشین بر حق او دلیلی جز حفظ وحدت نداشت. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) نه تنها از قبول پیشنهاد ابوسفیان برای حمایت وی و پیشنهاد عموی خود،عباس،برای تبعیت و حکومت داری،به خاطر ترس از شکسته شدن اتحاد اصحاب رسول خدا و تفرقه سر باز زد،که حتی خلفا از نظرهای مفید به حالِ حکومت و آنان محروم نمی کرد.
امام مجتبی (علیه السلام) درباره ی صلح با معاویه می فرماید: (ای مردم،این امری که من و معاویه در آن اختلاف کرده ایم،حقی است که به خاطر اصلاح امت و حفظ خون مسلمین از آن گذشت می کنم) (3)
به طور مسلم،هیچ کسی نمی تواند ادعا کند کسانی که در تاریخ اسلام در برابر هم ایستاده اند،از امام حسن (علیه السلام) نسبت به حکومت محق تر بوده اند،پس با ایستادگی به کشتار دست زده و سبب نابودی اتحاد مسلمانان شده اند.
باید به این نکته توجه داشت که قدرت داشتن و حق بودن لشکر اسلام،و باطل بودن و دنیا خواهی طرف مقابل صرفاً نمی تواند باعث شکست اتحاد مسلمان ها و خونریزی میان آن ها باشد. (4) البته اگر امام مصلح اسلام و مسلمانان را در پایداری در برابر باطل ببینند و یا دشمن از او چیزی طلب کند که ضرر و زیان عموم و مکتب اسلام را در پی داشته باشد (همچون طلب بیعت یزید از امام حسین (علیه السلام) که مفهوم آن مشروعیت بخشیدن به خاندان سلطنتی بنی امیه،آن هم با امیرانی چون یزید و کارگزارانی مانند ابن زیاد بود) مسأله شکل دیگری به خود می گیرد. چون این گونه مشروعیت بخشی،از طرف خاندان وحی تلقی می شد،صحه گذاشتن بر رفتار فردی و اجتماعیِ یزید فاجر و پذیرش آن به عنوان جانشین پیامبر بود و این چیزی جز بستن دفتر فضایل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و خاندان اصحاب او و سوق دادن جامعه اسلامی به اطاعت از طاغوت نبود.
معاویه در زمان امام حسن (علیه السلام) مشروعیت خود را بر اساس صلح و حکم حکمین می دانست و صرفاً به دنبال آن بود که حاکمیت خود را اعمال کند،و پیش از صلح با نامه ی سفید امضا هرگونه شرطی را از سوی امام حسن (علیه السلام) پذیرفته بود.
به هر حال،ایشان رسماً پس از امضای صلح و تسلیم شدن مردم عراق اعلان می کند که به عهد و پیمانی پای بند نخواهد بود و هدف از جنگ با امام (علیه السلام) را به دست آوردن حاکمیت بر همه ی مسلمین،نه چیز دیگر،بر می شمارد و می گوید: (به خدا سوگند! من با شما مردم نجنگیدم تا نماز بگذارید،روزه بگیرید،عمل حج را به جا آورید و زکوه بپردازید،چرا که شما این کارها را انجام می دهید. اما من با شما به خاطر آن نبرد کردم که امر حکومت تان را در دست بگیرم). (5)
جواب این قدرت طلبی را زمانی که (مسیّب) به علت عدم پای بندی معاویه به پیمان،بازگشت به شرایط قبل از صلح و جنگیدن را پیشنهاد می کند،امام مجتبی (علیه السلام) چنین می فرماید: (ای مسیّب،اگر من در جست و جوی دنیا بودم و می جنگیدم بدون شک معاویه شکیباتر از من به هنگامه ی نبرد و پایدارتر از من در زمان جنگ نبود. اما من خواستار صلاح شما بودم تا آن که برخی از شما را از درگیری با برخی دیگر باز دارم،بنابراین شما از قدر و قضای الهی خرسند باشید تا در این حالت نیکوکاران آسوده باشند و از چنگال بدکاران در امان مانند). (6)
آری،امام (علیه السلام) به نکته ی زیبایی اشاره می کند و آن،برابری در جنگ است. اگر او نیز برای دنیا و حکومت،نه مصالح اسلام و مسلمین،بجنگد آن زمان فدا کردن هزاران نفر از طرفین برای او مشکلی نخواهد داشت و از روی کُشتگان می گذشت تا به مقصود برسد،رعایت قوانین جنگ و حقوق بشر زیر پا گذاشته می شد و به صلح خواهی ظاهری دشمن وقعی نمی نهاد. آن زمان سرباز امام (علیه السلام) هم چون طرف مقابل با اجبار باید بجنگد نه با اختیار،و کشته خواهد بود و نه شهید،زیرا بر خلاف باور و خواست خود برای دنیای دیگری کشته شده است. امام (علیه السلام) این مطلب را پس از نظرخواهی از لشکریان درباره ی صلح،برای (حجر بن عدی) که از ناراضیان صلح بود و بعدها نیز به دست معاویه شهید شد،این گونه بیان می کند: (ای حجر،همه ی مردم آن چه را تو دوست داری (شهادت و جنگ) دوست ندارند و نظر همه ی آنان (انتخاب دنیا با پذیرش ذلت صلح با معاویه) نظر تو نیست،آن چه را من انجام دادم هدفی جز بقای تو نداشتم و اراده ی خداوند هر روز به گونه ای است.) (7)
آن حضرت مصالح مسلمین را در متن نامه ی صلح نامه چنین خواستار شد: (در حکومت او (معاویه) باید همه ی مردم از هر سرزمینی که هستند؛شام ، یمن ، عراق و حجاز،آزاد و مصون باشند). (8)
امام حسین (علیه السلام) دو راه بیشتر نداشت:ذلت (به بیعت) و یا شهادت.
راه اول برای امام (علیه السلام) جز ننگ چیزی نداشت،پس تنها راهِ شهادت ماند،ولی راه صلح و رها کردن جنگ برای امام حسن (علیه السلام) باز بود. وجود (منگنه ذلت یا شهادت) برای امام حسین (علیه السلام) فارق اصلی این دو قضیه ی تاریخی است.(9)
امام حسن (علیه السلام) اگر بناست بجنگد،جنگی ارزشی خواهد بود،همان گونه که پدرش جنگید و چنین جنگی با معاویه (جدّ ، دایی و برادر معاویه در جنگ با خاندان وحی کشته شدند و سبب کینه ی دیرینه ای گردید و او برای رسیدن به قدرت از هر ابزاری حتی قرآن بهره جست) نابودی مصالح مسلمین را در بر دارد. در یک کلام،تاریخ به خوبی گواه است که پیشوایان مکتب ما برای حفظ اتحاد و مصالح مسلمین،از حقِ مسلّم خود گذشته اند.
ابن وهب گوید: (به امام صادق (علیه السلام) عرضی کردم: چگونه شایسته است برای ما که با قوم خود و مردمانی که با ما آمیزش دارند و شیعه نیستند،رفتار کنیم؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود:
تنظرون إلی ائمتّکم الدین تقتدون بهم فتصنعون مایصنعون فوالله إنّهم لیعودون مرضاهم و یشهدون جنائزهم و یقیمون الشّهاده لَهم و علیم و یُؤدّون الامانه الیهم (10) ؛ به پیشوایان خود نگاه کنید؛آنان که از آنها پیروی می کنید،و هر طور آنها رفتار می- کنند شما نیز همان طور رفتار کنید. به خدا سوگند! آنها عیادت بیمارانشان می کنند و بر سر جنازه هایشان حاضر می شوند و به سود و زیان آنها گواهی می دهند و امانت های آنها را به خودشان بر می گردانند.
علامه ی طباطبایی این بحث را به مسأله ی تقریب مذاهب پیوند زده،می گوید:
اتحاد یا تقریب اسلامی،تردیدی در رجحان آن از نظر عقل و منطق نیست ... البته عوامل جدایی تا می توانستند این دو طایفه ی بزرگ اسلامی را از هم جدا نمودند،ولی باید همواره متذکر این حقیقت بود که اختلاف دو طایفه در فروع است و در اصولِ دین با هم اختلافی ندارند و حتی در فروع ضروریه ی دین،مانند نماز،روزه،حج،جهاد و غیر آنها متفق اند و همگی قرآن و کعبه را یکی می دانند.
بر همین اساس بود که شیعیان صدر اول هرگز از صف اکثریت کنار نرفته و در پیشرفت امور عامّه اسلامی،با عموم مسلمین هر گونه تشریک مساعی را بذل می نمودند. هم اکنون نیز بر عموم مسلمین لازم است که اتفاق خود را در اصول آیین مقدس اسلامی در نظر گرفته و از این همه فشار و ناراحتی که در طول این مدت از بیگانگان و عوامل خارجی کشیده اند،به خود آمده و تفرقه ی عملی را کنار گذاشته و در یک صف قرار گیرند. (11)

پی نوشت ها:

1. وحدت اسلامی از دیدگاه قرآن و سنت،ترجمه ی عبدالهادی فقهی زاده،ص 13.
2. ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی،رسالت تشیع در دنیای امروز، صص 3 – 6.
3. السید محسن امین عاملی،امام حسن و امام حسین (علیه السلام)،ترجمه ی اداره ی پژوهش و نگارش،ص 65..
4. همان،صص 65 و 70.
5. همان،ص 67.
6. همان،ص 70.
7. همان
8. همان،ص 66.
9. ر.ک: سید صادق حقیقت، (منگنه ذلت یا شهادت) ، ص 111 – 122.
10. اصول کافی،ج4، تر جمه ی سید هاشم رسولی ، صص 447 – 448.
11. محمد حسین طباطبایی، رسالت تشیع در دنیای امروز ، ص 14.


منبع:مبانی،اصول و اهداف سیاست خارجی دولت اسلامی

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.