عوامل وحدت بخش در قرآن و حدیث (2)

یکی از عوامل وحدت بخش در جهت ایجاد فضای سالم ایمانی و دینی و فروکاستن اختلاف ها و کاستی از تنش ها، پرهیز از تکفیر کردن است. متأسفانه یکی از بیماری های جوامع مذهبی رواج تکفیر مخالفان فکری و عقیدتی است، این
سه‌شنبه، 23 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عوامل وحدت بخش در قرآن و حدیث (2)
عوامل وحدت بخش در قرآن و حدیث(2)

نویسنده :دکتر سید محمد علی ایازی




 

4. پرهیز از تکفیر صاحبان فرقه های اسلامی

یکی از عوامل وحدت بخش در جهت ایجاد فضای سالم ایمانی و دینی و فروکاستن اختلاف ها و کاستی از تنش ها، پرهیز از تکفیر کردن است. متأسفانه یکی از بیماری های جوامع مذهبی رواج تکفیر مخالفان فکری و عقیدتی است، این مذهب آن مذهب را تکفیر می کند و آن یکی این یکی را. این مذهب خود را بر حق و دیگری را بر باطل می شمارد و بر عکس. تا جایی که در میان پیروان مذاهب فضای سخت و شکننده ای ایجاد می شود که تحمل یکدیگر را ندارند و دست کم بدبینی و کینه در جامعه ی مسلمانان ایجاد می شود تا جایی که با ادیان دیگر تعامل می کنند و اما با معتقدان مذاهب اسلامی حاضر به همکاری نیستند. خدای آن ها یکی است، قبله ی آن ها یکی است، اما یکدیگر را به کفر نسبت می دهند.
بیماری تکفیر عموماً در محیط های رشد نیافته از آنجا ایجاد می شود که فرد تصور می کند چون نظریات او درست است، پس دیگری بر باطل و گمراه و مورد تکفیر است. البته طبیعی است که هر فردی نظریات خود را حق و صحیح بداند، اما باید احتمال بدهد که دیگری درباره ی عقیده او چنین فکر نمی کند و با مقدماتی که در زندگی و محیط تربیت یافته است، به نتایج فکر او نرسیده و بسا با مستندات و براهین دیگری به نتیجه ای مخالف آنچه او عقیده دارد، واصل شده و لذا در پیشگاه خداوند عناد و لجاجی نکرده و به اصطلاح قرآنی بر حق سرپوشی(کفر) نگذاشته و معذور است و اگر قرار باشد، هرکس چنین انجام دهد، هر مذهبی مذهب دیگر را تکفیر کند. همه ی پیروان مذهبی به دست پیروان مذهب دیگر کافر شده اند و این روش موجب درگیری، دو دستگی و رواج تعصب کورکورانه و حسب و بغض های غیرمنطقی و دسته بندی کاذب و احیاناً نسبت های خلاف واقع خواهد شد و به رواج کینه، جنگ و برادرکشی خواهد انجامید و به نفع هیچ مذهبی نیست که با این روش با مخالفان خود رفتار کند. به هر حال قرآن کریم این روش را مذمت کرده است:
«یَا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذَا ضَرَبتُم فِی سَبیلِ اللهِ فَتَبَیَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمن اَلقَی اِلَیکُم السَّلامَ لَستَ مُومِناً» (نساء: 94): ای کسانی که ایمان آورده اید، چون در راه خدا زمین را طی می کنید، وارسی کنید و به کسی که نزد شما اظهار اسلام می کند مگویید تو مؤمن نیستی.
مفهوم این پیام قرآنی آن است که در گشت و گذار و ارتباط با جوامع و ملت ها که انسان افکار و اندیشه های متفاوتی را می بیند، به مجرد اینکه دید کسی برخلاف عقیده ی او سخن می گوید، آن کس را طرد و لعن نکند و به دیگران نسبت نامسلمانی ندهد. ممکن است افراد آن گونه که شما می اندیشید، نیندیشند، اما دلیل بر آن نیست که آن ها تکفیر شوند. در روایتی از امام صادق در مذمت تکفیر دیگران چنین رسیده است:
«ملعون ملعون من رمی مؤمناً بکفر و من رمی مؤمن بکفر فهو کقتله»(1): از رحمت خدا به دور باد، به دور باد کسی که مؤمنی را به کفر نسبت می دهد و کسی که مؤمنی را به کفر نسبت می دهد مانند آن است که او را کشته است.
و در روایتی دیگری آن حضرت نیز می فرماید: «وای بر شما که لعن به مؤمنان داشته باشید و آن ها را تکفیر کنید».(2)
و نیز صدوق از سلیم بن قیس از امیرمؤمنان نقل می کند که شنیدم می فرمود: «احذروا علی دینکم ثلاثة... رجلاً قرأ القرآن حتی ذا رأیت علیه بهجة، اخترط سیفه علی جاره و رماه بالشّرک. قلت: یا امیرالمؤمنین ایّها اولی بالشرک؟ قال: الرّامی»(3): از سه گروه در دین خود بر حذر باشید. مردی که قرآن می خواند تا جایی که دیده می شود سوق و بهجتی نشان می دهد، اما شمشیر خود را بر همسایه ی خود می کشد و او را به شرک نسبت می دهد. پس گفتم: ای امیر مؤمنان کدام یک به شرک نزدیک تر هستند، آن حضرت فرمود: آن کس که نسبت شرک به دیگران می دهد. جالب تر از همه اینکه امیر مؤمنان علی مخالفان را و حتی کسانی که علناً حضرت را دشنام می دادند و در مرحله ای با حضرت جنگیدند، تکفیر و متهم به کفر و ارتداد و امثال اینها نکرد و از این شیوه ها در مواجهه با مخالفان خود استفاده نکرد. از امام باقر در این باره نقل کرده اند:
«ان علّیاً لم یکن ینسب احداً من اهل حربه الی الشّرک و لا الی النّفاق و لکنّه کان یقول: هم اخواننا بغوا علینا»(4): علی هیچ یک از افرادی را که با او جنگیدند به شرک و نفاق متهم نکرد و آنان را تکفیر نکرد، بلکه می گفت: آن ها برادران ما هستند که به ما ستم کردند.
البته منظور حضرت از اخوان و برادران، اصطلاح رایج در فرهنگ کتاب های فقهی نیست. به ویژه درباره ی اهل شام. این کلمه قرآنی است، چنانکه قرآن می فرماید: «اِنَّمَا المُومِنُونَ اِخوَةٌ فَاَصلِحوُا بَینَ اَخَوَیکُم»، بلکه مفهومی حتی توسعه یافته تر از آن است، چنانکه قرآن درباره ی قوم شعیب و ثمود تعبیر به اخ می کند: «وَاِلَی مَدیَنَ اَخَاهُم شُعَیباً» (هود: 84) و «وَلَقَد اَرسَلنا اِلی ثَمودَ اَخاهُم صالِحاً» (هود: 82). چنانکه همین معنا را در روایتی از امام سجاد نقل کرده اند. (5)
یکی از نکات جالب توجه در ارتباط با تکفیر مذهبی، مذمت عجب است. عجب یعنی شیفتگی به دینداری خود آثار و پی آمدهایی دارد که در روایات اهل بیت از آن منع شده است، چون کسی که همه محور دین و اسلام را خود می داند، گویی که سخنگوی اسلام است، به راحتی دیگران را تکفیر می کند در روایتی از پیامبر آمده است:
«شرار امّتی الوحدانی المعجب بدینه، المرائی بعلمه، المخاصم بحجته»(6): بدترین امت من کسی است که شیفته ی دین و ریاکننده به عمل خود است و با حجت و دلیل با دیگران به نزاع می پردازد و ستیزه جویی می کند.
و در روایات از اهل بیت آمده است: کسانی که خود را به پندار خویش ره یافته و دیگران را گمراه می بینند، خوراک دوزخ و در قعر هلاکت هستند.(7)
بنابراین، عنایت به زدودن فرهنگ تکفیر از جامعه ی دینی، وجه دیگر وحدت است، زیرا مبدأ نزاع های مذهبی و مجوز دادن برای بی حرمتی و طرد از تکفیر آغاز می گردد و با توجیهاتی ظاهرپسند مجوز قتل گرفته می شود، حال اگر این فرض گذاشته شود که معیار اسلام آن گونه که از پیامبر نقل کرده اند، مشترکات است:
«من استقبل قبلتنا و صلّ صلاتنا و اکل ذبیحتنا فله ما لنا و علیه ما علینا» (8): کسی که مانند ما به قبله نماز می خواند و نمازی مانند مسلمانان می خواند، و همانند مسلمانان حیوانات را ذبح می کند و می خورد، همه ی حقوق و احکام متقابل مسلمانان دارد.
بی شک اگر با تکفیر در هر سطحی مبارزه شود، نتیجه ای جز تعالی فکر و شفاف شدن حقایق و نزدیکی قلوب و کاهش اختلافات نخواهند داشت و دیگر کسی از این تکفیرها سوء استفاده برای ایجاد جنگ مذهبی نخواهد کرد.

5. رعایت حقوق اجتماعی

یکی دیگر از عوامل مؤثر در وحدت بخشی جوامع مسلمانان، توجه به حقوق متقابل صاحبان مذهب و اقلیت های مذهبی است. مراد از این رعایت حقوق اجتماعی و سیاسی، فرصت و امکان مساوی برای انجام مراسم و اعمال عبادی متناسب با دیدگاه های مذهبی آنان در یک کشور از سوی دولت های اسلامی است. لازمه ی به رسمیت شناختن اختلاف و تنوع افکار، طبایع و سلایق بشری- که در آغاز به آن اشاره گردید و توضیح داده شد که این گوناگونی اندیشه ها و عقاید طبیعی است- پذیرش اصل رعایت حقوق متقابل یکدیگر است وگرنه آن وحدت طلبی که قرآن به آن دعوت می کند، عملاً تحقق نخواهد پذیرفت. زیرا بسیاری از منازعات اجتماعی و سیاسی از آنجا ایجاد می شود که افراد و گروه ها و صاحبان مذاهب احساس ستم و بی عدالتی در حق خود می کنند و در صورتی که حق آزادی اندیشه و بیان و برگزاری مراسم و انجام تکالیف نداشته باشند یا در کشور، حقوق اجتماعی و سیاسی آنان مانند دیگر شهروندان استیفا نگردد، احساس ظلم می کنند و به حساب ایجاد محدودیت و تبعیض مذهبی گذاشته می شود، و چون تبعیض در هر حال ستم است. با آموزه های قرآنی ناسازگار است. قرآن کریم با نفی اکراه در دین(در سوره های بقره: 256 و یونس: 99) یا به طور مستقیم حق آزادی دینی را پذیرفته است یا آنکه با بیان آزادی انسان ها حتی در صورت انتخاب نادرست، و با بیان عدم مشروعیت الزام مخالفان به تظاهر به حق- که خود بخشی از هویت دینی و مذهبی حق است- زمینه ی اجازه ی فرصت برای انجام تکالیف را فراهم ساخته است، زیرا بین نفی اکراه در دین و آزادی ملازمه است. اگر نباید کسی را مجبور کرد، پس می توان اندیشه و عقیده ای متفاوت داشت. از اینرو وقتی اطلاع رسانی انحصاری است، یا انجام شعائر دینی در محدودیت است، به صورت مستقیم افراد در محدودیت هستند. هنگامی که اقامه ی شعائر و ایجاد مراکز عبادی برای غیرمسلمانان جایز است و حکومت های کشورهای مسلمان پذیرفته اند که مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان بتوانند مراکز عبادت داشته باشند؛ برخی از مفسران به مناسبت تفسیر آیه ی شریفه ی «وَلَولَا دَفعُ اللهِ النَّاسِ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَّهُدِّمَت صَوَامِعُ وَ بَیعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یُذکَرُ فِیهَا اسمُ اللهِ کَثیراً» (حج: 40): و اگر خدا بعضی از مردم را با بعضی دیگر دفع نمی کرد، صومعه ها و کلیسا ها و کنیسه ها و مساجدی که نام خدا در آن ها بسیار برده می شود، سخت ویران می شد؛ گفته اند: اینکه قرآن فریضه ی جهاد و دفاع را به عنوان پیشگیری از انهدام صومعه ها، کلیساها و کنیسه ها و مساجد ذکر کرده است، دلیلی بر این است که نمی خواهد هرگز مراکز اقامه ی شعار مذهبی و عبادی غیرمسلمانان نابود شود، زیرا مدلول التزامی این سخن، احترام به مذاهب، آزادی انسانی در مقام عبودیت و پرستش خداوند است. اگر قرآن برای مراکز مختلف عبادی انسان ها ارزشی قائل نبود، یکی از نتایج دفاع و انگیزه ی جهاد را برای حفظ این مراکز ذکر نمی کرد. و از میان فواید بسیار دفاع و جهاد، بقای پایگاه های عبادی را بر نمی شمرد.
وانگهی، این مراکز عبادی را در جنب مسجد قرار می دهد و به همان اندازه که برای مساجد در میان مسلمانان احترام قائل می شود، برای آن مکان ها نیز احترام و ارزش قائل می شود. (9)
بنابراین وقتی مراکز دینی غیرمسلمانان پذیرفته می شود، آزادی انجام مراسم برای مسلمانان در هر مذهبی که باشند به طریق اولی پذیرفته شده و حق آنان محفوظ است(10)، زیرا یکی از لوازم آزادی اجتماعی، اجازه ی اقامه ی شعائر و ایجاد پایگاه ها و مراکز عبادی است که به عنوان شهروند جامعه ی دینی محسوب می شوند. اگر ثابت کردیم که در جامعه ی اسلامی کسی را نمی توان به زور و اجبار ملزم به پذیرش عقیده ای کرد، الزاماً پذیرفته ایم که او می تواند عقیده ی خود را داشته باشد و اعمال و مناسکی را که مرتبط با عقیده ی اوست انجام دهد و تنها با انتخاب و اختیار آزادانه ی او از مذهب شما، موضوع دگرگون می شود.
نکته ی دیگر، هر مخالف عقیدتی، دارای مجموعه ای از عناصر عقیدتی است که به آن ها عشق ورزیده، مقدسشان می شمارد و می خواهد آن را به خوبی انجام دهد. وقتی قرآن کریم بدگویی به مشرکان را نهی می کند( انعام: 108) نشان می دهد که رفتار با مخالفان عقیدتی(خواه مسلمان باشد یا غیرمسلمان) باید به گونه ای باشد که احساسات آن ها جریحه دار نشود، چه به صورت سلبی از طریق توهین به مقدسات، و در مانع شدن از انجام مراسم دینی. به همین دلیل آیه ی «وَلَا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیَسُبُّوا اللهَ عَدوًا بِغَیرِ عِلمٍ» (انعام: 108) چه به صورت ایجابی در رعایت حقوقی که احساسات آنان را جریحه دار می کند و موافق عقیده ی آنان نیست و تعیین خط قرمزی برای مجادلات و مناظرات عقیدتی است برای غیرمسلمانان(تا چه رسد به مسلمانان) و هم آغازی برای روش تعیین حق آزادی انجام مراسم دینی در سطح رفتارهای اجتماعی و رعایت ارزش های دینی آنان.
این طبیعی است که شیعیان در کشورهایی که در اقلیت هستند، طالب برگزاری مراسم عزاداری و انجام مراسم دینی در کانون و محافل خود باشند و سنّیان نیز چنین خواسته ای را در کشورهایی که در آن در اقلیت هستند داشته باشند.
از سوی دیگر وقتی سخن درباره ی رعایت حقوق اجتماعی می شود، تنها یک بخش آن حق آزادی مراسم مذهبی و دینی و انتشار کتاب، و تبیین دیدگاه ها و اندیشه های آنان است و بخش های دیگر آن در به رسمیت شناختن حقوق اسلامی مخالفان مذهبی با همه ی دامنه ی آن در جامعه است. حقوقی که بهره مند شدن فرد از حق تصمیم گیری و دخالت در سرنوشت خود و جامعه می باشد؛ این حقوق شامل این مسائل می گردد:
1. بهره مندی از حقوق مدنی که مطابق با احکام و شریعت خود باشد و بتوانند همسر، مسکن و روابط مدنی خود را بر طبق مذهب خود انتخاب کنند و کسی مانع آن ها نشود.
2. بهره مندی از حقوق شهروندی، حق انتخاب، حق بیان و آزادی اندیشه، حق آزادی سیاسی مانند دیگر شهروندان مسلمان و مشارکت در فعالیت های سیاسی و تشکیل حزب و داشتن روزنامه و مجله و هم شکلی و همانندی عملی و ظاهری در میان همه ی مسلمانان با هر مذهب و عقیده ای که هستند.
دلیل این حقوق از قرآن روشن است. وقتی در قرآن کریم برقراری اخوت دینی برای همه ی مسلمانان در سطح مشترکات اصولی دین قائل است و این اخوت فراتر از اثبات حقوق اولیه ی انسانی برای اقلیت های دینی غیرمسلمان است، قهراً فراتر از حقوق، رعایت برادری و دوستی و محبت و تأکید بر همانندی است.
در مکتب اهل بیت نه تنها برای مخالفان حقوق اولیه ثابت شده است و اختلاف مذهبی مانعی برای ارث و ازدواج آنان در کنار موافقان مذهبی شناخته نشده(آن گونه که برای اهل کتاب و غیرمسلمانان منع شده است) و همانندی و هم شکلی با ایشان در جامعه ی اسلامی مطلوب شناخته شده است، بلکه ائمه ی اهل بیت حقوق ثانوی متعددی برای مجموعه ی مسلمانان از جمله مخالفان مذهبی را باز گفته اند، که بعداً درباره ی آن صحبت خواهیم کرد.
به هر حال، اگر قبول کردیم که مخالفان مذهبی مسلمانان، مانند همه ی پیروان مسلمان، حقوق مشترک و مساوی دارند و پذیرفتیم که آزادی حق انسان است و آدمی چون موجودی محق است، حق دارد که انتخابگر باشد، چون آزاد است، حق تصمیم گیری دارد. حق داشته باشد چنانچه به او تعدّی شد به مراجع و محاکم ملی مراجعه کند و دعوایش را در دادگاه مستقل و بی طرف طرح نماید و دستگاه قضایی موظف باشد که علنی به کار او رسیدگی کند و این مسائل ربطی به وظیفه ی فرد در قبال خداوند ندارد.

6. رعایت نکات اخلاقی

رعایت اصول اخلاقی هرچند در قالب حقوق نمی گنجد، در ایجاد وحدت میان مسلمانان تأثیر بسزایی دارد. این مرتبه که بالاترین مرتبه در میان عوامل وحدت بخش تلقی می شود، از نکاتی است که قرآن به همه ی مسلمانان سفارش می کند و رعایت آن به مثابه مکارم اخلاق تلقی می شود و جایگاه و مرتبه ای بلند در آموزه های قرآنی دارد. در تعالیم قرآن مجید درباره ی همه ی مخالفان حتی غیرمسلمان آمده است:
«لَا یَنهَاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوُکُم فِی الدِّینِ وَلَم یُخرِجوُکُم مِّن دِیارِکُم اَن تَبَرَّوهُم وَتَقسِطوُا اِلَیهِم اِنَّ اللهِ یُحِبُّ المُقسِطِین* اِنَّمَا یَنهَاکُمُ الله عَنِ الَّذینَ قاتَلوُکُم فِی الدِّینِ وَاَخرَجُوکُم مِّن دِیارِکُم وَ ظاهَرُوا عَلَی اِخرَاجِکُم اَن تَوَلَّوهُم وَمَن یَتَوَلَّهُم فَاُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمونَ» (ممتحنه: 8-9): خداوند شما را از نیکی کردن و دادگری نمودن با کسانی که در دین با شما کارزار نکرده اند و شما را از خانه هایتان بیرون نرانده اند باز نمی دارد، همانا خدا دادگران را دوست می دارد، جز این نیست که خدا شما را از دوستی کردن با آنان که در دین با شما کارزار کرده اند و از خانه هایتان بیرون راندند و بر بیرون کردن شما(با دیگران) همکاری کردند بازمی دارد و هرکه با آنان دوستی کند، از ستمکاران است.
جالب توجه اینکه قرآن، نه تنها جنگیدن با مخالفان اعتقادی را نهی می کند، بلکه نیکی کردن و دادگری نسبت به آنان را سفارش می کند و تنها در صورتی کارزار را جایز می شمارد که آن ها از سر دشمنی با مسلمانان برخیزند و مردم را از خانه هایشان بیرون کنند، یا با مسلمان به خاطر دینشان بجنگند یا با دشمنان دیگر همدستی و همپیمانی کنند. لذا بحث در آیه، جنگ اعتقادی و مذهبی نیست، بلکه جنگ دفاعی و انسانی است. حال اگر درباره ی غیرمسلمان سفارش می شود که نه تنها با دادگری برخورد کنند، بلکه نیکی کنند، این اصل درباره ی مسلمانان به طریق اولی مطرح است و اگر لازم است در جامعه ی مسلمانان الفت و دوستی باشد، باید اصل بر نیکی کردن باشد. زشتی و بدی را با خوبی پاسخ دهد:
«وَیَدرَؤُونَ بِالحَسَنَةِ السَّیِئَةَ» (رعد: 22) و در برخورد با دیگران به بهترین وجه پاسخ دهید: «وَاِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِاَحسَنَ مِنهَا اَو رُدُّهَا» (نساء:86): و چون به شما درود گفته شد، شما به صورتی بهتر از آن درون بگویید، یا همان را برگردانید و در رفتار با مخالف، نباید دشمنی و اختلاف باعث دوری از حق و عدالت شود:
«وَلَا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلَی اَلَّا تَعدِلُوا اعدِلُوا هُوَ اَقرَبُ لِلتَّقوی» (مائده: 8): و البته نباید دشمنی گروهی شما را بر آن دارد که از راه عدالت خارج شوید و عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک تر است.
و آیات دیگری که همگی دعوت به مکارم اخلاق و ارزش های والای انسانی می کند و اگر جامعه ی مسلمانان آن را رعایت کنند، بهترین تأثیر را برای ایجاد وحدت خواهد گذاشت.
در این باره از اهل بیت پیامبر روایت بسیار رسیده است که از حق مسلمان سخن گفته شده و عنوان آن کلی است(11). این روایات گاه با تعبیر حق مسلمین یا حق مسلم آمده و این بجز عناوین خاص ایمانی است که گاه با تعبیر شیعه و امور دیگر رسیده، یا آمده است که مسلمان مکر نمی کند، خدعه نمی کند: «من کان مسلماً فلایمکر ولایخدع... لیس منّا من غش مسلماً و لیس منّا من خان مسلماً»(12): مسلمان مکر نمی کند، کسی را نمی فریبد. از ما نیست کسی که غش با مسلمانان داشته باشد. از ما نیست کسی که به مسلمانی خیانت کند.
معاویه بن وهب می گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم، چگونه شایسته است برای مردمی که با ما زندگی می کنند و از عقیده ما نیستند: «ممن لیسوا علی امرنا» رفتار کنیم، فرمودند:
«تنظرون الی ائمّتکم الّذین تقتدون بهم فتصنعون. فوالله انّهم لیعودون مرضاهم و یشهدون جنائزهم و یقیمون الشّهادة لهم و علیهم و یؤدون الامانة الیهم»(13): نگاه کنید به امامان خود و به آنان اقتدا کنید؛ هرگونه که آن ها رفتار می کنند شما نیز رفتار کنید. به خدا سوگند، آن ها بیمارانشان را عیادت می کنند و بر سر جنازه هایشان حاضر می گردند و در(جایی که لازم است) شهادت به سود و زیان می دهند و امانت های آنان را به خودشان برمی گردانند.
در روایتی دیگر عبدالله بن سنان می گوید: شنیدم که امام صادق(علیه السلام) از اینکه خداوند در کتاب الهی فرموده است: «وَقُولُوا لِلنَّاس حُسناً». (بقره: 83) و می فرماید: «عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم و اشهدوا لهم و علیهم و صلّوا معهم فی مساجدهم»(14): بیماران آنان را عیادت و در تشییع جنازه های ایشان شرکت کنید و برای ایشان(و جایی که در خواست شهادت دارند) علیه ایشان به حق شهادت دهید و با ایشان در مساجدشان نماز گزارید.
و روایت دیگری که همین معنا را با عبارت دیگری یادآور می شود و می گوید: سزاوار است که همزیستی داشته باشید(15). و روایت دیگری که کلینی در کتاب العشره از اهل بیت ذکر کرده است و به صراحت از رعایت اخلاق و ادب اسلامی برای همه ی مسلمانان، آنانی که حتی مخالف شما هستند، تأکید می کند و می فرماید: «و احبّوا للناس ما تحبّون لأنفسکم»(16): و برای مردم، آن را دوست بدارید که برای خود دوست می دارید.
و خطاب حضرت نسبت به کسانی است که از مجموعه مذهب شیعه نیستند، اما باید معاشرت خوبی داشت و حقوق آنان را پرداخت و در دین ورع داشت و صدق حدیث و ادای امانت بر حسن خلق که باعث خوشحالی اهل بیت می گردد، انجام داد. (17)
از نکات مورد توجه در تعالیم اهل بیت(علیهم السلام) که مرحوم حر عاملی بابی را به موضوع آن اختصاص می دهد، استحباب حضور در نماز جمعه ی آن ها و حتی حضور در صف اول نماز آنان است، تا جایی که از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده اند:
«من صلّی معهم فی الصفّ الاوّل کان کمن صلّی خلف رسول الله (صلی الله علیه و آله) فی الصفّ الاوّل»(18): کسی که با آنان در صف اول نماز بخواند، گویی در پشت سر رسول خدا در صف اول نماز خوانده است.
و چنین پاداش و ارزشی برای رعایت وحدت اسلامی و همراهی و مدارا با جمعیت مسلمانان و جدا نشدن از سواد اعظم، یعنی توده های عظیم اکثریت مسلمان(19) در نظر گرفته شده، که راه خود جدا نکنید و در جمع باشید و برای خود در چنین محیط هایی نماز جماعتی مستقل راه نیندازید، «فان یدالله مع الجماعة»: چون دست خدا با جماعت است.
بنابراین بد رفتاری یا بی توجهی به معاشرت با مخالفان مذهبی موجب بدبینی و جدایی و عامل اختلاف و جدایی می گردد و شاید به لحاظ تأثیر از حساس ترین عوامل باشد، که رعایت نکات اخلاقی موجب تقویت وحدت و عدم رعایت آن موجب اختلاف و جدایی می شود.

7. تعامل علمی میان فرهیختگان مسلمان

یکی از راه های تقریب، سنت حسنه گفت و گو است. بخشی از اختلاف ها بر اثر فاصله و نفهمیدن حرف یکدیگر است. گفت و گو رویدادی در ساحت شناخت دیدگاه ها و نظریات یکدیگر است. پیش فرض گفت و گو آن است که طرفین گفت و گو می پذیرند، مطالبی از یکدیگر هست که نمی دانند و شاید خطا کنند و با گفت و گو نظریات را به یکدیگر نزدیک سازند.
اگر بنا باشد که هر گروه با قصد هدایت دیگری به گفت و گو بپردازد، فضای مناسب برای تعامل و گفت و گو فراهم نشده است. قرآن کریم خود کتاب گفت و گوهاست، گفت و گوهایی که میان خدا و پیامبر انجام گرفته یا پیامبران با امت خود و یا بین مخالفان و معاندان سخنانی رد و بدل شده است. قرآن هرچند در جایی به روحیه انسان اشاره می کند: «وَکَانَ الاِنسَانُ اَکثَرَ شَیءٍ جَدَلا» (کهف: 54): و انسان بیش از هرچیز سَر مجادله دارد.
قرآن صفت جدل را از صفات طبیعی انسان می داند که همین باعث رشد و شکوفایی او می گردد، اما برای استفاده ی مثبت از این روحیه معیارهایی ذکر می کند و به پیامبر دستور می دهد در دعوت به خدا از روش مجادله احسن استفاده کن:
«ادعُ اِلِی سَبیلِ رَبُّکَ بِالحِکمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجَادِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ» (نحل: 125): با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به شیوه ای که نیکوتر است مجادله نمای.
و در جایی که غرض از گفت و گو غلبه و چیزی مانند آن باشد و کشف حقیقت نباشد، مذمت می شود: «وَلَا تَجَادِل عَنِ الَّذینَ یَختَانُونَ اَنفُسَهُم اِنَّ اللهَ لاَ یُحِبُّ مَن کَانَ خَوَّاناً اَثیماً» (نساء: 107). و جدل برای جدل کردن نیز رفتاری شیطانی معرفی می شود: «وَاِنَّ الشِیاطِینَ لَیُوحونَ اِلَی اَولِیآئِهِم لِیُجَادِلُوکُم» (انعام: 121): در حقیقت شیطان ها به دوستان خود وسوسه می کنند تا با شما ستیزه کنند. چنانکه جدل کردن در آیات خدا بدون استدلال و دلیل مذموم شده است: «اِنَّ الَّذینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللهِ بِغَیرِ سُلطَانٍ اَتَاهُم اِن فِی صُدُورِهِم اِلَّا کِبرٌ مَّا هُم بِبَالِغِیهِ» (غافر: 56): آنان که درباره ی نشانه های خدا بی آنکه حجتی برایشان آمده باشد به مجادله برمی خیزند، در دل هایشان جز بزرگ نمایی نیست و آنان به آن بزرگی که آرزویش را دارند نخواهد رسید.
با این معیارها می توان زمینه وحدت بخشی را فراهم ساخت. گفت و گوی بین مذاهب از دو بخش تشکیل می گردد، یکی فضای بدبینی را کاهش می دهد و روشن می سازد که بسیاری از بدفهمی ها بر اثر دوری و جدایی بوده است و یکی سخنانی که از دور و از منابع نه چندان معتبر شنیده شده یا همراه تفسیرهایی بوده است که یا کامل نبوده یا مورد پذیرش همه نیست یا می تواند با تفسیرهای دیگر جمع پذیر باشد و فضای جدایی را به نزدیکی و مهر و محبت بدل سازد.
تجربه ی منادیان وحدت در یک قرن اخیر نشان داده است که چگونه تعامل علمی میان دانشمندان مسلمانان موجب رفع کدورت ها و بدفهمی ها شده است. البته عموماً آنان ادب گفت و گو را رعایت کرده و در سخن خود از اخلاق نیکو و نرمخویی و جدال احسن استفاده کرده اند و همین نکات باعث تقریب شده است.

نتیجه گیری و پیشنهاد

روشن شد وحدت بخشی بدون توجه به راه حل ها و روش هایی که در قرآن و سنت نبوی و علوی آمده امکان پذیر نیست و این روش ها باید جنبه ی عمل به خود بگیرند و موالیان اهل بیت بیش از هر گروه و مذهب، سزاوار اقتدا به روشی هستند که با سماحت کامل به آنان توصیه شده و اصول وحدت بخشی را در طی زندگی پایبند بوده اند. آنان به شیعیان این نکات وحدت بخش را توصیه کرده اند و می خواسته اند از هرگونه سخن و عملی که ایجاد اختلاف و منازعه و برافروختن جنگ مذهبی می کند پرهیز کنند.
بی شک این نکات نیازمند تنظیم منشور و تدوین روش کاربردی است که از سوی فرهیختگان انجام گیرد، این منشور باید در جمع عالمانی از شیعه و سنی انجام گیرد و فرهنگ سازی و نهادینه شود و به صورت فرهنگی با هر حرکتی که در جهت ایجاد اختلاف میان مسلمانان است مبارزه شود.

پی نوشت ها :

1. قمی، عباس، سفینة النجاة، ج 4: 232 ماده ی کفر، و بحار الانوار، ج 72: 209.
2. کلینی، اصول کافی، ج 1: 360.
3. خصال، 139؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 72: 337بیروت.
4. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 15: 83 حدیث 10 شماره ی مسلسل 20032 آل البیت.
5. هویزی، نور الثقلین، ج 2: 45 ح 108.
6. متقی هندی، کنز العامل، ج 3: 515 ح 7675.
7. جعفریات: 192؛ صحیح مسلم، ج 4: 129، ح 2024.
8. صدوق، خصال، ج 1: 178، ح 237.
9. برای نمونه ر. ک: فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج 16: 84، بیروت، دارالملاک، همچنین قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 6: 70.
10. درباره ی آزادی برای ایجاد مراکز عبادت و اجرای مراسم دینی ر. ک ایازی، آزادی در قرآن 393.
11. در این باره ر. ک: حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 12، باب124، از احکام العشرة: 215.
12. همان: 241.
13. کلینی، اصول کافی، ج 2: 636.
14. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 8: 301.
15. کلینی، ج 2: 635.
16. همان: 635- 636.
17. همان: 636.
18. وسائل الشیعة، ج 8، باب 5 از ابواب صلات الجماعة، ص 299، ح 1.
19. اصطلاحی است که امیرمؤمنان بارها آن را تکرار کرده است و تأکید می کند، نهج البلاغه، خ 66، 127.

کتابنامه:
1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه؛ بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، ط 2، 1385 ق.
2. ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار الکتاب العربی، ط 2، 1387 ق.
3. ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، بیروت، دار الاحیا التراث العربی، بی تا.
4. ایازی، سید محمدعلی، آزادی در قرآن، تهران، مؤسسه ی ذکر، چاپ دوم، 1380 ش.
5.----------، تفسیر قرآن مجید برگرفته از آثار امام خمینی، تهران، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ط 1، 1385 ش.
6. بلاذری، انساب الاشرف، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بی تا.
7. حر عاملی، وسائل الشیعة، قم، تحقق مؤسسه ی آل البیت، چاپ دوم، 1414 ق.
8. سید رضی، نهج البلاغه، تحقیق تصحیح صبحی صالح، ط 1، 1387 ق، افست، قم مؤسسه ی بعث، 1356 ق.
9. صدوق، محمدبن علی بن بابویه، خصال، بیروت، مؤسسة العلمی، تحقیق علی اکبر غفاری، 1410 ق.
10. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، ط 2، 1393 ق.
11. طوسی، محمدبن حسن، الامالی، تحقیق و تصحیح بهراد جعفری، علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ط 1، 1380 ش.
12. فضل الله، سید محمد حسین، تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دار الملاک، ط 2، 1419 ق.
13. قرطبی، محمدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، ط 1، 1416 ق.
14. قمی، عباس، سفینة البحار، مشهد، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، ط 1، 1416 ق.
158. کلینی، محمدبن یعقوب، الاصول من الکافی، بیروت، دارالصعب، تحقیق علی اکبر غفاری، ط 4، 1401 ق.
16. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، دارالوفاء، ط 2، 1403 ق.
17. متقی هندی، کنز العمال، بیروت، دار الاحیاء، التراث العربی، 1399 ق.
18. مسلم نیشابوری، الصحیح، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، بی تا.
منبع: گروهی از نویسنگان، مجموعه مقالات مسابقات بین المللی قرآن کریم- جلد اول، انتشارات اسوه، چاپ اول، (1387).

 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط