عوامل وحدت بخش در قرآن و حدیث (1)

گفت و گو درباره ی عوامل و عناصر تشکیل دهنده ی وحدت، یکی از مبرم ترین نیازهای جامعه ی اسلامی است که باید هم مفهوم وحدت و هم مراد از عوامل و اهمیت و اهداف آن را در قرآن و روایات توضیح داد. بی گمان قرآن کریم
سه‌شنبه، 23 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عوامل وحدت بخش در قرآن و حدیث (1)
عوامل وحدت بخش در قرآن و حدیث(1)

نئیسنده :دکتر سید محمد علی ایازی




 

چکیده:

گفت و گو درباره ی عوامل و عناصر تشکیل دهنده ی وحدت، یکی از مبرم ترین نیازهای جامعه ی اسلامی است که باید هم مفهوم وحدت و هم مراد از عوامل و اهمیت و اهداف آن را در قرآن و روایات توضیح داد. بی گمان قرآن کریم در بیش از پنجاه آیه به مسأله ی وحدت و عواملی که فراهم آوردنده ی اختلاف است، پرداخته و راه های رسیدن به وحدت را نشان داده است. از این راه ها می توان به رفتار مسالمت آمیز با مخالفان، پرهیز از طرح مسائل اختلاف برانگیز و بی ثمر مذهبی، جلوگیری از تحریک احساسات و توهین به مقدسات، پرهیز از تکفیر صاحبان فرقه های اسلامی، رعایت حقوق اجتماعی، رعایت اصول اخلاقی، و تعامل علمی میان دانشمندان و فرهیختگان مسلمان اشاره کرد و تأثیر این عوامل را در تحقق وحدت نشان داد. چنانکه اگر این اصول از سوی هریک از عالمان و صاحبان مذاهب رعایت شود، دشمنان اسلام و کسانی که آب به آسیاب آن ها می ریزند دیگر نمی توانند جنگ و خون ریزی در میان مسلمانان راه بیاندازد و این گونه جهان اسلام را پراکنده و دسته دسته مانند لشکر شکست خورده سازند تا جایی که بتوانند جهان اسلام را تحقیر و به مقدسات و شخصیت پیامبر گرامی و قرآن توهین کنند و کشورهای مسلمان را در این گوشه و آن گوشه ی جهان اشغال و تصاحب کنند.

کلید واژه ها

وحدت، قرآن کریم، حدیث، عوامل وحدت، اختلاف، منازعه، گفت و گو، تعامل مذهبی.

مقدمه

وحدت اسلامی در شرایطی از مبرم ترین نیازهای جامعه ی اسلامی مطرح می شود که جدایی ها و ظهور وقایعی آتشین، کیان جهان اسلام را تهدید می کند. تقریب مذاهب اسلامی، پیش از دوره ی اخیر در نتیجه ی تلاش و پایمردی مصلحان بزرگ و آرزومند وحدت اسلامی مطرح گردید. بی گمان اگر جدایی و تفرقه ای وجود نداشت و خطر تفرقه و منازعه و آتش تعصب های مذهبی نبود، و اگر ضرورتی عینی و سرنوشت ساز و سوء استفاده ی دشمنان نبود این عالمان آگاه و دلسوز موضوع تقریب را مطرح نمی کردند. درباره ی تقریب سخن های بسیار گفته شده است، اما آنچه امروز طرح آن لازم است، طرح عوامل وحدت بخش، راه بردهایی که می تواند به وحدت و یکپارچگی جهان اسلام بینجامد و زمینه های تحریک، درگیری و جنگ های فرقه ای را خنثی کند. در قرآن مجید سخن از وحدت و مذمت اختلاف به میان آمده و خطرات آن بازگو شده است. با بررسی این آیات به خوبی عوامل وحدت بخش را می توان به دست آورد. زادگاه اختلاف از نظر قرآن در میان حاملان دین و از سوی برخی عاملنا بسته اندیش است، آنان هستند که گاه به جای کاهش دادن اختلاف ها و نزدیک کردن افکار و اندیشه ها، زمینه های رویارویی را فراهم می سازند و با سطحی نگری، طرح موضوعات سست و بی پایه، برگزاری جلسات موهن، استناد به احادیث ضعیف، همواره هیزم اختلاف را انباشته می سازند؛ و به تعبیر قرآن: «وَمَا تَفَرَّقُوا اِلَّا مِن بَعدِ مَا جَاءهُمُ العِلمُ بَغیَّا بَینَهُم وَلَولَا کَلِمَهٌ سَبَقَت مِن رَبِّکَ اِلَی اَجَلٍ مُسَمًّی لَّقُضِیَ بَینَهُم» (شوری: 14)، با آگاهی به اختلاف دامن می زنند.
به همین دلیل کسانی مانند علامه طباطبایی اختلاف در میان فرقه های دینی را بر خلاف فطرت و برخاسته از روح تجاوزگری می دانند(1). تشویق به وحدت و پرهیز از اختلاف در صورتی مؤثر است که عوامل اختلاف شناسایی شود و با راه حل های مثبت در جهت وحدت گام برداشته شود.

مراد از وحدت

منظور از وحدت یکی کردن مذاهب، شیعی کردن سنیان یا سنی کردن شیعیان نیست. منظور حصر مذهب به یک مذهب یا حتی گرفتن مشترکات مذاهب و طرد مفترقات آنها نیست. بلکه منظور از وحدت، یکپارچگی و همزیستی مسالمت آمیز است. با توجه به مشترکاتی که بین همه ی طوایف و فرقه های اسلامی وجود دارد و همگی اعتقاد به خداوند یگانه، پیامبر اسلام و کتاب الهی و قبله ی مشترک و اعتقاد به معاد و احکام اسلامی مثل نماز، روزه، حج و زکات دارند، با همدلی با یکدیگر همکاری کنند.
به عبارت دیگر، منظور این است که اختلاف در بعضی از اعتقادها و احکام و اختلاف منابع، که نتیجه ی طبیعی اجتهاد و تفکر آزاد است، نباید موجب جدایی و دوری قلبهای مسلمانان از یکدیگر شود، بلکه باید همه ی فرقه های اسلامی با کمال شرح صدر و وسعت نظر عقاید و افکار یکدیگر را درک و تحمل نمایند و در عین حال که در صحنه ی کاوش و تحقیق و بحث و استدلال در فضای علمی تلاش می کنند، در عرصه ی زندگی اجتماعی و تعامل با توجه به مصالح تمام است با سماحت یکدیگر را درک و به عناصر مهم تشکیل دهنده ی وحدت توجه و در راه تحقق آن بکوشند.
بنابراین مراد از وحدت، برداشتن موانع مصنوعی و پیشگیری از اموری است که باعث جدایی، کینه و دشمنی میان مسلمانان می گردد. از طرفی دست دشمنان اسلام بر آنان دراز می شود و از طرف دیگر در درون خود گرفتار می شوند و از حرکت و پیشرفت و رفع فقر و جهل و حل مشکلات جامعه باز می مانند و به خود مشغول می گردند، عقل دینی و خرد جمعی می گوید، حفظ آرمان های اصلی، مهم تر از منازعه های بخشی نگر است.

مراد از عوامل وحدت بخش

مراد از این عنوان، عناصری است که تشکیل دهنده ی وحدت هستند. این عناصر، اموری هستند که یا به صورت ایجابی به تقریب و همکاری و تعامل علمی میان مسلمانان می انجامد یا به صورت سلبی باعث کاهش اختلاف می گردد و جدایی و کینه و متهم کردن یکدیگر را از بین می برد و موجب طرد هر نوع بدبینی و تعصب می شود، عناصری که وحدت بخش هستند یا در رفع ضدیت به کار گرفته می شوند؛ از سوی کسانی آگاهانه یا ناآگاهانه نقض می شود و برخی از آنان را به گفتن و نوشتن سخنان نسنجیده، غیرمنطقی، غیرواقعی، غیرفراگیر، تند و زننده درباره ی یکدیگر وادار می سازد و فاصله میان مسلمانان را بس زیاد می کند.
طرح عوامل وحدت بخش و بررسی ضرورت به کارگیری آن در میان جوامع مسلمانان، موجب می شود که به خودآگاهی واقع بینانه برسیم و اندیشه ی وحدت را نهادینه کنیم و صورت عملی ببخشیم و فرصت را از کسانی که آب به آسیاب دشمن می ریزند و زمینه ی گسترش اختلاف را فراهم می سازند، بگیریم، و دیگر نتوانند به روش گذشته ی خود ادامه دهند و در انزوا قرار گیرند.

اهمیت وحدت در قرآن

1. بی گمان نخستین منادی وحدت و امت واحده شدن قرآن کریم است که می فرماید:
«اِنَّ هَذِهِ اُمَّتُکُم اُمَةً وَاحِدَةً وَاَنَا رَبُّکُم فَاعبُدُونِ» (انبیاء:92): این دین شما و این امت شماست، دین یگانه و من پروردگار شمایم، پس مرا بپرستید.
چنانکه در جایی دیگر: «وَ إنَّ هَذِهِ اُمَّتُکُم اُمَّةً وَاحِدَةً وَ أنَا رَبُّکُم فَاتَّقُونِ» (مومنون: 52) با همین تعبیر آغاز می کند و می خواهد که با رعایت یکپارچگی فراگیر اسلامی پروا داشته باشند و کاری نکنند که این یگانگی دچار خلل شود و از آنجا که همه ی مؤمنان را یک امت و در یک جهت و با یک هدف خواسته که در آن پرستش خدایی یگانه است، باید مسلمانان آگاه، به اهمیت این شعار قرآنی(امت واحد)پی ببرند و عظمت آن را درک کنند و تفرقه ها را از میان بردارند و نابود سازند و هرگونه حرکتی که به دوگانگی و تفرقه ی مسلمانان بینجامد حرکتی خواسته ی دشمنان و برخلاف دعوت قرآن است.
در این دعوت، وحدت به مذهب خاصی محدود نشده و معیار امت واحد، اعتقاد به وحدانیت الهی دانسته شده است. از سوی دیگر وحدت امت در ردیف توحید قرار گرفته و پرستش خدا متوقف بر این یگانگی شده است. وحدت، موعظه و یک پیشنهاد نیست؛ وظیفه است، یعنی همان گونه که موظف اند بر اساس توحید، خدا را عبادت کنند، وظیفه دارند در تحصیل وحدت بکوشند. وحدت بر اساس این آیه حقیقت واحدی است که به همه مسلمانان خطاب شده است و خواسته شده و آنان به هر نسبت که توانی بیشتر از نظر علم، سیاست و اقتصاد دارند، در جهت انجام آن، وظیفه ای بیشتر دارند.
2. در قرآن کریم آمده است: «اِنَّمَا المُومِنُونَ اِخوَةٌ فَأصلِحوُا بَینَ اَخَوَیکُم وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ» (حجرات: 10): در حقیقت مؤمنان با هم برادرند، پس میان برادرانتان سازش دهید و از خدا پروا بدارید. قرآن در این حصر با «انما» تأکید می کند که مؤمنان برادر یکدیگر هستند و هیچ حیثیتی جز برادری با هم ندارند و مکلف اند که مثل برادر با هم رفتار کنند(2). ممکن است مؤمنان گاه بر اثر سوء تفاهم ها یا منافع مادی و برخی اغراض سیاسی دچای بی توجهی و احیاناً دشمنی شوند؛ اما قرآن با جمله ی خبری یادآور می شود که آنان برادر هستند و روشن است منظور از این برادری، که برادری نژادی نیست، بلکه برادری دینی و ایمانی است که تکلیف می آورد. پس این آیه امر می کند که مؤمنان با هم برادری و محبت کنند و اگر از هم دور شده اند خود را به هم نزدیک سازند و اختلاف و نزاع پیشه نکنند و اگر چنین اتفاقی افتاد، کسانی راه صلح و سازش پیشه کنند و از خدا پروا دارند.
3. در بیشتر مواردی که در قرآن مجید از برادری و وحدت سخن گفته است و به مذمت اختلاف پرداخته و افزون بر دستور بر اخوت و برادری و دعوت به تعاون بر نیکی و تقوی، اتحاد و همدلی را از نعمت هایی می داند که به واسطه ی پذیرش اسلام در رسالت به جامعه ی اسلامی در عصر پیامبر هدیه شده و گویی می خواهد که این نعمت پاسداری شود و با تأکید و سفارش بر وحدت ایمانی و اجتماعی، مسلمانان به اختلاف های گوناگون توجه نکنند. عبارت هایی همچون و اعتصموا، اصلحوا، رابطوا، تعاونوا، در جهت تشویق به وحدت آماده است، یا حتی دستورهای اخلاقی اجتماعی مانند حرمت غیبت، سوءظن و افشاگری در جهت پیشگیری از اختلاف آمده است. به عنوان نمونه در جایی که می گوید: «یَا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوُا اجتَنِبوُا کَثِیراً مِّنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعضَ الظَّنِّ اِثمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغتَب بَعضُکُم بَعضًا اَیُحِبُّ اَحَدُکُم اَن یَأکُلَ لَحمَ اَخیهِ مَیتاً فَکَرِهتُمُوهُ وَاتَّقوُاللهَ اِنَّ اللهَ تَوَّابٌ رَّحیمٌ» (حجرات: 11). دشنام دادن و ریشخند گرفتن و سرزنش کردن از عوامل جدایی میان مسلمانان می گردد یا دیگران را با نام های زشت و القاب ناپسند یاد کردن- «وَلَا تَلمِزُوا اَنفُسَکُم وَلَا تَنَابَزوُا بِالألقَابِ بِئسَ الاِسمُ الفُسُوقُ بَعدَ الإیمَانِ» (حجرات: 11)- ممنوع ساخته است.
به همین دلیل رفع اختلاف و حفظ وحدت در جامعه ی اسلامی اهمیت راهبردی پیدا می کند و هر حرکت اختلاف برانگیز، کینه آور و تحریک کننده احساسات ممنوع می گردد: «وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَبَ رِیِحُکُم» (انفال: 46): و هرگز راه اختلاف و تنازع نپویید که قدرت و عظمت شما نابود خواهد شد. و نیز می فرماید: «وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذکُرُوا نِعمَةَ اللهِ عَلَیکُم اِذ کُنتُم اَعدَاء فَاَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخوَاناً» (آل عمران: 103): و همگی به رشته ی دین خدا چنگ بزنید و به راه های متفرق نروید و به یاد آورید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید و خدا در دل های شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف خداوند همه برادر دینی یکدیگر شدید.
همچنین آیات دیگری که به تجربه ی امت های پیشین اشاره می کند و می گوید از اختلاف و تفرقه آنان عبرت بگیرید و دیگر شما مانند آنان اختلاف نکنید: «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقوُا وَاختَلَفوُا» (آل عمران: 105). و یا می گوید: دسته بندی دینی درست می کنند و هر کسی به هر دسته و گروه و حزب خود خوشحال می گردد. «مِنَ الَذینَ فَرَّقُوا دِینَهُم وَکَانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزبٍ بِمَا لَدَیهِم فَرِحونَ». (روم: 32)
در مجموع قرآن در بیش از پنجاه آیه به موضوع اختلاف، وحدت و روش های پیشگیری و راه های به دست آوردن اتحاد اشاره می کنند که همگی نشان می دهد، این موضوع از نظر قرآن دارای چه اهمیتی است.

اهداف وحدت بخشی

چنانچه گفتیم وحدت اسلامی هدفی است که قرآن بر آن تأکید دارد و هر مسلمانی باید در پی تحقق آن باشد. اکنون در پی آن هستیم تا روشن کنیم که این هدف دارای چه مقاصدی است و اگر در گذشته از یکدیگر متفرق و پراکنده بودیم، اینک بر اساس آرمان هایی در صدد تدارک و جبران مافات برآییم و در سایه ی قرآن واحد و قبله ی واحد مجتمع شویم، به همین دلیل می توان اهداف وحدت بخشی را در این مسائل خلاصه کرد:
1. نخستین هدف برای وحدت بخشی، کاستن تنش ها، اختلاف ها و از بین بردن کینه ها و پیشگیری از جنگ ها و کشتارهای مذهبی است. این هدف با مشخص کردن مبرم ترین مسائل دینی و تعیین اولویت ها میسر می گردد.
2. جلوگیری از گسترش جریان های افراطی مذهبی، تشدید تعصب های کور و غیرمنطقی که معمولاً در سایه ی اختلاف های مذهبی ایجاد می شود و هرچه این اختلاف ها افزوده می شود، زمینه رواج غلو و خرافات افزون می شود. به جای تعمق در دین و معنویت، حرکات ظاهری و شعاری افزایش پیدا می کند و سطح دین از عمق به لایه های روبنایی و سطحی تنزل پیدا می کند، مراسم و رفتارهای ظاهرگرایانه فراوان می شود اما از حقیقت دین، هیچ خبری نیست، در صورتی که آگاهی از اهمیت وحدت و رویکرد به آن، دین منطقی و مستدل و با پشتوانه اعتقاد آگاهانه را فراهم می سازد.
3. حفظ هویت اسلامی در جهان با وحدت بخشی به جهان اسلام ایجاد می شود، حتی هویت شیعی با وحدت همزیستانه بیشتر می گردد، به ویژه اگر این هویت همراه عمران و آبادانی و توسعه ی اقتصادی و سیاسی و سماحت همراه باشد.
4. تقویت بنیه ی جامعه ی اسلامی؛ عزت و شکوه صدر اسلام هنگامی باز می گردد که مسلمانان در یک صف قرار گیرند و امکانات و ثروت و قدرت و شکوه آنان رونقی برای اخلاق و معنویت شود.
5. جلوگیری از تشویش افکار غیرمسلمانان و پیشگیری از گریز از دین در جامعه ی اسلامی؛ زیرا هرگاه نزاع های فرقه ای و مذهبی اوج بگیرد، در داخل جوامع مسلمان سرخوردگی، تنفر و گریز از دین ایجاد می شود، و اسلام به عنوان دین خشونت معرفی می گردد و طرفداران جنگ تمدن ها و آنانی که از جنگ های صلیبی سخن می گویند، برآمد جنگ های مذهبی را ریشه در آموزه های دینی اسلام معرفی می نمایند و اگر مسلمانان در فلسطین و در جاهای دیگر به حق از خود دفاع می کنند، به حساب خشونت طلبی اسلام جا می زنند.
این است که روشن کردن اهداف وحدت و نشان دادن عوامل اثر بخش، این فایده را خواهد داشت که روشن کند منظور از وحدت استحاله و از بین بردن مذهبی به نفع مذهبی دیگر نیست؛ منازعه و اختلاف نکردن و سعه ی صدر و تحمل دیگران داشتن و کماستن تنش ها و تکفیرها و ایجاد دوستی و محبت در میان ملل اسلامی است.

عوامل وحدت بخش

در قرآن کریم، آیاتی بسیار مسلمانان را به اختلاف افکار دسته ها، گروه ها، ملت ها و طبایع بشری توجه می دهد و این گونه از چند گانگی را به عنوان یک سنت الهی می شناسد. «یَا اَیُّهَا النَّاسُ إنَّا خَلَقنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلنَاکُم شُعُوباً وَ قَبَائِلِ لِتَعارَفُوا» (حجرات: 13): ای مردم، ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید.
یا در جایی دیگر می فرماید: «وَقَد خَلَقَکُم أَطوَاراً» (نوح: 14): شما را به گونه های مختلف آفریدیم.
این تنوع گونه ها، هم به لحاظ ذهنی و فکری و استعداد و فهم، و هم به لحاظ شرایط اجتماعی و فرهنگی و موقعیت زندگی و گرایش های عقیدتی می تواند باشد، و نیز این از مشیت الهی است که انسان ها از جهت هوش، ذکاوت، شجاعت، آرمان خواهی و روحیات علمی و اقتصادی متفاوت باشند: «وَرَفَعَ بَعضَکُم فَوقَ بَعضٍ دَرَجَاتٍ لِّیَبلُوَکُم فِی مَا آتَاکُم» (انعام: 165): برخی از شما را بر برخی دیگر برتری داد تا شما را در این تفاوت مراتب و درجات بیازماید. و در جایی دیگر می فرماید: «وَلَو شَاءاللهُ لَجَعَلَکُم أُمَةً وَاحِدَةً» (مائده: 48): اگر خداوند می خواست همه ی شما را یک امت قرار می داد.
از سوی دیگر، این اختلاف، گاه در طبقه ی پیامبران ایجاد شده است و قرآن به تفاوت درجات آنان اذعان کرده است: «تِلکَ الرُّسُلُ فَضَّلنَا بَعضَهُم عَلَی بَعضٍ» (بقره: 253): برخی از این پیامبران را بر بعضی دیگر فضیلت و برتری دادیم. و این برتری با انتخاب خداوند و بر اساس حکمتی بوده است. «وَلَقَد فَضَّلنَا بَعضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعضٍ» (اسراء: 55): بی گمان برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم. و این برتری در مقام رسالت، شریعت و بیان معارف تأثیر گذار در جامعه و عقاید و بینش آنان می گردد و همین زمینه ی چند فکری را فراهم می سازد؛ چنانکه در برابر، جامعه هرچه بخواهد یکدست شود، باز به طور کلی ممکن نیست و اقوامی خواه ناخواه جنگ و اختلاف را دارند. تأیید این مطلب با این بیان قرآن است که می فرماید: «وَاَلقَینَا بَینَهُمُ العَداوَةَ وَالبَغضَاء إِلَی یَوم القِیامَةِ) (مائده: 64): خداوند بین یهود، تا روز قیامت، عداوت و دشمنی را قرار داده است؛ در حالی که اگر مسلمانان به دستورهای الهی عمل کنند و از منازعه و جنگ بپرهیزند سیادت و آقایی خواهند داشت: «وَ لَاتَهِنُوا وَ لَاتَحزَنُوا وَاَنتُمُ الأَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنِینَ» (آل عمران: 139): ترس و حزن به دل راه ندهید، شما اگر مؤمن باشید برتر خواهید بود.
بنابراین، نفس چند گانگی و چند مذهبی گریزناپذیر است. در مقام قضاوت نیستیم که بگوییم این مذهب خوب است یا آن مذهب، و این هم ممکن نیست که گفته شود همه ی مذاهب یکی شوند، چون این هم عملی نیست و از قرآن استفاده می شود که همواره اختلاف مذهبی وجود دارد: «وَلَو شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ اُمَّةً واحِدَةً وَ لایَزالُونَ مُختَلِفِینَ» (هود: 113): اگر پروردگار تو خواسته بود همه ی مردم را یک امت قرار می داد، ولی همواره در اختلاف خواهند بود پس باید کاری کرد که این اختلاف به تشتت، منازعه، درگیری، کینه و کشتار نینجامد و اختلاف سلیقه ها و برداشت ها، موجب آثار عملی تنش زا نشود و مهم تر اینکه خود را از امت واحد جدا ندانند، چون خداوند با همه ی این احوال فرموده است: «اِنَّ هَذِهِ اَمَّتُکُم اُمَّةً وَاحِدَةً» (انبیاء: 92): این دین شما و این امت شما یگانه است.
با این مقدمه آشکار می شود که چگونه باید به سراغ وحدت بخشی رفت و عوامل توجه به وحدت را شناخت. زیرا شناخت عوامل، به شناخت راه کارها می انجامد و هر مذهب و گروهی می داند که با واقعیتی به نام اختلاف مذاهب رو به رو است و اگر بخواهد به تعالیم قرآن عمل کند، به دنبال یکی کردن نمی رود و به ریسمان الهی چنگ می زند؛ چون چاره ای ندارد که این اختلاف را از راه دیگری چاره کند، چاره ای که عملی و مثمر ثمر باشد و با تحفظ مذهب خود، زمینه تشتت و منازعه را برطرف کند.

1. رفتار مسالمت آمیز با پیروان مذاهب مخالف

یکی از راه های وحدت بخش، احترام متقابل پیروان مذاهب مختلف با یکدیگر است. زیرا هرچند اختلاف های مذهبی عمیق باشد، اما این اختلاف ها نباید آثار عملی خشونت باری بین مسلمانان در پی داشته باشد و حساب اختلاف عقیدتی با حساب رفتار و حقوق اجتماعی مخالفان کاملاً جداست و اختلاف در مذهب به تنهایی تأثیری در حقوق اجتماعی مسلمانان ندارد. سوگمندانه عمده ترین مشکل در رفتار مسالمت آمیز، نگاه فقیهانه به مسأله است، بسیاری از مخالفان رفتار مسالمت آمیز، با حکم فقهی به سراغ مسأله می روند؛ در حالی که نخست موضوع کلامی است تا فقهی و در مرحله ی بعد موضوع اخلاقی است و سپس حقوقی و در نهایت موضوع فقهی است، به همین دلیل بسیاری از آرای کلامی متأثر از اجتهادهای فقهی و نگاه فقیهانه هستند و هرگونه اشتباه در اندیشه، تأثیری بسیار در خطاهای فقهی می گذارد.
در خصوص مخالفان مذهبی به سراغ قرآن می رویم و بر مبنای معرفتی آن را از منظر قرآن بررسی می کنیم. طرد مخالفان عقیدتی و رفتارهای خشن با آنها از آنجا سرچشمه می گیرد که فرد در اعتقاد خود را صحیح و اعتقاد دیگران را باطل می داند، تا جایی که به خود اجازه می دهد برای نابودی آنان قدم بردارد. اما اگر ثابت شود که نگاه قرآن به انسان ها بر این مبنا می باشد که اعتقاد انسان متکی به عوامل گوناگونی است. محیط تولد، پدر و مادر، احساسات و ادراکات مختلف، اوضاع تاریخی و اجتماعی و جغرافیایی و فرهنگی، که همه ی اینها در عقیده ی انسان تأثیر می گذارد و به صورت گریزناپذیر اوضاعی به وجود می آورد که فردی در محیط زندگی تابع این مذهب و فردی در محیطی دیگر تابع مذهب دیگر می شود. با چنین تحلیلی از درک های متفاوت انسان ها در فهم حقایق علمی و معارف دینی و اختلاف وضعیت ها و محیط ها، اختلاف دینی طبیعی و به عنوان واقعیتی اجتناب ناپذیر تلقی می گردد. وقتی مطالعه بیشتر و کمتر فرد باعث اختلاف در فهم و تفسیر قرآن می گردد، وقتی وضعیت روحی و اخلاقی، باعث اختلاف فهم ها می گردد، وقتی که عوامل بیرونی و محیطی و حتی رفتارهای حاکمان تأثیرگذار در اعتقاد فردی می گردد، دیگر نمی توان همه ی اختلاف های اعتقادی را به حساب سرکشی، طغیان، عناد و سرپیچی از حق گذاشت. قرآن کریم به هر دو عامل توجه دارد، هم جایی که اختلاف نتیجه ی شرایط طبیعی و نکات پیشین است، و هم جایی که بر اثر سرکشی، طغیان، عناد و سرپیچی از حق می باشد؛ اما واقعیت آن است که عمده این اختلاف ها در جوامع ناشی از جحد و انکار حقیقت و از روی سرکشی نیست و ثمره ی طبیعی و منطقی محیط و تربیت و از قیبل اختلاف دسته ی نخست است که به تعبیر قرآن: «وَ لَایَزَالُونَ مُختَلِفِینَ» (هود: 118). همواره در اختلاف هستند و این اختلاف در علم سابق و ازلی خداوند تعلق گرفته است و بر طرف کردن آن از قهر و غلبه ساخته نیست. و وقتی خداوند می گوید: «وَلَو شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرضِ کُلُّهُم جَمِیعاً اَفَأَنتَ تُکرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤمِنِینَ» (یونس:99). مشیت خداوند تعلق نگرفته که همه در روی زمین ایمان آورند و همه یک گونه مؤمن باشند و عقیده ی واحدی داشته باشند و این انتخاب و اراده در گزینش راه و خصوصیات آن دخالت داشته باشند، بنابراین دلیلی ندارد که صاحبان مذاهب بخواهند آثار علمی و خشونت باری ایجاد کنند و رفتار مسالمت آمیز با پیروان مذاهب مخالف را به جنگ و منازعه تبدیل کنند.
به همین دلیل روایاتی فراوان از اهل بیت رسیده است که این مسالمت را تشویق و ترویج می کنند. در روایتی از امام صادق رسیده است: اگر مردم بدانند که چگونه خداوند تبارک و تعالی این خلق را آفرید، هیچ کس دیگری را ملامت نمی کند. (3)
و در حدیثی دیگر از ایشان درباره ی مدارا و مسالمت با مخالفان می فرماید: خداوند اسلام را هفت سهم قرار داده است، سپس آن را بین مردم تقسیم کرد و به بعضی یک سهم داد و به برخی دیگر دو سهم و... پس بر آنکه یک سهم دارد، دو سهم از اسلام را تحمیل نکنید؛ زیرا بر ایشان سنگین می آید و متنفرشان می کند؛ بلکه با ایشان مدارا کنید و برای ایشان ورود به اسلام و مراتب آن را آسان بگیرید. آنگاه حضرت به اوضاع تاریخی عصر خود اشاره می کنند و می فرمایند:
«اما عَملتَ ان امارة بنی امیة کانت بالسیف و العسف والجور، و ان امامتنا بالرِّفق والتألف و الوقار و التّقیة و حسن الخلطة والورع و الاجتهاد، فرغبوا النّاس فی دینکم و فی ماانتم علیه»(4) : امارت بنی امیه با شمشیر و خشونت و ستم بود و رهبری و امات ما با مدارا و الفت و آرامش و نگهداری و رفتار خوب و خویشتن داری و اجتهاد در راه علم و معرفت است، پس از این روش مردم را به دینتان جذب و ترغیب کنید.

2. پرهیز از طرح مسائل اختلاف برانگیز و بی ثمر مذهبی

یکی از عوامل وحدت بخش در جامعه ی اسلامی، پرهیز از طرح مسائل بی ثمر مذهبی و درگیر کردن جامعه به موضوعاتی است که نه تنها هویت دینی جامعه را تقویت نمی کند و به معنویت و اخلاق اسلامی مدد نمی رساند، بلکه موجب ایجاد افزایش تنش، اختلاف در میان فرقه های مذهبی می گردد. معمولاً بسیاری از مسائل سطحی دینی که گاه شکل شعار به خود می گیرد و در تقویت معنویت و تعمق دین تأثیر ندارد، از سوی کسانی طرح می شود و فضای آرام جامعه به موضوعاتی درگیر می شود که نه در جهت تقویت فرهنگ اهل بیت است و نه در جهت رونق سنت نبوی.
در این زمینه چند نکته حائز اهمیت است:
1. روح کلی و جان مایه ی دعوت قرآن، نهی از جنگ و دشمنی و شقاق و قطعه قطعه کردن اجتماع مسلمانان است. بنابراین هر حرکتی که در جهت ضدیت همدلی و همکاری باشد، برخلاف دستور قرآن است: «وَاَطِیعُوا اللهَ وَرَسوُلَهُ وَ لَاتَنازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَبَ رِیحُکُم وَاصبِرُوا اِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (انفال: 46):... از اختلاف و نزاع در دین بپرهیزید که سست شوید و مهابت شما از بین برود.
چنانکه از امام صادق(ع) نقل کرده اند: «لاتخاصموا بدینکم فان المخاصمة ممرضة للقلب»(5): برای دین خود با مردم ستیزه نکنید، زیرا ستیزه جویی بیمار کننده ی دل است.
2. از نظر قرآن، چون تدبر در آیات و معارفش موجب بروز دیدگاه های مختلف می گردد، لذا قرآن دستور می دهد با شیوه ی نیکو بحث انجام گیرد و تنها راه دعوت به خداوند یک راه است و آن رفتار با اندیشه از طریق جدالِ احسن است:
«ادعُ اِلِی سَبیلِ رَبَّکَ بِالحِکممَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجَادِلهُم بِالَّتِی هِیَ اَحسَنُ» (نحل: 125): با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن با آنان به شیوه ای که نیکوتر باشد مجادله نما.
نتیجه ی چنین برداشتی از عرضه ی دین و رفتار با دیدگاه مخالف، پرهیز از اموری است که بر خلاف جدال احسن است؛ یعنی چیزهایی که موجب تشدید اختلاف و نتیجه گرفتن از دعوت می گردد؛ چون این آیه در مقام بیان شیوه ی تبلیغ و دعوت مردم به دین و راه الهی است که در آن تنها یک طریق را پیشنهاد می کند و آن را موفقیت آمیز در مقام دعوت دینی می شمارد و آن روش حکمت و موعظه ی حسنه است که با بحث های بی ثمر و جدال هایی که ایجاد کینه می کنند سازش ندارد.
3. از لوازم جدال احسن، پرهیز از مسائل اختلاف برانگیز و کاستن تنش هاست؛ زیرا وقتی فضای گفت و گو شنیدن فراهم می گردد که محیط دوستی و آرامش برقرار شود و افراد در پی شنیدن سخن یکدیگر و تأمل در کلام باشند و نه غلبه و تحکم بر دیگری. جدال احسن با تألیف قلوب حاصل می گردد و اختلاف برانگیزی تحریک قلوب است و نه تألیف قلوب. قرآن مناظره و بحث را ممنوع نمی کند؛ اما همین وظیفه را با عنوان تبلیغ و رساندن در جایی می داند که فضا برای رساندن ایجاد گردد و اگر در جایی هیاهو و قیل و قال است و صداها بلند و یا فضای گفت و گو مسموم است، بحث بی ثمر است و تبدیل به مخاصمه می گردد و مخاصمه ممنوع می شود. امام باقر(علیه السلام) در روایتی می فرماید: «لاتخاصوا النّاس فإن النّاس لو استطاعوا ان یحبّونا لأحبّونا»(6): بامردم(و مخالفان عقیدتی خود) مخاصمه نکنید، زیرا مردم اگر توان آن را داشته باشند که ما را دوست بدارند، دوست خواهند داشت.
این نکته هم به لحاظ منطقی برای دعوت گران مهم است و هم به لحاظ روان شناسی، به ویژه آنکه اگر موضوعات از اموری باشد که در نهایت ثمر دینی و عملی ندارد و جنبه ی تاریخی دارد، که هم نقل قول ها متفاوت است و هم تفسیرهای آن و اگر طرفدار مذهبی این نقل را بگوید، مقابلش نقل دیگر را می گوید و اگر این طرف تحلیل و تفسیر خاص را مبنا قرار دهد، دیگری با تحلیل و تفسیری دیگر مقابله می کند و در نهایت جز آلوده شدن فضای صمیمیت و دوستی و الفتی که قرآن از ما می خواهد، چیزی عاید نخواهد شد و تازه هر یک سر خط اول ایستاده اند.

3. جلوگیری از تحریک احساسات و توهین به مقدسات

بی گمان یکی از عوامل وحدت بخش، بلکه از مهمترین آن احترام به مقدسات صاحبان مذاهب و مواظبت بر رعایت ادب در گفتار در ذکر نام آن هاست. این اصل عقلایی است که آنچه را بر خود نمی پسندی بر دیگران مپسند. اگر ما نمی خواهیم به بزرگان، علما و دانشمندان ما بی ادبی شود، دیگران نیز چنین خواسته ای دارند. قرآن کریم این اصل را حتی درباره ی بت پرستان و کسانی که جز خدا را می پرستند مطرح می کند: «وَلَا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیَسُبُّوا اللهَ عَدوًا بِغَیرِ عِلمِ» (انعام: 108): و آن هایی را که جز خدا را می خوانند، دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی و به نادانی خدا را دشنام خواهند داد.
این اصل است که خداوند در قرآن مطرح می کند: «لِکُلِّ اَمَّةٍ عَمَلَهُم»: (انعام:108). این گونه برای هر امتی کردارشان آراسته می گردد. وقتی خداوند درباره ی غیرمسلمانان چنین می گوید، این اصل درباره ی شخصیت های مورد احترام در میان مسلمانان بیشتر صادق است که نباید زمینه ی اختلاف و کینه و تحریک احساسات را فراهم کرد.
شاهد بر همین معنا، روایت امام رضا(علیه السلام) است که ابراهیم بن ابی محمود خراسانی به آن حضرت می گوید: من روایاتی را در فضل اهل بیت و مخالفان آنان می بینم که مانندش را پیش شما نمی شناسم، حضرت پس از توضیحاتی در هدف سازندگان احادیث و دسته بندی آن ها، درباره ی دشنام به آنان می فرماید:
«و ثالثها التصریح بمثالب اعداءنا، فاذا سمع النّاس الغلّو فینا کفروا شیعتنا و نسبوهم الی القول بربوبیتنا... و اذا سمعوا مثالب اعداءنا باسماءهم و قد قال الله عزّوجلّ: وَ اللهِ فَیَسُبُّوا اللهَ عَدواً بِغَیرِ عِلمٍ» و دسته ی سوم کسانی هستند که با صراحت به بدگویی دشمنان ما می پردازند و آنگاه که مردم غلوهایی را که آنان در حق ما ساخته اند می شنوند، شیعیان ما را تکفیر می کنند، و شیعیان ما را کسانی می دانند که قائل به ربوبیت ما هستند... و وقتی بدگویی دشمنان ما را در احادیث ساختگی که به نام و ذکر آن ها آمده است، می شنوند[ما را دشنام می دهند]، در حالی که خداوند فرموده است: و آن هایی که جز خدا را می خوانند دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی و به نادانی خدا را دشنام خواهند داد.
از این روایات به خوبی استفاده می شود، در عصر حیات اهل بیت روایاتی جعلی به نام آنان برای آلوده کردن فضای دینی در میان مسلمانان ساخته می شده است و هدف از وضع این روایات تشدید درگیری و مخالفت و تحریک احساسات و ایجاد دشمنی با اهل بیت بوده است و حضرت این حرکت را محکوم می کند و به این آیه استشهاد می کند. بنابراین وقتی قرآن کریم حتی به کسانی که رفتار زشت و مخاصمه جنگ طلبانه دارند، می فرماید:
«وَلَا تَستَوِی الحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادفَع بِالَّتِی هِیَ اَحسَنُ فَاِذَا الَّذی بَینَکَ وَبَینَهُ عَدَلوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِیُّ حَمِیمٌ» (فصلت: 34): و نیکی با بدی یکسان نیست. بدی را به آنچه خود بهتر است دفع کن، آنگاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است گویی دوستی یکدل می گردد.
در فضای فرهنگی جامعه ی اسلامی نباید تقابل باشد، نباید توهین باشد، در این آیه خداوند نمی خواهد که شما رقیب را رام کنید، بلکه می خواهد دشمنی را از بین ببرید، عداوت را طرد کنید و این با خوبی کردن و بدی را با نیکی پاسخ دادن است. قرآن مجید در یک منشور محکم اخلاقی می گوید:
«وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ اَحسَنُ اِنَّ الشَّیطانَ یَنزَعُ بَینَهُم اِنَّ الشَّیطانَ کَانَ لِلإِنسانَ عَدُوًّا مُبِیناً» (اسراء: 53): به بندگان من بگو نیکوترین سخن را بگویید و خوب بزنید، همانا شیطان در دل ها وسوسه می کند و از آغاز دشمن آشکار انسان بوده است و تسلیم است که ناسزاگویی سبب فتنه و عداوت می شود.
به همین دلیل مرحوم مجلسی از شیخ طوسی از حضرت علی(علیه السلام) می گوید که درباره ی اصحاب پیامبر به یاران خود فرمود:
«اوصیکم فی اصحاب رسول الله لاتسبّوهم، فانّهم اصحاب نبیّکم و هم اصحابه الّذین لم یبتدعوا فی الدّین شیئاً و لم یوقروا صاحب بدعة، نعم اوصانی رسول الله فی هولاء»(8): شما را درباره ی اصحاب پیامبر خدا سفارش می کنم، آنان را سب(ناسزا) نکنید که اینان اصحاب پیامبر شما هستند، اصحابی که در دین بدعتی نگذاشتند و بدعتگزار را احترام نکردند. آری رسول خدا درباره ی اصحاب به من سفارش فرمود.
حضرت این مسأله را در کلامی دیگر در جنگ صفین هنگامی که شنید عده ای از اصحابش شامیان را دشنام می دادند، فرمود: «انّی اکره لکم ان تکونوا سبابین»(9): من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشید.
و در ذیل می فرماید: اما اگر کردارشان را یادآور می شدید و کارهای ناشایسته ی آنان را برمی شمردید، به راست نزدیک و معذورتر بود. شما به جای دشنام به آنان می گفتید: «اللهم احقن دماءنا و دماءهم و اصلح بیننا و بینهم»: بار پروررگارا خون ما و آن ها را حفظ کن. بین ما و آن ها اصلاح نما و آنان را از گمراهی به راه راست هدایت فرما.
این شیوه ی حضرت حتی در مورد کسانی که با او جنگیدند و خلافتی را نقض کردند که مسلمانان با او بیعت کرده بودند و خون مسلمانان را ریخته بودند، انجام گرفت و این نشان می دهد که حضرت چگونه به مسأله ی ادب در گفتار و ناسزاگویی نکردن پایدار بوده است. و این شیوه در کنار سیره ی آن حضرت با خلفا و ارتباط و همکاری با آنان آشکارتر می شود. ایشان پس از انتخاب خلیفه ی اول، هنگامی که گروهی به سوی خانه ی امام سرازیر شدند تا در مقابل ابوبکر با وی بیعت کنند، برخلاف انتظار در پاسخ کسانی که دست بیعت به سویش دراز کرده بودند چنین فرمود:
«شقوا امواج الفتن بسفن النّجاة و عرجوا عن طریق المنافرة، و صغوا تیجنان المفاخرة، افلح من نهض بجناح او استسلم فاراح...»(10): ای مردم، امواج کوه پیکر فتنه ها را با کشتی های نجات(علم، ایمان و اتحاد) در هم بشکنید، از راه اختلاف و پراکندگی کنار آیید. تاج تفاخر و برتری جویی را از سر بنهید. دو کس راه صحیح پیمودند. آن کس که با داشتن یار و یاور و نیروی کافی به پای خاست و پیروز شد و آن کس که با نداشتن نیروی کافی کناره گیری کرد و مردم را راحت ساخت.
و لذا با شرافت و بزرگواری درباره ی یکایک خلفا سخن می گفت و اگر نقدی داشت در ضمن همکاری با آنان بیان می کرد. او به مناسبت شهادت محمدبن ابی بکر در دوران خلافت خود به یاران خویش خطابه ای خواند و چنین گفت: چون ابوبکر زمامدار امور شد، به آسان گیری و محکم کاری پرداخت و به مردم نزدیک شد و اعتدال به خرج داد، پس با وی از راه نصیحت و خیرخواهی مصاحبت کردم و در آنچه خدا را اطاعت می کرد، با کوشش تمام او را اطاعت نمودم و هیچ گاه طمع نکردم که حادثه ای برای او پیش آید و من زنده بمانم در زمام امری که با وی گفت و گو داشتم به سوی من بازگردد.
این شیوه را عملاً در دوران زمامداری ابوبکر، عمر و عثمان انجام داد و با همکاری خود در جاهای مختلف از اختلاف و درگیری پرهیز کرد. به عنوان نمونه با ارائه ی نظرهای مشورتی و راهنمایی در جهت حفظ آنان در صورتی که مدینه را ترک کنند، برای جنگ با رومیان در مشورت ابوبکر و برای جنگ با ایرانیان در مشورت عمر مانع از کشته شدن احتمالی آنان شد(12). و حتی به طور کلی بر اثر جنگ های خلیفه ی دوم به ویژه در جنگ هایی که امر بر وی مشتبه می گردید و نیازمند مشاوره با امام علی بود، از مشورت دریغ نمی کرد. به همین دلیل در تاریخ آمده است که گاه حضرت علی در نبود خلیفه ی دوم جانشین وی می شد، چنانکه پس از اینکه امام علی مانع از شرکت مستقیم خلیفه ی دوم در جنگ ها شد، خلیفه تصمیم گرفت که سپاه مسلمانان را از پشت سر مدیریت و تقویت کند. این امر مستلزم آن بود که خلیفه از شهر خارج شود و تا نزدیکی میادین جنگ پیش رود. از این رو یک بار وقتی قرار شد- برای سپاه اسلام در جنگ قادسیه نیروی کمکی فرستاده شود- همراه لشکریان برود، علی را افزون بر منصب قضاوت، جانشین خود در مدینه بگرداند. ابن اثیر جزری(م 630) در این باره می نویسد: «و کان علی القضاء فیما ذکر علی بن ابی طالب ... ثم جمع وجوه اصحاب رسول الله(و اعلام العرب) و ارسل الی علیّ و کان استخلفه علی المدینة»(13): و علی بر قضاوت شهر حکمرانی داشت و اصحاب پیامبر خدا و اعلام بزرگان را گردآوری کرد و به دنبال علی فرستاد و او را جانشین خود در مدینه گردانید.
و موارد دیگری از همکاری و تعامل میان اهل بیت پیامبر و خلفا و صحابه وجود داشته است و اگر کسانی در فضای تعارض های مذهبی این اختلافات را تبدیل به ضدیت، توهین و خروج از فرهنگ دینی و ادبی جامعه ی اسلامی کرده اند، نشان می دهد که با واقعیات تاریخی سازش ندارد و برخلاف سیره و مشی امام علی است.
و این داستان تنها منحصر به یک مورد نیست، موارد دیگری از قبول جانشینی امیرمؤمنان نسبت به خلیفه ی دوم(14) و همکاری با خلیفه ی سوم، عثمان ابن عفان، به اقتضای شرایط و رعایت مصالح بوده است، که اوج این همکاری ها در جریان حکومت خلیفه ی سوم و مشورت دادن درباره ی توحید مصاحف، نظارت بر صحت آن ها و در جریان محاصره منزل عثمان مشاهده می گردد. زمانی که خلیفه ی سوم سخت گرفتار بود و کمتر یار و یاوری داشت، و شهر مدینه مرکز آشوب و درگیری بود و افراد در اطراف خانه ی عثمان گرد آمده بودند، در چنین شرایطی امام علی به عثمان کمک کرد و هرچند نسبت به تبعیض ها و حیف و میل هایی که از سوی اطرافیان و عمّال عثمان انجام می گرفت، حضرت انتقاد می کرد، اما آن حضرت سعی داشت فتنه را فرو به خواباند و آن گونه که عثمان از امام علی خواست تا با مردم صحبت کند و نگذارد که بر او بشورند، امام درخواست او را پذیرفت و با مردم صحبت کرد، مشروط بر آنکه عثمان به وعده هایی که می دهد، عمل کند(15). و همه ی این موارد باز نشان می دهد این تعامل ها تا چه حدی در جهت کاهش دادن اختلاف ها و توجه به وحدت بوده است.

پی نوشت ها :

1. المیزان، ج2: 122-124.
2. تفسیر امام خمینی، ج 5: 199.
3. حر عاملی، ج 16 باب 161: 14 ح 21243 آل البیت.
4. همان، 165: ح 21248.
5. مجلسی، ج 2، 133.
6. مجلسی، ج 2: 132ح 21.
7. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1: 304.
8. مجلسی، حیاةالقلوب، ج 2: 261 و قریب به همین مضمون در بحار الانوار، ج 2: 306.
9. نهج البلاغه، خ 206.
10. نهج البلاغه، خ 5.
11. ثقفی کوفی، الغارات، ج 1،ص 307.
12. ابن کثیر، البدایة والنهادیة، ح 16: 315؛ نهج البلاغه، خ 34 و خ 146.
13. الکامل، ج 2: 309، دار الکتب العربی، ط 2، 1387 ق.
14. ر ک ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، 37.
15. بلاذری، انساب الاشراف، ج 5، ص 111.

ادامه دارد ...
منبع: گروهی از نویسنگان، مجموعه مقالات مسابقات بین المللی قرآن کریم- جلد اول، انتشارات اسوه، چاپ اول، (1387).

 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.