![شاهنامه، شاهِ نامهها شاهنامه، شاهِ نامهها](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/08178.jpg)
نویسنده: دکتر رحیم مسلمانیان قبادیانی
نام حماسهی بیزوال حکیم ابوالقاسم فردوسی که نه تنها کاخ بیمانند ادبیات فارس و تاجیک را زیب و فر میبخشد، بلکه عصرهاست که در گنجینهی تمدن عمومی جهانی، چون گوهری ناتکرار بشمار میآید، گاهی نادرست شرح و ایضاح مییابد. این نادرستی، اگر مرادِ آفریدگارش را خللدار نمیکرد، کرایی گفتوگو نبود. (1)
با چه هدفی، روشن نیست، گاهی میگویند: شاهنامه نامهی شاهان است، یعنی کتابی دربارهی پادشاهان. حتی در ترجمههایی که به زبانهای دیگر صورت میگیرد، همین معنی گنجانده میشود. چنانچه به روسی "kniga tsarey" - کتاب شاهان - گفته شده است. دردناکش این است که همین را گاهی در ایران هم میگویند، زادگاهِ فردوسی و شاهنامه.
این توضیح نامطلوب و نادرست، دلیلِ نظر فریبانهای بیش نیست. در واقع، سیمای شاهانی، چه خوب و چه بد، در «شاهنامه» به تصویر آمده است. اما این چنین معنی ندارد که هدف و ایدآل فردوسی همینها باشند.
هر کسی با این حماسه اندکی آشنایی دارد، نغز میداند که محور هدفهای آن بزرگمرد، ایران بوده است... ایرانی که تنها به واسطهی قهرمانانی مانند رستم و اسفندیار و سهراب و گرد آفرید و بیژن، و... پایدار بوده، و پایدار خواهد ماند.
پس، شرح درست شاهنامه چه میتواند باشد؟
پاسخ همین یکی خواهد بود: شاهِ نامهها، یعنی بهترین و بالاترینِ نامهها - داستانها.
دلیلِ این تفسیر دوگانه است: یکی، واژههای سیرشماری که از همین قالب در زبان ما هستند؛ دیگری، ایدآل فردوسی است که شیوهی شاهنامه را تشکیل داده.
واژههای بسیاری در زبان زنده هستند که با «شاه» آغاز مییابند، مانند:
شاهاثر، شاهباز، شاهبلبل، شاهبیت، شاهپسر، شاهتوت، شاهداور، شاهدانه، شاهدختر، شاهراه، شاهرود، شاهسوار، شاهصفه، شاهکار، شاهکاسه، شاهمرد، شاهمرود.
روشن است که این واژهها ربطی با «پادشاه» ندارند، مگر «شاهدختر» که معنیِ «بهترین دختر» را نیز دارد. «شاه» در این موردها معنیهای بهترین، بالاترین، والاترین، شایستهترین، خوبترین را دارد، چنانچه: شاهبیت یعنی بیتِ بهترینِ شعر؛ شاه راه یعنی بزرگترین و مهمترین راه عصر؛ شاهرود یعنی نهر بزرگ و حیاتبخش و آلت مهم موسیقی.
استاد عینی غزل مشهور استاد ابوالقاسم لاهوتی «کارش همه ناز است» را «شاهغزل» مینامد، و میافزاید: «من مثلش را از این پیش ندیدهام، مرا دیوانه کرد».
واژهی شاهنامه نیز، بیگمان، از همین گروه است، یعنی: شاهِ نامهها.
و اما اشارهای بر غایه و هدف مرکزی فردوسی.
همهی سخنها، همه جنگ و نبرد و تلاشها که شاهنامه را فراهم آوردهاند، تنها به خاطر یک چیز است: میهن. بالاتر از میهن مفهومی نیست، والاتر از میهن جایی نیست. کسی که این را گم کرده است، چیزی در بساط ندارد، از هویتش کاسته است، اگرچه شاه بوده، و یا قهرمان. پس، حکیم فردوسی هم نامهی خود را به همین بالاترین گوهر بخشیده است.
براستی، کسانی هم دربارهی میهن چیزهایی نوشتهاند؛ چه پیش از فردوسی، و چه پس از وی. و این هم راست است که هیچ یکی بر پایهی شاهکار آن حکیم نرسیده است.
پس، شاهنامه در معنی دوم هم صادق آمد؛ با گذشت زمان: شاهِ نامهها، یعنی بهترین و بالاترین سرودهها، دربارهی میهن. صرفنظطر از اینکه چنین پیشامد را خداوند شاهنامه در نظر داشته، یا نداشته است.
پینوشت:
1. چاپ شده در: "Tājikistāni Sāvetī," 1979, 15 may,s.4.
منبع مقاله:مسلمانیان قبادیانی، رحیم؛ (1383)، پارسی دری، تهران: امیرکبیر، اول.
/م