1
در سخن بدیع نه تنها هر مصراع و عباره و واژه، بلکه هر حرف و آوا نیز از اهمیتی ویژه برخوردار است. سخنوران حقیقی و صاحب استعداد به طرز استعمال کلمه و عبارهها، همینطور موقع و ماهیت حرف و آواها، سازگاری آنها با ماهیت مضمون افاده شونده اعتباری جدی میدادهاند.خواجه حافظ نیز در این میدان - نشر حروف - (alliteratsiya) - بیطرف نبوده، بلکه توجهی جدی میکرده است. این بزرگوار در شعرهای خود که لطافت و سلاست آنها را میلیونها خوانندگان دنیا و در این دوران دراز اعتراف کردهاند، هر حرف هجا را وابسته با معنی مصراع و بیت مورد استفاده قرار داده است. توجه شود به این بیت :
تاب بنفشه میدهد طرهی مشکسای تو *** پردهی غنچه میدرد خندهی دلگشای تو
اینجا سخن از حسن و زیبایی رفته و معنی دلچسب با یاری آواهای نرم و فارم «ا»، «ب»، «پ»، «ش»، و... افاده یافته، یعنی معنی لطیف از طریق شکل لطیف بیان شده است.
نگاه کنید این بیت را:
بیا، تا گل برافشانیم و میدر ساغر اندازیم *** فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
نمودار است که معنیهای این دو مصراع یکسان نیست: در مصراع یکم نرمی و لطافت جا دارد، و در مصراع دوم جامهی سیاسی و اجتماعی دربر میکند: چنانچه «سقف» و «طرح» هم در معنی و هم در آهنگ جذب توجه میکنند. اما گفتنی است، شاعر به معنی خراشنده به یک بار گذر نمیکند، بلکه در پایان مصراع یکم میآرد: ساغر اندازیم.
در بیت دوم نیز شاعر با همین راه رفته است:
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد *** من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
آواز «ز» که در بیت نخست تنها در قافیه آمده بود، در بیت دوم بیشتر دیده میشود؛ اینجا «غ» و «ق» هم کاربرد مییابند. و اما شاعر بزرگ از صنعتی دیگر: نظم مسجع سود میجوید: انگیزد، ریزد، سازیم، براندازیم را مورد استفاده قرار میدهد تا از درشتی معنوی کاسته شود.
موافقت و مطابقتِ تامهی اهمیتِ مضمون با خاصیت آواها را از این دو بیت زیرین هم دیدن ممکن است. مضمون بیت مطلع، توصیف حسن محبوبه است و شاعر هم این معنی لطیف را در مجموع حرفهای بیجرنگ گوشنواز ادا کرده. بیت یکم:
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما! *** آفتاب خوبی از چاه زنخدان شما!
و اما در بیت دوم سخن از بیپروایی و بیرحمی محبوبه میرود، و این معنی با یاری حرفهای صامت (همانند «د»، «ذ»، «ر»، «خ»، «گ»، «ق») درج یافته است:
دور دار از خاک و خون دامن، چو بر ما بگذری *** کاندر این ره گشته بسیارند قربان شما!
در این بیت شاعر از درد تنهایی سخن میگوید، و این درد تلخ را با یاری حرفهای صامت و «آ»های بسیاری به قلم میدهد که نمیتوان به هنر آن بزرگوار تن نداد:
سینه مالامال درد است، ای دریغا، مرهمی! *** دل ز تنهایی به جان آمد، خدا را، همدمی!
نه تنها بیتها، بلکه مصراعهای یک بیت نیز شکلهای متفاوتی را دارندع یعنی در یک مصراع حرفهای گوشنواز آیند، در مصراعی دیگر حرفهای گوش خراش بیشتر کاربرد پیدا میکنند، چنانچه:
ای نسیم سحر، آرامگه یار کجاست؟ *** منزل آن مه عاشقکش عیار کجاست؟
البته که معنیهای این دو مصراع، مخالف یکدیگر نیستند: در هر مصراع، شاعر دنبال نشانی یار است، ولی اگر در مصراع نخست شخصیت یار، ناروشن باشد، در مصراع دوم روشن میگردد: وی عاشقکش و عیار است. معنی تند مصراع دوم را «ز» و «ق» در واژههای «منزل» و «عاشقکش» تندتر کردهاند.بدین ترتیب، یکی از نکتههای گوارای شعر خواجهی شیراز این بوده که آن بزرگوار در گزینش واژه، به ویژگیهای صوتی نیز توجه میکرده، و برای به هدف رساندن مراد اصلی، از این امکانات ارزشمند زبان پارسی دری، استادانه سود میجسته است. (1)
2
خواجه حافظ، در شمار صنعتهای مهم ادبی، از نظم مسجع نیز ماهرانه استفاده کرده است. چنانچه ملاحظه شود این بیت:هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی *** کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
روشن است که در این نوع صنعت ادبی، بیت به چهار پارهی برابر تقسیم شده، سه پارهی اول قافیهی جداگانه داشته، پارهی چهارم با قافیهی عمومی شعر یکی خواهد بود.
گفتنی است که صنعت سجع نوعها دارد. سجع بیت بالا را مطرف میگویند، چراکه واژهها مسجع (همقافیه) هستند، اما موزون نیستند.
اگر واژههای مسجع، موزون نیز باشند، آن را متوازی میگویند، چنانکه در این بیت خواجه، فرزانه، میخانه و پیمانه همقافیه و هم وزن نیز هستند:
الا،ای پیر فرزانه، مکن منعم ز میخانه *** که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
گاهگاهی، سخنورانی که هنرشان حرف ندارد، مسجع را مردّف نیز میکنند. چنانکه در این بیت «من» ردیف است:
عشق تو سرنوشتِ من، خاک درت بهشتِ من *** مهر رخت سرشتِ من، راحت جان رضای تو
این هم نشانی از کارنامهی شاعرانهی حافظ است که دریای احساساتش لبریز میگردد و اما نشانی از تکلف دیده نمیشود. توجه شود به این بیت که «خوش» ردیف بوده، به لطایف معنی افزوده است:
چو در دست است رودی خوش، بزن مطرب سرودی خوش *** که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سراندازیم
در این بیت، شاعر سجع مطرف: «خرامان» و «گلستان» را به کار برده، از فعل «کن» ردیف ساخته است:
شمشاد خرامان کن، و آهنگ گلستان کن *** تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی
بیتی دیگر که سجع و ردیف را همراه دارد:
چون عمر تبه کردم، چندان که نگه کردم *** در کنج خراباتی افتاده خراب اولی
استفاده از این نوعهای نظم مسجع سخت دشوار است و شاعر را سوی تکلف میکشد، و او به ناچار معنی را قربان شکل میکند. و اما خواجه حافظ که تلاش کرده، و مسلم است، موفق هم گشته تا هر دو رشتهی شعر عالی: هم مضمون عالی، هم شکل عالی را در یک کف نگاه دارد، نمیتوانست در این کار بسیار بپردازد.
و اما وی نوغی دیگر سجع – تشتیر را بیشتر به کار برده است. در این نوع شعر مسجع، سجع تنها در مصراع یکم رعایت میشود، چنانچه:
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار *** کآخر ملال گردی از دست و لب گزیدن
گفته شد، میتوان باز هم تأکید کرد، که خواجه دنبال معنی رفته است و از پی سخنبازی، نه. هر کجا معنی اقتضای لطیفی داشته است، شاعر سجع آورده، خواه در مصراع یکم و خواه در مصراع دوم. نگاه کنید به این دو بیت:
به کجا برم شکایت؟ به که گویم این حکایت؟ *** که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی
عجب از وفای جانان که تفقدی نفرمود *** نه به خامهای سلامی، نه به نامهای پیامی
این نکته جالب است که بیشترین بیتهای مسجع در موضوعهای عشقی و جوانی، در بیان طرب و شادی، وصال و فرح گفته شدهاند. چنانچه:
می بیغش است، بشتاب، وقتی خوش است، دریاب! *** سالی دگر که دارد امید نوبهاری؟
در دیوان اشعار آن بزرگمرد نوعی دیگر از شعر مسجع به نظر میرسد: بخشهای یکم از مصراعها مقفّا هستند و مصراعهای دوم آزاد، که این نوع را عطاءالله محمود حسینی نیشابوری «تجزیه» نامیده بود. خواجه گفته است:
از دست زاهد کردیم توبه *** وز فعل عابد استغفرالله
جانا چه گویم، شرح فراقت *** چشمی و صد نم، جانی و صد آه...
در آثار این شاعر شیرین سخن غزلهایی را میتوان دید که سراپا سجع دارند. چنانچه در این غزل که هم با معنی لطیف، هم با شکل دلنشینش، بسیار مشهور است، بجز از بیت مطلع، سجع چاربهره رعایت شده است:
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند؟ *** بر جای بدکاری، چو من یک دم نکوکاری کند!
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی *** وانگه به یک پیمانه می با من وفاداری کند...
این نکته بس جالب است که حافظ نوعی نسبتاً نادر سجع: متوازن را نیز به کار برده است. چنانچه در این بیت واژههای «جعدش»، «ارزد» و «بودی» هم وزن هستند و همقافیه نه:
آن طره که هر جعدش صد نافهی چین ارزد، *** خوش بودی، اگر بودی بوییش ز خوشخویی
در بیت زیرین که آن را مرصع نیز گفتن ممکن است، هم سجع متوازنِ «بوسی» و «بویی» دلنشین است، هم «لب» با «می«، «گیری» یا «نوشی»، «رخ» با «گل» همسنگ آمدهاند:
مسند به گلستان بر، تا شاهد و ساقی را *** لبگیری و رخ بوسی، مینوشی و گل بویی
شعر مسجع از صنعتهای دشوار ادبی به شمار میآید، در کنار وی صنعت دیگر کمتر به کار میرود. و اما خواجه حافظ که هنرش همه را در حیرت آورده، اینجا نیز موافق بوده است، چنانچه:
خار، ار چه جان بکاهد، گل عذر آن بخواهد *** تلخی باده سهل است در جنب ذوق مستی
و اما پنداشتن که سجع تنها در شعر عشقی کاربرد داشته است، درست نخواهد بود. بیتها، حتی غزلهای کامل دیده میشوند که معنیهای گوناگون زندگی را دربر کردهاند. چنانکه در این بیت:
تا فضل و عقل بینی، بیمعرفت نشینی *** یک نکتهات بگویم: خود را مبین و رستی
و اما یک غزل کامل:
دلبر که جان فرسود از او، کام دلم نگشود از او *** نومید نتوان بود از او، باشد که دلداری کند
گفتم: گره نگشودهام زان طره تا من بودهام *** گفتا: منش فرمودهام تا با تو طراری کند!
پشمینهپوش تندخو از عشق نشنیدست بو *** از مستیاش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند
چون من گدای بینشان مشکل بود یاری چنان *** سلطان کجا عیشی نهان با رند بازاری کند؟!
زان طرهی پرپیچ و خم سهل است اگر بینم ستم، *** از بند و زنجیرش چه غم؟ هر کس که عیاری کند؟!
شد لشکر غم بیعدد، از بخت میخواهم مدد *** تا فخرالدین عبدالصمد، باشد که غمخواری کند
با چشم پرنیرنگ او، حافظ مکن آهنگ او *** کآن طرهی شبرنگ او بسیار طراری کند
بدین ترتیب میتوان گفت، خواجه حافظ که ممتازترین شاعر هنرمند زمان، بلکه زمانها، بوده است، برای به قلم دادن درونمایهی غنایی عشقی، پند و اندرز و... از نوعهای نظم مسجع ماهرانه استفاده برده است.
جداگانه باید گفته شود که در هیچ بیت یا مصراع حافظ، سجع به معنی خلل نرسانده، بلکه موجب وحدت شکل و مضمون، و حسن عالی کلام گردیده است. حافظ کوشیده، و موفق هم گردیده، تا معنی بلندترین با شکلی مناسبترین به قلم آید.
در این نوع صنعت ادبی نیز کسی را از میان سخنوران پارسیگو نمیتوان پیدا کرد که در پهلوی خواجهی شیراز گذاشتن ممکن باشد.
پینوشت
1. این مطلب سال 1350 ش. 1971 م. نوشته شده، از جمله در کتاب فروغ شعر جانپرور (دوشنبه 1984) به چاپ رسیده بود. در ایران مقالهی عالی دانشمند بزرگوار، روانشاد دکتر پرویز ناتل خانلری «نغمهی حروف» به نظر رسید: پرویز ناتل خانلری هفتاد سخن. ج 1. تهران: توس، 1367. ص 169-174.
منبع مقاله:مسلمانیان قبادیانی، رحیم؛ (1383)، پارسی دری، تهران: امیرکبیر، اول.
/م