طاوس بهشتيان
منبع:ماهنامه موعود
بدان كه مولاي ما حضرت صاحبالزمان(ع) زيباترين و خوش صورتترين مردم است؛ زيرا كه شبيهترين مردم به پيغمبر اكرم(ص) ميباشد.مؤلف ارجمند كتاب مكيال المكارم، در بخش چهارم كتاب خود جمال و زيبايي حضرت مهدي(ع) را به عنوان يكي از ويژگيها و خصايص آن حضرت كه مايه لزوم دعا براي ايشان است، برشمرده و مينويسد:
بدان كه مولاي ما حضرت صاحبالزمان(ع) زيباترين و خوش صورتترين مردم است؛ زيرا كه شبيهترين مردم به پيغمبر اكرم(ص) ميباشد.1 از بررسي روايات و مطالعة حكايات نيكبختاني كه توفيق زيارت آن امام را يافتهاند نيز برميآيد كه قامت و رخسار نازنين امامعصر(ع) در كمال زيبايي و اعتدال بوده و جزء جزء سيماي مباركش دلربا و خيرهكننده است:
قيامت كردهاي اي سرو قامت
مؤذن گر ببيند قامتت را
به قد قامت بماند تا قيامت
أَللَّهُمّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ وَ الغُرَّةَ الحَميدَةَ وَاكحَلْ ناظِري بِنَظَرَةٍ مِنّي إلَيْهِ.
خداوندا! آن چهره زيبا و جمال دلآرا را به من بنماي و ديدگان مرا با يك نگاه به او روشن ساز.
آن حضرت، افزون بر همة زيباييهاي ظاهري، جامع همة كمالات روحي و سجاياي اخلاقي نيز هست و همين امر نيز موجب شده كه ايشان از نظر خلق و خو نيز شبيهترين مردم به پيامبر گرامي(ص) باشد.
•سيماي ظاهري
روايات فراواني در توصيف جمال دلآراي آخرين حجت خدا، حضرت مهدي(ع) وارد شده است كه در مجموع ميتوان آنها را به دو بخش تقسيم كرد:دسته اول، رواياتي كه به توصيف كلي سيرت و صورت آن حضرت بسنده كرده و از ايشان به عنوان شبيهترين مردم به رسول خدا(ص) ياد نمودهاند كه از آن جمله ميتوان به روايات زير اشاره كرد:
1. از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده است كه پيامبر گرامي اسلام(ص) فرمودند:
المَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِى، إسْمُهُ إسمي، و كُنْيَتُهُ كُنْيَتى، أشْبَهُ النَّاسِ بيخَلْقاً و خُلْقاً...2.
مهدي از فرزندان من است. اسم او اسم من و كنية او كنية من است. او از نظر خَلق و خُلق، شبيهترين مردم به من است.
2. احمد بن اسحاق بن سعد قمي ميگويد: از امام حسن عسكري(ع) شنيدم كه ميفرمود:
ألْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي لَمْ يُخْرِجْنى مِنَ الدُّنْيا حَتّي أَرانيَ الخَلَفَ مِنْ بَعْدى، أشْبَهَ النّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) خَلْقاً و خُلقاً...3.
سپاس از آن خدايي است كه مرا از دنيا نبرد تا آنكه جانشين مرا به من نشان داد، او از نظر آفرينش و اخلاق شبيهترين مردم به رسول خداست.
با توجه به اين روايات ميتوان همة خصال و صفاتي را كه در قرآن و روايات به پيامبر گرامي اسلام(ص) نسبت داده شده است، به وجود مقدس امام مهدي(ع) نيز نسبت داد.
قرآن كريم در آيات متعددي به توصيف پيامبر خاتم(ص) پرداخته و آن حضرت را به دليل ويژگيهاي برجسته و منحصر به فردش ستوده است كه از آن جمله ميتوان آيات زير را برشمرد:
1. در نخستين آيه خداوند كريم، ويژگي نرمخويي پيامبر اكرم(ص) را يادآور شده و ميفرمايد اگر اينچنين نبودي مردم از پيرامون تو پراكنده ميشدند:
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْكُنْتَ فَظّاً غَليظَ القَلْبِ لانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ...4.
پس با بخشايشي از [سوي] خداوند، با آنان نرمخويي ورزيدي و اگر درشتخويي سنگدل ميبودي، از دورت ميپراكندند... .
2. در آيهاي ديگر، خداوند متعال به دلسوزي، احساس مسئوليت، خيرخواهي و مهر و محبت بيپايان رسول خاتم(ص) نسبت به امتش اشاره كرده، ميفرمايد:
لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتمْ حَريصٌ عَلَيْكُم بِالمُؤْمِنينَ رَئوفٌ رَحيمٌ.5
بيگمان پيامبري از [ميان] خودتان نزد شما آمده است كه هر رنجي ببريد، بر او گران است. بسيار خواستار شماست؛ با مؤمنان، مهرباني بخشاينده است.
3. يكي ديگر از آيات قرآن، رحمت بودن پيامبر اكرم نسبت به همة جهانيان را مورد توجه قرار داده، ميفرمايد:
وَ ما أَرسَلْناكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ.6
و تو را جز رحمتي براي جهانيان، نفرستادهايم.
4. آية ديگري از قرآن در مقام ستايش خلق و خوي بينظير پيامبر اسلام(ص) ميفرمايد:
وَ إنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ7.
و به راستي تو را خويي است سترگ.
با توجه به آنچه گذشت ميتوان گفت: خاتم اوصيا نيز چون خاتم پيامبران مظهر نرمخويي، دلسوزي، خيرخواهي، مهر، محبت، گذشت و خلق و خوي شايسته و سترگ بوده و رحمتي براي همة جهانيان است.
رواياتي كه به توصيف ويژگيهاي سيرت و صورت پيامبر اكرم پرداختهاند نيز فراواناند، كه در اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
در روايتي كه از امام محمد باقر(ع) نقل شده ويژگيهاي ظاهري پيامبر خاتم(ص) چنين توصيف شده است:
رخسار پيامبر خدا سپيد آميخته به سرخي و چشمانش سياه و درشت و ابروانش به هم پيوسته، و كف دست و پايش پر گوشت و درشت بود؛ بدان سان كه گويي طلا بر انگشتانش ريخته باشد. استخوان دو شانهاش بزرگ بود، چون به كسي روي ميكرد به خاطر مهرباني شديدي كه داشت با همه بدن به جانب او توجه مينمود. يك رشته موي از گودي گلو تا نافش روييده بود، انگار كه ميانة صفحة نقرة خالص خطي كشيده شده باشد. گردن و شانههايش بهسان گلابپاش سيمين بود. بيني كشيدهاي داشت كه هنگام آشاميدن آب نزديك بود به آب برسد. هنگام راه رفتن محكم قدم برميداشت كه گويا به سرازيري فرود ميآيد، باري، نه قبل و نه پس از پيغمبر خدا كسي مثل او ديده نشده است.8
دسته دوم، رواياتي كه خصال و سيماي امام مهدي(ع) را به تفصيل بيان كرده و ويژگيهاي آن حضرت را يك به يك برشمردهاند. برخي از رواياتي كه در اين زمينه وارد شده به شرح زير است:
از پيامبر گرامي اسلام(ص) در توصيف آن حضرت روايت شده است كه:
ألمَهديُّ طاوُوسُ أَهْلِ الجَنَّةِ وَجُهُه كَالقَمَرِ الدُّرّي عَلَيهِ جَلابِيبُ النُّورِ.
مهدي طاوس اهل بهشت است. چهرة او مانند ماه درخشنده است. بر [بدن] او جامههايي از نور است.
امام باقر(ع) از پدرش، از جدش روايت ميكند كه امام علي(ع) روزي، در حالي كه بر بالاي منبر بود، فرمود:
9يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدى في آخِرِالزَّمانِ أبْيَضُ اللَّون، مُشْرَبٌ بِالحُمْرَةِ، مَنْدَحُ [مَبْدحُ] البَطْنِ، عَريضُ الفَخْذَينِ، عَظيمُ مَشاشِ المَنْكَبَينِ، بَظَهِرهِ شامَتانِ؛ شامَةٌ عَلي لَونِ جِلْدِهِ و شامَةٌ عَلي شِبْهِ شامَةِ النَّبِّي(ص)... .
از فرزندان من در آخرالزمان مردي ظهور ميكند كه رنگ [صورتش ]سفيد متمايل به سرخي و سينهاش فراخ و رانهايش ستبر و شانههايش قوي است و در پشتش دو خال است، يكي به رنگ پوستش و ديگري مشابه خال پيامبر اكرم(ص).
امام رضا(ع) نيز در بيان صفات و ويژگيهاي امام عصر(ع) ميفرمايد:
إنَّ القائِمَ هُوَ الذَّي إذا خَرَجَ كانَ في سِنِّ الشُّيوُخِ وَ مَنْظَرِ الشباب، قوِيّاً في بَدَنِه حَتّي لَوْ مَدَّ يَدَهُ إلي أعْظَمِ شَجَرَةٍ عَلي وَجْهِ الأرْضِ لَقَلَعَها و لَوْصاحَ بَيْنَ الجِبالِ لَتَدَكْدَكَتْ صُخُوُرها.10
قائم كسي است كه در سن پيرمردان و با چهرة جوانان قيام كند و نيرومند باشد تا بدانجا كه اگر دستش را به بزرگترين درخت روي زمين دراز كند آنرا از جاي بركند و اگر بين كوهها فرياد برآورد صخرههاي آن فروپاشد.
آن حضرت در روايت ديگري، در پاسخ اباصلت هروي كه از ايشان ميپرسد: «نشانههاي قائم شما به هنگام ظهور چيست؟» ميفرمايد:
عَلامَتُهُ أنْ يَكُونَ شَيْخَ السِّنِّ، شابَّ المَنْظَرِ، حَتّي أنَّ النّاظِرَ إِلَيهِ لَيَحْسَبَهُ ابْنَ أرْبَعينَ سَنَةً أوْ دُونَها و إنَّ مِن عَلاماتِه أَنْ لايَهْرَمَ بِمُرُورِ الأَيّامِ وَ الليَّاليَ حَتّي يَأتِيَهُ أجَلُهُ.11
نشانهاش اين است كه در سن پيري است ولي منظرش جوان است به گونهاي كه بيننده ميپندارد چهل ساله و يا كمتر از آن است و نشانة ديگرش آن است كه به گذشت شب و روز پير نشود تا آنكه اَجَلش فرا رسد.
امام صادق(ع) نيز آن حضرت را اين گونه توصيف ميكند:
لَيْسَ بالطَّويل الشّامِخِ وَلا بالقَصيرِ اللّازقِ بَلْ مَرْبُوعُ القامَةِ، مُدَوَّرُ الهامَّةِ، واسِعُ الصَّدْرِ، صَلتُ الجَبينِ، مَقْروُنُ الحاجِبَيْنِ، عَلي خَدِّهِ الأَيَمنِ خال «كأَنَّهُ فُتاتُ المِسْكِ عَلي رَضْراضَةِ العَنَبرِ.12
ميانه بالا، نه بسيار بلند قد و نه بسيار كوتاه قد، صورتي گرد، سينهاي فراخ، پيشاني سفيد، ابرواني به هم پيوسته، خالي به گونة راستش، چون دانة مشك كه بر قطعة عنبر سائيده باشد.
ابراهيم بن مهزيار نيز كه به شرف ملاقات امام مهدي(ع) رسيده است، در بيان خصال آن امام ميگويد:
او جواني نورس و نوراني و سپيد پيشاني بود با ابرواني گشاده و گونهها و بيني كشيده و قامتي بلند و نيكو چون شاخة سرو و گويا پيشانياش ستارهاي درخشان بود و برگونة راستش خالي بود كه مانند مشك و عنبر برصفحهاي نقرهاي ميدرخشيد و بر سرش گيسواني پرپشت و سياه و افشان بود كه روي گوشش را پوشانده بود و سيمايي داشت كه هيچ چشمي برازندهتر و زيباتر و با طمأنينهتر و باحياتر از آن نديده است.13
•خصال روحي
در مورد سجايا و مكارم اخلاقي امام مهدي(ع) نيز روايات متعددي از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده است كه در اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنيم:2ـ1. «ابن حماد» در كتاب خود از يكي از راويان اهل سنت در مورد ويژگيهاي امام مهدي(ع) چنين نقل ميكند:
عَلامَةُ المَهدِيّ أن يَكُوَن شَديداً عَلَي العُمّالِ جواداً بِالمالِ رَحيماً بِالمَساكِين.14
نشانة مهدي اين است كه بر كارگزاران [دولت خويش] سختگير، بسيار بخشنده و با مستمندان مهربان است.
2ـ2. امام صادق(ع) نيز در پاسخ اين پرسش كه امام(ع) چگونه شناخته ميشود، ميفرمايد:
بالسَّكينةِ و الوَقارِ [...] وَ تَعرِفُهُ بِالحَلالِ و الحَرامِ وَ بِحاجةِ النّاسِ إلَيهِ و لايَحْتاجُ إلي أَحَدٍ.15
[امام را] با آرامش و وقار [...] و نيز با حلال و حرام و نيازمندي مردم به او، در صورتي كه او خود به هيچ كس نياز ندارد [ميتوان شناخت].
3. امام رضا(ع) در بيان ويژگي كلي امامان معصوم(ع)، سخنان ارزشمندي دارند، كه براساس آن ميتوان به توصيف امام مهدي(ع) نيز پرداخت، آن حضرت ميفرمايد:
يَكونُ أَوْلي بِالنّاسِ من أَنْفُسِهِمْ، و أَشفَقَ عَلَيْهِمْ مِنْ آبائِهِمْ و أمَّهاتِهِمْ و يَكُونُ أشَدَّ النّاسِ تَواضُعاًللّهِ عزّوجلّ، و يَكوُنُ آخَذَ النّاسِ بِما يَأمرُ بِهِ و أَكَفَّ النّاسِ عَمّا يَنهي عَنُه.16
او به مردم از خودشان سزاتر و از پدران و مادرانشان براي آنها دلسوزتر است. او از همة مردم در برابر خدا متواضعتر، و در عمل به آنچه خود بدان فرمان ميدهد، سختكوشتر، و در دوري گزيدن از آنچه كه خود از آن نهي ميكند، خوددارتر است.
4. آن حضرت در ادامه ميفرمايد:
دَلالَتُهُ في خِصلَتَينِ: فِي العِلمِ وَ استِجابَةِ الدَّعْوَةِ و كُلِّ ما أَخْبَر بِهِ من الحَوادِثِ التَّي تَحْدُثُ قبل كَوْنِها، فَذلِكَ بَعهدٍ مَعهُودٍ إِلَيهِ مِنْ رَسُولِ اللّهِ صَلّي اللّه عليه واله تَوارَثَهُ عَنْ آبائِهِ عَنهُ عَليهِالسَّلامُ.17
او با دو نشانه شناخته ميشود: دانش [بيكران] و استجابت دعا و اينكه او از همه رويدادهايي كه واقع ميشوند، پيش از وقوعشان خبر ميدهد. همه اينها به سبب پيماني است كه از سوي پيامبر خدا با او بسته شده و وي آنرا به وسيله پدران خود از آن حضرت به ارث برده است.
توصيف سيماي ظاهري و خصال روحي حضرت بقية الله الاعظم ـ ارواحنا له الفداء ـ را با بخشي از كتاب منتهيالآمال مرحوم شيخ عباس قمي به پايان ميبريم.
اين محدث بزرگ مفاد روايات مختلفي را كه در توصيف آن حضرت وارد شده، گردآورده و در بيان اوصاف ايشان مينويسد:
همانا روايت شده كه آن حضرت شبيهترين مردم است به رسول خدا(ص)، در خَلق و خُلق، و شمايل او شمايل آن حضرت است. و آن چه جمع شده از روايات در شمايل آن حضرت، آن است كه آن جناب ابيض (سفيد) است كه سرخي به او آميخته و گندمگون است كه عارض شود آن را زردي از بيداري شب و پيشاني نازنينش فراخ و سفيد و تابان است و ابروانش به هم پيوسته و بيني مباركش باريك و دراز كه در وسطش في الجمله انحدابي (برآمدگي) دارد و نيكورو است و نور رخسارش چنان درخشان است كه مستولي شده بر سياهي محاسن شريف و سر مباركش، گوشت روي نازنينش كم است. بر روي راستش خالي است كه پنداري ستارهاي است درخشان، «وَ علي رأسه فرق بين وفرتين كأنّه ألف بين واوين» ميان سرش فرقي گشوده شده مانند الفي كه ميان دو واو نشسته باشد، ميان دندانهايش گشاده است. چشمانش سياه و سرمه گون و در سرش علامتي است، ميان دو كتفش عريض است، و در شكم و ساق مانند جدش اميرالمؤمنين(ع)، است.
و وارد شده:
«اَلمَهديّ طاوُوسُ أَهلِ الجَنَّةِ وَجهُهُ كَالقَمَرِ الدُّرّي عَلَيهِ جَلابِيبُ النُّورِ»؛
يعني حضرت مهدي(ع)، طاووس اهل بهشت است. چهرهاش مانند ماه درخشنده است. بر بدن مباركش جامههايي است از نور.
«عَلَيهِ جُيوبُ النُّورِ تَتَوَقَّدُ بِشُعاعِ ضِياءِ القُدسِ»
؛ بر آن جناب جامههاي قدسيه و خلعتهاي نورانية ربانيه است كه متلاشي به شعاع انوار فيض و فضل حضرت احديت است. و در لطافت و رنگ چون گل بابونه و ارغواني است كه شبنم بر آن نشسته و شدت سرخياش را هوا شكسته و قدش چون شاخهبان درخت بيدمشك يا ساقة ريحان [است]،
«لَيسَ بِالطَّويلِ الشّامِخَ وَ لا بِالقَصيرِ اللّازِقِ»؛
نه دراز بياندازه و نه كوتاه بر زمين چسبيده.
«بَل مَربُوعُ القامَةِ مُدوِر الهامَة»؛
قامتش معتدل و سر مباركش مدور [است]،
«عَلي خَدِّهِ الأَيمَنِ خالٌ كأَنَّهُ فَتاةُ مِسكٍ عَلي رَضراضَهِ عَنبَرٍ»؛
بر روي راستش خالي است كه پنداري ريزه مشكي است كه بر زمين عنبرين ريخته [است].
«لَهُ سِمَتُ مارَأتِ العُيُون أَقصَدَ مِنهُ»؛ هيئت نيك و خوشي دارد كه هيچ چشمي هيئتي به آن اعتدال و تناسب نديده [است ]صلّي اللّه عليه و علي آبائه الطاهرين.18
با اميد به آنكه خداوند متعال از سر لطف و رحمت بيانتهاي خود، ديدار شبيهترين مردم به رسول خدا(ص) را نصيب ما بندگان بيمقدار خويش نيز فرمايد و همة ما را از عطر حضور آن يگانة دوران بهرهمند سازد.
پينوشتها:
1. موسوي اصفهاني، سيدمحمدتقي، مكيال المكارم في فوائد الدعا للقائم(ع)، ترجمة سيد مهدي حائري قزويني، ج 1، ص 132.
2. الصدوق، محمد بن علي بن الحسين، كمال الدين و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، ج 1، باب 25، ص 534 - 535، ح 1
3. همان، ج 2، باب 38، ص 118، ح 7.
4. سوره آل عمران (3)، آيه 159.
5. سوره توبه (9)، آيه 128.
6. سوره انبياء (21)، آيه 107.
7. سوره قلم (68)، آيه 4.
8. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، ج1، ص 443.
9. صدوق، محمدبن علي بن الحسين، همان، ج2، باب 57، ص 560، ح 18.
10. همان، ج 2، باب 35، ص 69، ح 8.
11. همان، باب 57، ص 558، ح 12.
12. اليزدي الحائري، علي، إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب، ج 1، ص 475.
13. الصدوق، همان، ج 2، باب 43، ص 180 - 181، همچنين ر.ك: همان، ص 212 تا 213، حكايت تشرف علي بن ابراهيم مهزيار.
14. مؤسسة المعارف الاسلامية، معجم أحاديث الإمام المهدي(ع)، ج1، ص 242، ح 152.
15. النعماني، محمد بن ابراهيم، الغيبة، باب 13، ص 242، ح 40.
16. اليزدي الحائري، علي، همان، ص 24.
17. همان.
18. قمي، شيخ عباس، منتهي الآمال، ج 2، ص 762.