هشدار هاى نخ نما، دعوت كودكان به دوئل
نويسنده:زهرا قلی زاده سلوط
منبع: روزنامه جوان
منبع: روزنامه جوان
الگوهاى معينى كه براى برقرارى ارتباط با كودكان به كار مى رود تقريبا همواره درست عمل نمى كنند يعنى گاه برعكس هدف و منظور ما نتيجه مى دهند؛ اين الگوها نه تنها ما را در دستيابى به اهداف درازمدتمان يارى نمى كنند ، بلكه غالبا خرابكارى هم در خانه به وجود مى آورند. الگوهاى متناقض در تربيت كودك شامل اين موارد مى شود: تهديدها، رشوه ها، وعده ها، سخنان نيشدار و طعنه آميز، موعظه و سخنرانى درباره دروغ گويى و دزدى و آموزش ادب با بى ادبى و بى احترامى و مواردى از اين قبيل.
اين قبيل هشدارها كه شايد از نظر بزرگسالان معقول باشند نه تنها دردى را دوا نمى كنند، بلكه كار را بدتر هم مى كنند. با اين قبيل هشدارها مى توان اطمينان داشت كه آن عمل مخرب و نفرت انگيز دوباره انجام خواهد شد. هشدار، خودمختارى كودك را به مبارزه دعوت مى كند. اگر كودك نسبت به خودش احترام قايل باشد، بايد دوباره نافرمانى كند تا به خودش و به ديگران نشان دهد كه آدم بزدل و ترسويى نيست.پيمان پنج ساله با وجود هشدارهاى بسيار، پرتاب توپ به سمت پنجره را ادامه داد. سرانجام صبر مادر تمام شد و به او گفت: «اگر اين توپ يكبار ديگر به پنجره بخورد، روزگارت را سياه خواهم كرد،خيالت راحت باشد.» يك دقيقه بعد، صداى شكستن شيشه به مادر گفت كه هشدار او چه تاثيرى داشته است. صحنه اى را كه پس از تهديدها، وعده ها و بدرفتارى پياپى، به وجود آمد، مى توان به آسانى در خيال مجسم كرد. به عكس، حادثه زيرتصويرى است از برخورد موثر با بدرفتارى بدون توسل به تهديدها.پارساى هفت ساله تفنگ بادى اش را به طرف برادر نوزادش گرفت و شليك كرد. مادر گفت: پارسا به برادرت شليك نكن به هدف شليك كن. پارسا بار ديگر به برادرش شليك كرد. مادر تفنگ را از او گرفت و به او گفت: «به آدم ها نبايد شليك كرد.»مادر كارى را انجام داد كه احساس كرد براى مراقبت از نوزادش و در عين حال حمايت از الگوهاى رفتارى قابل قبول بايد انجام دهد. پارسا عواقب اعمالش را بدون اين كه آسيبى به نفسش برسد، آموخت. راه حل هاى ارايه شده مشخص بودند: يا بايد تنها به هدف شليك كرد يا بايد امتياز داشتن تفنگ را از دست داد.در اين حادثه، مادر از به كارگيرى آن راه هاى متداول پرهيز كرد. وى در راهى كه آشكارا به شكست منتهى مى شد، قدم نگذاشت: «بس كن پارسا! كارى بهتر از اين كه به برادرت شليك كنى بلد نيستى؟ نشانه اى بهتر از برادرت گير نياوردى؟ اگر يك بار ديگر اين كار را بكنى، بهت مى فهمانم. فقط يك بار ديگر، آن وقت تفنگت را مى گيرم.» پاسخى كه كودك به اين نوع تذكر مى دهد، تكرار عمل ممنوع شده خواهد بود، مگر اين كه كودك، آدمى رام و سر به زير باشد. لازم به توضيح نيست كه صحنه بعدى چه خواهد بود. هر پدر يا مادرى مى تواند به راحتى آن را بازسازى كند.
«اگر رختخوابت را دوباره خيس نكنى، آن وقت من هم در عيد يك دوچرخه برايت خواهم خريد.»
«اگر اين شعر را ياد بگيرى، آن وقت تو را به سفر خواهم برد.»
اين طرز برخورد «اگر - آن وقت» ممكن است كودك را گاهى براى رسيدن به اهداف فورى و كوتاه مدت تحريك كند. اما به ندرت اتفاق مى افتد كه اين نوع برخورد كودك را به سوى كوشش هاى پيگير و طولانى مدت سوق دهد. گفتار ما به او مى فهماند كه ما به توانايى او براى تغيير يافتن و بهتر شدن ترديد داريم. «اگر تو اين شعر را ياد بگيرى»، يعنى اين كه «ما يقين نداريم كه تو بتوانى»، «اگر تو ديگر رختخوابت را خيس نكنى»، يعنى اين كه «ما گمان نمى كنيم كه تو بتوانى بسترت را خيس نكنى.»
پاداش هايى هم كه به عنوان رشوه به كودك داده مى شوند، از لحاظ اخلاقى ايراد دارند.
حالا از پسر بچه اى صحبت مى كنيم كه مى گفت: «من اين فكر را در سر مادرم نگه مى دارم كه بد خواهم بود و از اين طريق چيزى را كه مى خواهم گير مى آورم. البته بعضى وقت ها هم ناچارم راستى راستى بد باشم تا يك وقت مادر فكر نكند كه بى خود و بى جهت به من باج مى دهد.»
اين نوع استدلال ممكن است به زودى به داد و ستد و رشوه گيرى منجر شود و از كودك يك معامله گر بسازد. معامله گرى كه در ازاى كارهاى «مثبت» و رفتارهاى «خوب» خود تقاضاى پاداش و اضافه حقوق دارد، يا در واقع رشوه مى خواهد. برخى از پدر و مادرها در برابر كودكانشان چنان مقيد شده اند كه جرات ندارند دست خالى به خانه بيايند. بچه هاى اين قبيل والدين به جاى اين كه هنگام ورود پدر و مادرشان، با يك «سلام» گرم صميمانه به استقبالشان بروند، پشت سر هم داد مى زنند كه «براى من چيزى خريدى؟ خريدى؟ خريدى؟»
تهديد ها نوعى دعوت به بدرفتارى
وقتى كودكان را تهديد مى كنيم، در واقع آنان را دعوت مى كنيم كه عمل ممنوع شده را مجددا انجام دهند. وقتى به كودك مى گوييم: «اگر تو يكبار ديگر آن را انجام بدهى ...» او واژه هاى «اگر تو» را نمى شنود. او فقط اين قسمت از حرف ما را مى شنود كه «يكبار ديگر آن كار را انجام بده» بعضى وقت ها، كودك اين گفته را اينگونه تفسير مى كند: «مادر انتظار دارد كه من يكبار ديگر اين كار را انجام بدهم، وگرنه نااميد خواهد شد.»اين قبيل هشدارها كه شايد از نظر بزرگسالان معقول باشند نه تنها دردى را دوا نمى كنند، بلكه كار را بدتر هم مى كنند. با اين قبيل هشدارها مى توان اطمينان داشت كه آن عمل مخرب و نفرت انگيز دوباره انجام خواهد شد. هشدار، خودمختارى كودك را به مبارزه دعوت مى كند. اگر كودك نسبت به خودش احترام قايل باشد، بايد دوباره نافرمانى كند تا به خودش و به ديگران نشان دهد كه آدم بزدل و ترسويى نيست.پيمان پنج ساله با وجود هشدارهاى بسيار، پرتاب توپ به سمت پنجره را ادامه داد. سرانجام صبر مادر تمام شد و به او گفت: «اگر اين توپ يكبار ديگر به پنجره بخورد، روزگارت را سياه خواهم كرد،خيالت راحت باشد.» يك دقيقه بعد، صداى شكستن شيشه به مادر گفت كه هشدار او چه تاثيرى داشته است. صحنه اى را كه پس از تهديدها، وعده ها و بدرفتارى پياپى، به وجود آمد، مى توان به آسانى در خيال مجسم كرد. به عكس، حادثه زيرتصويرى است از برخورد موثر با بدرفتارى بدون توسل به تهديدها.پارساى هفت ساله تفنگ بادى اش را به طرف برادر نوزادش گرفت و شليك كرد. مادر گفت: پارسا به برادرت شليك نكن به هدف شليك كن. پارسا بار ديگر به برادرش شليك كرد. مادر تفنگ را از او گرفت و به او گفت: «به آدم ها نبايد شليك كرد.»مادر كارى را انجام داد كه احساس كرد براى مراقبت از نوزادش و در عين حال حمايت از الگوهاى رفتارى قابل قبول بايد انجام دهد. پارسا عواقب اعمالش را بدون اين كه آسيبى به نفسش برسد، آموخت. راه حل هاى ارايه شده مشخص بودند: يا بايد تنها به هدف شليك كرد يا بايد امتياز داشتن تفنگ را از دست داد.در اين حادثه، مادر از به كارگيرى آن راه هاى متداول پرهيز كرد. وى در راهى كه آشكارا به شكست منتهى مى شد، قدم نگذاشت: «بس كن پارسا! كارى بهتر از اين كه به برادرت شليك كنى بلد نيستى؟ نشانه اى بهتر از برادرت گير نياوردى؟ اگر يك بار ديگر اين كار را بكنى، بهت مى فهمانم. فقط يك بار ديگر، آن وقت تفنگت را مى گيرم.» پاسخى كه كودك به اين نوع تذكر مى دهد، تكرار عمل ممنوع شده خواهد بود، مگر اين كه كودك، آدمى رام و سر به زير باشد. لازم به توضيح نيست كه صحنه بعدى چه خواهد بود. هر پدر يا مادرى مى تواند به راحتى آن را بازسازى كند.
رشوه گرفتن، فرمول اگر ـ آن وقت
اگر ـ آن وقت نوعى از برخورد است كه در آن، به طور آشكار به كودك گفته مى شود كه اگر كارى را انجام دهد يا ندهد، آن وقت به او پاداش خواهند داد. اين نوع برخورد نيز همچون برخورد قبلى متناقض است: «اگر با برادر كوچكت خوب باشى، آن وقت تو را به سينما خواهم برد.»«اگر رختخوابت را دوباره خيس نكنى، آن وقت من هم در عيد يك دوچرخه برايت خواهم خريد.»
«اگر اين شعر را ياد بگيرى، آن وقت تو را به سفر خواهم برد.»
اين طرز برخورد «اگر - آن وقت» ممكن است كودك را گاهى براى رسيدن به اهداف فورى و كوتاه مدت تحريك كند. اما به ندرت اتفاق مى افتد كه اين نوع برخورد كودك را به سوى كوشش هاى پيگير و طولانى مدت سوق دهد. گفتار ما به او مى فهماند كه ما به توانايى او براى تغيير يافتن و بهتر شدن ترديد داريم. «اگر تو اين شعر را ياد بگيرى»، يعنى اين كه «ما يقين نداريم كه تو بتوانى»، «اگر تو ديگر رختخوابت را خيس نكنى»، يعنى اين كه «ما گمان نمى كنيم كه تو بتوانى بسترت را خيس نكنى.»
پاداش هايى هم كه به عنوان رشوه به كودك داده مى شوند، از لحاظ اخلاقى ايراد دارند.
حالا از پسر بچه اى صحبت مى كنيم كه مى گفت: «من اين فكر را در سر مادرم نگه مى دارم كه بد خواهم بود و از اين طريق چيزى را كه مى خواهم گير مى آورم. البته بعضى وقت ها هم ناچارم راستى راستى بد باشم تا يك وقت مادر فكر نكند كه بى خود و بى جهت به من باج مى دهد.»
اين نوع استدلال ممكن است به زودى به داد و ستد و رشوه گيرى منجر شود و از كودك يك معامله گر بسازد. معامله گرى كه در ازاى كارهاى «مثبت» و رفتارهاى «خوب» خود تقاضاى پاداش و اضافه حقوق دارد، يا در واقع رشوه مى خواهد. برخى از پدر و مادرها در برابر كودكانشان چنان مقيد شده اند كه جرات ندارند دست خالى به خانه بيايند. بچه هاى اين قبيل والدين به جاى اين كه هنگام ورود پدر و مادرشان، با يك «سلام» گرم صميمانه به استقبالشان بروند، پشت سر هم داد مى زنند كه «براى من چيزى خريدى؟ خريدى؟ خريدى؟»