شاگردى كه هميشه خجالت مى كشيد
منبع:روزنامه جوان
آيا تاكنون براى شما پيش آمده است كه در كلاس درس بين دانش آموزان كودكى باشد كه احساس كنيد خود را پشت دانش آموز ديگرى پنهان كرده و يا عمدا زير ميز رفته و به طريقى خود را مشغول مى كند و يا هنگام درس پرسيدن رنگش پريده و دچار لكنت زبان و ترس و استرس مى شود و با انجام حركات اضافى مانند جابه جا كردن خود و بازى با ناخن ها و غيره مى خواهد جواب پرسش را بدهد و يا با بيان اين جمله كه خانم يادم رفته از پاسخ دادن خوددارى كند.
اين عارضه در رفتار بعضى از دانش آموزان ديده مى شود و ريشه آن به دوران كودكى باز مى گردد. وقتى شخصيت بچه در حال شكل گيرى است اين اختلال روانى خفيف، خود را به صورت تپش قلب، گرفتگى صدا و سرخ شدن گونه ها نشان مى دهد. چنين دانش آموزى حين جواب دادن احساس مى كند كه بقيه دانش آموزان او را مورد ارزيابى قرار مى دهند. اين مساله سبب ترس و لكنت زبان و طپش قلب و اضطراب او مى شود به همين دليل اينگونه دانش آموزان سعى مى كنند از جواب دادن به سوال يا درس در جمع خوددارى كنند و يا كم حرف باشند و هر طور شده خود را از چشم آموزگار دور نگه دارند.
نمونه دانش آموزان مضطرب و پر استرس درطول سال هاى خدمتم بارها و بارها اتفاق افتاده. براى مثال به خاطر دارم مريم دانش آموزى كم حرف، گوشه گير و مضطرب بود. هنگام پاسخ دادن به درس ترجيح مى داد ساكت باشد و با سر جواب سخنانم را مى داد. اگر چه در آزمون كتبى هميشه بهترين نمره ها را مى گرفت اما موقع سوال و جواب شفاهى قرمز مى شد، دايم دست هايش را به هم مى ماليد و در نهايت بدون پاسخ به سمت نيمكت خود برمى گشت.
كارمن با مريم با دعوت از خانواده اش آغاز شد. ابتدا از آنها خواستم تا در برنامه ريزى هاى روزمره و عهده دارى مسووليت، نقشى براى او قائل شوند و او را مانند ساير بچه ها درانجام امور مورد مشورت قرار دهند. سپس با تقسيم كار، مسووليت يكى از گروه هاى درسى دانش آموزان را به او دادم و طى جلسات خصوصى تر براى سرگروه ها و توضيح روش كار با او به گفت وگو نشستم و در طى يك هفته از آنها نسبت به پيشرفت كار گروه، گزارش مى خواستم. مشاركت گروهى را از دادن مسووليت هاى كوچكى چون گچ آوردن از دفتر مدرسه گرفته تا كمك در جداسازى برگه هاى امتحانى دانش آموزان و... شروع كردم. كم كم در جلساتى با حضور تعداد كمى از دانش آموزان مثلا سرگروه هاى درسى به سوال و جواب پيرامون درس پرداختم و او را براى پاسخگويى به محيطى بزرگ تر آماده كردم.
خوشبختانه اين روش ها جواب داد و ترس و اضطراب و استرس از او دور شد. اما اين روش كافى نبود چون او تنها توانسته بود خود را با محيط كوچك و درون كلاس همراه كند. به همين دليل با كمك دبيران تربيتى مدرسه او را براى انجام فعاليت هاى بزرگ ترى چون شركت در نمايشگاه، قرائت قرآن در جلسات و... آماده تر كردم به نحوى كه او ديگر استرسى از اين بابت نداشت. همچنين در كنار اين برنامه ها،تشويق اطرافيان در جلب اعتماد به نفس او بسيار موثر بود.
اكنون سال ها از اين ماجرا مى گذرد. مريم مادرى دلسوز است كه با دسته گلى بزرگ به ديدنم آمده با نگرانى از من مى خواهد تا دخترش، مارال را همراه باشم. آخر او نيز مانند مادر مضطرب است و از ورود به جلسات جمعى مى ترسد و بدون آنكه خود بخواهد دچار لكنت زبان مى شود.
اين عارضه در رفتار بعضى از دانش آموزان ديده مى شود و ريشه آن به دوران كودكى باز مى گردد. وقتى شخصيت بچه در حال شكل گيرى است اين اختلال روانى خفيف، خود را به صورت تپش قلب، گرفتگى صدا و سرخ شدن گونه ها نشان مى دهد. چنين دانش آموزى حين جواب دادن احساس مى كند كه بقيه دانش آموزان او را مورد ارزيابى قرار مى دهند. اين مساله سبب ترس و لكنت زبان و طپش قلب و اضطراب او مى شود به همين دليل اينگونه دانش آموزان سعى مى كنند از جواب دادن به سوال يا درس در جمع خوددارى كنند و يا كم حرف باشند و هر طور شده خود را از چشم آموزگار دور نگه دارند.
نمونه دانش آموزان مضطرب و پر استرس درطول سال هاى خدمتم بارها و بارها اتفاق افتاده. براى مثال به خاطر دارم مريم دانش آموزى كم حرف، گوشه گير و مضطرب بود. هنگام پاسخ دادن به درس ترجيح مى داد ساكت باشد و با سر جواب سخنانم را مى داد. اگر چه در آزمون كتبى هميشه بهترين نمره ها را مى گرفت اما موقع سوال و جواب شفاهى قرمز مى شد، دايم دست هايش را به هم مى ماليد و در نهايت بدون پاسخ به سمت نيمكت خود برمى گشت.
كارمن با مريم با دعوت از خانواده اش آغاز شد. ابتدا از آنها خواستم تا در برنامه ريزى هاى روزمره و عهده دارى مسووليت، نقشى براى او قائل شوند و او را مانند ساير بچه ها درانجام امور مورد مشورت قرار دهند. سپس با تقسيم كار، مسووليت يكى از گروه هاى درسى دانش آموزان را به او دادم و طى جلسات خصوصى تر براى سرگروه ها و توضيح روش كار با او به گفت وگو نشستم و در طى يك هفته از آنها نسبت به پيشرفت كار گروه، گزارش مى خواستم. مشاركت گروهى را از دادن مسووليت هاى كوچكى چون گچ آوردن از دفتر مدرسه گرفته تا كمك در جداسازى برگه هاى امتحانى دانش آموزان و... شروع كردم. كم كم در جلساتى با حضور تعداد كمى از دانش آموزان مثلا سرگروه هاى درسى به سوال و جواب پيرامون درس پرداختم و او را براى پاسخگويى به محيطى بزرگ تر آماده كردم.
خوشبختانه اين روش ها جواب داد و ترس و اضطراب و استرس از او دور شد. اما اين روش كافى نبود چون او تنها توانسته بود خود را با محيط كوچك و درون كلاس همراه كند. به همين دليل با كمك دبيران تربيتى مدرسه او را براى انجام فعاليت هاى بزرگ ترى چون شركت در نمايشگاه، قرائت قرآن در جلسات و... آماده تر كردم به نحوى كه او ديگر استرسى از اين بابت نداشت. همچنين در كنار اين برنامه ها،تشويق اطرافيان در جلب اعتماد به نفس او بسيار موثر بود.
اكنون سال ها از اين ماجرا مى گذرد. مريم مادرى دلسوز است كه با دسته گلى بزرگ به ديدنم آمده با نگرانى از من مى خواهد تا دخترش، مارال را همراه باشم. آخر او نيز مانند مادر مضطرب است و از ورود به جلسات جمعى مى ترسد و بدون آنكه خود بخواهد دچار لكنت زبان مى شود.