کوچه ، فرصت پنهان تربيت

در ماههاي ابتداي تولد به مدد فعاليت هاي حسي - حرکتي در بستر يا آغوش والدين اولين کشفياتش را نسبت به بدن و فضاي نزديک به خود انجام مي دهد تا زماني که راه رفتن امکانات و فضاي حرکتي وسيع تري در اختيار او...
پنجشنبه، 23 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کوچه ، فرصت پنهان تربيت
کوچه ، فرصت پنهان تربيت
کوچه ، فرصت پنهان تربيت
نويسنده:ليلا ربيعي
منبع: روزنامه جام جم
در ماههاي ابتداي تولد به مدد فعاليت هاي حسي - حرکتي در بستر يا آغوش والدين اولين کشفياتش را نسبت به بدن و فضاي نزديک به خود انجام مي دهد تا زماني که راه رفتن امکانات و فضاي حرکتي وسيع تري در اختيار او مي گذارد و دست زدن و کاويدن اشيا تکيه گاه عمده تربيت عقلي او مي شود.
همزمان با اين مرحله ، رشد اجتماعي کودک وضوح بيشتري مي يابد و محيط خارج از خانه براي کودک کم کم معنا پيدا مي کند. تا 6 سالگي ممکن است به دليل شرايط مختلف خانوادگي کودکان به صورتهاي متفاوت محيط خارج از خانه را تجربه کنند و تصورات مختلفي درباره فضاي بيرون از خانه در ذهن خود ترسيم کنند. کوچه براي کودکي که در آپارتمان زندگي خود را شروع کرده ، شايد چيزي فراتر از راهرو يا آسانسور ساختمان نباشد و مسلما تصوير ذهني او از کوچه با کودکي که در منزلي حياطدار زندگي مي کند تفاوت هاي عمده اي دارد. هرچند تاثير کوچه در اين سنين در تربيت کودک چندان محسوس نيست ، ولي بعد از 6 سالگي و همزمان با ورود کودک به مدرسه کوچه واقعا وجود دارد، مخصوصا کوچه اي که مسير خانه را به مدرسه وصل مي کند.
ميل به کار و فعاليت اجتماعي ، در کودکان دبستاني فزوني مي گيرد. خودمداري مراحل قبلي رشد کم کم جاي خود را به فعاليت هاي جمعي مي دهد. گروههاي شاگردان شکل مي گيرد و در کنار حيات اجتماعي رسمي کودکان در کلاس درس ، شاهد نوع ديگري از فعاليت اجتماعي از سوي آنها هستيم که صحنه آن نه در کلاس درس که در حياط مدرسه مخصوصا کوچه است.
خانه و مدرسه به علت نقشي که در تربيت ، آموزش و هنجارسازي ايفا مي کند؛ حتي در روشهاي نوين تربيت با وجود تاکيد زيادي که بر آزادي و حق انتخاب کودک قائل است ؛ همواره براي کودکان نوعي عامل کنترل محسوب مي شوند و کودک ناخودآگاه در چنين فضايي دست به سانسور و پنهان کردن بسياري از رفتارهاي خود مي زند که البته مي تواند نمودي از مرحله رشد اخلاق قانوني کودک در اين سنين هم باشد ولي به هر حال رفتار واقعي کودکان را در حياط مدرسه و کوچه به علت ساختار بازتر و حتي هنجارشکن آن مي توان بهتر مشاهده کرد. کودک آرام و خجالتي پشت ميز کلاس درس با خروج از مدرسه رفتارهاي پرخاشگرانه خود را با کشيدن مقنعه دوستانش يا مسخره کردن و پچ پچ هاي درگوشي نشان مي دهد. انرژي و هيجانات سرکوب شده در ساعات حضور در مدرسه با صداها و فريادهاي عجيب و غريب پشت سر عابران تخليه مي شود.
پس از تعطيلي مدرسه ساعتها وقت شاگردان در پياده روها و معابر براي تماشاي شيرين کاري ها و به رخ کشيدن توانايي هاي خاص خود به همسالانشان سپري مي شود. اين قبيل رفتارها در عين اين که نمودي است از محيطهاي تربيتي و ضعفها و نقايص آنها تاکيدي است بر نقش کوچه در عينيت بخشيدن به ارزشها و هنجارهايي که به طور ضمني در حين کنش تربيتي ارائه شده است. کوچه علاوه بر اين که محل مناسبي است براي تماشاي نتايج فرآيند آموزشي و پرورشي که درون خانه و مدرسه گذشته است ، خود مکاني است براي تعليم! کوچه ميدان عمل است.بکوچه کودک را وادار مي کند براي شناخت و سازگاري با آن کوشش به خرج دهد و اين آزادي رغبتي دروني براي آموختن در او ايجاد مي کند.
کوچه مي تواند خدمات بزرگي به تعليم و تربيت ارائه کند، به شرط اين که از اين فرصت غافل نمانيم و در ضمن احتياطهاي لازم براي جلوگيري از خطرات و پيشامدهايي که در آن وجود دارد را نيز به عمل آوريم. رفتار در کوچه موضوعي است که بايد در فصول تربيتي خانواده و مدرسه جاي واقعي خود را بيابد. اين کار شايد به اندازه آموختن رياضيات يا ادبيات مهم ، دشوار و حتي ضروري باشد. يادگيري رفتار در کوچه در دوره دبستان پايه گذاري مي شود. کوچه براي کودک منظره اي متنوع و متغير است. تماشاي مغازه هاي مختلف ، عابران و صحنه هاي مختلفي که در روزهاي مختلف و در طول ايام سال در مسير رفت و آمد کودکان قرار دارد، علاوه بر اين که بسيار آموزنده مي تواند باشد، بسيار نشاطانگيز و جذاب است.
شايد همگي بتوانيم اعتراف کنيم که زنده ترين خاطرات دوران کودکي مان خاطراتي است که در مسير خانه و مدرسه به وقوع پيوسته است. ميل به زندگي گروهي و فعاليت هاي مشترک کودکان را به تشکيل گروههاي همکلاسي مي کشاند؛ هرچند اين گروهها در سنين دبستان معمولا متشکل از 2 تا 3 نفر است و تفاوت هاي عمده اي با گروه همسالان در سنين نوجواني دارد ولي اين شکل فعاليت جمعي زمينه هاي تربيت اخلاقي در اين سنين را بخوبي فراهم مي کند. کودکان در اين اجتماعات کوچک خود به وضع قواعد و هنجارهاي اقدام مي کنند که نه بر پايه اطلاعات و فرمانبرداري از شخص بخصوص که تنها به علت اعتبار و درستي آن ضوابط خود را ملزم به پيروي از آنها مي دانند و عدول از آنها را مستوجب سرزنش و نکوهش.
اين فرصتي است که مي توان از آن بهره گرفت و قواعد رفتاري و ارزشهايي را که کودک شروع به دريافتن معني و نتيجه آن مي کند به او پيشنهاد ارائه دهيم و او را به قبول آن واداريم. کودک در حين بازي و فعاليت هاي جمعي خود به ساخت قوانيني مي پردازد که براي همه کودکان محترم است و از اين طريق ارزشهاي ارائه شده از سوي اوليا و معلمين خود را دروني مي کند. از ساعات بازي و ورزش که بگذريم در کلاس درس عملا از اين نوع زندگي اجتماعي کودکان اثري نمي بينيم و فعاليت هاي جمعي و گروهي که در مدارس و کلاس درس شاهد هستيم چيزي جز کنار هم چيدن همان فعاليت هاي فردي تک تک بچه ها نيست که نمايشگر اصول حاکم بر مدارس قديمي و رابطه اجتماعي که تنها عمل معلم نسبت به شاگرد است مي باشد. در اين نوع روابط همواره نوعي اجبار و تحميل وجود دارد که چون هم در خانه و هم در مدرسه معلم و اوليا در نظر کودکان در حکم همه چيز هستند و از اقتدار عقلي و اخلاقي برخوردارند کودک خود را ملزم به اطاعت از آنها مي داند و رابطه اي اجتماعي ايجاد مي شود که جامعه شناسان آن را اجبار اجتماعي مي نامند نه رابطه اي که بايد براساس همکاري شاگرد و معلم يا کودک و خانواده به وجود آيد.
در روشهاي نو آموزش و پرورش و مدارس فعال با وجود رفع بسياري از اين معايب ناچار به پذيرش نوعي اجبار از سوي بزرگسالان بر کودکان هستيم که البته داراي نتايج بسيار مهم و مفيدي است که با گرايش هاي بسيار عميق روحيه کودک مطابقت دارد. در اين مدارس 2 نوع فرآيند که به دقت از يکديگر متمايز شده اند وجود دارد و آن اجبار اوليا و همکاري کودکان است که مي تواند مکمل يکديگر باشد. کودک براي بزرگسالان چه معلم و چه والدين خود احساسي مرکب از بيم و محبت دارد که از نظر پياژه احترام ناميده مي شود و فرآيند اجتماعي شدن و يادگيري ارزشها و هنجارهاي ارائه شده از سوي بزرگسالان را در کودکان ميسر مي کند.
شاهد هستيم آنچه به عنوان ايجاد فضايي آزاد که کودک بتواند به دور از کنترل ، نظارت و امر و نهي بزرگسالان دست به عمل بزند و مفاهيم و ارزشهايي که بيشتر با آموزش ها و توصيه هاي آنان براي کودک صورت انتزاعي دارد را عينيت ببخشد، نه در فضاي خانه و مدرسه که در حياط مدرسه و کوچه امکان پذير است به شرط آن که با حمايت ها و دخالت هاي بيش از حد اوليا فرصت تجربه در کوچه از کودکان گرفته نشود. تماشاي کودکي که پس از اتمام 9 ماه تحصيلي هراسان و گريان نگران عدم حضور مادر خود در جلوي در مدرسه است يا کودکي که گيج و سرگردان مسير پر از وسوسه و غيرقابل کنترل مدرسه تا خانه را مي پيمايد نشاني است از ناديده گرفتن اين بستر مهم آموزشي و تربيتي که مي تواند تبديل به فضايي سرشار از پتانسيل هاي مفيد يادگيري گردد يا فضايي رعب آور و ناشناخته که بايد از آن دوري و پرهيز کرد.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط