ظريف ترين پل زندگي

نوجواني را پلي مي دانند براي گذر از کودکي به جواني. در اين مرحله از زندگي کودک آرام آرام از دوران بچگي خود فاصله مي گيرد و در انتها به روزگار پرشور جواني قدم مي گذارد. به عبارتي نوجواني دوران بلوغ است ؛ بلوغ در جنبه هاي مختلف جسمي ، عاطفي و اجتماعي. اين دوران از ويژگي هاي خاصي برخوردار است که آشنايي با آن مي تواند بويژه براي والديني که فرزندي در اين سنين و مربيان و معلماني که با دانش آموزاني در اين طيف سني سروکار دارند، مفيد باشد، اما شما هم ، حتي اگر با نوجوانان ارتباطي نداريد، بد نيست مطلب زير را مطالعه کنيد.
پنجشنبه، 23 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ظريف ترين پل زندگي
ظريف ترين پل زندگي
ظريف ترين پل زندگي
نويسنده:سعيده کافي
منبع:روزنامه جام جم
نوجواني را پلي مي دانند براي گذر از کودکي به جواني. در اين مرحله از زندگي کودک آرام آرام از دوران بچگي خود فاصله مي گيرد و در انتها به روزگار پرشور جواني قدم مي گذارد. به عبارتي نوجواني دوران بلوغ است ؛ بلوغ در جنبه هاي مختلف جسمي ، عاطفي و اجتماعي. اين دوران از ويژگي هاي خاصي برخوردار است که آشنايي با آن مي تواند بويژه براي والديني که فرزندي در اين سنين و مربيان و معلماني که با دانش آموزاني در اين طيف سني سروکار دارند، مفيد باشد، اما شما هم ، حتي اگر با نوجوانان ارتباطي نداريد، بد نيست مطلب زير را مطالعه کنيد. مرور آنچه بر شما گذشته و مقايسه آن با بايدها و نبايدهاي کارشناسان خالي از فايده نخواهد بود. بلوغ مرحله اي از رشد و شامل تغييرات کمي و کيفي است. در اين مرحله از زندگي ظاهر کودک دستخوش تغييراتي مي شود. بعضي از اين تغييرات بسيار بارز و مشخص است ؛ ولي بعضي ديگر که مربوط به غدد داخلي بدن مي شوند، چندان به چشم نمي آيند. با اين وجود، مي توان تظاهرات آنها را در بعضي از رفتارهاي کودک مشاهده کرد. از لحاظ کيفي نيز کودک وارد مرحله جديدي مي شود و هويت جديدي پيدا مي کند.
کارشناسان بلوغ را به سه بخش بلوغ جنسي ، عاطفي و اجتماعي تقسيم مي کنند. در مورد اول کودک به طور طبيعي و با ايجاد تغييرات فيزيولوژيک و جسماني اين مرحله را پشت سر گذاشته و دير يا زود به بلوغ جنسي مي رسد، اما براي رسيدن به بلوغ عاطفي و اجتماعي نياز به تمهيدات و تعليماتي است که خانواده و اجتماع آنها را در اختيار کودک قرار مي دهند.

من خوشبختم

کسي که به بلوغ عاطفي مي رسد، از دنيا و از همه چيز لذت مي برد. بدون اين که اين لذت و رضايت موکول به کس ديگر يا چيز ديگري باشد؛ او حتي اگر تنهاي تنها باشد، باز هم احساس خوشبختي مي کند، اما اگر به اين بلوغ نرسيده باشد، هميشه حالت وابستگي دارد. بايد هميشه کسي باشد که او را در پناه خودش بگيرد. دکتر تبريزي ، عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي ، در اين باره مي گويد: در کودکي رفاه ، آسايش ، لذت و امنيت ما وابسته به مادر بود، حالا که بزرگ شده ايم همان احساس وابستگي و نياز مي ماند و فکر مي کنيم حتماکسي بايد باشد تا بر او تکيه کنيم. اينجاست که مي گوييم به بلوغ نرسيده ايم ، اما اگر فرد به حالي برسد که بگويد من به تنهايي مي توانم احساس خوشبختي کامل کنم ؛ حال اگر کس ديگري در کنارم بود، براي مثال همسر خوبي داشتم ، سعادت و خوشبختي من مضاعف مي شود؛ اما اگر نبود باز هم مي توانم احساس خوشبختي کنم ، اينجا مي گوييم به بلوغ عاطفي رسيده ايم.
براي اين که کودک ما بتواند اين مرحله را بخوبي پشت سر بگذارد، لازم است در جاي خود از محبت کافي و به شکل صحيح و به مقتضاي سن بهره ببرد.کودک تا سن 3يا 4سالگي محبت را از طريق لمس کردن دريافت مي کند. اگر در اين سنين به اندازه کافي لمس نشده باشد، در دوره بلوغ و بعد از آن يا از لمس ديگران اذيت مي شود و يا نياز شديدي به اين کار دارد. در سنين بلوغ نوجوان نياز دارد به او توجه شود، حرفهايش را گوش کنند، به او بها دهند، برايش ارزش قائل باشند و به او مسووليت بدهند. نوجوان اين برخوردها را به عنوان عاطفه و محبت دريافت مي کند و آرام آرام به بلوغ عاطفي مي رسد.

از کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود

مهمترين مشخصه دوران بلوغ هويت يابي است. کودک دلش مي خواهد بفهمد کيست ، چيست ، چرا به دنيا آمده ، مي خواهد چکار کند، و نقش او در اين عالم هستي چيست؟ جوابي که براي اين سوالات پيدا مي کند هويت ، جهان بيني و ايدئولوژي او را تشکيل مي دهد. کودک پاسخ اين سوالها را از راه تعليم و تربيت و بويژه در خانواده به دست مي آورد. اگر خانواده طوري رفتار کند که پدر، مادر يا يکي ديگر از اعضاي خانواده براي کودک الگو شود، تحت تاثير او جهان را مي بيند، اما اگر خانواده نتواند رابطه مثبتي با کودک و نوجوان برقرار سازد، او عصيانش را از طريق مخالفت کردن با ايدئولوژي ، تفکر و جهان بيني کل خانواده نشان مي دهد. اينجاست که مي بينيم اگر خانواده به اخلاقيات اهميت مي دهد، او دوست دارد غير اخلاقي باشد و اگر مذهبي است ، نوجوان دوست دارد غيرمذهبي باشد. ما با ديدن اين نمونه ها گاه تعجب مي کنيم ؛ اما واقعيت اين است که يکي از عوامل اين دوگانگي ها عدم تعامل مناسب بين والدين و فرزندان است. کودک تحت فشار و ناراضي است و بنابراين جهان بيني آنها را رد مي کند و سعي مي کند مخالفت کند. بنابراين کسب هويت بيشتر از طريق نوع ارتباطي که کودک با ديگران و بخصوص اعضاي خانواده دارد، ايجاد مي شود.

به من بياموزيد چگونه زندگي کنم

انسان موجودي اجتماعي است. کودک از همان سنين کودکي تمايل دارد با همسالان خود بازي کند و در صورت امکان اين کار را انجام مي دهد. پس از آن وارد مدرسه مي شود و به نوعي ديگر با محيط اطراف و با يک گروه اجتماعي رابطه برقرار مي کند. به همين ترتيب ، وقتي وارد جامعه مي شود، بايد بتواند با همنوعان خود بخوبي تعامل داشته باشد. نحوه اين تعامل به بلوغ اجتماعي فرد بستگي دارد. کودک در دوران بلوغ مي آموزد در هر اوضاع و احوالي چگونه واکنش نشان دهد، چگونه گليم خود را از ميان حوادث اجتماعي و افرادي که پيرامون او را گرفته اند، بيرون بکشد، ياد مي گيرد آنقدر ساده دل نباشد که هرکسي او را فريب دهد و آنقدر بدبين نباشد که از معاشرت و دوستي با ديگران محروم شود. وقتي به چنين شناختي رسيد و توانست بدون اين که ضرر کند به تبادلات اجتماعي خود نظم دهد، به بلوغ اجتماعي رسيده است. ايجاد اين نوع شناخت راههاي مختلف دارد و بهترين آنها کسب تجربه است. والدين و مربيان مدرسه بايد دانش آموزان را در معرض تعاملات قرار دهند. اردوهاي مسافرتي بهترين تجربه براي دانش آموزان در اين زمينه است. در اين مسافرت ها قطعا تضادهايي بين نوجوانان پيش مي آيد؛ و در آنجا خود دانش آموز بايد تصميم بگيرد چگونه واکنش نشان دهد و مشکل خود را چگونه برطرف سازد. او اين تضادها را تجربه مي کند و ياد مي گيرد با يک گروه که خانواده نيستند، چگونه اين تضادها را حل کند و به اين ترتيب ، از تجربه هاي تلخ و شيرين در ذهن خود راههايي را براي آينده زندگي خود خلق مي کند. روش ديگر استفاده از کتابها، فيلمها و سريال هايي است که مي توانند اين اطلاعات را در اختيار نوجوان قرار دهند.عدم موفقيت در اين مرحله از زندگي ما را با نمونه هايي مواجه مي کند که ظاهرا از اين دوران عبور مي کنند، ولي حتي در سنين 40يا 50سالگي هنوز به بلوغ عاطفي و اجتماعي نرسيده اند. در اين گروه تنها بلوغ فيزيولوژيک و بلوغ سيستم عصبي صورت گرفته است.

در کنار خانواده اما تنها

مشکلات نوجوانان بيشتر به سيستم خانواده مربوط مي شود. اگر خانواده ها بتوانند کودک را درک کرده و به او در گذر از اين مرحله کمک کنند، مشکلي پيش نخواهد آمد و کودک در آرامش دوران نوجواني خود را سپري خواهد کرد. نوجوان در اين سنين به دوره اي از استقلال مي رسد و لذا سعي مي کند مخالفت کند؛ او مي خواهد خود را مطرح کند، نياز دارد ساعاتي را در تنهايي سپري کند، به همسالان خود بيشتر از خانواده اهميت مي دهد، دوست دارد تجاربي را خود کسب کرده و عقل و خرد را راهنماي خودش قرار دهد. حال اگر شيوه هاي تربيتي والدين به گونه اي باشد که او را محدود کنند، رنجيده خاطر و عصبي مي شود. خانواده هايي که کمال گرا و وسواسي هستند و مي خواهند همه کارها کاملا منظم و استاندارد انجام شود و زياد امر و نهي مي کنند، نوجوان را که مي خواهد يک هويت جديد پيدا کرده و استقلال جديد پيدا کند، تحت فشار قرار مي دهد. در اين شرايط نوجوان پرخاشگر مي شود، اما اگر خانواده همبستگي عاطفي نسبتا خوبي داشته و ضمنا براي کودک استقلال قائل باشند، اين مرحله به راحتي و بدون هيچ مشکلي پشت سر گذاشته خواهد شد.
بنابراين ، لازم است نوجوان خود را درک کنيد، بيش از اين که به او بگوييد و حرف بزنيد، شنونده باشيد و با احترام به حرف هايش گوش کنيد ؛ به عنوان يک نظر به او توجه کنيد؛ رابطه اي مشارکتي با او برقرار کنيد، نه اين که شما صرفا امر کنيد و او فقط اطاعت کند، به او حق دهيد گاهي اشتباه کند تا ياد بگيرد، در اين صورت خواهيد ديد نوجوان شما از اين دوره به خوبي مي گذرد. در غير اين صورت هم براي شما و هم براي خود او مشکل پيش مي آيد. نوجوان به طور اتوماتيک نياز خود را در بيرون از خانه جستجو مي کند. اگر جنس مخالف به او محبت کند، اگر کسي حرفهايش را خوب گوش کند و با او با مهرباني صحبت کند، ناخودآگاه به او گرايش پيدا خواهد کرد. فرقي هم نمي کند اين فرد يک دوست يا دوست نما باشد، يک هنرپيشه سينما يا يک معلم. نوجوان آنها را بيش از خانواده و والدين مي پذيرد. به اعتقاد دکتر تبريزي کودکي که به دليل رفتار نامناسب والدين آنها را نمي پذيرد و از آنها فاصله مي گيرد، به نوعي يتيم است. والدين به لحاظ فيزيکي حضور دارند، اما به اقتضاي رواني و نفوذ معنوي و عاطفي حضور آنها احساس نمي شود.

نوجوان در خانه دوم

نوجوانان در آستانه بلوغ به علت تغييرات فيزيولوژيکي و خصوصا احساسات و ميل جنسي که در اين گروه سني به وجود مي آيد، در معرض انواع آسيب هاي اجتماعي ، انحرافات اخلاقي و حتي جنسي قرار دارند. از آنجا که بسياري از وقت دانش آموزان در مدرسه و در کنار دوستان و مربيان مي گذرد، يکي از مهمترين وظايف سيستم آموزش و پرورش به کار گيري برنامه ها و تمهيدات لازم براي پيشگيري از اين آسيبهاست. يکي از برنامه هايي که مي تواند در اين مورد مفيد واقع شود، استفاده از مکانيسم تصعيد يا والايش است. در اين مکانيسم انرژي و وقت نوجوان به سمت فعاليت هايي مانند روزنامه نگاري ، فعاليت هاي هنري و ورزشي هدايت مي شود. تشکيل گروههاي مختلف حمايت از کودکان بي سرپرست ، بيماران کليوي ، کودکان سرطاني و مانند اينها نيز مي تواند موثر واقع شده و از بدآموزي ها و انحراف هاي بسياري جلوگيري خواهد کرد. بخصوص که در اين سن بچه ها به دنبال معنايابي اند؛ آنها مي خواهند براي زندگي خود معنا پيدا کنند. حال اگر ما امکانات لازم را براي يافتن اين معنا در اختيار آنها قرار ندهيم ، دچار خلائ معنايي مي شوند.

ما را يکسان ببينيد

واکنش هاي دوران نوجواني ، دختر و پسر نمي شناسد و تغييرات رفتاري را هم پسرها و هم دخترها دارند. تفاوت هايي که بين دختر و پسر در اين زمينه وجود دارد بعضي مربوط به جنس زن و مرد است و بعضي ديگر مربوط به جنسيت آنها، يعني نقشهاي اجتماعي که در جامعه دارند. تفاوت هاي جنسي کاملا آشکار است. يعني نوع رشد بدن دخترها با پسرها فرق مي کند و سلول هاي مغزي که با گيرنده هاي حسي ارتباط دارند، در دخترها خيلي بيشتر از پسرها است ؛ بنابراين خيلي عاطفي و حساس اند، تحمل دردشان بيشتر است و رشد اجتماعي سريع تري نسبت به پسرها دارند، اما تفاوت هاي ديگر جنسيتي است ؛ يعني نقشهايي که در جامعه دارند، نوع فعاليت هايي که در اجتماع مي کنند، هدف هايي که در اجتماع تعقيب مي کنند، شغلي که مي خواهند انتخاب کنند و تحصيلاتي که مي خواهند پيگيري کنند، مربوط به تفاوت جنسيت و اعتباري است. يعني اگر در جامعه اي امکانات به شکل يکسان وجود داشته باشد، هر دو جلو مي روند و در غير اين صورت هر دو عقب مي مانند يا متفاوت مي شوند.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.