درگفتوگو با: استاد رسول جعفریان ( استادیار گروه تاریخ دانشگاه تهران )
اسماعیلی:
بسم الله الرحمن الرحیم.
در بحث پژوهشهای تاریخ تشیع، شاید بد نباشد به دو مبحث بپردازیم. یکی پژوهشهای قبل از ورود مستشرقان به این حوزه و از دیدگاه خود شیعیان و یا دیگر فِرق و به دور از مباحث کلامی و فلسفی و عرفانی و دیگر پژوهشهای پس از ورود مستشرقین به حوزه پژوهشهای تاریخ تشیع که بیشتر به دورهی جدید مربوط میشود. از این منظر میتوان به پژوهشهای داخلی هم نگاهیانداخت. چه آنها که به رویکرد مستشرقین نزدیکند و چه آنها که رویکردی سنتی دارند.
جعفریان:
من ترجیح میدهم به نگاههای درون شیعی بپردازم و حتی الامکان در این گفت و گو به پژوهشهای مستشرقین وارد نشوم.اسماعیلی:
به این علت از نگاه مستشرقین به قضیه میپردازیم که دیدگاهها و نظریات آنان بر پژوهشهای درونی نیز سایه میافکند و بسیاری از آنها توسط پژوهشگران شیعه نیز تکرار میشود.جعفریان:
به همین علت به نظرم بهتر است فقط به نگاه درونی بپردازیم.اسماعیلی:
بسیار خوب. پس از همین منظر بحث را آغاز میکنیم و ابتدا از تاریخ شیعه پژوهی شروع میکنیم. میدانیم که حد فاصلی میان دورهی متقدم و متأخر در این مورد وجود دارد. در دورههای متقدم چه مواردی مورد علاقهی پژوهشگران بوده و سیر تاریخی این پژوهشها چیست؟جعفریان:
بسم الله الرحمن الرحیم. به نظر من اولین کار منضبطی که در زمینهی شیعه پژوهی میتوان از آن نام برد، و با پژوهشهای قرن چهارم و پنجم هجری متناسب است، کتاب رجال نجاشی و فهرست شیخ طوسی است. برخی فهرست شیخ طوسی را مرجّح بر کتاب نجاشی میدانند، ولی به نظر بنده اطلاعات کتاب نجاشی تاریخیتر است. این دو کتاب اولین کتب منضبط شیعه پژوهی هستند و هدفشان ارائهی مؤلفات شیعی در طول قرن دوم تا نیمههای قرن پنجم هجری است. ممکن است متخصصین اظهار کنند که قبل از کتاب نجاشی، فهرستهای مختصری از مؤلفان شیعه موجود بوده است، که البته چنین است و در کتاب نجاشی نیز از چند نمونه کار در این زمینه نشانههایی دیده میشود؛ ولی این کتب بسیار محدود بودهاند.تا آنجا که بنده آگاهم، هنوز تحقیق بایستهای در حول و حوش کتاب رجال نجاشی و فواید تاریخی و فرهنگی آن در زمینهی تاریخ شیعه صورت نگرفته است. این کتاب فوق العاده برای تاریخ شیعه بسیار حائز اهمیت است و باید چندین پایان نامه در مورد اطلاعات و نوع اطلاعات موجود در آن نوشته شود.
براساس این کتاب، میتوان تاریخ تفکر شیعه را در چهار قرن اول ملاحظه کرد و اطلاعات و آمار دقیقی راجع به تاریخ علوم شیعی، اصناف، مکانهای زندگی و مشاغل شیعیان به دست آورد. هم چنین حوزههای نفوذ شیعه را در نژادهای عرب وعجم و غیر آن تا قرن پنجم هجری دریافت؛ حتی میتوان تحقیقی دربارهی نام گذاری در میان شیعیان انجام داد. کتاب نجاشی برای تاریخ شیعه بینظیر است و هیچ چیزی با آن قابل مقایسه نیست.
به هر روی، این کتاب دارای بسیاری لطائف و ظرایف و اطلاعات در مورد شیعه است. خوشبختانه حدود بیست سال پیش متن تصحیح شده با ارزشی از این کتاب توسط آیت الله العظمی شبیری زنجانی توسط انتشارات اسلامی قم منتشر شد. در این کتاب نام 1269 از بزرگان شیعه آمده است که یک نوع آمارگیری ویژه از میان نخبگان شیعه محسوب میشود. در این کتاب قصهها، نکتهها و بسیاری از دقایق را میتوان دید که تنها یک مورخ میتواند به آنها اشاره کند.
اصل داستان تألیف این کتاب هم، طعنهای بود که کسانی بر شیعه زده و گفته بودند که شیعه آثار علمی مکتوب ندارد. این مطلبی است که سید بزرگواری به نجاشی میگوید و او را به تألیف این کتاب تحریض میکند: « فإنی وقفت علی ما ذکره السید الشریف - أطال الله بقاءه و أدام توفیقه - من تعییر قوم من مخالفینا أنه لاسلف لکم و لا مصنف. و هذا قول من لا علم له بالناس و لا وقف علی أخبارهم، و لا عرف منازلهم و تاریخ أخبار أهل العلم، و لا لقی أحدا فیعرف منه، و لا حجه علینا لمن لم یعلم و لا عرف. و قد جمعت من ذلک ما استطعته. وی سخن سید شریف را که میشنود و این که کسانی بر شیعه عیب گرفتهاند که سلف و تألیف ندارند؛ مصمم به نگارش میشود و میگوید این سخن افراد نادانی است که اخبار شیعه و جایگاه آنان و تاریخ زندگی عالمان را نمیشناسند و با عالمی هم دیدار نکردهاند تا برای ایشان توضیح دهد. البته سخن این قبیل نادانها حجتی بر ما نیست. اما من مصمم شدم تا در حد استطاعت خود فهرست آثار شیعی را گردآوری کنم ».
اسماعیلی:
البته کتاب در قالب ساختار طبیعی علم الرجال میگنجد؟جعفریان:
رجال نجاشی چیزی است بین رجال و شرح حال. علم رجال فقط به وثاقت افراد توجه دارد؛ ولی این کتاب شبیه به الفهرست ابن ندیم است؛ و تنها به ثقه بودن افراد توجه ندارد، و شرح حال صرف هم نیست؛ بلکه مثلاً به تألیفات اشخاص هم توجه دارد. بعد از رجال نجاشی من کتابی به این اعتبار در سبک و سیاق شیعه شناسی نمیشناسم جز یکی دو مورد مثل کتاب معالم العلماء ابن شهر آشوب یا الفهرست منتجب الدین که دومی به سبک نجاشی در ارائهی اطلاعات تاریخی نزدیکتر است؛ اما اصلاً به لحاظ روش و محتوی به پای آن نمیرسد.در قرن هفتم هم کتابی با نام الحاوی فی طبقات الامامیه از سوی ابن ابی طی عالم شیعی حلب نوشته شد که ارزش آن بیاندازه بود. اما مع الاسف این اثر از بین رفته است و من نزدیک به یک صد صفحه آن را بازسازی کردم و در دو بخش در مجلهی تراثنا منتشر کردم. این کتاب منبع بسیار مهمی برای شناخت تاریخ شیعه است. این قدر بگویم که هر چه اطلاعات خوب در تاریخ الاسلام ذهبی دربارهی شیعیان برجسته وجود دارد، از همین کتاب گرفته شده است. شما کافی است چند نمونه شرح حالهای برجای مانده آن را ببینید و دربارهی آن قضاوت کنید. ابن ابی طی نسبتی هم با ابن شهر آشوب داشت. ابن شهر آشوب در حلب درگذشت و در همان قبرستان معروف کنار بنای رأس الحسین که در کوه جوشن است دفن شد. برای من هیچ خبری خوشحال کنندهتر از این نیست که روزگاری کسی از یافت شدن نسخهای از این کتاب خبر بدهد.
در حوزهی درونی تشیع، بعد از آن چیزی که بتوان نام آن را شیعه پژوهی گذاشت، نیست تا آن که چندین قرن بعد کتاب بینظیر مجالس المؤمنین قاضی نورالله شوشتری به میدان میآید. اگر قاضی نام این کتاب را تاریخ شیعه میگذاشت، بهترین و دقیقترین نام بود. این کتاب به تمام معنا تاریخ شیعه است و تمام اصول یک کتاب تاریخی در تألیف آن رعایت شده است. البته به یک معنا دایرهالمعارف شیعه هم هست و متأسفانه تا کنون نتوانستهایم چاپ خوبی از این کتاب در دست داشته باشیم؛ به رغم این که صدها نسخهی خطی در کتاب خانههای مختلف از آن موجود است و نسخههای اصلی خوبی هم از آن در دسترس است. شنیدهام که بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی (علیه السَّلام) درصدد ارائهی چاپی محققانه از آن است که امیدوارم چنین باشد. این کتاب گنجینهای برای شیعه است. قاضی به لحاظ روش، کاملاً علمی فکر میکرده و مینوشته است. به علاوه، شیعهی معتدلی است و این از کتاب مصائب النواصب او هم آشکار است.
قاضی در کتاب مجالس، از امرا، وزرا، نویسندگان، شعرا، مناطق و... دیگر مواد مربوط به شیعیان به طور مجزا نام میبرد. به طور مثال از جانب اکبرشاه به منطقهای از کشمیر اعزام میشود و به طور دقیق آمار شیعیان کشمیر و مناطق زندگی آنها را ارائه میدهد. قاضی مانند اکثر کسانی که در آن زمان در هند زندگی میکردند؛ گرایشات عارفانه هم دارد و گاه کسانی را که دیگران شیعه نمیدانند، شیعه به شمار میآورد. به همین علت است که برخی عنوان زشت شیخ شیعه تراش را برای او به کار میبرند در حالی که چنین نیست. این افراد قاضی و افکار او را نمیشناسند. وی با ملاکها و مشخصاتی که برای شیعه قائل است و نیز بر اساس گرایشاتی که دارد، برخی افراد را شیعه میداند. بسیاری از کسانی را که او شیعه میداند، اهل تسنن هم به عنوان سنی نمیشناسند و قبول ندارند. اینها وسط آسمان و زمین هستند. به نظرم عقل تاریخی قاضی بینظیر است و قاضی یک چهرهی کم نظیر در عالم تشیع، بلکه عالم اسلام محسوب میشود. نوع نگاه او در نگارش تاریخ شیعه به عنوان تاریخ یک فرقهی اسلامی سابقه ندارد. البته کسانی بودند که طبقات مینوشتند، مانند طبقات حنبلی و شافعی، اما روش آنها ربطی به روشی که قاضی در مجالس به کار گرفت، نداشت.
به هر حال، مجالس المؤمنین اولین کتابی است که به طور رسمی در تاریخ شیعه، آن هم در اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم نوشته میشود. شروع نگارش این کتاب ظاهراً سال 982 بوده است و البته خود قاضی در سال 1019 شهید شد. دویست سال بعد از آن کتابی با عنوان محافل المؤمنین در ادامهی مجالس نوشته شد، اما در سطحی ضعیف که البته همان هم حاوی مطالب تازهای دربارهی علمای میانهی قرن دوازدهم هجری است.
یک قدم دیگر هم که صد سال بعد از مجالس برداشته شد و تقریباً به سبک و سیاق مجالس نزدیک بود، کتاب الدرجات الرفیعه فی طبقات علماء الامامیه از سید علی خان شیرازی ( م 1120 ) نویسنده و ادیب برجسته بود که باید متأثر از روش قاضی نورالله باشد و به بیان طبقات شیعه از صحابه تا تابعین و بعد از آن هم به شاهان شیعه و امیران و وزیران و غیره میرسد.
توجه به تاریخ شیعه به عنوان یک گروه مذهبی بزرگ در درون اسلام، از اوائل قرن چهاردهم هجری جدی میشود. این امر بیشتر به دنبال تحولاتی است که در سیستم ارتباطات، و رفت و آمدها و چاپ و غیره رخ میدهد. بین دورهی صفوی تا وقتی که جنبشهای فکری و سیاسی در دورهی اخیر عثمانی در عراق و ایران رخ میدهد و اسم شیعه در همهی دنیا منتشر میشود، کتاب قابل توجه دیگری که بشود اسم آن را شیعه شناسی گذاشت نداریم. همان گونه که انقلاب مشروطهی ایران سبب انتشار نام شیعه در جهان شد، انقلاب 1920 عراق و نقش مرجعیت شیعه در آن هم باعث شهرت شیعه شد. از طرف دیگر رفت و آمد ایرانیان به استانبول و قاهره و مکه و مدینه، بار دیگر نام شیعه را در این مناطق شناساند. به نظر میرسید مصریها قرنها بود که یادی از شیعه نکرده بودند، تا این که اوائل قرن چهاردهم هجری دوباره و در پی تحولات جدید، این نام به گوش آنان خورد. البته پیش از آن، در این مناطق شیعه را به چشم یک فرقه میدیدند و اصطلاح فرقه را برایشان به کار میبردند و مورد طعن نیز قرار میدادند. همین حس به قرن چهاردهم هم رسیده بود و وقتی دوباره نام شیعه به گوش آنها خورد از همان زاویه دید قدیمی به آن مینگریستند.
این امر تا حدودی متفکران اندک شیعی در عراق را تحریک کرد. حوزهی نجف هم که در مشروطهی ایران و انقلاب عشرین عراق قدری بیدار شده بود، یک تلاش فرهنگی برای معرفی خود آغاز کرد.
طی دهههای سوم و چهارم قرن چهاردهم، نخستین گامها برای معرفی شیعه به سبک جدید برداشته شد. در همین دوره، آثار شیعه پژوهی در قالبهای سنتی هم چنان فعال و پویا هستند. به نظر من خاتمهی مستدرک الوسائل میرزا حسین نوری یک کار مهم شیعه پژوهی است. چنان که کتاب روضات الجنات محمدباقر چهارسوقی اصفهانی یک اثر جاودانه در حوزهی شیعه شناسی سنتی در قالب تراجم نگاری است که اواخر قرن سیزدهم هجری نوشته شد. این کتاب سبک و سیاق جدیدی را در نگارش شرح حال دنبال کرد و جالب است که در اصفهان نوشته شد، جایی که قبل از آن ریاض العلماء نوشته شده بود. نویسنده روضات، به نوعی دنیای تشیع و تسنن را به هم پیوند زد، یعنی هم زمان و تنیده در هم، شرح حال علمای شیعه و سنی را آورد و راه انصاف را هم دنبال کرد. این امر برای اولین بار در تاریخ شیعه پژوهی اتفاق میافتاد.
سلف این کتاب را میتوان ریاض العلما دانست که میرزا عبدالله هم البته به صورت مستقل شرح حال تعدادی از علمای سنی را نوشته بود اما نویسنده روضات آنها را درهم آمیخت.
این که من روی کتابهای رجال یا شرح حال یا کتاب شناسی شیعی تکیه دارم، به این جهت است که این قبیل کتابها مدخلی برای شیعه پژوهی است. علم الرجال و شرح حال نویسی، مدخلی است به شیعه پژوهی.
البته لازم است من اشاره بلکه تأکید ویژهای به کارهای شیعه پژوهشی افندی بکنم. در ادبیات شیعه، میتوان یک خطی را ترسیم کرد که ابتدای آن افندی، میانهاش روضات الجنات و انتهایش ذریعه و طبقات اعلام الشیعه شیخ آقابزرگ است. در میانهی آنان از خاتمهی مستدرک الوسائل یا حتی مکارم الاثار معلم حبیب آبادی و برخی از آثار دیگر هم میتوان یاد کرد.
اطلاعات فرهنگی و میراث مکتوب شیعه را این سه نفر یعنی افندی، صاحب روضات و آقا بزرگ بسیار حفظ کردهاند. حوزهی کار میرزا عبدالله افندی کتاب شناسی و شرح حال نویسی است. او در زمان خودش به همهی نقاط دورافتادهی ایران سر زد و غالب کتاب خانههای عمومی و شخصی را دید. نفیسترین اطلاعات در مورد شیعیان مناطق مختلف، در کتاب ریاض افندی دیده میشود. در مورد آثار او میتوان دهها کتاب و پژوهش تهیه کرد. اخیراً یادداشتهایی از وی در قم با عنوان الفوائد الطریفه چاپ شد که مربوط به سفر وی به بحرین و گردآوری اطلاعات کتاب پژوهانه از سوی وی است. وی در بحرین به خانهی همهی علما رفته و هر چه کتاب موجود داشتند، فهرست کرده است. این اطلاعات در ریاض آمده؛ ولی به صورت جداگانه در این یادداشتها دیده شده است. بر اساس ریاض و این یادداشتها میتوان شیعه را در بحرین شناخت و بحرینیات این رساله را جدا کرد. ( بنده مقالهای در دفتر پانزدهم مقالات تاریخی دربارهی آن کتاب نوشتهام ) افندی همیشه به دنبال اطلاعات جدید بود. وی شخصی مذهبی و بیطرف و عالم است. وی شاگرد علامه مجلسی بود و پس از درگذشت علامه، به منزل علامه رفت و همهی ورق پارهها و نامهها و نوشتهها را جمع آوری کرد و به صورت یک جزوه درآورد. مثلاً یکی از این کاغذها نامهای بود از شاه سلطان حسین به علامه مجلسی به این مضمون که از علامه برای انتخاب شیخ الاسلام یک شهر استفسار کرده بود.
ولی متأسفانه کتاب ریاض العلماء دو بخش شد و هر یک بخش به یکی از فرزندانش به ارث رسید و یکی از بخشهای آن، یعنی بخش اول مفقود شده است که یکی از تأسفبارترین آنها شرح حال علامه مجلسی است که به مناسبت نام وی « محمدباقر » در حرف باء بوده است.
روضات گامهای بعدی را در این راه برداشت. در آثار غربی و در ادبیات غیر شیعی، همه از کتاب روضات الجنات استفاده میکنند. این کتاب دو بار به صورت سنگی چاپ شد که یک بار آن که دقیق هم بود، به همت استاد سرشناس و برجسته و ممتاز بنده، علامهی بزرگوار سید محمدعلی روضاتی در سال 1327 ش چاپ شد و به اقصی نقاط عالم رفت. البته روضات از ریاض استفاده فراوان کرده است؛ اما خود هم به لحاظ تحقیقات و هم روش و متانت دارای ارزش جاودانه است و توانست شیعه را وارد تحقیقات نوین و بیرون از مرزهای تشیع کند.
قدم بزرگ بعدی را آقابزرگ برداشت. شاید همین سنت که در اصفهان بود، به آرامی به نجف رفت و به آقابزرگ رسید. ما دیگر در ایران کار کتاب شناسی این چنینی نداریم. این سنت کاملاً درونی است و به هیچ وجه ریشهی غربی ندارد. باید توجه داشت که ذریعه و طبقات دو کتاب مکمل هم هستند و در حوزهی شیعه پژوهی در قرن چهاردهم بینظیرند. البته کارهایی در تکمیل آنها شده است که در بخش طبقات باید از کتاب تراجم الرجال استاد ارجمند جناب سید احمد حسینی اشکوری یاد کرد.
از زاویهی خاص شیعه پژوهی باید یک پدیدهی مهم سه زاویهای را که در نجف پدید آمد، مورد تأمل قرار دهیم. این پدیده در دههی سوم و چهارم قرن چهاردهم در نجف آغاز شد و ادامه یافت و سه تن به نامهای آقا بزرگ با ذریعه و طبقات و آقاسید محسن امین با نگارش اعیان الشیعه و آقا سیدحسن صدر سه ضلع یا سه زاویه آن را تشکیل میدادند.
سیدحسن صدر صاحب کتاب تأسیس الشیعه است. این کتاب به اسم، اولین کتاب تاریخ شیعه به شمار میرود. این کتاب به طور دقیق سهم شیعه را در تمدن اسلامی نشان میدهد.
آن چنان که مشهور است همهی این آثار نتیجهی طعنی است که جرجی زیدان به شیعه وارد میکند و اظهار میدارد که شیعه دارای آثار مکتوب و میراث مدون نیست. این طعن سبب شد که سه بزرگ نام برده، سه کتاب مهم شیعه را نوشتند. یکی فهرست کتابهای شیعه و دیگری فهرست علمای شیعه را نوشت. هر سه کتاب نام شیعه را در خود دارند. ( الذریعه الی تصانیف الشیعه؛ اعیان الشیعه و تأسیس الشیعه ) از این زمان نام شیعه در عنوان آثار و کتب وارد میشود. در مقدمهی ذریعه اشاره به شنیدههایی میشود که از طرف مستشرقین گفته شده است که شیعه اگر هم چیزی داشته، از بین رفته است. به نظر وی دلیلش آن بوده است که در کشف الظنون ( تألیف قرن یازدهم ) و کشف الحجب ( قرن سیزدهم ) آثار امامیه چندان نیامده است.
اسماعیلی:
همچنان که مسائل اهل سنت مسألهی شیعه بوده و مایل بوده است از آنها اطلاعاتی داشته باشد؛ قطعاً سایر فرق اسلامی هم به شیعه توجه داشتهاند. آیا ایشان نیز نگاه تاریخی به شیعه داشتهاند؟ و آیا میتوان از کتابی از اهل تسنن در این زمینه نام برد که نگاه علمی هم به قضیه داشته باشد و نه تبلیغاتی و جنجالی؟جعفریان:
انصاف که بین کل فرق اسلامی، گوهر کمیابی است. اما نکتهای هست و آن این که در هر دورهای که شیعه جانی گرفته یا قدرتی یافته، آثاری از سوی مخالفان دربارهی شیعه نوشته شده است. این همان آثاری است که باید نامش را شیعه شناسی از نگاه سنی یاد کرد. متقابلاً شیعیان هم این قبیل آثار را دارند. این روند یک ادبیات ویژه دارد.هنگام تأسیس دولت صفویه، دفاع محقق کرکی از این حکومت، و نیز سربرآوردن شیعیان لبنان و قدرت گرفتن شیعیان در عثمانی سرکوب آنان توسط دولت عثمانی، باعث شد که جریان شیعه شناسی از زاویه فرقهای در عثمانی شکل بگیرد که البته در چارچوب نقد شیعه بود؛ هر چند اطلاعات بسیار مهمی از این آثار به دست میآید. مثلاً مجموعهای از فتاوای ضدشیعه جمع آوری شد؛ اطلاعات دست اولی از صفویه و حساسیتهای مذهبی این دولت در آن کتابها و رسالهها درج شد.
اطلاعاتی از پراکندگی علمای اهل تسنن از ایران به دست آمد. علاوه بر اینها، به بحث دربارهی ریشههای تشیع پرداختند. به هر حال در این زمینه، دهها رساله در عثمانی نوشته شد.
شبیه این ماجرا با صد سال تأخیر در هند ظهور کرد. ردیههایی که در هند علیه شیعه نوشتند، باز حاوی اطلاعاتی در زمینه شیعه پژوهی از دید مخالفان است. یکی از ردیههایی که بر شیعه نوشته شده و اطلاعات با ارزشی در مورد ارتباط شیعهی هند و خراسان در اختیار ما میگذارد، رسالهی رد روافض است از احمد سرهندی (971-1034) که عارفی مشهور است. وی دلیل نگاشتن رسالهی خود را چنین بیان میکند: هنگامی که ازبکها وارد خراسان شدند، شیعیان به سمت هند آواره شدند و اینجا قدرتی یافتهاند. اکنون وظیفهی من است تا به آنان پاسخ بدهم. این زمانی بود که ردیهی علمای ازبک بر شیعیان و پاسخ علمای مشهد به آنان که پاسخ متینی بود، در هند انتشار یافته و موجی به نفع شیعه ایجاد کرده بود. کار احمد سرهندی نقدنویسی بر شیعه را در هند بنیاد نهاد. البته در همین دوره آثار قاضی نورالله هم در هند انتشار یافت و ادبیات نقد دو طرف را توسعه بخشید.
به اعتقاد من ادبیات نقد شیعه در دورههای مختلف، میتواند موضوع چندین پایان نامه قرار گیرد. اطلاعاتی که ما از این ادبیات به دست میآوریم، بسیار قابل توجه است. یک نمونهی آن، رسالهی تکفیر قزلباش است که من خود در کتاب صفویه در عرصهی دین، سیاست و فرهنگ چاپ کردهام. از منابع مهم دیگر جوابیههایی است که بر این نقدها در ایران نوشته شده است؛ از جمله جوابیهای که کمرهای، قاضی اصفهان، در مورد فتاوای شیخ الاسلام عثمانی نوشت. البته بسیاری از این متون، چون جنبهی دینی دارد، قدیمی هستند و مثلاً همهی فضایل صحابه را هم ذکر میکنند. گاهی نیز حاوی تجربیات جالب توجهی است و نشان دهندهی برخوردهای ایرانیان و عثمانیان در مورد شیعه.
به هر حال واقعیت این است که در قرن دهم هجری، در حوزهی عثمانی، اطلاعات موجود در نقدهایی که بر شیعه نوشته شد، بسیار جالب توجه است.
شبیه این جریان در دورهی معاصر و از انقلاب اسلامی ایران به این سو هم دیده میشود. در روزگار پیش از آن و در دورهها و مناطق مختلف نیز این جریان دیده شده است. مثلاً در دورهی ابن تیمیه در قرن هشتم یک جریان نقدنویسی علیه شیعه وجود دارد. اطلاعات ما در مورد کسروان و جبل لبنان و نیز اطلاعات مربوط به تهجیر شیعیان، در کتابهای ابن تیمیه دیده میشود. شبیه نقد و طعن جرجی زیدان در قرن پنجم هم اتفاق افتاده بود که رجال نجاشی پاسخی به آن بود و من قبلاً عبارت آن را نقل کردم. کتاب ابن شهر آشوب و نیز الفهرست منتجب الدین نیز صدسال بعد تابع همین جریان بود و گامهای بزرگی در شیعه شناسی به شمار آمد. حتی از آن هم میتوانید جلوتر بروید. در قرن چهارم شیخ مفید به نقدهای معتزله بر ضد شیعه در آثار خود پاسخ میدهد. در آن زمان معتزله بسیار به نقد شیعه میپرداختند و الانتصار کتاب خیاط معتزلی، بیشترین اطلاعات مربوط به شیعه را در قالب ادبیات نقد در خود جای داده است. این کتاب ردیهای بر اظهارات ابن راوندی است که بسیاری از آنها، نسبت به شیعه، وجههی تاریخی دارد. ابن راوندی از شیعهی معتدل دفاع میکند و خیاط به او جواب میدهد. این کتاب واقعاً اثر شگرفی است.
به طور کلی، در ادبیات نقد اهل تسنن و در دورههای مختلف، اطلاعات مهمی در مورد شیعه وجود دارد و ما هنوز آثار حوزهی هند یا عثمانی و ردیههای عثمانیها بر شیعیان را به درستی بررسی نکردهایم. در ماوراءالنهر و آسیای میانه هم کار بسیار است و جمع آوری این آثار، هم به کار وحدت اسلامی و دشواریهای آن میآید و هم به کار پژوهشهای تاریخی. میتوان بر اساس این ردیهها و جوابیهها، یک مرکز پژوهشی تأسیس کرد. به این آثار از دیدگاه مذهبی توجه شده است، ولی هنوز از لحاظ فلسفی و فرهنگی و تاریخی جای کار بسیار دارد.
اسماعیلی:
در مورد فعالیتهای شیعه پژوهانه علمای شیعه عراق، همزمان با مشروطهی ایران توضیحاتی بفرمایید.جعفریان:
اولین قدمهای مطرح شدن شیعه در جهان اهل سنت و در نگاه مدرن، از طریق نجف و کاظمین صورت گرفت. از دو زاویه: یکی نقش علما در تحولات سیاسی عراق، هم در ارتباط با ایران و هم مشروطهی عثمانی، و دیگری از نظر فرهنگی در مواجهه با افکار جدید.اولین نشریات شیعه در کاظمین و نجف تولید میشود. نسلی فرهیخته از شیعیان غیرمعمم، که فرزندان علمای شیعه بودند، در عراق رشد میکنند. مانند خاندان خلیلی، جواهر کلام و... که این دومی در شناساندن شیعه به جهان فعال بودند. در ایران عبدالعزیز جواهر کلام، دایره المعارف شیعه یا آثار الشیعه الامامیه را تدوین کرد که میتوان آن را در نوع خود اولین کار به شمار آورد. در این دوره، حوزهی علمیه در ایران یک شاخه فرعی است و در تولید علم کار جدی ندارد. میدانیم که حوزههای علمیه، پس از نادرشاه به عراق منتقل شد. به همین دلیل در عراق تولیدات مهمی در حوزهی پژوهشهای شیعی صورت گرفت.
یکی از دلایل دیگر آن وجود زبان عربی در عراق است. یعنی نوشتههای علمای عراق تا مصر و سوریه میرسید و این هم زبانی باعث میشد معرفت شیعه در آن نقاط بهتر و بیشتر صورت گیرد. در حالی که در ایران، از سال 1300 به بعد که حوزهی قم تشکیل شد، عربی نویسی فقط در حد نوشتن کتب فقهی آن هم ضعیف و مغلوط بود، به علاوه سنت پژوهش هم بسیار ساده و بدون پشتوانه بود. به همین علت نقطهی امید پژوهشها و معرفی شیعه، همان حوزهی نجف به شمار میرفت.
مسألهی دیگر ورود انگلیسیها به عراق است. انگلیسیها اولین مملکت اروپایی بودند که با شیعه ارتباط نزدیک پیدا کردند. هم در هند و هم در عراق. انگلیسیها در هر دو حوزهی هند و عراق، در اوایل قرن بیستم، پژوهشهایی را شروع کرده بودند. در دههی دوم یا سوم قرن بیستم بود که کتاب تشیع در هند، اثر جان نورمن هالیستر، تألیف شد. در عراق هم همین رویه را در پیش گرفتند. به عنوان مثال در دههی چهل قرن بیستم، نقشهی مناطق شیعه نشین را در عراق تهیه کرده بودند. انگلیسیها اطلاعات زیادی در مورد شیعه و شیعیان در عراق کسب کرده بودند. یک علت آن هم استقرار شیعیان عراقی در لندن از دهها سال قبل بود.
اسماعیلی:
در این دوره درجهان اهل سنت تحرک وهابیان در حجاز اتفاق میافتد. البته این تحرک بیشتر سیاسی است، ولی آیا وارد حوزههای فکر و اندیشه هم میشود به طوری که در جهان شیعه هم تحرک و پاسخی ایجاد کند؟جعفریان:
این تحرک هم جنبهی سیاسی داشت و هم مذهبی. در اوایل ظهور، یک جنبش محلی محدود بود. ولی هم با شیعیان عراق تعارض داشت و هم با شیعیان قطیف و احساء. آنها به یک جنبش وسیع در منطقه نجد تبدیل شدند و تقریباً اکثر قبایل عربی را بلعیدند. در سال 1216 به عراق ( نجف و کربلا ) حمله کردند و شکستهایی تحمیل کردند گرچه موفقیتشان چشمگیر نبود. بسیاری معتقدند تقویت شیعه در جنوب عراق، در تقابل با وهابیت و برای جلوگیری از حملات آنان به عتبات بوده است. در هر حال این دوره کانون علمی شیعه نجف و کاظمین است.اسماعیلی:
یعنی ادبیات علمی شیعی در پاسخ به وهابیت شکل نمیگیرد؟جعفریان:
به نظرم تنها به همان صورت سنتی ردیه نویسی اعمال میشود. شیعیان هم اطلاعات وسیع و عمیق از وهابیت نداشتند. این ادامه داشت تا آن که سید محسن امین کتاب کشف الارتیاب را نوشت. البته در آثار قبلی دانشمندان شیعه هم به طور مختصر در مورد وهابیت و ردیه بر آن مطالبی وجود داشت.همانطور که عرض کردم در این دوره کانون علمی شیعه، نجف و کاظمین بود. کاظمین به جهت نزدیکی با بغداد، فعالتر بود و اولین آثار را برای شناساندن شیعه به زبان عربی جدید تولید کرد. دیدگاههای جدیدی هم ارائه شد. شاید چهرهی شاخص مکتب کاظمین سیدمحمدعلی شهرستانی ( معروف به هبه الدین ) است. شاگردان ایشان به ایران میآمدند، همان طور که منشورات و مکتوبات او که چاپ میشد، در ایران توزیع میشد.
آثار الشیعة الامامیه در سال 1307 ش توسط عبدالعزیز جواهر کلام نوشته و در مطبعهی مجلس چاپ شده بود. بر اساس آن چه روی صفحهی اول این کتاب آمده بود اصل آن بیست جزء بود. البته من نمیدانم چه مقدار آن به چاپ رسید. این کتاب دقیقاً شیعه شناسی بود که عبدالعزیز به عربی نوشته و علی جواهر کلام به فارسی درآورده بود. روی صفحهی اول یکی از اجزاء نوشته شده بود: قسمت سوم از تاریخ سیاسی فرقه شیعه راجع به حالات وزراء و امراء نامی آن در دربارهای شیعی و غیر شیعی در ایران و عراق عرب و سوریه و مصر و هند و غیره از ابتدای تشکیل وزارت و امارت در اسلام تا انقراض سلسله زندیه در ایران. به نظرم این کتاب هنوز هم ارزش چاپ کردن دارد.
کتاب حاج سراج انصاری، به نام شیعه چه میگوید؟ از اولین آثار شیعه شناسی کلامی - تاریخی در ایران است که در دههی 20 منتشر شد. حاج سراج از شاگردان مکتب کاظمین است. وی در عراق پرورش پیدا کرده بود و متأثر از سید هبت الدین شهرستانی بود. کتاب شیعه چه میگوید در پاسخ به شیعیگری کسروی بود که موجی به راه انداخت. کاری که اسرار هزار ساله حکمی زاده کرد و امام برابر آن کشف اسرار را نوشت که آن هم اثری در شیعه شناسی است.
آثاری مانند تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، تألیف علامه سیدحسن صدر، که دیدگاهی بسیار بدیع و جدید داشت، از همین دست آثار است که به مکتب کاظمین تعلق دارد. خانواده صدر بین کاظمین و نجف و ایران رفت و آمد داشتند. آثار دیگری مانند مجلهی العلم که همین هبت الدین شهرستانی منتشر میکرد یا کتب علمی مانند اسلام و هیأت که با نگاهی شیعی از طرف همو تألیف شد و به فارسی هم ترجمه شد، دارای اهمیت خاصی بود.
علامه امینی و علامه عسکری، حلقهی دومی هستند که پس از حلقه اول یعنی شیخ آقابزرگ، سیدمحسن امین و سید حسن صدر در نجف ظهور کردند. یعنی در واقع، علامه عسکری روش خاصی را در معرفی شیعه در پیش گرفت چنان که علامه امینی هم قدم بسیار بزرگی در این بحث برداشت. علامه امینی حساسیت مذهبی زیادی داشت و با بحث وحدت اسلامی هم چندان میانهای نداشت، اما کلیهی منابع اسلامی و شیعی در دسترس را بازخوانی کرد و بحث شیعه شناسی را متحول کرد و بزرگترین قدم را برای شناساندن شیعه و مبانی فکری شیعه برداشت.
البته این موج منحصر به نجف نبود. در همان دوره در هند نیز مرحوم میرحامد حسین فعالیتهای این چنینی را با عنوان عبقات الانوار و آثار دیگر که روش کار آنها بیشتر سنتی، اما با تتبعی وسیعتر از گذشته بود، در شیعه شناسی برداشت، ولی به هر حال قابل مقایسه با کارهای علامه امینی نبود. منبع شناسی علامه امینی بسیار وسیع و نثر نوشتاری او نیز سنگین بود. اگر فقط بحثهای خاص شیعه شناسی الغدیر را جمع آوری کنیم، به اندازهی یک جلد آن خواهد شد. یک کار مهم ایشان پاسخ به نقدهایی است که آن زمان بر شیعه نوشته میشد.
علامه عسکری نیز در این وادی صاحب سبک بود. این هر دو شاگردان مکتب نجف و کاظمین بودند. هر دو دیدگاههای مذهبی خاص خود را دارند و شیعه شناسی از نوع درونی است و نه بیرونی؛ اما گامهای بلند و بدیع در این زمینه برداشتند و شیعه شناسی را متحول کردند و تأثیر زیادی بر نظرات دانشمندان دیگر گذاشتند. متأسفانه این تحقیقات دنبال نشد و آثار دیگری در این زمینه که به این اهمیت باشد، تولید نشد. ایران هم تنها کاری که کرد ترجمهی الغدیر به فارسی بود و خود تولیدات علمی در زمینهی شیعه شناسی نداشت.
از جنبهی سیاسی، در زمان مشروطهی ایران، افرادی از ایران و نجف به عثمانی اعزام یا به اجبار منتقل به استانبول شدند، کسانی مانند سیداسدالله ممقانی که در انجمن سعادت رابط بین آخوند خراسانی و مشروطه خواهان بود. ولی گمان نمیکنم این افراد در شیعه شناسی فعالیتی کرده باشند. البته این افراد نه چندان دلبستگی مذهبی داشتند و نه توان علمی بالا و به همین دلیل در عثمانی امکان ظهور و بروز داشتند؛ ولی فعالیتها بیشتر سیاسی بود.
این را بیفزایم که عثمانیها از قدیم با شیعه رابطهی خوبی نداشتند؛ اما در دورهی قاجاریه که اوضاع آرام بود؛ شیعیان همیشه مسجد و حسینیهای در استانبول داشتند. بسیاری از حجاج هم از مسیر استانبول به حج میرفتند. کاروان حاجیان ایرانی در این دوره تقریباً محترمانه به حج میرفت. به هر حال رابطهی قاجاریان با عثمانیها خوب بود؛ ولی بازتاب معرفتی و علمی چندانی نداشت.
فقط یک مطلب قدری بازتاب شیعه شناسانه پیدا کرد و آن همراهی علمای نجف با قضیهی اتحاد اسلامی بود. این اولین نداهای شیعی است که دولت عثمانی به عنوان مرکز اسلام سنی میشنود و علمای شیعه برای اتحاد اسلامی، بسیار با دولت اسلامی همراهی کردند؛ ولی در این زمان عثمانی خود در نهایت ضعف و در حال اضمحلال بود. این وضعیت میبایست انعکاس خوبی در جهان عرب باقی میگذاشت؛ ولی جهان عرب تا همین اواخر کهنهگرا و بیش از همه درگیر مسائل قدیم بود. جنبش وهابی، اگر اسمش را بشود جنبش گذاشت، واقعاً جنبشی واپسگرایانه در شکل افراطیاش بود که نه فقط در نجد حتی در مصر و سوریه هم طرفداران خاص خود را داشت.
شبیه روابط و رفت وآمد ایرانیها با استانبول، در قاهره هم اتفاق افتاده بود. حجاج ایرانی برای بازدید به مصر میرفتند و گاهی در مسیر آبی، کشتیها از اسکندریه میگذشتند و حجاج ایرانی، که افراد فرهیخته در آنها کم نبود، در این فاصله به قاهره هم میرفتند. در قاهره محلات و قهوهخانههای ایرانی ایجاد شده بود. شاید تعبیر خانه صحیحتر از محله باشد. خانههایی که در اطراف رأس الحسین بنا شده بود و مسافرخانههای ایرانی که در آنجا وجود داشت. شیعه در مصر هم وجود داشت؛ البته بیشتر از نوع ایرانی و نه محلی و بومی.
همه این قضایا به خصوص تحولات عراق و ایران در فاصله 1905 - 1920 تشیع را بار دیگر به مصریها معرفی کرد. انعکاس تشیع در آثار سیدمحمد رشید رضا، به ویژه در مجله المنار، گسترده اما نامناسب است. بحثهای وحدت اسلامی زمینهی خوبی بود تا شیعه به عنوان یک فرقهی اسلامی در مصر که قدری نوگرا بود، خود را عرضه کند. میرزا محمدتقی قمی بحث وحدت اسلامی را در دههی بیست مطرح کرد و به این ترتیب به تدریج زمینههایی برای شناساندن شیعه و شیعه شناسی در قاهره شروع شد. روابط پهلوی هم با قاهره خوب بود به حدی که فوزیه عروس دربار پهلوی شد. این روابط پشتوانهی بحثهای مربوط به وحدت اسلامی بود که در ایران مورد حمایت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی هم قرار گرفت. به علاوه، قاهره در میانهی قرن بیستم بسیار روشنفکر بود و تعصب مذهبی افراطی نداشت. اما اکنون نزدیک سه دهه است که اسلام وهابی به همه جا رنگ تعصب داده و درگیری ایجاد کرده است. اخوانیها هم متعصب شدهاند و دالان رسیدن و رساندن به القاعده هستند.
در دورهی متأخر در مصر، اولین کسی که داستان عبدالله بن سباء را منکر شد، طه حسین بود که این مطلب را در کتاب علی و بنوه او شاهد هستیم. من شک دارم که علامه عسکری زودتر این مطلب را منتشر کرد یا طه حسین. البته شنیدم که پیش از اینها یک مستشرق بحث مفصلی در اوائل قرن بیستم کرده و این داستان را مورد نقد جدی قرار داده بود. اما به هر حال طه حسین بیاطلاع از روش علامه عسکری، این داستان را منکر شد. این تلاش بسیار ستودنی برای دفاع از تشیع بود. چون داستان عبدالله بن سباء برای شیعه شکننده است و اساس آن را زیر سؤال میبرد. آن کسی که این داستان را ساخته خیلی زیرک بوده است. در شیعه پژوهی، به ویژه در شکل سنتی آن، یکی از مهمترین سؤالات، بحث از آغاز شیعه و چگونگی پیدایش آن است. پاسخ همیشگی اهل تسنن در کتابهای فرق و مذاهب ایشان، داستان عبدالله بن سباء است. در جهان عرب، فکر میکنم بدون اطلاع از این رساله، طه حسین این داستان را زیر سؤال میبرد. طه حسین به لحاظ تاریخی این داستان را نقد و بررسی کرد، نه به خاطر علاقه به مذهب شیعه. شاید به فاصلهی چند ماه قبل یا بعد از او نیز، علامه عسکری همین داستان را البته با روش عالمانه نقد کرد. به هر حال علامه عسکری یکی از حلقههای مهم شیعه شناسی در نجف است. در سابقهی شیعه پژوهیِ مصر این کار بسیار بااهمیت است.
یک تحول مختصر دیگر هم صورت گرفت و آن این بود که شماری از طلبههای نجف از دههی 20 و 30 به تحصیل در الازهر پرداختند. گاه نیز در دمشق و در مجامع سخنرانی میکردند. برخی از چهرههای برجستهی نجف رفت و آمد با سوریه و مصر داشتند. شیخ محمدحسین آل کاشف الغطاء از این زمره است که قلم قهاری داشت و نگاهی معتدل. هردوی اینها کمک میکرد تا شیعه با زبان نرمتری در جهان عرب سنی عرضه شود. کتاب اصل الشیعه و اصولها از ایشان به دلیل اختصار و اعتدال از آثار زبده و برگزیده است.
نشر کتابهای شیعه هم در مصر آرام آرام شروع شد گرچه هیچ وقت جدی نشد. دارالتقریب به چاپ مجمع البیان و حتی برخی از رسالههای شیعی پرداخت. به علاوه، مجلهی رساله الاسلام مقالات فراوانی از علمای شیعه را چاپ کرد که خود این امر در توسعه شیعه شناسی در مصر اهمیت داشت. کتاب فقهی بزرگ شیعی با عنوان مفتاح الکرامه از سیدجواد عاملی در قاهره چاپ شد.
یک روحانی ایرانی به نام سید مرتضی رضوی، که فکر میکنم اکنون در قید حیات است، انتشاراتی به نام مکتبه النجاح در قاهره داشت که بیشتر در طول ده سال قبل از انقلاب کتابهایی چاپ کرد. این انتشارات اول در عراق بود و بعد به قاهره منتقل شد. یک کتاب که آینهای از شیعه پژوهی سنیهای مصری با نگاه معتدل به شیعه است با اسم آراء المعاصرین حول آثار الامامیه از طرف ایشان چاپ شد. وی یک کتاب دیگری هم با نام رجال الفکر فی القاهره منتشر کرد که مصاحبه با شماری از شخصیتهای فرهیختهی سنی بود. عقاید الامامیه مرحوم مظفر هم که کتاب معتدل و مروری بود، توسط وی چاپ شد. کتابی هم با عنوان فی سبیل الوحده الاسلامیه در سال 1400 یعنی در سال اول انقلاب در قاهره چاپ کرد. رضوی بعد از انقلاب در تهران و قم مشغول کارهای انتشاراتی خود شد، چون امکان فعالیت در مصر نبود. نشنیدم کسی از ایشان تقدیر درستی کرده باشد.
به هر حال، همهی این اقدامات سبب شد نسل معتدلی نسبت به شیعه در قاهره به وجود آید که تا امروز هم چنین است. اخیراً کتابی در قاهره توسط شخصی به نام رجب البناء با عنوان الشیعه و السنه اختلافات الفکر و الفقه و التاریخ نوشته شده که نگاهی معتدل دارد.
اسماعیلی:
اما این تلقی که امروز به صورت منفی از شیعه وجود دارد، گویا اولین بارقههایش در همان زمان شکل گرفته است. یعنی آیا به شیعه تعرضی دارند یا نه؟جعفریان:
البته دیدگاههای سلفی در مصر وجود دارد و از قبل هم وجود داشته است. سنت گرایانی چون رشیدرضا نوشتههای تندی علیه شیعه دارند. اما همین شخص اشارتی هم به فتاوای علمای نجف در ماجرای خلافت عثمانی دارد. گاه در مطبوعات مصر، اخبار نجف منعکس میشد؛ به هر حال این اولین باری بود که تحولات مربوط به شیعه در جهان عرب انعکاس مییافت و تا قبل از این، هیچ صدایی از جهان شیعه در جهان عرب شنیده نمیشد. جهان عرب همیشه میان سنتهای قدیم و دنیای جدید به نفع سنت گرایی و قوم گرایی درگیر است و هرگز به شیعه و شنیدن صدای آن و خواندن و نگهداری کتابهای شیعه علاقهای نشان نداده است. شاید مصر معتدلترین آنها بود و البته تکلیف عراق متفاوت بود چون شیعه در آن جا حضور جدی داشت.اسماعیلی:
در بحث مشروطهی ایران و نقش علمای شیعه و نیز توجه به شیعه در بیرون از ایران، به نظر من دو بخش وجود دارد. یکی عنصر استعمار که نقش بزرگی ایفا میکند و علمای شیعی هم مانند دیگر مسلمانان از این بحثها متأثر هستند و همان رویکرد دوگانه را دارند. از طرفی با تعرض و ستیزه جویی استعمارگران دنیای جدید مشکل دارند و از طرف دیگر، نمیتوانند از دستاوردهای دنیای جدید چشم پوشی کنند. این رویکرد دوگانه خود را در عرصهی اندیشه هم نشان میدهد، مانند کتاب مرحوم نائینی. از طرفی به دستاورد و تجربهای به نام مشروطیت توجه دارد؛ ولی اساس کار او فقه شیعه است و بر اساس فقه شیعه، مشروطیت را تبیین میکند. آیا این جریانات سیاسی بر فعالیتهای پژوهشی شیعه و شیعه شناسی هم اثر میگذارد؟جعفریان:
شرایط جهان عرب و اسلام سنی در زمان مشروطهی ایران، شرایط خوبی نیست. عثمانیهای پیر شدهاند و رو به اضمحلال دارند، تفکر ترکی روی به سمت لائیک شدن دارد. کشورهای عربی هم که تحت سلطهی عثمانی بودند، تازه داشتند هویت خود را پیدا میکردند و ناسیونالیسم را تجربه میکردند و ظرفیت پژوهش و چالش در حوزهی اندیشه را نداشتند. اصلاً اهل قلم این دوره کمتر دیندار بودند و نوعاً گرایشهای ضداسلامی داشتند. بیان یک نکته خیلی جالب خواهد بود. این زمان عربستان در تسنن افراطی غوطهور بود. یک طلبهی باهوش سنی خیلی سریع رشد کرد و آثاری با قلم زیبا نوشت. این شخص اسمش عبدالله القصیمی بود. کتابی در رد بر شیعه با نام الصراع بین الوثینه و الاسلام نوشت که رد بر کشف الارتیاب علامه سیدمحسن امین بود. علمای سعود خوشحال شدند، به طوری که شیخ حرم اشعاری در ستایش این کتاب سرود. این طلبه به استانبول رفت و مدتی بعد بیدین شد و حکم تکفیرش در عربستان صادر گشت و کتابهایی در رد بر او نوشتند. این نکته را برای این گفتم که اصولاً جهان عرب سنی غیر سعودی، این زمان که دولت عثمانی در حال زوال بود، در چهارچوب اسلامیات نمیاندیشید و بیشتر به لائیسیسم فکر میکرد. به هر حال در آن دوره، فرهنگ جهان اسلام سنی - ترکی است و فرهنگ عربی آن در حد صفر است. تنها قاهره و مکه را باید استثنا کرد که از نظر علمی قوی هستند. مکه هم بسیار سنتی است. در تحولات بحث مکه و طائف برای مشروطه هست، ولی آن قدر سنتی هستند که حاضر نمیشوند نماینده به استانبول بفرستند. کل بلاد عربی ظرفیت علمی و فرهنگی ندارند.استانبول هم که در حال اضمحلال است. آن قدر وضعیت استانبول وخیم است، که نماینده مرجع تقلید شیعیان با نام اسدالله ممقانی هم که به استانبول میرود، لائیک میشود. ممقانی در استانبول لباس روحانیت را درآورد و دروس حوزوی را رها کرد و حقوق خواند و در ایران وزیر دادگستری شد.
البته باید قبول کنیم که تفکر سیاسی شیعه و علمای شیعه در ایران عهد مشروطه، بسیاری قوی است، متفکرانه است نه مقلدانه. ولی چیزی از آن در جهان عرب انعکاس نیافت و عربها از آن استفاده نکردند. یکی از علل آن هم عدم همزبانی بود. شما باید توجه داشته باشید که جهان عرب، منهای برخی نقاط خاص، تازه نیم قرن است که تکانی خورده و تازه ساختار سیاسی استبدادی کهنه با پوستهی مدرنیسم دارند.
اسماعیلی:
به هر حال شیعه یک تحرک بیرونی دارد و یک تحرک درونی. بخشی از نظریات و پژوهشهای مستشرقین واکنشها و پاسخهایی در شیعه برمیانگیزد. ولی به نظر میرسد برخورد شیعه با این نگاه بیرونی منفعلانه است. گویی منتظریم کسی بر ما ایرادی وارد کند یا نظر جدیدی ارائه دهد، بعد به جدل علمی و یا ردیه و پاسخ بپردازیم. لطفاً در مورد نگاه مستشرقانه و واکنشهای حاصل از آن در داخل ساختار شیعه بحث بفرمایید. مانند وجه ایرانی دادن به تشیع اثنی عشری.جعفریان:
این که فرمودید نظریه تشیع ایرانی اولین بار توسط مستشرقین عرضه شده است، چنین نیست. این بحث که تشیع رنگ عجمی دارد؛ از قدیم مطرح بوده است و ریشههای آن قدری در ماجرای شورشهای ایرانیهاست که حکومتها برای مبارزه با آنها نسبتهای شیعی به آنها میدادند. مثل این که هر کس مخالفشان بود او را قرمطی میخواندند. عباسیان با یک تیر چند نشان میزدند. هم شیعه بدنام میشد هم علویان و هم ایرانیان. این قبیل دیدگاهها در اظهارات خواجه نظام الملک در سیاست نامه آمده است. این نظریه که تشیع اسماعیلی یا حتی امامی پوششی برای باطنیگری شماری از ایرانیان است، آن قدر شیوع پیدا کرد که به اندلس هم رسید. ابن حزم اندلسی هم این مسأله را در کتاب الفصل فی الملل و النحل آورده است. او هم در این کتاب میگوید که تشیع در پردهی ایرانیگری قرار دارد. همهی این اظهارات ریشه در تحولات قرن سوم و چهارم ایران و مواضع سیاسی - تبلیغاتی خلفای عباسی دارد. جالب است که خود عباسیان، یا برخی از شاخههای افراطی آنها، در ابتدای به قدرت رسیدن، با تأسیس فرقهی راوندیه که یک عنوان ایرانی بود، زمینهی این اظهارات را به وجود آوردند و در همهی جهان اسلام شایع کردند. این نکته که تشیع بیشتر در شرق اسلامی بوده قدری زمینه تقویت این شایعه را فراهم کرده است. پس این اتهام را باید سابقهی اول در تولید مفهوم تشیع ایرانی خواند.مرحلهی دوم این نسبت به سفرنامهنویسان اروپایی مربوط میشود که سلف مستشرقان نسل قرن نوزدهمی هستند. در حقیقت شرق شناسی از قرن پانزدهم با سفرنامه نویسی آغاز شد. این افراد برخلاف دیگر نقاط دنیای اسلام در ایران با تشیع گسترده و انواع و اقسام مراسم شیعی روبرو میشدند. توجه دارید که مفصلترین اطلاعات جهان غرب از تشیع، در قرون شانزدهم، هفدهم و هجدهم و به طور عمده از سفرنامههای سیاحان اروپایی حاصل شد. به طوری که اگر امروز بخواهیم در مورد محرم و آئینهای آن در ایران تحقیق تاریخی داشته باشیم؛ مهمترین منبع همین سفرنامههاست. به نظر من باید همهی این سفرنامهها را خواند و دایره المعارفی از همه نظراتی که در این سفرنامهها در قرون 19-16 آمده است، تهیه کرد. اینها مربوط به روزگاری است که هنوز تحقیقات دانشگاهی در مورد تشیع در جهان غرب آغاز نشده است. سفرنامه نویسان غالباً یک نقطهی پر از تشیع میدیدند. مثلاً از ترکیه یا روسیه وارد ایران میشدند و دیگر نقاط جهان اسلام را به خوبی نمیشناختند و بدون اطلاعات عمیق، به این نتیجه میرسیدند که شیعه ایرانی است. در دورهی صفوی هم که مشاهده میشد اختلافات دولت صفوی با عثمانی بر سر مذهب است و با نگاه بیرونی، این سفرنامهنویسها گمان میکردند که تنها این صفویان هستند که شیعهاند. این سیاحان اصلاً شیعهی عرب ندیده بودند. نه به جنوب لبنان سفر میکردند و نه به بحرین و قطیف و احسا. دولت عثمانی هم که به ندرت اجازه میداد این قبیل افراد وارد بین النهرین و عراق شوند.
مرحلهی سوم نشر این نظریه، نظریات مستشرقین اولیه بود که تحت تأثیر همان نوشتههای سفرنامهها بودند. اما غربیها به سرعت به اشتباه خود پی بردند. در آن اوائل این نظریات بیشتر از جانب مستشرقانی مطرح میشد که تخصص شیعه شناسی نداشتند، تاریخ ایران یا ادبیات فارسی میدانستند و حس میکردند تشیع ایرانی است. بدون این که تاریخ جهان اسلام و تاریخ جهان عرب و ریشههای تشیع را بدانند. به همین علت در منبع شناسی این که شیعه از کجا آغاز شد، پاسخ میدادند که شیعه تفکری ایرانی است. ولی دانشگاهیهای غرب به سرعت پی به این اشتباه بردند و دریافتند که تشیع در جهان عرب اگر قویتر از ایران نباشد، دست کم با آن برابر است. آنان دریافتند که بیشتر ایرانیان تا پیش از آمدن صفویان سنی بودند در حالی که همان زمان شمار زیادی عرب بر مذهب شیعه بودند.
اسماعیلی:
به نظر میرسد، در دوران بعدی شیعه شناسی درونی، حوزهی نجف رو به افول میگذارد و حوزهی قم فعالیت بیشتری آغاز میکند و حیات جدید شیعه با آیت الله بروجردی شروع میشود. در این جا تعاملاتی هم با جهان اسلام هست و نزدیکیهایی با دارالتقریب و الازهر شکل میگیرد. در مورد فعالیتهای شیعه شناسی قم و نیز هم زمان در الازهر توضیحاتی بفرمایید.جعفریان:
کارهایی که در قاهره از این دوره به بعد، صورت میگیرد، تحت تأثیر همین نگاه آیت الله بروجردی و البته مسبوق به فعالیتهای مرحوم میرزا محمدتقی قمی است که پیش از آقای بروجردی فعالیت خود را آغاز کرده بود. ما حضور مرحوم آیت الله ابوعبدالله زنجانی را هم در محافل علمی و ادبی سوریه و مناطق عربی داریم. کتاب تاریخ القرآن او دفاع کاملی از نظریهی سلامت قرآن از نگاه شیعه بود. اما وقتی آیت الله بروجردی با آن دیدگاه باز و معتدل به میدان آمد، خیلی اوضاع متفاوت شد. آن قدر متفاوت که شلتوت آن فتوای معروف خود را صادر کرد. از آیت الله بروجردی باید به عنوان یک مرجع تقلید معتدل شیعه یاد کرد. ایشان با بعضی افراطهای علامه امینی هم موافق نبود و یکی دو بار هم با هم برخورد پیدا کردند و مشکلاتی بر سر سخنرانیهای علامه امینی و مخالفتهای آیت الله بروجردی با آن پیش آمد. حتی گفته میشود که به دستور آیت الله بروجردی سخنرانی تند علامه امینی را در اصفهان تعطیل کردند. استدلال آیت الله بروجردی این بود که ما در حال برقراری مراودهای با جهان اسلام هستیم و این قبیل مطالب مانع ایجاد خواهد کرد. اشارهای آیت الله بروجردی هم به فتوای شیخ شلتوت به عنوان رئیس الازهر در جای دادن مذهب جعفری در کنار مذاهب اربعه دیگر مسلمانان بود. این همان کاری بود که سید مرتضی در اوایل قرن پنجم در بغداد آغاز کرد. گفتهاند که سید مرتضی حاضر شده بود پول گزافی به رهبران وقت مذاهب سنی بپردازد تا مذهب شیعه را به عنوان مذهب پنجم بشناسند. آن کاری که در آن زمان و با پول انجام نشد، آیت الله بروجردی با ایجاد رابطهی دوستی و ارائهی تصویری معتدل از شیعه انجام داد. البته نادرشاه هم به شکل دیگری همین ایده را دنبال کرده بود و به جواب نرسیده بود. برخی معتقدند چشمانداز این اقدامات ناامیدکننده است؛ ولی به هر حال باید روزی در جهان اسلام این قدمها برداشته شود.اشاره کردم که مجمع البیان به عنوان بهترین تفسیر کهن شیعی در مصر با همین نگاه چاپ شد. مرحوم آقاشیخ محمد قوام الدین وشنوی هم رسالهای دربارهی حدیث ثقلین در قم تألیف کرد که در دارالتقریب چاپ شد. بسیاری مقالات هم در مجلهی الاسلام منتشر گردید. همه این موارد سبب شد یک روایت معتدل از شیعه در مصر مطرح شود.
در پنجاه سال گذشته، منهای سؤال اصلی در مورد اصل و منشاء ریشهی شیعه، نظری را شیعیان بسیار بر آن تأکید کردند مبنی بر این که دو نوع شیعه معتدل و افراطی وجود دارد و به اهل تسنن گفتند که اگر بین این دو تفاوت قائل شوید، مشکل بین مذاهب اسلامی حل شده است. دکتر حامد حفنی داوود، استاد ادبیات دانشکده زبان قاهره، هم به شیعه در مصر بسیار کمک کرد. با این که خود اهل تسنن بود، بر بسیاری از کتب شیعه مقدمه نوشت و همه جا این نکته را نوشت که تشیع غالی از نظر شیعیان، تشیع اصلی نیست. آیت الله بروجردی هم همین نظر را داشت. علاوه بر این که میکوشید مذهب شیعه را نه از بعد تاریخی آن بلکه از بعد عقیدتی و فقهی، یعنی آنچه بر پایهی آموزههای اهل بیت به عنوان اسلام اهل بیت معرفی شده، مطرح کند.
این تشیع معتدل چندین خصوصیت داشت که آیت الله بروجردی بر آنها تکیه داشت. اول این که این شیعه کاملاً مذهبی فقاهتی است و از شعارهای بیرونی که دربارهی آن میدهند، خارج است؛ دوم این که به بحثهای اختلافی زیاد نمیپردازد؛ بلکه بیشتر به مسائل علمی توجه دارد. علاوه بر این، در مورد برخی مسائل شیعه نگاه معتدل را برمیگزیند. نگاه و خط آیت الله بروجردی در قم چندان دنبال نشد. البته این دیدگاه به انقلاب رسید وامام خمینی از بحث وحدت اسلامی حمایت کرد، اما علمای سنتی که به انقلاب هم عقیده نداشتند، با امام و انقلاب هم مشکل پیدا کردند.
در پنجاه سال گذشته، قم صحنهی جدال پنهانی دو دیدگاه شیعی بوده که تا امروز هم ادامه دارد. آخرین خبر همین بود که کتاب زشتی در قم انتشار یافت و طنطاوی علیه آن موضعی نزدیک به تکفیر گرفت. البته این کتاب بدون مجوز ارشاد چاپ شده بود، اما به هر حال معدودی در قم هستند که انتشار همین آثار را به عنوان اصل تشیع میدانند.
به هر حال موضوع مهم این بود که تشیع با چه رنگورویی معرفی شود. این که تشیع را به عنوان یک روش و فکر و اندیشه در تفسیر و کلام و فقه معرفی کنیم یا تنها و تنها آن را عبارت از نقل فضائل اهل بیت و مثالب مخالفان بدانیم. اگر فضائل و مناقب برای اهل بیت اهمیت دارد، به خاطر اصل اسلام است؛ پس اصل اسلام مهمتر است و باید به آن پرداخت. در حال حاضر این نگاه به صورت دیگری هم دنبال میشود. نگاهی که به تشیع فقاهتی واندیشهورز معتقد است و نگاهی که به تشیع غالیِ و شعاری و باطنی تمایل دارد. البته یک نوع سومی هم میتوان از تشیع ارائه کرد که روایت فلسفی شیعه است.
اسماعیلی:
در همین زمان دیدگاهها و روایت علامه طباطبایی هم از شیعه مطرح میشود و نیز ورود هانری کربن به ایران. در این جا چه اتفاقی افتاد؟جعفریان:
در واقع چیزی را که بتوان در حوزه به عنوان یک مرکز فکری یا به اصطلاح امروزیها اتاق فکر نامید دوتاست. یکی آن که در اطراف آقای بروجردی ایجاد شد و به انتشار آثاری منجر گشت و دیگری اتاق فکری که علامه طباطبائی درست کرد و هم نیروهای انسانی - فکری خوبی تربیت شدند و هم کتابها و مقالات فراوانی از آن درآمد. یکی هم کتاب شیعه در اسلام بود که محصول همین اتاق فکر علامه طباطبائی است. این کتاب عمومیترین و روانترین و رایجترین کتابی است که در معرفی شیعه در سطحی عالی نوشته شده است و میدانید که تا کنون به زبانهای زیادی ترجمه شده است. آخرین آنها که بنده خبر دارم زبان ژاپنی است که آقای موری موتو استاد دانشگاه توکیو آن را ترجمه و منتشر کرد.این اتاق فکر که متکی به شخص علامه طباطبائی بود، مورد علاقهی هانری کربن که علائق عرفانی - فلسفی داشت، قرار گرفت. کربن روایت معنوی از اسلام شیعی را میپسندید؛ اما علامه طباطبائی روایت فلسفی شیعه را. البته بر اساس سنت صدرایی که در عین حال عرفانی و حدیثی هم بود، مبنای کار قرار داده بود. هر حال نقاط مشترکی داشتند و کربن که شیفتهی دانش علامه شده بود، این ارتباط را در حوزهی شیعه شناسی ادامه داد که محصول آن هم همان گفتارهایی بود که منتشر شد. اما به طور کلی باید گفت که کتاب شیعه در اسلام، و آثار دیگر علامه طباطبایی و مخصوصاً المیزان که بیتردید بهترین تفسیر قرآن در طول قرن بیستم است، حق بزرگی در سیاسی - اجتماعی کردن اسلام در دهههای 30 و 40 شمسی دارد.
نزدیک و تقریباً همزمان با انقلاب ایران در غرب هم کارهایی که درباره تشیع منتشر میشود، تقریباً بر محور همان دیدگاههای قدیمی خود شیعه است. در غرب هم دو نوع شیعه میشناسند، یک شیعهی معتدل و دیگری شیعهی غالی. البته تفکر ایرانیان دانشگاهی که در حال حاضر در دانشگاههای غربی هستند پشت این دو جریان است، نه این که خود غربیان مبدع آن باشند. ایرانیان شیعه شناس خارج از کشور دو دستهاند: یک گروه تشیع را فقهی - حدیثی و به دور از رنگ عرفانی و فلسفی و معتزلی ارائه میکنند و معتقدند که اسلام شیعی اهل بیت، مجموعهای از احادیث و عمدتاً در فقه است. گروه دیگر تشیع را فقط شعائر، رد کردن خلفا و داشتن گرایشهای نزدیک به باطنیگری و وجه عرفانی و گنوستیکی آن میدانند و گاهی این را اسلام شیعی ایرانی میخوانند. البته در غرب کارهای پژوهشی هم دربارهی شیعه شده است که خود داستان مفصلی است و بنده نه آگاهی مفصلی در این باره دارم و نه فعلاً قصد ورود به آن را.
برگردیم به مکتب قم و به طور کلی ایران. کارهای خوب در ایران در مورد شیعه دو بخش است. یکی ترجمههایی که از عربی صورت گرفته است مانند کتاب اصل الشیعه و اصولها و کتاب عقاید امامیه که اولی متعلق به شیخ محمدحسین کشف الغطاء و دیگری مرحوم مظفر بود و هر دو نگاه معتدل نجف بود که به قم وارد شد. این کتابها با تشیع بومی ما چندان سازگار نبود اما تأثیرش را گذاشت.
عرض کردم که در کنار این دو، از کارهای داخلی میتوان شیعه در اسلام علامه طباطبایی را نام برد که اثری بسیای کلاسیک و فلسفی و در عین حال تاریخی ( البته به صورت محدود ) است. میتوان گفت علامه طباطبایی اولین کسی است که شیعه شناسی را در قم به صورت رسمی آغاز کرد.
در تهران هم چندان کار منتشر شد. در حوزه خاندانهای شیعی، کتاب خاندان نوبختی اثر عباس اقبال کار مهمی بود. این کار با این که اکنون قدیمی شده، هم چنان یک اثر قابل توجه در حوزهی شیعه شناسی آن هم نسبت به خاندانی است که جایگاه والایی در فرهنگ شیعی داشتند.
اسماعیلی:
به موازات این مواردی که فرمودید در مراکز دانشگاهی هم تحقیقاتی انجام شده است. که قرائت و روایت ایشان با حوزه تفاوت دارد.جعفریان:
حملهی کسروی به شیعه مهمترین عامل برای بیدار کردن شیعه در ورود به صحنهی فکری و سیاسی ایران در اوائل دههی بیست بود. نشریات مذهبی آن دوره روایت خاصی از شیعه را که رنگ سیاسی دارد، عرضه کردند. بعدها جلال آل احمد نگاه سیاسی به شیعه را در قالب تازهای مطرح کرد و شریعتی متأثر از جلال آل احمد است. روایت دیگری درباره تشیع از طرف دکتر شریعتی عنوان شد که آن هم تعریف خاص خود را دارد و باید مستقلاً مورد بحث قرار گیرد. یک روایت دیگر مربوط به متفکران دیگر حوزه سیاسی - اجتماعی است که بنده کمابیش مروری بر افکار آنها در کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی پهلوی دوم داشتهام.منهای آنها، در دانشگاه یک کار مفصل هم با عنوان الاسلام و الشیعه از سوی استاد معروف دانشگاه محمود شهابی منتشر شد. کتاب همبستگی میان تصوف و تشیع که نام عربی آن الصله بین التشیع و التصوف بود و توسط کامل شیبی نوشته شده بود، توسط علی اکبر شهابی ترجمه و توسط انتشارات دانشگاه منتشر گشت. اشاره به کتاب خاندان نوبختی عباس اقبال هم کردم. در تهران کارهای پراکندهای هم مرحوم میرزا خلیل کمرهای داشت و آراء شیعه را در زمینهی برخی از مسائل مهم، از جمله بحث غلو جمع آوری و منتشر کرد. باید کارهای مختصر دیگری هم انجام شده باشد.
منبع مقاله :
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 128، صص12-26.