شاعر: هادی ملک پور
دستان باد موی تو را شانه میکند
خون بر دل پیاله و پیمانه میکند
از داغ جانگداز جبین شکستهات
زخمی عمیق بر جگرم خانه میکند
رگهای حنجر تو به گودال گوییا
با دوست ، گفتگوی صمیمانه میکند
ذبحت عظیم بود و زبان مرا برید
حالا ببین چه با دلِ دردانه میکند
از آتش خیام حرم دشت روشن است
این شعلهها چه با گل و پروانه میکند
باور نمیکنم به خدا باغ لاله را
دست عدو شبیهِ به ویرانه میکند
بادِ خزان چه حملهی نامردمانهای
بر ساقهی شقایق و ریحانه میکند
زینب که گیسویش ز مصیبت سفید شد
گیسوی دختران تورا شانه میکند
حالا که نام دخت علی بر لبم نشست
غمهای عالمی به دلم لانه میکند
هر روز و هر کجا که به بن بست میرسم
دل را نصیب رزق کریمانه میکند
گاهی دلم برای حرم تنگ میشود
گاهی هوای مستی میخانه میکند
باران چه با زمین عطشناک کرده است
عشق حسین با من دیوانه میکند
خون بر دل پیاله و پیمانه میکند
از داغ جانگداز جبین شکستهات
زخمی عمیق بر جگرم خانه میکند
رگهای حنجر تو به گودال گوییا
با دوست ، گفتگوی صمیمانه میکند
ذبحت عظیم بود و زبان مرا برید
حالا ببین چه با دلِ دردانه میکند
از آتش خیام حرم دشت روشن است
این شعلهها چه با گل و پروانه میکند
باور نمیکنم به خدا باغ لاله را
دست عدو شبیهِ به ویرانه میکند
بادِ خزان چه حملهی نامردمانهای
بر ساقهی شقایق و ریحانه میکند
زینب که گیسویش ز مصیبت سفید شد
گیسوی دختران تورا شانه میکند
حالا که نام دخت علی بر لبم نشست
غمهای عالمی به دلم لانه میکند
هر روز و هر کجا که به بن بست میرسم
دل را نصیب رزق کریمانه میکند
گاهی دلم برای حرم تنگ میشود
گاهی هوای مستی میخانه میکند
باران چه با زمین عطشناک کرده است
عشق حسین با من دیوانه میکند
/ج