حسن برخورد با مردم
نويسنده:محمد محمدي اشتهاردي
منبع:داستان دوستان
منبع:داستان دوستان
يسع بن حمزه مي گويد: در مجلس حضرت رضا (ع) بودم و جمعيت بسياري در مجلس حضور داشتند، و از آنحضرت سؤال مي كردند و از احكام حلال و حرام مي پرسيدند و امام رضا(ع) پاسخ آنها را مي داد، در اين ميان ، ناگهان مردي بلند قامت و گندمگون وارد مجلس شد وسلام كرد و به امام هشتم (ع) عرض نمود: من از دوستان شما و پدر و اجداد پاك شما هستم در سفر حج ، پولم تمام شده و خرجي راه ندارم تا به وطنم برسم ، اگر امكان دارد، خرجي راه را به من بده تا به وطنم برسم ، خداوند مرا از نعمتهايش برخوردار نموده است ، وقتي به وطن رسيدم ، آنچه به من داده اي معادل آن ، از جانب شما صدقه مي دهم ، چون خودم مستحق صدقه نيستم . امام رضا به او فرمود: بنشين ، خدا به تو لطف كند،سپس امام رو به مردم كرد، و به پاسخ سؤالهاي آنها پرداخت . سپس مردم همه رفتند، و تنها آن مرد مسافر، و من و سليمان جعفري و خثيمه در خدمت امام مانديم . امام (ع) به ما فرمود: اجازه مي دهيد به خانه اندرون بروم ؟ سليمان عرض كرد: خداوند امر و اذن شما را بر ما مقدم داشته است . حضرت برخاست و وارد حجره اي شد و پس از چند دقيقه باز گشت ، و او پشت در فرمود: آن مرد (مسافر) خراساني كجاست ؟ خراساني بر خاست و گفت :اينجا هستم .
امام از بالاي در دستش را به سوي مسافر دراز كرد و فرمود: اين مقدار دينار را بگير و خرجي راه خود را با آن تاءمين كن ، و اين مبلغ مال خودت باشد ديگر لازم نيست از ناحيه من ، معادل آن صدقه بدهي ، برو كه نه تو مرا ببيني و نه من تو را ببينم . مسافر خراساني پول را گرفت و رفت .
سليمان به امام رضا عرض كرد: فدايت گردم كه عطا كردي و مهرباني فرمودي ولي چرا هنگام پول دادن ، به مسافر، خود را نشان ندادي و پشت در خود را مستور نمودي ؟! امام رضا(ع) در پاسخ فرمود: مخافة ان اري ذل السّؤال في وجهه لقضائي حاجته : از آن ترسيدم كه شرمندگي سؤال را در چهره او بنگرم از اين رو كه حاجتش را بر مي آورم . و آيا سخن رسول خدا (ص) را نشنيده اي كه فرمود: المستتر بالحسنة تعدل سبعين حجة ، والمذيع بالسّيئة مخذول ، والمستتر بها مغفور له .: پاداش آنكس كه كار نيكش را مي پوشاند معادل پاداش هفتاد حج است ، و آنكس كه آشكار گناه مي كند، مورد طرد خدا است ، و آنكس كه گناهش را مي پوشاند، (درصورت توبه) مورد آمرزش خدا قرار مي گيرد.
امام از بالاي در دستش را به سوي مسافر دراز كرد و فرمود: اين مقدار دينار را بگير و خرجي راه خود را با آن تاءمين كن ، و اين مبلغ مال خودت باشد ديگر لازم نيست از ناحيه من ، معادل آن صدقه بدهي ، برو كه نه تو مرا ببيني و نه من تو را ببينم . مسافر خراساني پول را گرفت و رفت .
سليمان به امام رضا عرض كرد: فدايت گردم كه عطا كردي و مهرباني فرمودي ولي چرا هنگام پول دادن ، به مسافر، خود را نشان ندادي و پشت در خود را مستور نمودي ؟! امام رضا(ع) در پاسخ فرمود: مخافة ان اري ذل السّؤال في وجهه لقضائي حاجته : از آن ترسيدم كه شرمندگي سؤال را در چهره او بنگرم از اين رو كه حاجتش را بر مي آورم . و آيا سخن رسول خدا (ص) را نشنيده اي كه فرمود: المستتر بالحسنة تعدل سبعين حجة ، والمذيع بالسّيئة مخذول ، والمستتر بها مغفور له .: پاداش آنكس كه كار نيكش را مي پوشاند معادل پاداش هفتاد حج است ، و آنكس كه آشكار گناه مي كند، مورد طرد خدا است ، و آنكس كه گناهش را مي پوشاند، (درصورت توبه) مورد آمرزش خدا قرار مي گيرد.