نویسنده: شارل دولاندلن
برگردان: احمد بهمنش
برگردان: احمد بهمنش
رودلف دوهابسبورگ
امرای آلمان، که از هرج و مرج دورهی فترت بزرگ خسته شده بودند به تشویق پاپ، رودلف دوهابسبورگ، یکی از نجبای سوآب را در سال 1273 به امپراتوری برگزیدند. رودلف برای تاجگذاری به ایتالیا نرفت و تمام هم او منحصراً صرف امور آلمان، احیای قدرت امپراتوری و توسعهی منافع خانوادهی خود شد. وی با اوتاکار (1) پادشاه بوهم که بر اتریش، استیری و کارنیول نیز مسلط شده بود به جنگ پرداخت و او را در مارش فلد شکست داده به قتل رسانید. از متصرفاتی که در نتیجه این جنگ به دست او افتاد دوکنشین اتریش به وجود آمد و دوکنشین مزبور ملک موروثی هابسبورگها شد. رودلف در سال 1291 مرد؛ آلمان با کوششهائی قرین آرامش شده بود لیکن جنگهای فئودال هنوز ناراحتیهائی در امپراتوری ایجاد میکرد.پس از مرگ رودلف، امرا به دو دسته تقسیم شدند، عدهای آدولف دوناسو و بقیه آلبر اول پسر رودلف را امپراتور خواندند. دو دسته رقیب با هم به جنگ پرداختند و آدولف در جنگ گولهایم (2) کشته شد. آدولف که بدون منازع زمام امپراتوری را به دست گرفته بود، سیاست پدر را تعقیب کرد ولی سختگیری و جاهطلبی او نجبا را ناراضی ساخت و وی در سال 1308 به دست برادرزادهی خود به قتل رسید.
خانوادهی لوگزامبورگ
هانری هفتم، دوک لوگزامبورگ از طرف امرا به امپراتوری انتخاب شد و او سیاست ایتالیائی هوهنستوفنها را تعقیب کرد. وی به ایتالیا که دچار تجزیه و نفاق شدیدی بود، رفت و مورد استقبال گیبلنها قرارگرفت و در جنگی که با گلفهای فلورانس و ناپل میکرد جان سپرد (1313).بار دیگر امرای آلمانی برای انتخاب امپراتور صف آرائی کردند؛ دسته ای از آنها یکی از هابسبورگها، یعنی فردریک لوبل و دسته دیگر لوئی پنجم دوک باویر را برای امپراتوری میخواستند؛ جنگ داخلی که در نتیجه این اختلاف بروز کرده بود مدت چند سال آلمان را به هرج و مرج و ناامنی کشانید و سرانجام فردریک که در مولدورف (3) شکست یافته بود از امپراتوری صرف نظر کرد. لوئی پنجم پس از این واقعه با پاپ ژان بیست و دوم وارد جنگ شد. پاپ امپراتور را تکفیر کرد و امپراتور با انتخاب یکی از روحانیان مخالف پاپ با مقام پاپی رهسپار ایتالیا شد، منتهی چون قوای کافی در اختیار نداشت و نمیتوانست ارادهی خود را بر مخالفان ایتالیائی تحمیل کند ناچار به آلمان مراجعت کرد. در همین موقع بود که امرای آلمانی تصمیم گرفتند منتخب آنها از این پس بدون اینکه برای تاجگذاری به ایتالیا برود عنوان امپراتور بر خود بگذارد. کمی بعد، امرا که از سیاست نامطلوب لوئی پنجم ناراضی بودند، زمام امپراتوری را به شارل چهارم که از خاندان لوگزامبورگ و نواده هانری هفتم و پادشاه بوهم بود تفویض کردند (1346 ).
شارل چهارم مردی ساده و صلح جو بود و به مسائل مربوط به بوهم بیش از کارهای امپراتوری توجه داشت و با این حال دو بار به ایتالیا رفت ولی نتوانست حیثیت و اعتباری در آن دیار برای خود تحصیل کند؛ از این پس نفوذ و قدرت امپراتوران بر ایتالیا و دوک نشین بورگونی فقط صورت ظاهری داشت. آلمان همچنین در حال تجزیه و تقسیم بود، تعداد املاک و حکومتهای کوچک مرتباً افزایش مییافت و در این موقع بیش از پانصد حکومت کوچک در آلمان وجود داشت. شارل، کار انتخاب امپراتوران را با صدور فرمان طلائی سر و سامانی بخشید (1356 ) و حق انتخاب امپراتور در اختیار هفت تن از امرا یعنی آرشوک مایانس، آرشوک کلنی، آرشوک ترو (4)، پادشاه بوهم، دوک ساکس، مارگراوبراندبورگ وکنت پالاتینای رَن قرارگرفت.
ونسسلاس (5) پسر شارل چهارم در سال 1378 جانشین پدر شد. وی مردی باهوش ولی سست و میخواره بود. وی نیز توجه مخصوصی به بوهم داشت و امرا و شاهزادگان را در جنگ آزاد گذاشت. سرانجام، امرا که از بی اعتنائی او متغیر شده بودند او را خلع کردند و تاج امپراتوری را به روبردوپالاتینا (6) دادند. او که قدرت و اختیاری از خود نداشت به مداخلات بیجا در امور ایتالیا وکلیسا پرداخت.
جانشین وی سیژیسموند دولوکزامبورگ، برادر ونسسلاس بود. وی قدرت اتخاذ تصمیم و همچنین نظم فکری نداشت ولی فعالیت زیاد از خود بروز داد و پیش از هر کار درصدد برآ مد به تفرقه و نفاق مغرب پایان بخشد. به دستور او شورای کنستانس تشکیل و وحدت کلیسا مجدداً تأمین شد. سیژیسموند متأسفانه از سوزاندن ژان هوس جلوگیری نکرد و در نتیجه، چکها که از این موضوع سخت برآشفته بودند حاضر نشدند پس از مرگ ونسسلاس، سیژیسموند را به پادشاهی بشناسند. این اقدام مقدمهی جنگ هوسیها محسوب میشد. چکها بزودی به دو دسته تقسیم شدند: کالیکستیها (7)، معتدلتر و طرفدار وحدت عیسویان از راه تناول نان و شراب و همچنین لغو دارائی روحانیان، و تابوریها (8) که با تمام اصول ملوک الطوایفی مخالف بودند. با وجود نفاق و اختلاف میان این دو دسته، هوسیها در سایه کاردانی فرماندهان خود (زیزکا (9) و پروکوپ بزرگ (10)) و تاکتیک تازهای که به کار بستند (پیاده نظامی که دارای توپ و ارابههای جنگی بود) بر سیژیسموند فائق آمدند. چندین سپاه آلمانی نیز کاری از پیش نبردند و اکنون که قدرت به دست هوسیها افتاده بود خودشان به حمله و غارت شهرستانهای مجاور پرداختند. با تمام این احوال همه از این جنگها خسته شده بودند و سرانجام کالیکستیها، تابوریها را از بین برده، در سال1436 با امپراتور مصالحه کردند. هوسیها امپراتور را به رسمیت شناختند و با آنها به توافق رسیدند که تناول نان و شراب نشانهی وحدت و پیوستگی عیسویان باشد. سیژیسموند که دورهی سلطنتش آمیخته با ناراحتیها و ناکامیها بود در سال 1437 درگذشت.
سلسلهی هابسبورگ
از این تاریخ تاج و تخت امپراتوری در طول مدت چند قرن به دست هابسبورگها افتاد. آلبر دوم نخستین امپراتور این خاندان که مردی شجاع و با فراست بود دو سال سلطنت کرد. پس از او فردریک سوم، که شاهزادهای متوسط، جاه طلب و بی اراده بود به سلطنت رسید. وی به اقدامات متعددی دست زد ولی نتیجه مطلوب عاید او نشد. شاهزادگان و مردم شهرها حاضر به اطاعت از او نبودند و پیشرفت ژرمنها در قبال توسعهطلبی اسلاوها متوقف ماند. تنها امتیازی که نصیب او شد این بود که ماری دوبورگنی، دختر شارل جسور را به همسری پسر خویش، ماگزیمیلین درآورد و با این پیوند، پی با و فرانش کنته، جهیز ماری، در اختیار آلمان قرار گرفت. ناحیهی بوهم نیز از حیطهی نفوذ آلمان خارج شد و ژرژپودیبار (11) پادشاه بوهم که یکی از چکها بود و اختلافاتی با پاپ داشت، با مجارها جنگید و استقلال کشور خود را از لحاظ سیاسی و مذهبی حفظ کرد.پینوشتها:
1 -Otakar
2- Gollheim
3- Muhldorf
4- Trèves
5- Venceslas
6- R. de Palatinat
7- Caliztins
8- Tobarites
9- Zizka
10- Procope
11- Georges de Podiébard
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمهی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم