نویسنده: شارل دولاندلن
برگردان: احمد بهمنش
برگردان: احمد بهمنش
فرانسوای اول
چون لوئی دوازدهم بدون فرزند از دنیا رفت، پسرعمش فرانسوای اول به تخت سلطنت فرانسه نشست. او پادشاهی باهوش و بذله گو و طرفدار هنر، جشن و سرور، شکار و زن بود. وی نقشههای لوئی دوازدهم را تعقیب کرد و در صدد جبران شکستهای او برآمد، فرانسوا در سال 1515 وارد ایتالیا شد و به میلانه حمله برد و اهالی از سویسیها کمک خواستند. در جنگ خونینی که میان طرفین در مارینیان (1) درگرفت و دو روز طول کشید، سویسیها در نتیجهی قدرت توپخانهی فرانسه و کمک ونیزیها که متحد فرانسه بودند، شکست خوردند. فرانسوای اول، میلانه را گرفت و با سویسیها صلح کرد و به این ترتیب زمامداری وی با قدرت و افتخار شروع شد. پادشاه فرانسه حامی هنر و ادبیات بود و قراردادی با پاپ بست که به موجب آن حدود روابط کلیسا و سلطنت فرانسه تعیین شد.شارلکن
فیلیپ لوبو، پسر امپراتور ماگزیمیلین با ژانلافل دختر فردیناند و ایزابل وصلت کرده بود؛ از این وصلت شارلکن به دنیا آمد که قلمرو خاندان هابسبورگ را (اتریش، پی با، فرانش کنته) از پدر و جد خود به ارث میبرد و از طرف مادر نیز وارث تمام اسپانیا، ساردنی، سیسیل، ناپل و مستعمرات امریکائی اسپانیا بود؛ بنابراین شارلکن صاحب اختیار و فرمانروای ممالک وسیعی محسوب میشد و گذشته از این جانشینی ماگزیمیلین که تازه وفات یافته بود ممکن بود نصیب او گردد. سه تن نامزد این مقام بودند، فرانسوای اول، شارلکن و منتخب ساکس. پس از مذاکرات شرمآوری که ضمن آن، منتخبین آلمانی، آراء خود را به کسی که پول و وعده بیشتر میداد فروختند، شارلکن جای ماگزیمیلین را گرفت (1519)، و قدرت او به میزان قابل ملاحظهای افزایش یافت ولی چون او نمیتوانست همهی این ممالک مختلف و دور از هم را اداره کند، حکومت اتریش را به برادر خود فردیناند داد و فردیناند کمی بعد پادشاه بوهم و هنگری نیز شد. به این ترتیب خاندان هابسبورگ بر قسمت اعظم اروپا تسلط داشت ولی با مقاومتهائی بخصوص مقاومت دولت فرانسه مواجه گشت. همین مطلب جنگهائی را پیش آورد که دولتهای دیگر نیز در آن شرکت جستند و تقریباً نیم قرن طول کشید.شارلکن که در پی با پرورش یافته بود بیشتر کارها را به فلامانها داد و اسپانیائیها از این موضوع راضی نبودند. شکایت و گلهی آنها نتیجهای نداد و شورشهائی که بر اثر این نارضائیها صورت گرفت بشدت سرکوب شد و حکومت مطلقه در اسپانیا برقرار گردید. شارلکن فقط یک سوم از دورهی زمامداری خود را در اسپانیا گذرانید و جز تهیهی پول و سرباز از این سرزمین چیزی نمیخواست.
جنگهای فرانسوای اول و شارلکن
میان این دو زمامدار چهار جنگ درگرفت که نخستین آنها به سال 1521 بود. فرانسوای اول که خود را ضعیفتر از شارلکن میدید به فکر اتحاد با انگلستان افتاد و به این منظور ملاقاتی با هانری هشتم کرد (2) که نتیجهای نداد چون انگلستان از دیرباز دشمن فرانسه محسوب میشد و به همین مناسبت جانب شارلکن را گرفت و فرانسه از طرف شمال و شرق و جنوب و ایتالیا در معرض تهدید و هجوم واقع شد. اسپانیائیها در نخستین جنگ خود پیروز شدند و میلانه به تصوف آنها درآمد (جنگ بیکوک (3)). دوک بوربون (4) فرمانده قوای نظامی فرانسه با آنکه املاک وسیعی در مرکز فرانسه در اختیار داشت بر اثر اختلافی که با پادشاه پیدا کرد به خیانت متوسل شد و به شارلکن پناه برد و از طرف او به فرماندهی سپاه منصوب گشت؛ اسپانیائیها در صدد حمله به فرانسه از راه جنوب شرقی برآمدند و خود را به مارسی رسانیدند ولی چون نتوانستند این بندر را تصرف کنند عقب نشستند و فرانسویها به فرماندهی فرانسوای اول به استرداد میلانه همت گماشتند، منتهی در پاوی شکست سختی خوردند و فرانسوای اول اسیر شد و در مصالحهی مادرید ناچار میلانه و بورگونی را به شارلکن تسلیم کرد لیکن بورگونی هرگز در اختیار اسپانیائیها گذاشته نشد (1526).مصالحهی مادرید در واقع متارکهای بیش نبود. شکست فرانسه و افزایش قدرت خانوادهی هابسبورگ سایر دولتهای اروپائی را به وحشت افکند و فرانسه و انگلیس و اغلب کشورهای ایتالیائی اتحادی با هم بستند و جنگ در سال 1526مجدداً؛ شروع شد. دوک بوربون به فرماندهی یک سپاه آلمانی رم را گرفته به غارت و ویرانی آن پرداخت ولی در ضمن حملهای به قتل رسید. سپاهی که از فرانسه به کمک ایتالیائیها آمده بود بدون نتیجهی قطعی به جنگ با دشمن مشغول شد. در این هنگام شارلکن گرفتار مسأله رفورم در آلمان و مورد تهدید حملهی ترکان بود و به همین مناسبت با عقد صلح نامهی کامبره (5) از تصرف بورگونی صرف نظر کرد (1529 م).
سالهای بعد صرف مبارزه علیه رفورم و اردوکشی اسپانیائیها به تونس شد. در سال 1536 جنگ سوم شروع شد و در این جنگ دولت انگلیس بیطرف ماند. فرانسوای اول تصمیم گرفت با ترکان متحد شود و همین امر سر و صداهائی در اروپا به راه انداخت، منتهی برای ایجاد موازنه و مقابله با قدرت فوق العاده ی هابسبورگها فعالیتی لازم بود. فرانسوای اول ابتدا ساووا و پیمون را گرفت؛ شارلکن مجدداً در صدد تصرف پرووانس برآمد و تا آرل (6) پیش رفت ولی چون این ناحیه را فرانسویان قبلاً ترک گفته آذوقه و وسایل زندگی را در آن از بین برده بودند، شارلکن و قوای او مجبور به مراجعت شدند و پس از چند زد و خورد بی فایده در شمال شرقی، معاهده صلحی میان دو طرف در نیس بسته شد (1538). این معاهده در وضع موجود تغییری ایجاد نکرد ولی فرانسویان در ساووا باقی ماندند. این دو پادشاه به مبارزه علیه رفورم ادامه دادند و فردیناند به جنگ با ترکان سرگرم بود. شهر گاند سر به شورش برداشت ولی بشدت سرکوب شد. با آنکه تصور میرفت دو پادشاه توافق کامل با هم دارند اختلافی بر سر تصرف میلانه میان آنها در گرفت و فرانسوای اول که این ناحیه را برای یکی از فرزندان خود میخواست موجب بروز چهارمین جنگ شد (1542 )؛ شارلکن این بار از پشتیبانی دولت انگلیس و فرانسوای اول از حمایت ترکان برخوردار بود. قوای دو طرف در اغلب نقاط یعنی در پی با، پیرنه، شامپانی و ایتالیا به جنگ مبادرت کردند. مهمترین این جنگها جنگ سریزول (7) بود که به نفع فرانسویان تمام شد ولی در همین موقع ناوگان ترک به غارت سواحل ایتالیا مشغول بود. سرانجام صلح کرپی (8)، بدون آنکه تغییری در وضع متصرفات و اراضی دو کشور ایجاد کند، به این جنگها خاتمه داد (1544).
فرانسوای اول که در دورهی پادشاهی خود جنگهای متعددی کرده بود در سال 1547 از دنیا رفت. این جنگها برای فرانسه چندان سودی نداشت ولی در هر حال حملات شارلکن دفع شد و گذشته از این جز ناحیهی میلانه چیزی را از دست نداد. با وجود این جنگها هنر و ادبیات به وضع قابل ملاحظهای توسعه یافت لیکن اختلافات و آشوبهای مذهبی آغاز دورهی دشواری برای فرانسه محسوب میشد.
هانری دوم
پس از فرانسوای اول، پسرش هانری دوم به سلطنت رسید. وی شاهزادهای متوسط، عبوس، بی اعتنا به هنر، متعصب و سختگیر و تحت تأئیر معشوقه خود دیان دوپواتیه (9)، و یکی از افراد خانوادهی مونمورانسی (به نام آن (10) که فرمانده عالی سپاه (11) بود) و دوک دوگیز بود. سلطنت او با آزار و شکنجهی پروتستانها شروع شد ولی با این حال دولت فرانسه با لوتریهای آلمان علیه شارلکن متحد گشت (1552). فرانسویان سه اسقف نشین مس، تول، وردن را به تصرف درآوردند و شارلکن که در بحبوحهی سرمای زمستان به استرداد مس اقدام کرده بود شکست خورد و دست از محاصره کشید. جنگ بدون شدت و خشونت ادامه یافت و طرفین سرانجام حاضر به متارکه شدند.شارلکن که بیمار و دلسرد شده بود در سال 1556 ، به نفع پسر خود فیلیپ دوم تصمیم به استعفا گرفت، برادر وی فردیناند اول که فرمانروای اتریش، بوهم و هنگری بود به امپراتوری انتخاب شد. از این تاریخ خانوادهی هابسبورگ به دو شعبه تقسیم شد ولی هر دو سیاست مشترکی را تعقیب کردند. سلطنت شارلکن با فتوحاتی که وی به دست آورد دورهی افتخارآمیزی محسوب میشد ولی افکار سیادت طلبی او جامهی عمل به خود نپوشاند؛ پی با از او ناراضی بود، آلمان بر اثر نزاعهای مذهبی آشفته و بیش از پیش مخالف و دشمن امپراتور، ایتالیا علیه تسلط بیگانگان متغیر و خشمگین، و اسپانیا با وجود تحمیل نفوذ خود بر امریکا، فقیر و محروم از آزادی بود.
فیلیپ دوم
پادشاه جدید بیش از پدر خود به اسپانیا توجه داشت. وی مادرید را به پایتختی برگزید و سپس در حوالی این شهر در قصری که خود ساخته و کمتر از آن خارج میشد مقام گرفت؛ وی پیوسته سرگرم کار حکومت بود و در این راه از مشاوران خود که اعتماد زیادی به آنها داشت و از شوراهائی متعدد (شوراهای کاستیل، آراگون، هند، پی با، جنگ و...) کمک میگرفت. وی که اصلاً شخصی بی اعتماد، عبوس و متعصب بود، به استبداد تمام حکومت میکرد و دائم در فکر تقویت و استحکام پایههای سیادت اسپانیا و برانداختن بدعتها بود و میخواست به عنوان قهرمان مذهب کاتولیک شناخته شود.وی جنگ با فرانسه را بار دیگر آغاز کرد. در ایتالیا پاپ پل چهارم که قصد داشت خود را از شر اسپانیائیها خلاص کند از فرانسویان کمک خواست و بر اثر این تقاضا دوک دوگیز وارد سرزمین ناپل شد ولی از این اردوکشی نتیجهای به دست نیامد. در همین احوال یک سپاه از اسپانیائیها و فلامانها به شمال فرانسه راه یافته فرانسویان را در سن کانتن شکست داده و وحشت شدیدی در پاریس ایجاد کرده بودند. از طرف دیگر فیلیپ دوم، ملکهی انگلیس، ماری تودور را، به همسری خویس درآورد و کمک انگلیس را نسبت به خود جلب کرده بود. با این اوضاع لازم بود دوک دوگیز و سپاهیانش به فرانسه احضار شوند چون فرانسه مجدداً در معرض خطر بزرگی قرارگرفته بود. لیکن اسپانیائیها از پیروزی خود نتیجهای نگرفتند و دوک دوگیز بندر کاله را محاصره و تصرف کرده آخرین شهر فرانسه را که هنوز در اختیار انگلیسیها بود از آنها پس گرفت.
سال بعد (1559) مرگ ماری و تاجگذاری الیزابت رشتهی اتحاد انگلیس و اسپانیا را از هم گسیخت و مقدمات صلحی را که در کاتوکامبرزی میان فرانسه و اسپانیا بسته شد فراهم آورد. به موجب این مصالحه فرانسه از ساووا چشم پوشید ولی مس، تول، وردن و کاله را در اختیار نگاه داشت. مبارزات فرانسه و خانوادهی هابسبورگ در قرن شانزدهم به این ترتیب خاتمه پذیرفت و فرانسه با آنکه ضعیفتر بود بر وسعت اراضی خود افزود ولی قدرت و اعتبار او در ایتالیا، که تحت نفوذ اسپانیا درآمده بود، از بین رفت. در همین سال هانری دوم بر اثر جراحت شدیدی که در یکی از مسابقات سوارکاری (تورنوا) برداشته بود از دنیا رفت.
پس از برقراری صلح، فیلیپ دوم در برانداختن پروتستانهای اسپانیا کوشید و در این کار توفیق یافت. شورشی که توسط موریسکها (12) (مسلمانهائی که به زور به مذهب کاتولیک درآمده بودند) صورت گرفت خاموش شد. آخرین پادشاه پرتغال، هانری، در سال 1580 بدون اولاد درگذشت و فیلیپ دوم به عنوان نزدیکترین خویشاوند خاندان هانری به سلطنت پرتغال رسید. شبه جزیرهی ایبری به این ترتیب تحت لوای واحدی درآمد و تمام مستعمرات پرتغال نیز ضمیمهی امپراتوری وسیع اسپانیا شد. فیلیپ دوم نیرومندترین شهریار اروپا و حتی دنیای آن روز به شمار میآمد. وی در کارهای فرانسه که شیرازهی امور آن بر اثر جنگهای مذهبی از هم گسیخته بود مداخله کرد، منتهی سیاستی نامطلوب داشت و همهی فرانسویان را علیه خود برانگیخت. استبداد رأی و سختگیریهای او موجب طغیان پی با شد و اردوکشی او به انگلیس (نیروی دریائی شکست ناپذیر (13)) شکست و آسیبی جبران ناپذیر برای او به بار آورد. وی در سال 1598 مرد.
پینوشتها:
1- Marignan
2- در محلی به نام Camp du drap d’or در شمال شرقی فرانسه.
3- la Bicoque نزدیک میلان
4- مقام Connetable داشت.
5- Cambrai
6- Arles
7- Cérisoles (در ناحیهی پیمون در ایتالیا)
8- Crespy یا Crépy
9- Diane de poitiers
10- Anne
11- Connétable
12- Morisques
13- I’Invincible Armada
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمهی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم