تاریخ داخلی کشورهای اروپائی

آخرین زمامداران سلسله تودور ملکه الیزابت اول است که سلطنت او از لحاظ افزایش قدرت انگلیس و پیشرفت هنر و ادبیات از دوره‌های پرافتخار زندگی این کشور محسوب می‌شود. الیزابت که در سال 1558 به سلطنت رسید در اشاعه‌ی...
يکشنبه، 24 آبان 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخ داخلی کشورهای اروپائی
 تاریخ داخلی کشورهای اروپائی

 

نویسنده: شارل دولاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

آخرین زمامداران سلسله تودور ملکه الیزابت اول است که سلطنت او از لحاظ افزایش قدرت انگلیس و پیشرفت هنر و ادبیات از دوره‌های پرافتخار زندگی این کشور محسوب می‌شود. الیزابت که در سال 1558 به سلطنت رسید در اشاعه‌ی مذهب پروتستان کوشید و با وجود آزادمنشی که از نظر مذهبی داشت به مبارزه جدی با کاتولیک‌های انگلیس و سایر کشورهای کاتولیک پرداخت. وی در کارهای اسکاتلند مداخله کرد و ملکه ماری استوارت را به زندان افکند؛ در فرانسه از هوگنوها حمایت کرد، در پی‌با با سیادت اسپانیائی‌ها مبارزه کرد و شورش کاتولیک‌های ایرلند را نیز از بین برد. در داخله‌ی انگلیس نیز وضع چندان خوب نبود چون طرفداران کالون قدرت زیادی به دست آورده با انگلیکانیسم به مبارزه برخاسته بودند.
فیلیپ دوم می‌کوشید تا زیان و لطمه‌ای به الیزابت وارد سازد و به همین مناسبت با توطئه گرانی که در صدد خلع او بودند همکاری می‌کرد ولی الیزابت در قبال این اقدامات، ماری استوارت را محاکمه و به مرگ محکوم ساخت. فیلیپ دوم که سخت برآشفته و خشمگین شده بود، قوائی با یکصد و سی کشتی، که به نیروی شکست ناپذیر (1) معروف شده است، به انگلیس فرستاد (1588 ) ولی ناوگان اسپانیا بر اثر طوفان و حملات انگلیسی‌ها شکست یافت و از آن تاریخ دولت انگلیس با جدیت بیشتر شورشیان هلند را کمک کرد و بنادر اسپانیا و مستعمرات آن دولت را مورد حمله قرار داد. نیروی دریائی انگلیس در نتیجه‌ی کاردانی فرماندهان خود (دریک (2)، رالی (3)) قدرت و شهرت زیادی کسب کرد و از راه تجارت و صنعت ثروت سرشاری فراهم آورد. الیزابت در سال 1603 درگذشت.

ایتالیا

ایتالیا در نیمه‌ی اول این قرن صدمات زیادی از جنگ دید؛ سپس اوضاع این کشور قرین آرامش شد ولی تحت نفوذ اسپانیا که مالک میلانه، ناپل، سیسیل و ساردنی بود قرار داشت. وضع اداری ممالک کلیسا نامطلوب و گرفتار راهزنان و رشوه خواران بود. فلورانس مرکز دوک نشین تسکان که حکومت آن با خانواده مدیسی بود، گردید و این خانواده جمهوری سین (4) را ضمیمه خاک خویش کردند و هنرمندان را مورد توجه خاص قرار دادند. دوک نشین‌های کوچک پارم، مودن، و مانتو قدرتی نداشتند. ژن در حال انحطاط بود و از تمام متصرفات خود فقط جزیره کرس را در اختیار داشت. تنها دولت ایتالیائی که از قید نفوذ اسپانیا آزاد ماند، ونیز بود ولی این دولت نیز رو به زوال می‌رفت و ترک‌ها جزیره‌ی قبرس را از آن گرفتند. دوک نشین ساووا با کمک اسپانیا در توسعه‌ی قلمرو خود می‌کوشید. هنر و ادبیات هنوز جلوه و شکوهی داشتند ولی وضع اقتصادی خوب نبود، دولت‌های ایتالیائی در حال فقر و تنگدستی به سر می‌بردند و هر نوع امید آزادی از بین رفته بود.

سویس

پس از جنگ سوآب، سه کانتون جدید یعنی بال، شافهوس (5) و آپنزل (6) داخل اتحادیه ایالات سویس شدند و به این ترتیب تعداد کانتون‌ها به سیزده بالغ گشت. گذشته از این، اتحادیه مزبور، متحدین (ژنو، نوشاتل، واله (7)، سن‌گال (8)، گریزون (9)) و متابعانی داشت (تسن (10)، آرگووی، تورگووی). سویسی‌ها در جنگهای ایتالیا شرکت کردند ولی شکست مارین‌یان (11) مانع آن شد که آنها سیاست مستقلی داشته باشند. در سال 1516 با فرانسه معاهده‌ای بستند و متعهد شدند قوائی در اختیار آن دولت بگذارند و عده‌ای دیگر از سویسی‌ها به صورت مزدور در خدمت سایر کشورهای اروپائی درآمدند و این اقدام موجب ثروتمندی و همچنین مایه‌ی فساد آنها شد.
پیش از این، سرگذشت زوینگلی و کالون و نتایج رفورم را در سویس مطالعه کردیم؛ از این تاریخ این سرزمین به دو جبهه که دشمن یکدیگر بودند تقسیم شد؛ دیت سویس قدرت خود را از دست داد و دو جنگ کاپل اساس اتحادیه سویس را از هم پاشید. با این حال سویس با تصرف ناحیه‌ی وو (12) بر وسعت خاک خود افزود، این ناحیه در اختیار ژنو قرار داشت و مردم برن که برای کمک به ژنو در برابر تعرض دوک ساووا به این حدود آمده بودند آنجا را گرفته بودند. البته دوک ساووا نقشه‌های خود را همچنان تعقیب کرد و در سال 1589 با ژنو جنگید و در سال 1602 نیز در صدد غافلگیری او برآمد.

آلمان، بوهم و هنگری

تاربخ آلمان در قرن شانزدهم، بیشتر شرح مطالبی است درباره‌ی پیشرفت رفورم در این کشور. چنانکه دیدیم شارلکن، اتریش را به برادر خود فردیناند اول واگذاشته بود ولی بوهم و هنگری در این تاریخ با هم متحد شده سلطنت آنها را لوئی دوم به عهده داشت. در این زمان لوئی دوم که از ترک‌ها شکست خورده بود در موهاکس (13) به قتل رسید و قسمت اعظم هنگری به تصرف ترک‌ها درآمد. آن عده از مجارها که استقلال خود را حفظ کرده بودند و همچنین اهالی بوهم، فردیناند را به سلطنت برگزیدند و او از این پس سلطنت سه کشور را به عهده گرفت و سرانجام بعد از استعفای برادر خود به مقام امپراتوری رسید. وی در اواخر زمامداری بیشتر اوقات خود را صرف جنگ با پروتستان‌ها و ترک‌ها کرد.
در زمان دو جانشین او، یعنی ماگزیمیلین دوم و رودلف دوم نیز وضع به همین منوال گذشت. ماگزیمیلین مردی با گذشت و حتی مساعد با طرفداران رفورم بود و رودلف تعصب و استبداد رأی مخصوصی داشت، با این حال هیچ یک از این دو نفوذی در کارهای امپراتوری نداشتند و بیشتر سرگرم متصرفات و ایالات موروثی خویش بودند. در همین احوال امرا و شهرها با هم می‌جنگیدند و انتظار جنگ مذهبی جدیدی می‌ رفت ولی هیچ یک از دو طرف جرأت چنین اقدامی‌ را نداشتند و صلحی متزلزل و ناپایدار میان آنها باقی بود.

اسکاندیناوی

پس از آنکه اتحاد کالمار از بین رفت در اسکاندیناوی دو دولت وجود داشت یکی دانمارک که بر نروژ و ایسلند نیز حکومت می‌کرد و دیگری سوئد که مالک فنلاند بود. سلطنت دانمارک با کریستیان دوم بود و در سوئد نایب السلطنه‌هائی که به طور موقت حکومت را به دست می‌گرفتند اداره‌ی امور را به عهده داشتند. کریستیان دوم که در فکر تصرف سوئد بود در این کار توفیق یافت (1520) و اتحاد کشورهای اسکاندیناوی را عملی ساخت ولی چون سختگیر و بیرحم بود و به کشتار هواخواهان نایب السلطنه‌ی سوئد پرداخت (این کشتار به حمام خون استکهلم معروف شده است) سوئدی‌ها دست به شورش زدند و گوستاووازا، ناحیه‌ی دالکارلی (14) و سپس سراسر خاک سوئد را گرفته عنوان شاهی بر خود گذاشت (1523). در همین زمان، رفورم (اصلاح مذهب) به سوئد راه یافت و پیشرفتهائی حاصل کرد. گوستاووازا برای برقراری نظم، بهبود مالیه و تحکیم اساس قدرت سلطنتی بسیارکوشید. وی ارتش و نیروی دریائی منظمی‌ به وجود آورد و کشاورزی و بازرگانی را توسعه داد. پسر او، ژان سوم، با تصرف کارلی (15)، انگری و استونی بر وسعت سوئد افزود و به این ترتیب دولت سوئد، بتدریج صاحب قدرت فراوانی در کرانه‌های دریای بالتیک شد.
در دانمارک نیز کریستیان دوم به علت سختگیری و قساوتی که داشت از سلطنت محروم شد و در زمان جانشینان او، اصلاحات مذهبی در دانمارک نیز معمول گشت. در این سرزمین به سبب نفوذ فوق العاده نجبا، پادشاهان قدرت چندانی نداشتند.

لهستان

در زمان حکومت آخرین پادشاهان خانواده‌ی ژاژلون، لهستان و لیتوانی متحد یکدیگر بودند و دولت وسیعی را تشکیل می‌دادند ولی قدرت سلطنتی رو به ضعف و در حال انحطاط بود. قدرت واقعی در دست دیت بود که با هر نوع ابتکار و اقدامات اصلاحی مخالفت می‌کرد و مدافع منافع نجبا و بزرگان محسوب می‌شد، با این حال سیژیسموند اول سلطنت درخشان و پرافتخاری داشت و در نتیجه جنگ با روسها، اسمولنسک به تصرف پلنی درآمد. سیژیسموند دوم، ورشو را به پایتختی برگزید و با استفاده از انحلال فرقه‌ی پورت گلوها (16)، کورلاند (17) و لیوونی را گرفت. در زمان سلطنت او اصلاح مذهب (رفورم) در پلنی شروع شد و در نتیجه شورشهای مذهبی نیز بروز کرد و مذهب کاتولیک قدرت از دست رفته را بازبافت.
نفوذ رنسانس نیز بخوبی مشهود بود و نجبا و بزرگان برای مطالعه و تحصیل به کشورهای خارج می‌رفتند ولی اکثر افراد ملت همچنان بیسواد بودند.
سیژیسموند دوم در سال 1572درگذشت و با مرگ او زمامداری ژاژلون‌ها خاتمه پذیرفت و از این تاریخ سلطنت انتخابی معمول شد. نجبا،‌ هانری دووالوا (بعد به نام‌ هانری سوم به سلطنت فرانسه رسید) را به تخت سلطنت نشاندند و قرار و پیمانی (18) را، که به موجب آن تشکیل مرتب جلسات دیت و رعایت آزادی مذهبی لازم بود، بر او تحمیل کردند.‌هانری که از اقامت در لهستان رضایتی نداشت، مرگ شارل نهم برادر خود را بهانه قرار داده برای به دست گرفتن زمام سلطنت فرانسه به کشور خود رفت. پس از او دیت لهستان مقام شاهی را به اتین باتوری (19)، یکی از شاهزادگان ترانسیلوانی تفویض کرد و او با ترکان و روس‌ها جنگیده، بر اعتبار و شوکت مقام سلطنت افزود. وی در سال 1586 از دنیا رفت، و یکی از شاهزادگان سوئدی که کاتولیک مذهب بود با عنوان سیژیسموند سوم، به سلطنت رسید.

روسیه

در سال 1505، واسیلی چهارم جانشین پدر خود ایوان سوم شد. وی ریازان (20) و پسکو (21) را نیز در حیطه‌ی قدرت خویش آورد و به تعقیب نقشه‌ی ایجاد وحدت در روسیه پرداخت و با لهستانی‌ها و مغول‌ها یا تاتارها یعنی سکنه خانات حاجی طرخان، غازان و کریمه که در آغاز قرن شانزدهم، پس از انهدام امپراتوری یورت طلائی، دولت‌هائی تشکیل داده بودند، جنگید.
واسیلی چهارم در سال 1533 از دنیا رفت و پسر سه ساله‌اش ایوان چهارم معروف به مخوف جانشین او شد. در این موقع اختیار حکومت در دست مادر وی بود ولی بعد نجبا یا بویارها زمام امور را به دست گرفتند و این وضع تا زمان بلوغ ایوان ادامه داشت. چون ایوان به سن رشد رسید عنوان تزار بر خود گذاشت و به سختگیری با مخالفان پرداخت، خانات غازان و حاجی طرخان را گرفت و با لهستانی‌ها و سوئدی‌ها جنگید. وی در نظر داشت کشورهای ساحل بالتیک را نیز به تصرف درآورد ولی از این کار دست کشید. نخستین اردوکشی روس‌ها به آن سوی کوههای اورال علیه خانات سی بیر (22) در زمان سلطنت او صورت گرفت و پس از چند پیروزی نواحی فتح شده در این حدود را نیز از دست داد. ایوان چهارم پادشاهی مستبد بود که بویارها نین در این راه از او حمایت می‌کردند لیکن میان پادشاه و نجبا اغلب اختلافاتی وجود داشت، گذشته از نجبا و روحانیان فقط جمعی کشاورز و روستائی در این مملکت زندگی می‌کردند چون شهرها بسیار کوچک و تعداد آنها اندک بود، و اغلب روستائیان نیز از سرف‌ها بودند. ایوان که از وفاداری رعایای خود اطمینان نداشت بسیاری از آنان را کشت. در زمان او حکومت نظم همه جا برقرار بود و این کار در نتیجه سختگیری و شدت عمل و تهدید یاغیان و ناراضی‌ها به شکنجه و عذاب انجام پذیرفت. وی در سال 1584 وفات یافت.
پسر او فئودور اول (23) که روحیه‌ای ضعیف داشت، تحت قیمومت یکی از بویارها به نام بوریس گودونوف (24) به سلطنت رسید. بوریس سیاست ایوان یعنی جنگ با لهستان، روابط بازرگانی با انگلیس، توسعه‌ی اصول بردگی (سرواژ) را تعقیب کرد و چون فئودور که آخرین فرد خاندان رودیک محسوب می‌شد درسال 1598 مرد مقام تزاری به بوریس گودونوف رسید.

رومن‌ها

در اوایل قرن شانزدهم دو ایالت والاشی و مولداوی تبعیت ترکان را پذیرفتند؛ این دو ایالت، در برابر تحویل مقداری پول و تعدادی سرباز به سلطان عثمانی، اداره‌ی امور این ایالات را در دست خود نگاه داشتند و به همین مناسبت خوشبخت‌تر از سایر مسیحیان بالکان محسوب می‌شدند. با این حال اغلب شورش‌هائی در این نواحی بروز می‌کرد و ترکان را به اردوکشی وامی‌‌داشت. در این جنگ‌ها لهستانی‌ها یا اتریشی‌ها پشتیبان رومن‌ها بودند. در سال 1540 ایالت جدیدی به نام ترانسیلوانی در این سرزمین تشکیل یافت. این ایالت نیز تابع ترک‌ها بود و مردم آن به سه زبان (رومن، مجار، آلمانی) تکلم می‌کردند و چهار مذهب مختلف داشتند (کاتولیک، لوتری، کالونی، سوسینی (25)).

ترکیه

پس از سلطنت نسبتاً آرام و صلح جویانه‌ی بایزید دوم، پسرش سلیم اول در سال 1512 به تخت نشست. وی که پادشاهی بیرحم و جنگجو بود برادران و برادرزادگان و به قولی پدر خود را کشت و با وجود دینداری و تعلق خاطری که به اسلاو داشت از جنگ با مسیحیان احتراز کرد ولی با مسلمانان جنگید. او ابتدا به کشتار شیعیان ساکن امپراتوری عثمانی پرداخت و سپس با ایرانیان که هواخواه جدی شیعیان بودند مصاف داد و کردستان و شمال بین النهرین را به تصرف درآورد؛ سپس به ممالیک که شام و مصر را متصرف بودند، حمله بود و پس از چند فتح، شام و مصر را به اطاعت واداشته ممالیک را سرکوب کرد. وی در قاهره بر یکی از بازماندگان عباسیان که هنوز عنوان خلافت داشت دست یافت و با خرید این عنوان از او، سلاطین عثمانی نیز از این پس عنوان خلیفه، یعنی پیشوای مذهبی تمام اهل سنت را بر خود گذاشتند.
سلیمان معروف به محتشم در سال 1520 جانشین پدر خود سلیم شد. وی با آنکه خشونت و قساوت پدر را نداشت مانند او مردی جنگاور و ستیزه‌جو بود. وی در آغاز کار جزیره رودس را پس از محاصره‌ی طولانی و سخت از چنگ شوالیه‌های هوسپی تالیه به درآورد و این شوالیه‌ها از این پس در جزیره مالت مستقر شده به شوالیه‌های مالت معروف گشتند. سپس با ایرانی‌ها جنگید و تمام بین النهرین را از آنها گرفت. وی نفوذ و قدرت خود را بر قسمتی از عربستان نیز تحمیل کرد و از آنجا متوجه اروپا شده با فرانسه عقد اتحادی بست و مجارستان را مورد حمله قرار داد و با پیروزی در موهاکس قسمت اعظم هنگری را به اطاعت واداشت و به محاصره‌ی وین پرداخت ولی نتوانست این شهر را بگیرد.
در افریقای شمالی دو برادر معروف به بربروسه (26) (خیرالدین و اروج) که ترک نژاد بودند، الجزیره را متصرف شده اسپانیائی‌ها را شکست دادند و چون ارشد آنها درگذشت، برادرکوچکتر (خیرالدین) که خود را محصور در میان دشمنان می‌دید به اطاعت سلطان گردن نهاد تا حمایت او را نسبت به خود جلب کند؛ وی با شارلکن نیز جنگید و قدرت و نفوذ او به تدریج در الجزیره و تونس بسط یافت و این کشورها در شمار ایالات وابسته به امپراتوری عثمانی درآمدند. در این مدت سلیمان جنگ با مجارها و آلمان‌ها را تعقیب کرد و در سال 1566 وفات یافت.
در زمان پسر او، سلیم دوم، که مردی شرابخوار و عیاش بود، ترک‌ها جزیره‌ی قبرس و یمن را تصرف کردند ولی در جنگ دریائی لپانت (27)، علیه ناوگان متحدین، ونیز، پاپ و اسپانیا، شکست خوردند. جانشینان وی جنگ با ایران و اتریش را ادامه دادند و در این جنگها گاه پیروز و زمانی مغلوب می‌شدند.
این ایام دوره‌ی کمال قدرت ترک‌ها محسوب می‌شد. امپراتوری عثمانی در سه قاره گسترش یافته بود و سپاه انبوه و نیرومندی معروف به ینی‌چری (فرزندان مسیحیانی که به دیانت اسلام درآمده بودند) در اختیار داشت که سربازان شهرستانی و عده‌ای مزدور نیز در آن خدمت می‌کردند. امپراتوری عثمانی از لحاظ سازمان و سلسله مراتب نظیر امپراتوری یونان بود. سلطان دارای قدرت مطلقه بود و با دستیاری وزیران و عده‌ای عمال حکومت می‌کرد. مسلمین و مسیحیان به یک چشم دیده نمی‌شدند. مسیحیان مالیاتهای سنگین‌تری می‌پرداختند و در ارتش و ادارات راه نداشتند ولی از آزادی مذهبی برخوردار بودند.

پی‌نوشت‌ها:

1- Invincible Armada
2- Drake
3- Raleigh
4- Sienne
5- Schaffhouse
6- Appenzell
7- Valais
8- Saint- Gall
9- les Grisons
10- Tessin
11- Marignan
12- Vaud
13- Mohacs
14- Dalécarlie
15- Carélie
16- Ordre des Porte- Glaives
17- Courland
18- Pacta Conventa
19- Etienne Bathory
20- Riazan
21- Pskov
22- Sibir
23- Féodor
24- Boris Godounov
25- Socinianisme پیروان Socin یکی از پروتستان‌های ایتالیائی که مخالف با تثلیث بود.
26- Barberousse
27- Lépante

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمه‌ی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط