تهیه کننده: سیدعباس صادقی
خاطراتی از مشی اخلاقی، سیاسی و علمی آیتالله بروجردی
ارائه دستورالعملی از سبک زندگی و مشی اخلاقی و رفتاری آیتالله بروجردی کار آسانی نیست. چون تعریف شخصیتی در جایگاه آیتالله بروجردی به عنوان مرجع بزرگ جهان اسلام که دارای ابعاد برجستهای در زمینههای مختلف اعتقادی، رفتاری، اخلاقی، معنوی و حتی سیاسی است به سادگی امکانپذیر نیست. آنچه در ادامه میخوانید برشهایی است از برخی زوایای رفتاری ایشان که در خاطرات دیگران ثبت و ضبط شده و نه همه آنچه که بوده.مدارا با غیر مسلمانان
تعداد زیادی یهودی در بروجرد زندگی میکردند. محله یهودینشین بروجرد با قبرستان یهودیها فاصله داشت و در فاصله بین محله یهودینشین و قبرستان یهودیها، محلات مسلماننشین واقع شده بودند. طوری که وقتی یک فرد یهودی فوت میکرد، برای تشییع جنازهاش باید از محله مسلماننشین عبور میکردند تا به قبرستان برسند. بچه مسلمانها در اثر ناآگاهی و جهل به جنازه یهودیها سنگ میزدند. برای همین مرحوم آیتالله بروجردی آنها را از این کار نهی میکرد ولی گوش نمیدادند. تا اینکه آیتالله بروجردی یک روز به یهودیها سفارش کرد چنانچه کسی از شما فوت کرد به من اطلاع بدهید. لذا به محله یهودینشین میرفت و دنبال جنازه متوفی راه میافتاد و او را تا قبرستان تشییع میکرد. زمانی که آیتالله بروجردی همراه جنازه بود، کسی جرات نمیکرد سنگ بزند. آنقدر این کار را ادامه داد تا این کار بد از ناحیه بچهها ترک شد.متواضع همیشگی
مرحوم آیتالله عبدالله فاضل لنکرانی پس از بنای مسجد اعظم به امر آیتالله بروجردی نماز ظهر و عصر را در این مسجد اقامه میکرد و آیتالله بروجردی نماز مغرب و عشا را میخواند اما در ماه رمضان این ترتیب عوض میشد. آیتالله فاضل لنکرانی درباره این جابه جایی گفته بود: «آقا در این خصوص هیچگاه به صورت مستقیم چیزی به من نمیگفت. هر سال دو روز قبل از ماه رمضان پیشکارش به خانه من میآمد و میگفت آقا فرموده اگر اجازه میدهید و صلاح میدانید نمازهای ظهر و عصر را من بخوانم. با اینکه آقا خودش را مأمور کرده بود و میتوانست امر دیگری بفرماید اما ادب و تواضع او باعث شده بود پیشکارش را بفرستد و از من اجازه بگیرد. این موضوع تا وقتی زنده بود هر سال تکرار میشد».بوسیدن دست یک طلبه
در جلسات درس آیتالله بروجردی شاگردان بعضاً اشکالاتی را مطرح میکردند. در برخی از موارد که زیادهروی میشد یا اشکال وارد نبود، آقا عصبانی میشد. آیتالله سیدمصطفی خوانساری از بزرگان حوزه تعریف کرده: «در یکی از جلسات درس یکی از فضلا اشکالاتی را مطرح کرد و با اینکه اشکالش وارد نبود بر آن اصرار ورزید. همین مسئله باعث عصبانیت آیتالله بروجردی شد. درس تمام شد و همه به منزل خود رفتند. بعد از ظهر آن روز که از روزهای سرد و بارانی زمستانی بود. پیشکار آیتالله بروجردی به درب منزل ما آمد و گفت آقا در درشکه منتظر شماست. میخواهد به خانه طلبهای که به او پرخاش کرده برود. خدمت آقا رفتم و گفتم طلبهها شاگرد شما هستند و شما حق پدری بر گردن آنها دارید. آقا اصرار کرد که باید به دیدن او بروم. با هم به طرف منزل آن طلبه راه افتادیم. باران تندی میآمد و درشکه به زحمت راه میرفت. آقا با کمک خدمتکارانش از درشکه پیاده شد و درب منزله طلبه را زد. وقتی طلبه در را باز کرد و آیتالله بروجردی را دید، خودش را باخت. خواست به پای آقا بیفتد که آقا مانع شد. دست آقا را بوسید. آیتالله بروجردی دست او را گرفت و گفت من امروز به تو تندی کردم. از من بگذر. سپس خم شد و دست او را بوسید. آن طلبه هر کاری کرد تا مانع شود نتوانست».شانه من را بیاورید
در آخرین روزهای عمر آیتالله بروجردی وقتی به او خبر دادند که پروفسور موریس که متخصص قلب معرفی بود از پاریس برای معالجه او به قم آمده از همراهانش خواست اتاقش را مرتب کنند و شانهای به او بدهند تا محاسنش را مرتب کند. وقتی به او گفتند اشکالی ندارد. چون حال شما خیلی خوب نیست، فرمود: «من امروز پیشوای مسلمین هستم. نباید در مقابل یک بیگانه به این حال باشم».توسل مدام به اهل بیت (ع)
ماجرای برگزاری سوگواریهای باشکوه برای امام حسین (علیهالسلام) در منزل آیتالله بروجردی در بروجرد معروف است و عکسهایی از این عزاداریها که دستجات سینه زن و زنجیرزن در بیت او به عزاداری میپرداختند ثبت و ضبط شده. آیتالله مفتح از قول مرحوم آیتالله کمالوند تعریف کرده: «یک بار چشم آقا بسیار درد میکرد به طوری که به عینک نیاز پیدا کرد. از قضا آن ایام مقارن با ایام محرم بود و دستجات سینهزنی و زنجیرزنی آغشته به گِل به منزل او میآمدند. آقا دستور داد قدری از گلی را که عزاداران حسینی به سر خود میمالند برایش بیاورند. مقداری از گلها را برداشت و به چشم خود مالید. چشمانش شفا پیدا کرد. به طوری که تا آخر عمر بی نیاز از عینک شد و کتابهای خط ریز را هم به خوبی مطالعه میکرد».یک مرجع سیاسی
آیتالله بروجردی در مدت 15 سال مرکز تقریب مذاهب را در قاهره تأسیس کرد. مرکز تقریب مذاهب آیتالله بروجردی فتوای شیخ محمود شلطوت را در تأیید مذهب تشیع به دنبال داشت. محمد سید طنطاوی، رئیس سابق دانشگاه الازهر گفته بود: «شخصیت آیتالله بروجردی چنان بود که قطع رابطه ایران و مصر در آن زمان هیچ اثری بر فعالیت آیتالله بروجردی در قاهره نداشت. نمایندگان او به قاهره رفت و آمد میکردند و نمایندگان ما هم از الازهر به قم میآمدند».از مرحوم آیتالله سیدمحمدحسین علوی بروجردی نقل شده: «آیتالله بروجردی یک روز پیش از رحلتش چشم باز کرد و گفت شنیدهام آقای شیخ محمدتقی قمی (رئیس مجلس تقریبالازهر) به تهران آمده. چرا به قم نیامده؟ به او بگویید به اینجا بیاید. میخواهم او را واسطه قرار دهم تا بین دو مملکت (ایران و مصر) اصلاحی صورت بدهد. آیتالله بروجردی در آن شرایط میخواست حاج شیخ محمدتقی قمی را واسطه قرار دهد تا شاه و بعدالناصر را به مذاکره دعوت کند. ما نامههایی از عبدالناصر به آیتالله بروجردی داریم. هنگامی که اسرائیل تشکیل شده بود، جمال عبدالناصر در نامهای به آیتالله بروجردی از او خواست شاه را وادار کند از به رسمیت شناختن اسرائیل خودداری کند. آقا نیز این کار را کرد».
این دروغها چیست؟!
آیتالله شیخ علی صافی گلپایگاهی گفته: «آیتالله بروجردی اگر درباره کسی سخن میگفت هیچ وقت افراط و تفریط نمیکرد. هم خودش تملق نمیکرد و هم از تملق دیگران خوشش نمیآمد. آقایی که در تعبیر خواب وارد بود، میگفت کسی خواب دیده تمام صفحات قرآن از بین رفته و تنها یک صفحه مانده. من تعبیر کردهام آن صفحه باقی مانده جنابعالی هستید! مرحوم آیتالله بروجردی بسیار ناراحت شد. به طوری که با او دعوا کرد و گفت چرا این حرفها را میزنی؟ میگویند شاعری درباره امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شعری گفته و چند بیتی هم درباره آیتالله بروجردی سروده بود. او سرودهاش را خدمت آیتالله بروجردی آورد. آیتالله بروجردی به شاعرانی که برای ائمه (علیهالسلام) شعر میگفتند صله میداد. این آقا شعرش را خواند و با اینکه شعر خوبی برای امیرالمؤمنین گفته بود آیتالله بروجردی به او صله نداد. چند بار خدمت آقا عرض کردم شعر خوبی گفته. آقا با عصبانیت گفت این دروغها چیست که درباره من گفته! کجا من گفتم اینها را بگوید. عرض کردم فقط برای شعر حضرت امیر به او صله بدهید. چون انصافاً شعر خوبی گفته. خلاصه با زحمت زیاد آقا را قانع کردم که به این آقا هم صلهای بدهد. آیتالله بروجردی خیلی در این امور دقت داشت که هیچوقت تعبیری خلاف واقع گفته نشود».به اساتید گذشته احترام میگذاشت
آیتالله سیدجعفر احمدی، داماد بزرگ آیتالله بروجردی درباره روش تدریس ایشان تعریف کرده: «آقا در تدریس توجه خاصی به اقوال گذشتگان داشت و با توجه به احاطه به روایات، گاه به شرح حال افراد راوی در ضمن درس میپرداخت. در فقه، مبانی محکم و دقیقی داشت و معتقد بود قدما طبق روایات فتوا میدادند و معمولاً عبارتها همان عبارتهای روایت است. لذا اگر در مسئلهای شهرت قدما وجود داشت به آن ارزش میداد و میگفت ممکن است. روایتی در اختیار قدما بوده که طبق آن فتوا دادهاند و اکنون آن روایت در دسترس ما نیست. بر همین اساس برخی از کتب به طبع رسیدند یا تجدید چاپ شدند. مانند خلاف شیخ طوسی، مفتاحالکرامه، جامع الرواه اردبیلی و ... .آیتالله بروجردی در بروجرد که بود به ابتکار خودش تمامی رجال روایت کننده موجود در کتب اربعه را جمع و آنها را به 12 دسته طبقهبندی کرده بود. در این طبقهبندی، شیوخ شاگرد هر طبقه مشخص شده بود. این کار بسیار مهمی بود. بعد که آیتالله بروجردی به قم آمد، تکمیل و آماده چاپ شد».
روابط امام (رحمه الله) و آیتالله بروجردی در ماجرای فدائیان اسلام
نوه آیتالله بروجردی درباره رابطه پدربزرگش و امام خمینی (رحمه الله) میگوید: «امام خمینی از همان ابتدا که آیتالله بروجردی به قم آمد، در کنار او بود. آیتالله بروجردی در سال اول ورودش به قم ظاهراً نذر کرده بود به مشهد برود اما امام مخالف بود. علتش این بود که میگفت مردم شهرهای مسیر قم تا مشهد، مقام و شخصیت آیتالله بروجردی را نمیشناسد و ممکن است تجلیل لازم از ایشان صورت نگیرد. به همین دلیل از ایشان خواست سفرش را به تأخیر بیندازد اما آیتالله بروجردی نپذیرفت و به مشهد رفت و یک ماه رمضان در آنجا ماند و همه ائمه جماعات مشهد نیز به او اقتدا کردند. آیتالله بروجردی در همان سفر، امام را به جای خود گذاشت و مهر خود را هم به ایشان داد. این روابط در ارتباط با مرحوم آقای کاشانی و فدائیان اسلام قدری به هم خورد. گاهی برخی مسائل در تاریخ نادیده گرفته میشوند. بنابراین نقطه نظرات آیتالله بروجردی را باید دقیق شناخت. این مسائل و حرف برخی افراد باعث سردی در روابط امام و آیتالله بروجردی شد. البته بعداً روابط آنها ترمیم شد و ملاقات مفصلی با یکدیگر داشتند. مرحوم پدرم، هم شاگرد امام بود و هم شاگرد آیتالله بروجردی، با امام رفاقت نزدیکی داشت و حتی با هم روابط خانوادگی داشتیم. خود من زیاد به منزل امام میرفتم و خانواده ایشان خیلی به ما لطف داشتند. نکته ای که باعث برخی حرف و حدیثها شد این بود که امام در مراسم تشییع جنازه آیتالله بروجردی حاضر نشد. به همین دلیل عدهای گفتند ایشان از آیتالله بروجردی خوشش نمیآمد ولی ما میدانستیم که امام خمینی مبتلا به تب مالت بود و تب شدیدی داشت. 25 روز بعد از درگذشت آیتالله بروجردی وقتی حال ایشان بهتر شد، مجلس ختمی از طرف ایشان در مسجد اعظم برگزار شد و با اینکه حالشان چندان مساعد نبود در آن شرکت کرد. طبعاً بین امام و آیتالله بروجردی در برخی مسائل مانند فدائیان اسلام اختلاف نظر بود. آیتالله بروجردی شخصیتی بود که تجربیات دقیق و زیادی از حوادث گوناگون داشت و بارها گفته بود من از قضایای مشروطیت این درس را گرفتم که در اموری که ابتدا و انتهای آن برایم مشخص نیست وارد نشوم و دخالت نکنم».منبع مقاله :
نشریه همشهری آیه، شماره 41