شعر موثر امام هادي (ع)
نويسنده:محمد رضا اکبري
منبع:قصه هاي تربيتي چهارده معصوم(عليهم السلام)
منبع:قصه هاي تربيتي چهارده معصوم(عليهم السلام)
متوكل خليفه ظالم عباسي بود كه از اقتدار امام هادي عليه السلام نگران بود. شخصي نزد او رفت و درباره امام هادي عليه السلام چيني كرد كه در منزل او اسلحه و نامه هاي حمايت شيعيان قم وجود دارد و مي خواهد بر عليه حكومت قيام كند. متوكل گروهي ترك را به منزل او فرستاد، آنها به خانه امام عليه السلام حمله كردند اما چيزي نيافتند ومشاهده كردند كه حضرت در اتاقي كه فرش ندارد مشغول تلاوت قرآن است . او را با خود نزد متوكل بردند و گفتند: ما چيزي رد خانه او نيافتم و وقتي به منزل او وارد شديم مشاهده كرديم كه بطرف قبله نشسته است قرآن مي خواند. متوكل كه مشغول ميگساري بود و كاسه اي از شراب در دست داشت وقتي امام عليه السلام را مشاهده كرد او را احترام و اكرام نمود و كنار خود نشاند و كاسه شرابي را كه در دست به او تعارف كرد. امام عليه السلام فرمود: به خدا قسم هرگز تا به حال شراب در گوشت و خون من وارد نشده است ، مرا از اين كار معذور بدار و متوكل هم او را معذور داشت و گفت : شعري براي ما بخوان . امام عليه السلام فرمود: من شعر زيادي در حفظ ندارم . متوكل گفت : بايد براي ما شعر بخواني .
امام عليه السلام در حالي كه نزد او نشسته بود اشعاري به اين مضمون خواند: بر روي قله كوهها منزل كردند و مردان مسلح از آنها پاسداري مي كردند اما هيچيك از اينها نتوانست جلوي مرگ آنها را بگيرد و آنان را از گزند حوادث حفظ كند. در پايان از آن قله هاي بلند و كاخهاي مستحكم به درون قبر كشيده شدند. ندا دهنده اي پس از دفن آنها فرياد زد كجا رفت آن زينتها، دستبندها و شكوه و جلال ؟ كجايند آن چهره هاي پرورده نعمتها كه از روي ناز و نخوت در پس پرده هاي زيبا خود را از مردم مخفي نگاه مي داشتند؟ عاقبت قبر آنها را رسوا ساخت و چهره هاي ناز پرورده جولانگاه كرمهاي زمين شد. مدتي طولاني از دنيا خوردند و آشاميدند اما از آن همه خوردن ، خود خوراك حشرات زمين شدند. متوكل كه اين اشعار تكان دهنده را از امام هادي عليه السلام شنيد بسيار متاثر شد و گريه كرد به گونه اي كه ريش او از اشك چشمانش تر شد و اهل مجلس همه گريه كردند. آنگاه متوكل چهار هزار دينار به امام داد و با احترام به منزلش فرستاد.
امام عليه السلام در حالي كه نزد او نشسته بود اشعاري به اين مضمون خواند: بر روي قله كوهها منزل كردند و مردان مسلح از آنها پاسداري مي كردند اما هيچيك از اينها نتوانست جلوي مرگ آنها را بگيرد و آنان را از گزند حوادث حفظ كند. در پايان از آن قله هاي بلند و كاخهاي مستحكم به درون قبر كشيده شدند. ندا دهنده اي پس از دفن آنها فرياد زد كجا رفت آن زينتها، دستبندها و شكوه و جلال ؟ كجايند آن چهره هاي پرورده نعمتها كه از روي ناز و نخوت در پس پرده هاي زيبا خود را از مردم مخفي نگاه مي داشتند؟ عاقبت قبر آنها را رسوا ساخت و چهره هاي ناز پرورده جولانگاه كرمهاي زمين شد. مدتي طولاني از دنيا خوردند و آشاميدند اما از آن همه خوردن ، خود خوراك حشرات زمين شدند. متوكل كه اين اشعار تكان دهنده را از امام هادي عليه السلام شنيد بسيار متاثر شد و گريه كرد به گونه اي كه ريش او از اشك چشمانش تر شد و اهل مجلس همه گريه كردند. آنگاه متوكل چهار هزار دينار به امام داد و با احترام به منزلش فرستاد.