این نوشته را از مسائل آغازین زندگی یعنی مراسم خواستگاری [در دوران جاهلیت] شروع میکنیم و در مبحث عده به اتمام میرسانیم.
الف - خواستگاری و روز عقد
ازدواج بهترین و شیرینترین خاطرات زندگی هر فرد میباشد. این امر شیرین زندگی، همیشه و در همهی دورههای تاریخ همراه با آداب و رسومی بوده و هست.خواستگاری از آداب مقدماتی برای ازدواج میباشد. در جامعهی جاهلی، ولی یا افراد نزدیک پسر، دختر را از پدر، برادر، عمو یا پسرعموهایش خواستگاری میکردند.
اغلب، نظر دختر را درباره خواستگار جویا نمیشدند و رضایت ولی دختر به توافق در مهر و مشخص کردن روزخواستگاری منجر میشد.
درمراسم خواستگاری، خانوادهی عروس و داماد با پوشیدن بهترین لباسها مراسم خواستگاری را برپا میکردند (1) و با گفتن عباراتی همچون: «اکفاؤکم و نظراؤکم فان زوجتمونا فقد أصبنا رغبة و اصبتمونا و کنا لمهرکم حامدین»، و ولی دختر نیز با جوابی مناسب، رضایت و قبول خود را از خواستگاری اعلام میکرد. (2) اصل در خواستگاری، درخواست مرد از زن و بستگان او بود، ولی این بدان معنا نیست که در جاهلیت خواستگاری صور دیگری نداشت. خواستگاری گاه به صورت درخواست دختر و خانوادهی او از پسر نیز انجام میگرفت. ماجرای خواستگاری حضرت خدیجه از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به خوبی نمایانگر این سنت میباشد یا چنان که گذشت فاطمه دختر مرّ وقتی در صلب عبدالله - پدر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) - نورنبوت را دید، از وی درخواست ازدواج کرد. در جاهلیت عقد ازدواجی که شکل دینی یا رسمی داشته باشد، وجود نداشت، بلکه عقد ازدواج با خواستگاری و تعیین مهر و صداق به پایان میرسید. (3)
پس از مراسم خواستگاری، مراسم عروسی با ذبح شتر یا گوسفند در حضور قوم و اغلب در خانهها یا اماکن عمومی و به صورت علنی و آشکارا انجام میشد تا ازدواج شرعی و غیرشرعی از هم تمییز داده شود. آوردهاند که مردم مکه مراسم عروسی را در دارالندوه برگزار میکردند. (4)
ب - اختیار دختران در ازدواج
چنان که گفته شد، اغلب، رضایت ولی دختر در خواستگاری به ازدواج منجر میشد، ولی در عین حال برخی از زنان عرب درانتخاب همسر آینده و شریک زندگی شان آزادی عمل داشتند.ماویه دختر عفرز پس از مقایسه بین خواستگارانش (نابغه ذبیانی، حاتم طایی و مردی از نبیت)، حاتم طایی را برای ازدواج برگزید؛ (5) یا زنی به نام رباب از قبیلهی بنی ذهل وقتی خداش بن حابس تمیمی از وی خواستگاری کرد و پدرش به سبب فقر او جواب منفی داد، شبانه سوار بر اسب، خود را به محله و کوچهی آنها رسانید و با فرستادن فردی به سوی خداش، رضایت خود را اعلام کرد و از وی خواست دوباره به خواستگاری او بیاید. سپس به سوی پدر و مادر خود برگشت و ماجرا را برای آنها بازگو کرد که این امر به ازدواج آنها منجر شد. (6)
مشورت با دختران در ازدواج:
در بیشتر مواقع پدر با دخترش دربارهی خواستگاران به مشورت مینشست و پس از ذکر اوصاف خواستگاران، نظر وی را دربارهی آنها جویا میشد. سرودههای فراوانی نیز از این نظرخواهی و مشورتها در اشعار عرب به چشم میخورد، چنان که پدر خنساء دربارهی خواستگاری دریدبن صمه، (7) اوس بن حارثه طائی دربارهی حارث بن عوف مری با دخترانشان به مشورت پرداختند و نظر آنها را جویا شدند. (8) یا زمانی که ابوسفیان و سهیل بن عمرو، هند را از پدرش عتبه خواستگاری کردند، پدرش دربارهی خواستگاری نظر دخترش را جویا شد و هند ابوسفیان را برای ازدواج برگزید. (9)در مواقعی، پدر با مشورت همسرش از نظر دخترش آگاه میشد، چنان که اوس بن حارثه ابتدا با همسرش دربارهی خواستگاری حارث بن عوف به مشورت پرداخت. (10) در مواقعی نیز نظر زن بر نظر شوهر و دخترش غلبه میکرد، چنان که علقمة بن خفصه طائی با همسرش دربارهی خواستگاری حارث بن سلیل مشورت کرد. در حالی که علقمه و دخترش با این ازدواج به دلیل پیری حارث راضی نبودند، همسرش آنها را راضی کرد. (11)
شایان ذکر است که آزادی واختیار در انتخاب شوهر و مشورت با دختر در ازدواج، به خانوادههای اشراف و ثروتمندان محدود میشد. (12)
ج - صداق و مهریه در جاهلیت
مهریه و صداق از کلمات مترادف هستند (13). ازدواج با تعیین مهریه مشخص میشد و شرط صحت عقد و مشروعیت ازدواج بود. اگر مهریهای مقرر نمیشد، زنا و بغی محسوب میشد.مهریه، برای زنانی که از طریق اسارت به ازدواج درمی آمدند، وجود نداشت. همچنین در ازدواج شغار نیز مهریه وجود نداشت و در بقیهی موارد باید مهریه پرداخت میشد. (14)
دربارهی میزان مهریه روش یکسانی وجود نداشت و پایینترین و بالاترین حد میزان مهریه مشخص نبود، بلکه به اتفاق نظری بستگی داشت که بین دو طرف ایجاد میشد و با توجه به اختلاف جایگاه و ثروت اشخاص تفاوت داشت. آنها بیشتر از عین (زمین و شتر) به عنوان مهریه استفاده میکردند و شتر، مهریه بیشتر دختران صحرانشین بود. تعداد شتران نیز به جایگاه زن در قوم وحسن و جمال او بستگی داشت. (15) گاهی اوقات تعداد این شترها به 100 و 150 نیز میرسید. در میان شهرنشینان اغلب مهریه به صورت درهم و دینار بود.
حارث بن سلیل اسدی موقع ازدواج با زباء دختر علقمه، مهریه را 150 شتر و هزار درهم قرار داد. (16)
اهل کنده به غلو و زیادی مهریه مشهور بودند. (17) آوردهاند که آنها دخترانشان را به کمتر از 100 شتر به ازدواج درنمی آوردند. حارث بن عمر به ام ایاس دختر عوف بن محلم شیبانی، زمین فراوانی در کنده به عنوان مهر داد. او نیز با بخشش همهی آن به نیازمندان قومش، نیاز همهی آنها را برطرف کرد. (18)
مردم عرب تبار بسیاری مهر را دلیل بر علو شأن و مقام خود میدانستند و لذا به فراوانی مهر افتخار میکردند. خالدبن جعفر میگوید:
و جعلت مهر بناتهم و دماءهم *** عقل الملوک هجائنا أبکارا (19)
در نحوهی پرداخت مهریه نیز در جاهلیت روش یکسانی وجود نداشت. گاه همهی مهر و گاهی بعضی از آن مدت دار بود که قرضی بر گردن زوج محسوب میشد و زمانی که میمرد، باید مهر زن از ماترک او پرداخت میشد. ولیِ دختر نیز میتوانست در صورت مرگ دختر در زمان حیات شوهرش، مهرش را از وی درخواست کند. (20)
تعلق مهر به زن اصل و مبنا در جامعهی جاهلی بود، در عین حال بیشتر اوقات ولیِّ دختر مهر را حق خود میدانست و از دادن مهر به دختر ابا میکرد. بعضی از آنها با خریدن اجناسی مهر را به دختر برمی گرداند و بعضی دیگر به این اعتقاد که مهر حق ولی است، آن را برمی داشتند و به اموال خویش میافزودند؛ (21) چنان که اهل فامیل نیز هنگام تولد دختر برای تبریک به پدرش میگفتند: بارک الله لک فی النافجه. منظور از فاجعه شتری بود که به هنگام بردن عروس به خانه شوهر برای او فرستاده میشد. این شتر هدیهای بود که از طرف داماد به عروس داده میشد و عروس هم موظف بود که این شتر را به ولی بدهد تا باعث افزایش مال شود.
به طور کلی اهل جاهلیت عرف واحدی برای حق انتفاع از مهر نداشتند. بعضی از آنها همهی مهر را به زن اعطا میکردند و بعضی دیگر نه تنها همهی مهر را به دخترشان اعطا میکردند بلکه چیزی اضافه بر مهر نیز برای تکریم دختر به او اعطا میکردند. البته در مقابل، افرادی نیز بودند که قسمتی یا همهی مهر را برمی داشتند و به دختر چیزی نمیدادند. (22)
د - معیارهای ازدواج
یکی از هدفهای اساسی ازدواج ایجاد آرامش در روح و روان زن و شوهر میباشد و هر اندازه زن و شوهر برای همدیگر ایدئال و مطلوب باشند، به همان نسبت مورد علاقه و محبوب یکدیگر خواهند بود. در جاهلیت نیز برای به دست آوردن چنین زندگی ای معیارهایی را در ازدواج رعایت میکردند.کفو بودن:
عربها بهترین ازدواج را ازدواج با کفو میدانستند؛ یعنی دختر و پسر از لحاظ جایگاه اجتماعی، حسب، نسب، دین و ... با هم مساوی باشند. (23) چنان که در اقوال آنها نیز آمده که «المناکح الکریمه (24) مدارج الشرف». (25) لذا همیشه برای رعایت کفو بودن تلاش میکردند. این اهمیت در الفاظ خواستگاری آنها نیز به خوبی آشکار است. آنها در خواستگاری از الفاظی مثل «ما همسان شما و کفو شما هستیم»، استفاده میکردند.معیارهای کفو بودن بین بادیه نشینان و شهرنشینان عرب متفاوت بود. برای عرب بادیه نشین قدرت مرد مهمترین ملاک بود، زیرا بیشتر اوقات در حال جنگ بودند و برای حفظ کیان خانواده و قبیله احتیاج به قدرت داشتند و هر مردی که قدرت بیشتری داشت، شانس بهتری برای ازدواج پیدا میکرد. (26)
در میان شهرنشینان مانند شهر مکه و مدینه تعلق داشتن به طبقهی اجتماعی خاص ملاک مهمی به شمار میآمد. در مدینه، افراد جامعه به آزاد و بنده، فقیر و غنی و عام و خاص تقسیم میشدند و هر کس با هم طبقهی خود ازدواج میکرد. (27) هرگز اشراف زاده با فرد معمولی یا آزاد با بنده ازدواج نمیکرد اگر چه بنده آزاد میشد و وضع مالی خوبی هم داشت. (28)
در مکه هم زن قریشی با غیر قریشی ازدواج نمیکرد، ولی مردان قریشی خود را با تمام عرب کفو میدانستند و از هر قبیلهای میخواستند ازدواج میکردند؛ زیرا خود را از موقعیتی برتر و از مرکزی دینی میدانستند. (29)
همچنین عرب، غیر عرب را کفو نمیدانستند؛ اگر چه غیر عرب از طبقات بالای اجتماعی بود. به همین دلیل فرزند کسی را که از چنین ازدواجی حاصل میشد، عجین - پست و فرومایه - میگفتند.
اصالت خانوادگی:
عرب اصالت خانوادگی را بر زیبایی ظاهری دختر ترجیح میدادند؛ زیرا بر این باور بودند که زیبایی ظاهری زایل شدنی است ولی اصالت خانوادگی امری پایدار است و از آنجا که مادر، ظرف فرزندان محسوب میشود، بر تربیت فرزندان تأثیر بسزایی دارد. وقتی از ربیعه دربارهی معیارهای زن خوب پرسیدند، جواب داد: زنی که صاحب دایی و عموهای کریم باشد و ... . (30)جوانی:
مردان عرب به زنان جواب رغبت بیشتری داشتند و در ضرب المثلها و سرودهها مردان را به ازدواج با زنان جوان تشویق و از ازدواج با زنان پیر نهی میکردند؛ حارث بن کلده، پزشک مشهور جاهلیت، در سخنانی بیان میکند که: «لا تزوجوا من النساء الا الشباب؛ (31) جز با زنان جوان، ازدواج نکنید».در سرودههای شعرا نیز اشعار فراوانی در نهی از ازدواج با زنان پیر یافت میشود:
لا تَنکَحنَّ عجوزاً أن أتِیتَ بها *** و اخلَع نِعالَکَ منها مُمعِناً هَربا
ولو أتوک و قالوا اِنّها نَصَفٌ *** فإنّ أطیب نِصفَیها الذی ذهبا (32)
البته باید متذکر شد همان گونه که جوان بودن زن برای مردان عرب یکی از معیارهای ازدواج به شمار میآمد، برای زنان عرب نیز یکی از معیارهای مهم در انتخاب همسر بود. چنانچه وقتی زباء دختر علقمه بر اثر اصرار مادرش با حارث بن سلیل که مردی پیر بود ازدواج کرد، پس از ازدواج از این کردهی خود پشیمان و غمناک بود. (33)
پیری شوهر و فقر دو علت مهم اختلافات خانوادگی جامعهی جاهلی محسوب میشد. عبیدة بن ابرص ناراحتی همسرش از پیری او را چنین به تصویر میکشد:
ألا عَتَبت علیّ الیوم عِرسِی *** و قد هبَّت بلیلٍ تشتکینی
فقالت لی: کَبِرتَ، فقلتُ: حقاً *** لقد أخلفت حیناً بعد حین
ترینی آیة الإعراضِ منها *** و فظّت فی المقالة بعد لین
و مطّت حاجبیها أن رأتنی *** کبرتُ و أن قد ابیضّت قُرونی (34)
افزون بر آن، حتی در مواقعی شوهر همسرش را به سبب پیری خودش طلاق میداد تا در حق همسرش ظلمی روا نداشته باشد و او بتواند با مردی جوان ازدواج کند. (35)
باکره بودن:
اعراب در ازدواج به دختران رغبت بیشتری داشتند و دختران کوچک را بر دختران بزرگ ترجیح میدادند.بکارت از معیارهایی بود که در ازدواج اهمیت فراوانی داشت و اگر باکره نبودن دختری آشکار میشد، این مسئله برای خانوادهی دختر عار محسوب میشد (36) و اغلب، خانوادهی دختر برای رهایی از این عار و ننگ، دست به قتل دخترشان میزدند. (37)
زیبایی:
معیارهای زیبایی نزد قبایل عرب متفاوت بود. چه بسا چیزی نزد بعضی از قبایل حسن بود و نزد بعضی دیگر از قبایل قبح به حساب میآمد.در اشعار جاهلی وصف کاملی از معیارهای زیبایی زنان بیان شده است از جملهی آنها عبارتند از: زیبارویی، بلندقد، سفیدپوست، درشت چشم، لاغر اندام، کمرباریک، شکم باریک، موی بلند، ابروی دراز و کشیده، بدنی لطیف و ... . (38)
بعضی از قبایل نیز به جلوههایی از جمال شهرت داشتند، چنان که بنی مرّه به خوش قامتی، بنی فزاره به زیبایی چشم و طی به زیبایی دهان معروف بودند. (39) عرب رغبتی به زنان دلربا، نازنین و بسیار زیبا نداشتند؛ زیرا به سبب شدت زیبایی اش از عواقب آن میترسیدند که رغبت دیگران یا منازعات آنها را در پی داشت. (40)
خصوصیات اخلاقی:
افزون بر خصوصیات جسمانی، عرب به خصوصیات اخلاقی نیز در انتخاب همسر اهمیت میداد. از جمله خصوصیاتی که برای آنها اهمیت داشت عبارتند از: خشوع و خضوع در برابر شوهر و اطاعت از او، آماده کردن غذا سر وقت، محروم نکردن مرد در موقع خواب، نگهداری حریصانه از مال همسر، تربیت خوب بچهها، راز نگه داری (41) و عفیف و با حیا بودن. (42)یکی از سران یمن از عمرو پرسید: محبوبترین زن نزد تو کیست؟ گفت: آن زنی که اگر به او نیکی کردی، شکرگزاری کند و اگر به او بدی کردی، صبر کند...
وقتی از برادرش ربیعه دربارهی معیارهای زن خوب پرسیدند، جواب داد: زنی که برای اندک چیزی شاکر باشد؛ پشتیبان همسرش باشد؛ خوش کلام، محجبه و صاحب دایی و عموهای کریمه باشد. (43)
ادیب و فصیح بودن نیز از کمالات زن به شمار میآمد؛ زیرا بشارتی بود برای تولد فرزند بلیغ و فصیح، چنان که ابورماده از ترس به دنیا آمدن بچهی دارای لکنت زبان، همسرش را به دلیل لکنت زبان طلاق داد. (44)
نادانی، بی خردی، بیوه بودن و نازا بودن، (45) از جمله صفات مذموم و ناپسند زن هنگام ازدواج به شمار میآمد.
هـ - رابطهی شوهر با زن
برای به دست آوردن نگرش و افکار مردان جاهلی به همسران خود لازم است نگاهی گذرا به روابط آنها با همدیگر بیندازیم. ابتدا روابط مردان عرب با همسران خود را که بیانگر دیدگاه و تفکر آنها به زنان میباشد، بیان میکنیم.عشق و علاقه به زن:
مردان عرب شدیداً به همسرانشان وابسته بودند و آنها را دوست داشتند. (46) زنان عرب محبوب قلوب همسران بودند و همواره به عنوان شریک زندگی مورد علاقه و احترام قرار میگرفتند. این محبت و علاقه گاه قبل از شروع زندگی مشترک نیز به وجود میآمد، چنان که دریدبن صمه پس از عشق به خنساء، او را از پدرش خواستگاری کرد. افزون بر این مردان بسیاری خواستار ازدواج با محبوبشان بودند مانند: مرقّش اکبر، (47) عروة بن حزام، (48) عدی بن زید عبادی، (49) مخبّل قیسی. (50)بسیاری از شعرای جاهلی نیز در سرودههایشان به توصیف زنان خود میپرداختند. عشق و محبتی که آنها از زنان خود در دل داشتند، آنها را وامی داشت تا به تعریف و تمجید از زنان خود بپردازند. شعرایی همچون زهیربن ابی سلمی، امرؤالقیس و حسان بن ثابت، (51) از افرادی بودند که دربارهی همسرانشان، ام اوفی، ام جندب و شعثاء غزل سرایی میکردند.
امرؤالقیس عشق خود به ام جندب را به این صورت بیان میدارد:
خلیلی مرّا بی علی امّ جندب *** لنُقضی حاجات الفؤاد المعذب
فانّکما ان تنظرانی ساعة *** من الدهر تنفعنی لدی ام جندب
الم تریانی کلما جئت طارقا *** وجدت بها طیبا و ان لم تطیب
عقیلة أتراب لها، لادمیمَة *** و لا ذاتُ خَلق ان تأملت جانب
الا لیت شعری کیف حادث وصلها *** و کیف تراعی وصلة المتغیب (52)
و یا زهیربن ابی سُلمی معلقهاش را در عشق همسرش این چنین شروع میکند:
أمن ام اوفی دِمنة تکلّم *** بحومانة الدّراج فالمتثلّم
و دارٍ لها بالرقمتین کانّها *** مراجیع و شمِ فی نواشرِ معِصَم
بها العین و الأرآمُ یمشین خِلفة *** و أطلاؤها ینهضن من کلّ مجثم
وقفتُ بها من بعد عشرین حجّة *** فلأیا عرفتُ الدّار بعد توهّم
فلمّا عرفت الدّار قلتُ لربِعِها *** الا انعِم صباحاً ایها الربعُ و اسلم
تبصّر خلیلی! هل تری من ظعائنٍ *** تحمّلن بالعلیاء من فوقِ جُرثُم (53)
پینوشتها:
1. شکری آلوسی، محمود، بلوغ الارب، ج3، ص 65.
2. شکری آلوسی، محمود، بلوغ الارب، ج2، ص 3؛ جوادعلی، المفصل، ج4، ص 645.
3. فوزی، ابراهیم، احکام الاسرة فی الجاهلیة و الاسلام، ص 54.
4. همان.
5. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج17، ص 380 - 386؛ عبدالله بن قتیبة، الشعر و الشعراء، ص 72.
6. میدانی، احمدبن محمد، مجمع الامثال، ج2، ص 147 و 148.
7. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، قالی، ج2، ص 161، اصفهانی، ابوالفرج، الأغانی، ج9، ص 11 و ج13، ص 138.
8. طیفور، احمدبن ابی طاهر، بلاغات النساء، ص 149؛ اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج9، ص 142.
9. قالی، الامالی، ج2، ص 104.
10. اصفهانی، ابوالفرج، الأغانی، ج10، ص 294.
11. عسکری، ابوهلال، جمهرة الامثال، ج1، ص 262.
12. جوادعلی، المفصل، ج4، ص 636؛ محمد حامد ناصر و خوله درویش، المرأة بین الجاهلیة و الاسلام، ص 59.
13. ابن منظور، لسان العرب، ج12، ص 65 (مهر)؛ زبیدی، محمدمرتضی، تاج العروس، ج3، ص 155. (مهر)
14. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 53.
15. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 142.
16. عسکری، ابوهلال، جمهرةالامثال، ج1، ص 262.
17. جاحظ، عمروبن بحر، البیان و التبیین، ج2، ص 38.
18. اندلسی، ابن عبدربه، العقدالفرید، ج6، ص 114.
19. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج11، ص 90.
20. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 531.
21. همان.
22. همان، ص 532.
23. زبیدی، محمدمرتضی، تاج العروس، ج1، ص 230.
24. منظور از نکاح کریمه، ازدواج با کفو است.
25. ثعالبی نیشابوری، ابومنصور، ثمارالقلوب، ص 691؛ جوادعلی، المفصل، ج4، ص 641.
26. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 117.
27. همان، ص 118.
28. فوزی، ابراهیم، احکام الاسره فی الجاهلیة و الاسلام، ص 24، جوادعلی، المفصل، ج5، ص 639.
29. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 118.
30. محمدحامد ناصر و خوله درویش، المرأة بین الجاهلیة و الاسلام، ص 51.
31. حوفی، محمداحمد، المرأة فی الشعرالجاهلی، ص 153.
32. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 246.
33. عبدالله بن قتیبة، عیون الاخبار، ج4، ص 47 و 48.
34. دیوان عبیدبن الابرص، ص 133.
35. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 244.
36. زبیدی، محمدمرتضی، تاج العروس، ج3، ص 56. (بکر)
37. جوادعلی، المفصل، ج3، ص 635.
38. حوفی، احمد محمد، الغزل فی العصر الجاهلی، ص 36. 57؛ حوفی، محمداحمد، المرأة فی الشعر الجاهلی، ص 90 - 104.
39. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 254.
40. شکری آلوسی، محمود، بلوغ الارب، ج2، ص 12-18؛ جوادعلی، المفصل، ج4، ص 639.
41. اندلسی، ابن عبدربه، العقدالفرید، ج6، ص 83؛ شکری آلوسی، محمود، بلوغ الارب، ج2، ص 18-20.
42. محمدحامد ناصر و خوله درویش، المرأة بین الجاهلیة و الاسلام، ص 51.
43. همان.
44. جاحظ، عمروبن بحر، البیان و التبیین، ج1، ص 57؛ عبدالله بن قتیبة، عیون الاخبار، ج4، ص 7.
45. حوفی، احمد محمد، المرأة فی الشعر الجاهلی، ص 154.
46.هاشمی، علی، المرأة فی الشعر الجاهلی، ص 146.
47. همان، ج18، ص 150.
48. همان، ج24، ص 145.
49. اصفهانی، ابوالفرج، الأغانی، ج2، ص 105 و 110-120.
50. همان، ج20، ص 264.
51. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج7، ص 727.
52. دیوان امرؤالقیس، ص 41 و 42.
53. دیوان زهیربن ابی سلمی، ص 74 و 75.
مشهدی علی پور، مریم؛ (1390)، مطالعهی تطبیقی جایگاه زن در جاهلیّت، تهران: مؤسسهی انتشارات امیرکبیر، چاپ اول