داروهاي بيهوشي را چه كسي كشف كرد؟
منبع: http://old.tebyan.net
يكي از گازهايي كه جوزف پريستلي در سال 1772، يعني دو سال قبل از كشف اكسيژن با "دستگاه هوايي" خود كشف و مطالعه كرد، اكسيد نيترو بود. به زودي معلوم شد كه اين گاز سمي نيست، اما وقتي استنشاق شود آثار عجيبي به بار مي آورد و افراد مشغول كارهاي غريبي مثل آواز خواندن، دعوا كردن، و خنديدن مي شوند. همين خنديدن باعث شد كه عواي اكسيد نيترو را" گاز خنده آور" بنامند.
در سال 1798، "همفري ديوي" ( كه در آن هنگام 20 ساله بود) مسئوليت انستيتو هوايي را، كه دكتر "توماس بدوز" براي تحقيق درباره مصارف پزشكي گازهاي مختلف در "بريستول" انگلستان تأسيس كرده بود، بر عهده گرفت. در اوايل سال بعد ديوي كشف كرد كه استنشاق طولاني تر اكسيد نيترو باعث بيهوشي موقت مي شود. ديوي اين گاز را روي خودش امتحان كرد و گزارش داد پس از آنكه حدود 16 ليتر گاز را در مدت هفت دقيقه استنشاق كرد " كاملاً مسموم" شد. شرح هاي جالبي كه ديوي از تجربيات خود ارائه داد موجب شد كه او و انستيتواش آن قدر مورد توجه قرار گيرند كه در سال 1801 ديوي به لندن فراخوانده شد تا در انستيتوي سلطنتي منصوب شود. وي به زودي در آنجا مقام استادي را احراز كرد. شهرت ديوي در درجه نخست ، به سبب كشف عناصر شيميايي گوناگون و روشن كردن ماهيت عنصريشان بود. اما يكي از كارهاي ديگر او كشف "مايكل فارادي"، نابغه فيزيك الكتريسيته بود، كه ديوي او را دستيار خود قرار داد. بعدها فارادي به عنوان جانشين ديوي به استادي انستيتو سلطنتي نايل آمد. ديوي نيز در 34 سالگي مفتخر به دريافت لقب "سر" شد.
گر چه ديوي خاطر نشان كرد كه شايد بتوان از اكسيد نيترو در اعمال جراحي استفاده كرد، اما كسي پيشنهاد او را پيگيري نكرد، و در سال هاي نخست سده نوزدهم تنها مصرف اكسيد نيترو در سرگرمي ها بود. درسال 1844، در "هاتفورد كانتيكت"، نمايشي عمومي برا ي تفريح مردم اجرا مي كردند كه تصادفاً حادثه اي منجر به كشف داروهاي بيهوشي براي جراحي ها شد.
صاحب نمايش كه مردي به نام كولتون بود، از مردم خواست داوطلب شوند تا گاز را استنشاق كنند . عده اي پذيرفتند، و در ميان آنان مرد جواني بود به نام ساموئل كولي، كه همراه دوستش هوراس ولز كه دندانپزشك بود، در جمع تماشاگران حضور داشت. پس از آنكه كولي گاز را استنشاق كرد، رفتاري خصمانه پيدا كرد- با ديگران درگير شد، تعادلش را از دست داد و به زمين خورد. همين ضربه باعث شد كمي به خود آيد و به آرامي در جاي خود كنار ولز بنشيند. مدتي نگذشت كه كسي مقدار زيادي خون در زير صندلي كولي ديد؛ معلوم شد كه پاي كولي به شدت زخم برداشته است. كولي متوجه علت زخم نشده بود، و تا زماني كه اثر گاز از بين نرفت، هيچ دردي احساس نكرد. ولز كه يك دندانپزشك بود به اهميت اين حادثه پي برد. آن روزها كشيدن دندان بسيار دردناك بود. ولز با خود استدلال كرد كه اگر گاز مزبور ، شخص را آن قدر نسبت به اطراف خود بي اعتنا كند كه زخم عميقي را كه كولي متحمل شده بود متوجه نشود، شايد كشيدن دندان را بدون هيچ گونه دردي ممكن سازد.
ولز براي امتحان اين فرصيه لحظه اي درنگ نكرد. يكي از دوستان دندان پزشكش را خبر كرد و از او خواست پس از آنكه اكسيد نيترو را استنشاق كرد، دندان آسياي خودش را كه پوشيده بود بكشد. اين آزمايش در حضور چند نفر شاهد انجام شد، و آنان بعداً تصديق كردند كه انجام اين عمل را در مدتي كه ولز بيهوش بوده ديده اند، و اين كه وقتي ولز به هوش آمد گفته بود هيچ گونه دردي احساس نمي كند.
آنگاه ولز نمايشي را در آمفي تئاتر بيمارستان عمومي ماساچوست در بوستون ترتيب داد. بيماري پيدا كردند كه حاضر شد گاز را استنشاق كند و در مدتي كه بيهوش بود دندانش را بكشند. ولز كه ظاهراً دستپاچه و هيجان زده بود، دستور داد قبل از آنكه داروي بيهوشي به طور كامل اثر كند دندان را بكشند، و بيمار از فرط درد فرياد كشيد. ولز در ميان هو كردن هاي مردم ، آمفي تئاثر را در كمال بدنامي ترك كرد، و به زودي مجبور شد حرفه اش را كنار بگذارد.
در سال 1846، دو سال بعد از شكست مفتضحانه نمايش ولز، يكي از دانشجويانش به نام "ويليام ت. گ. مورتون" كه بعداً همكار او شد، تصميم گرفت اكسيد نيترو را بر روي بيمارانش امتحان كند. او مي دانست كه ولز حتي پس از آن نمايش بد عاقبت هم عملاً اكسيد نيترو را با موفقيت براي بيمارانش استفاده مي كند. به گفته خود مورتون، او از "چارلزت. جكسون "كه در آن هنگام همكارش بود، چگونگي تهيه اكسيد نيترو را سؤال كرد. جكسون به او پيشنهاد كرد به جاي آن اتر را، كه خود ادعا مي كرد قبلاً براي بيهوشي استفاده كرده است امتحان كند. مورتون همين كار را كرد و موفق شد. در 30 سپتامبر سال 1846، او دندان بيماري را كه تحت تأثير اتر بود بي آنكه متحمل دردي شود، كشيد. چندي نگذشت كه اجازه گرفت در همان بيمارستاني كه ولز استفاده كرده بود نمايشي ترتيب دهد. اين بار مورتون با استفاده از اتر به عنوان داروي بيهوشي توموري را از گردن بيماري خارج كرد. عده زيادي شاهد اين نمايش تاريخي بودند، و در نتيجه ي شهرت زيادي كه متوجه آن شد، زمينه براي بروز درگيري بين ولز، مورتون و جكسون فراهم آمد ( نام شيميايي صحيح مايع فَـّراري كه مورتون استفاده كرد "دي اتيل اتر" است. اين ماده رايجترين نمونه گروهي از تركيبات مشابه است كه در مجموع به اترها موسوم اند؛ وقتي فردي غير متخصص از "اتر" سخن بگويد معمولاً منظورش دي اتيل اتر است).
داستاني كه جكسون حالا تعريف مي كرد خيلي متفاوت بود. او ادعا مي كرد مورتون را به استفاده از اتر وادار كرده ، چون شخصاً آثار بيهوش كنندگي اش را مدتها قبل تجربه كرده بود. جكسون توضيح داد كه چطور در زمستان 1841-1842 وقتي در آزمايشي از كلر استفاده مي كرد، دستگاهي كه حاوي آن بود شكست، و نزديك بود بر اثر آزاد شدن كلر سمي بميرد. او به طور متناوب اتر و آمونياك استنشاق كرد، و آنها را بسيار آرامبخش يافت. صبح روز بعد اتر بيشتري استنشاق كرد و دريافت كه گلودردش را بسيار تسكين مي دهد، و حتي موجب از بين رفتن درد و بيهوشي مي شود. وي گفت" وقتي درباره اين پديده ها تأمل كردم، اين فكر به ذهنم خطور كرد كه سرانجام آن چيزي را كه مدتها به دنبال آن بودم كشف كرده ام : راهي براي بي حس ساختن موقت اعصاب، تا بتوان بي آنكه بيمار متحمل دردي شود، به اعمال جراحي دست زد".
جكسون كوشيد كه نه تنها مورتون را از افتخار اين كشف بي نصيب سازد، بلكه نقش ولز و حتي ديوي را نيز انكار كند. او به غلط مي گفت كه ديوي ، اكسيد نيترو را به منزله داروي بيهوشي نمي شناخت، و اينكه ولز نيز گمان نمي كرد اكسيد نيترو درد را تخفيف دهد، بلكه خود او بود كه اين مسئله را اثبات كرده بود. آتش نبرد بين جكسون، ولز و مورتون تا مدتها شعله ور بود، و حتي پس از خودكشي ولز در سال 1848 تا مدتها بين طرفدارانشان ادامه داشت. سرانجام اين مجادله در كنگره ايالات متحده مطرح شد. در همين موقع بود كه سروكله چهارمين مدعي كشف داروي بيهوشي پيدا شد.
اين مدعي چهارم دكتر "كراوفور و .لانگ" از جفرسون جورجيا بود. در اوايل دهه 1840 در جنوب ايالات متحده رسم شده بود كه مهماني هايي نظير نمايشي كه ولز در هارتفورد كانتيكت ديده بود براي " نشئه شدن" با اكسيد نيترو برپا شود. بعضي از دوستان لانگ از او اكسيد نيترو مي خواستند. او كه چيزي از آن نداشت، به آنان گفت كه اتر دارد، و به تجربه شخصي خود مي دانست كه "آثار نشاط آور و مشابهي " دارد. آنان اتر را گرفتند، و پس از لذت بردن از آثاري كه برخودشان داشت، تصميم گرفتند براي سرگرمي هم كه شده، آن را بر روي برده سياهي كه نوشيدني تعارف مي كرد امتحان كنند. بَرده با اين كار موافق نبود، ولي در حين كشمكشي كه در گرفت او نفس عميقي كشيد و همين باعث شد آن قدر اتر استنشاق كند كه كاملاً بيهوش بر زمين افتد. خوش گذرانها كه مي ترسيدند برده مرده باشد، بي درنگ دكتر لانگ را خبر كردند. در معاينه معلوم شد كه نبضش طبيعي و تنفسش منظم است، اما بيدار نمي شود. وقتي چندي بعد به هوش آمد حالش طبيعي بود، ولي به ياد نمي آورد كه چه اتفاقي افتاده است.
لانگ نيز مانند ولز دريافت كه شايد در بيماراني كه تحت تأثير داروي بيهوشي بودند، (كه در اين مورد اتر بود نه اكسيد نيترو) بتوان اعمال جراحي انجام داد. وقتي در 30 مارس سال 1842، دكتر لانگ ، دو تومور را پس از دادن اتر بدون هيچ گونه دردي از گردن بيماري بيرون آورد، فرصتي به دست آمد تا اين نظريه را امتحان كند. اين واقعه چهار سال قبل از آني بود كه مورتون در بوستون بيماري را كه با اتر بيهوش شده بود جراحي كند. از آن پس لانگ به طور معمول از اتر براي بيهوش كردن بيمارانش استفاده كرد، و چون مرد متواضعي بود، كشفش را علني نكرد.
وقتي بين جكسون ، مورتون و ولز درگيري پيش آمد، دوستان لانگ ادعاي اولويت او را در كنگره مطرح كردند، اما كنگره از اتخاذ تصميم رسمي خودداري كرد. ولز(پس از مرگش) در سال 1864 از طرف انجمن دندانپزشكي امريكا و در سال 1870 از طرف انجمن پزشكي امريكا به عنوان كاشف داروي بيهوشي در ايالات متحده شناخته شد.
مورتون و لانگ به استفاده ازاتر در جراحي هايشان ادامه دادند. حوادثي كه در حين بيهوشي با اتر روي داد به حدي شد كه اعضاي بسيار محافظه كار جامعه پزشكي و دندانپزشكي با مصرف آن به مخالفت برخاستند، و مورتون آن قدر مورد اذيت و آزار قرار گرفت كه از حرفه اش كناره گرفت. در سال 1868 او را در پارك مركزي نيويورك بيهوش يافتند، كه كمي بعد بر اثر جراحاتي كه گمان مي رفت نتيجه حمله مهاجمي ناشناخته باشند، درگذشت. جكسون نيز جز به هنگام دريافت نشان عقاب سرخ پروس، مورد تقدير قرار نگرفت؛ وي در سال 1880 در يك بيمارستان رواني فوت كرد. كراوفورد لانگ نيز به علل طبيعي در گذشت. ايالت جورجيا در تالار مشاهير واشنگتن دي . سي . مجسمه او را با اين نوشته نصب كرد:" اهدايي جورجيا ، كراوفورد و.لانگ ، ابداع كننده استفاده از اتر سولفوريك به عنوان داروي بيهوشي در جراحي، به تاريخ 30 مارس 1842، در جفرسون ، از بخش جكسون جورجيا، ايالات متحده امريكا". ( در واقع اين اتر به زبان فني دي اتيل اتر بود).
به ندرت اتفاق افتاده است كه كشفي بخت يارانه تر از كشف بيهوشي با اكسيد نيترو و اتر باشد، كمتر كشفي به اندازه اينها براي بشر پر اهميت بوده، و شايد هيچ كشفي نبوده است كه انتساب افتخار و اعتبار آن به شخصي معين به اين اندازه دشوار باشد.
در سال 1798، "همفري ديوي" ( كه در آن هنگام 20 ساله بود) مسئوليت انستيتو هوايي را، كه دكتر "توماس بدوز" براي تحقيق درباره مصارف پزشكي گازهاي مختلف در "بريستول" انگلستان تأسيس كرده بود، بر عهده گرفت. در اوايل سال بعد ديوي كشف كرد كه استنشاق طولاني تر اكسيد نيترو باعث بيهوشي موقت مي شود. ديوي اين گاز را روي خودش امتحان كرد و گزارش داد پس از آنكه حدود 16 ليتر گاز را در مدت هفت دقيقه استنشاق كرد " كاملاً مسموم" شد. شرح هاي جالبي كه ديوي از تجربيات خود ارائه داد موجب شد كه او و انستيتواش آن قدر مورد توجه قرار گيرند كه در سال 1801 ديوي به لندن فراخوانده شد تا در انستيتوي سلطنتي منصوب شود. وي به زودي در آنجا مقام استادي را احراز كرد. شهرت ديوي در درجه نخست ، به سبب كشف عناصر شيميايي گوناگون و روشن كردن ماهيت عنصريشان بود. اما يكي از كارهاي ديگر او كشف "مايكل فارادي"، نابغه فيزيك الكتريسيته بود، كه ديوي او را دستيار خود قرار داد. بعدها فارادي به عنوان جانشين ديوي به استادي انستيتو سلطنتي نايل آمد. ديوي نيز در 34 سالگي مفتخر به دريافت لقب "سر" شد.
گر چه ديوي خاطر نشان كرد كه شايد بتوان از اكسيد نيترو در اعمال جراحي استفاده كرد، اما كسي پيشنهاد او را پيگيري نكرد، و در سال هاي نخست سده نوزدهم تنها مصرف اكسيد نيترو در سرگرمي ها بود. درسال 1844، در "هاتفورد كانتيكت"، نمايشي عمومي برا ي تفريح مردم اجرا مي كردند كه تصادفاً حادثه اي منجر به كشف داروهاي بيهوشي براي جراحي ها شد.
صاحب نمايش كه مردي به نام كولتون بود، از مردم خواست داوطلب شوند تا گاز را استنشاق كنند . عده اي پذيرفتند، و در ميان آنان مرد جواني بود به نام ساموئل كولي، كه همراه دوستش هوراس ولز كه دندانپزشك بود، در جمع تماشاگران حضور داشت. پس از آنكه كولي گاز را استنشاق كرد، رفتاري خصمانه پيدا كرد- با ديگران درگير شد، تعادلش را از دست داد و به زمين خورد. همين ضربه باعث شد كمي به خود آيد و به آرامي در جاي خود كنار ولز بنشيند. مدتي نگذشت كه كسي مقدار زيادي خون در زير صندلي كولي ديد؛ معلوم شد كه پاي كولي به شدت زخم برداشته است. كولي متوجه علت زخم نشده بود، و تا زماني كه اثر گاز از بين نرفت، هيچ دردي احساس نكرد. ولز كه يك دندانپزشك بود به اهميت اين حادثه پي برد. آن روزها كشيدن دندان بسيار دردناك بود. ولز با خود استدلال كرد كه اگر گاز مزبور ، شخص را آن قدر نسبت به اطراف خود بي اعتنا كند كه زخم عميقي را كه كولي متحمل شده بود متوجه نشود، شايد كشيدن دندان را بدون هيچ گونه دردي ممكن سازد.
ولز براي امتحان اين فرصيه لحظه اي درنگ نكرد. يكي از دوستان دندان پزشكش را خبر كرد و از او خواست پس از آنكه اكسيد نيترو را استنشاق كرد، دندان آسياي خودش را كه پوشيده بود بكشد. اين آزمايش در حضور چند نفر شاهد انجام شد، و آنان بعداً تصديق كردند كه انجام اين عمل را در مدتي كه ولز بيهوش بوده ديده اند، و اين كه وقتي ولز به هوش آمد گفته بود هيچ گونه دردي احساس نمي كند.
آنگاه ولز نمايشي را در آمفي تئاتر بيمارستان عمومي ماساچوست در بوستون ترتيب داد. بيماري پيدا كردند كه حاضر شد گاز را استنشاق كند و در مدتي كه بيهوش بود دندانش را بكشند. ولز كه ظاهراً دستپاچه و هيجان زده بود، دستور داد قبل از آنكه داروي بيهوشي به طور كامل اثر كند دندان را بكشند، و بيمار از فرط درد فرياد كشيد. ولز در ميان هو كردن هاي مردم ، آمفي تئاثر را در كمال بدنامي ترك كرد، و به زودي مجبور شد حرفه اش را كنار بگذارد.
در سال 1846، دو سال بعد از شكست مفتضحانه نمايش ولز، يكي از دانشجويانش به نام "ويليام ت. گ. مورتون" كه بعداً همكار او شد، تصميم گرفت اكسيد نيترو را بر روي بيمارانش امتحان كند. او مي دانست كه ولز حتي پس از آن نمايش بد عاقبت هم عملاً اكسيد نيترو را با موفقيت براي بيمارانش استفاده مي كند. به گفته خود مورتون، او از "چارلزت. جكسون "كه در آن هنگام همكارش بود، چگونگي تهيه اكسيد نيترو را سؤال كرد. جكسون به او پيشنهاد كرد به جاي آن اتر را، كه خود ادعا مي كرد قبلاً براي بيهوشي استفاده كرده است امتحان كند. مورتون همين كار را كرد و موفق شد. در 30 سپتامبر سال 1846، او دندان بيماري را كه تحت تأثير اتر بود بي آنكه متحمل دردي شود، كشيد. چندي نگذشت كه اجازه گرفت در همان بيمارستاني كه ولز استفاده كرده بود نمايشي ترتيب دهد. اين بار مورتون با استفاده از اتر به عنوان داروي بيهوشي توموري را از گردن بيماري خارج كرد. عده زيادي شاهد اين نمايش تاريخي بودند، و در نتيجه ي شهرت زيادي كه متوجه آن شد، زمينه براي بروز درگيري بين ولز، مورتون و جكسون فراهم آمد ( نام شيميايي صحيح مايع فَـّراري كه مورتون استفاده كرد "دي اتيل اتر" است. اين ماده رايجترين نمونه گروهي از تركيبات مشابه است كه در مجموع به اترها موسوم اند؛ وقتي فردي غير متخصص از "اتر" سخن بگويد معمولاً منظورش دي اتيل اتر است).
داستاني كه جكسون حالا تعريف مي كرد خيلي متفاوت بود. او ادعا مي كرد مورتون را به استفاده از اتر وادار كرده ، چون شخصاً آثار بيهوش كنندگي اش را مدتها قبل تجربه كرده بود. جكسون توضيح داد كه چطور در زمستان 1841-1842 وقتي در آزمايشي از كلر استفاده مي كرد، دستگاهي كه حاوي آن بود شكست، و نزديك بود بر اثر آزاد شدن كلر سمي بميرد. او به طور متناوب اتر و آمونياك استنشاق كرد، و آنها را بسيار آرامبخش يافت. صبح روز بعد اتر بيشتري استنشاق كرد و دريافت كه گلودردش را بسيار تسكين مي دهد، و حتي موجب از بين رفتن درد و بيهوشي مي شود. وي گفت" وقتي درباره اين پديده ها تأمل كردم، اين فكر به ذهنم خطور كرد كه سرانجام آن چيزي را كه مدتها به دنبال آن بودم كشف كرده ام : راهي براي بي حس ساختن موقت اعصاب، تا بتوان بي آنكه بيمار متحمل دردي شود، به اعمال جراحي دست زد".
جكسون كوشيد كه نه تنها مورتون را از افتخار اين كشف بي نصيب سازد، بلكه نقش ولز و حتي ديوي را نيز انكار كند. او به غلط مي گفت كه ديوي ، اكسيد نيترو را به منزله داروي بيهوشي نمي شناخت، و اينكه ولز نيز گمان نمي كرد اكسيد نيترو درد را تخفيف دهد، بلكه خود او بود كه اين مسئله را اثبات كرده بود. آتش نبرد بين جكسون، ولز و مورتون تا مدتها شعله ور بود، و حتي پس از خودكشي ولز در سال 1848 تا مدتها بين طرفدارانشان ادامه داشت. سرانجام اين مجادله در كنگره ايالات متحده مطرح شد. در همين موقع بود كه سروكله چهارمين مدعي كشف داروي بيهوشي پيدا شد.
اين مدعي چهارم دكتر "كراوفور و .لانگ" از جفرسون جورجيا بود. در اوايل دهه 1840 در جنوب ايالات متحده رسم شده بود كه مهماني هايي نظير نمايشي كه ولز در هارتفورد كانتيكت ديده بود براي " نشئه شدن" با اكسيد نيترو برپا شود. بعضي از دوستان لانگ از او اكسيد نيترو مي خواستند. او كه چيزي از آن نداشت، به آنان گفت كه اتر دارد، و به تجربه شخصي خود مي دانست كه "آثار نشاط آور و مشابهي " دارد. آنان اتر را گرفتند، و پس از لذت بردن از آثاري كه برخودشان داشت، تصميم گرفتند براي سرگرمي هم كه شده، آن را بر روي برده سياهي كه نوشيدني تعارف مي كرد امتحان كنند. بَرده با اين كار موافق نبود، ولي در حين كشمكشي كه در گرفت او نفس عميقي كشيد و همين باعث شد آن قدر اتر استنشاق كند كه كاملاً بيهوش بر زمين افتد. خوش گذرانها كه مي ترسيدند برده مرده باشد، بي درنگ دكتر لانگ را خبر كردند. در معاينه معلوم شد كه نبضش طبيعي و تنفسش منظم است، اما بيدار نمي شود. وقتي چندي بعد به هوش آمد حالش طبيعي بود، ولي به ياد نمي آورد كه چه اتفاقي افتاده است.
لانگ نيز مانند ولز دريافت كه شايد در بيماراني كه تحت تأثير داروي بيهوشي بودند، (كه در اين مورد اتر بود نه اكسيد نيترو) بتوان اعمال جراحي انجام داد. وقتي در 30 مارس سال 1842، دكتر لانگ ، دو تومور را پس از دادن اتر بدون هيچ گونه دردي از گردن بيماري بيرون آورد، فرصتي به دست آمد تا اين نظريه را امتحان كند. اين واقعه چهار سال قبل از آني بود كه مورتون در بوستون بيماري را كه با اتر بيهوش شده بود جراحي كند. از آن پس لانگ به طور معمول از اتر براي بيهوش كردن بيمارانش استفاده كرد، و چون مرد متواضعي بود، كشفش را علني نكرد.
وقتي بين جكسون ، مورتون و ولز درگيري پيش آمد، دوستان لانگ ادعاي اولويت او را در كنگره مطرح كردند، اما كنگره از اتخاذ تصميم رسمي خودداري كرد. ولز(پس از مرگش) در سال 1864 از طرف انجمن دندانپزشكي امريكا و در سال 1870 از طرف انجمن پزشكي امريكا به عنوان كاشف داروي بيهوشي در ايالات متحده شناخته شد.
مورتون و لانگ به استفاده ازاتر در جراحي هايشان ادامه دادند. حوادثي كه در حين بيهوشي با اتر روي داد به حدي شد كه اعضاي بسيار محافظه كار جامعه پزشكي و دندانپزشكي با مصرف آن به مخالفت برخاستند، و مورتون آن قدر مورد اذيت و آزار قرار گرفت كه از حرفه اش كناره گرفت. در سال 1868 او را در پارك مركزي نيويورك بيهوش يافتند، كه كمي بعد بر اثر جراحاتي كه گمان مي رفت نتيجه حمله مهاجمي ناشناخته باشند، درگذشت. جكسون نيز جز به هنگام دريافت نشان عقاب سرخ پروس، مورد تقدير قرار نگرفت؛ وي در سال 1880 در يك بيمارستان رواني فوت كرد. كراوفورد لانگ نيز به علل طبيعي در گذشت. ايالت جورجيا در تالار مشاهير واشنگتن دي . سي . مجسمه او را با اين نوشته نصب كرد:" اهدايي جورجيا ، كراوفورد و.لانگ ، ابداع كننده استفاده از اتر سولفوريك به عنوان داروي بيهوشي در جراحي، به تاريخ 30 مارس 1842، در جفرسون ، از بخش جكسون جورجيا، ايالات متحده امريكا". ( در واقع اين اتر به زبان فني دي اتيل اتر بود).
به ندرت اتفاق افتاده است كه كشفي بخت يارانه تر از كشف بيهوشي با اكسيد نيترو و اتر باشد، كمتر كشفي به اندازه اينها براي بشر پر اهميت بوده، و شايد هيچ كشفي نبوده است كه انتساب افتخار و اعتبار آن به شخصي معين به اين اندازه دشوار باشد.
يك نكته :