نویسنده: آیتالله محمد تقی مصباح یزدی
حالات نفسانی ما در برابر یک خبر عبارتند از: یقین، ظن، شکّ و وهم. شکّ و وهم از اقسام تصدیق و اعتقاد به شمار نمیروند، امّا دو قسم ظنّ و یقین از اقسام تصدیق به شمار میآیند.
«یقین» در اصطلاح، به دو معنای مختلف به کار میرود. یقین بالمعنی الأعم و یقین بالمعنی الأخص:
الف- یقین بالمعنی الأعم: این است که انسان به مفاد قضیهای اعتقاد داشته باشد و در کنار این اعتقاد، بالفعل یا بالقوه اعتقاد دیگری باشد، مبنی بر اینکه نقیض آن قضیه هم باطل است و منظور از یقین در اقسام تصدیق همین معنا میباشد.
ب- یقین بالمعنی الأخصّ: این است که انسان، علاوه بر دو اعتقاد فوق، مطمئن باشد که در زمان آینده نیز هرگز امکان زوال این دو اعتقاد وجود ندارد، مثل یقینی که ما نسبت به گزارهی «4=2×2» داریم. یقین به این معنا، همان است که مقوّم قیاس برهانی است.(1)
مرحوم ابنسینا (رحمةالله علیه) تصدیق را به سه مرتبهی یقین، شبه یقین و ظن تقسیم میکند:
1. یقین: مراد وی از یقین همان یقین بالمعنی الأخص است که توضیح آن گذشت.
نکتهای که در اینجا اضافه میکنیم این است که اعتقاد به بطلان نقیض یک قضیه، گاهی بالفعل است و زمانی بالقوّة القریبة من الفعل. مراد از صورت دوّم، این است که این اعتقاد، مورد التفات انسان نباشد؛ امّا به محض التفات و تنبّه نسبت به نقیض، آن را تکذیب کند.
نکتهی دیگر اینکه همواره امتناع زوال اعتقاد دوّم، ملازم با امتناع زوال اعتقاد اوّل نیز هست، و همچنین امکان زوال اعتقاد دوّم، همواره به معنای امکان زوال اعتقاد اوّل نیز میباشد.
2. شبه یقین: شبه یقین، خود به دو صورت است: یکی اینکه، جز اعتقاد اوّل، اعتقاد دیگری در کار نباشد- نه بالفعل و نه بالقوة القریبة من الفعل- به گونهای که اگر ذهن، متوجه نقیض شود، استحکام اعتقاد اوّل فرو ریزد. مثل بسیاری از قضایای مشهورهای که در بین مردم، رایج و مورد اعتقاد آنان است. اما با کمترین تشکیکات، پایهی اعتقادشان، نسبت به آنها سست میشود.
دیگر اینکه، اگر اعتقاد دوّمی هم در کار است، زوال آن امکان دارد. مثل بسیاری از قوانین علوم تجربی برای دانشمندان که گمان میکنند تجربه همواره مفید یقین است، ولی با تنبیه بر ضعف مبنا، بنای یقین آنان نیز فرو میریزد.
3. ظنّ: حالت ظنّ آن است که انسان در کنار اعتقاد اوّل، خود- بالفعل یا بالقوّة القریبة من الفعل- معتقد باشد که نقیض قضیه نیز ناممکن نیست. البته این اعتقاد دوّم، گاهی مورد التفات انسان است و گاهی مورد توجّه نیست، اما اگر انسان بدان توجه کند، خود بدان اعتراف میکند. چنین قضیهای در هر دو حال، قضیهای مظنون خواهد بود.
شبه یقین
همانطور که محال به دو قسم «وقوعی» و «ذاتی» تقسیم میشود، متقابلاً ممکن هم به دو قسم «ممکن وقوعی» و «ممکن ذاتی» تقسیم خواهد شد. حال وقتی در شبه یقین میگوییم امکانِ زوال اعتقاد دوّم وجود دارد، و در عین حال اعتقاد به ناممکن بودن نقیض هم وجود دارد ممکن است کسی سؤال کند که این دو چگونه با هم جمع میشوند؟ یعنی با توجه به اینکه در خودِ معنای «عدم امکان» گویا استمرار زمانی نیز نهفته است و وقتی میگوییم «فلان امر ناممکن است» بدین معنا است که هرگز در آینده هم محقق نخواهد شد، آیا این مطلب که نقیض قضیهی «الف، ب است» محال است، با این مطلب که امکانِ صدق این نقیض یعنی صدق «الف، ب نیست» در آینده وجود دارد، متناقض نخواهد بود؟با توجه به آنچه گذشت در پاسخ این سؤال میگوییم: مراد از امکان زوال، امکان ذاتی آن و مراد از عدم امکان نقیض، عدم امکان وقوعی آن است. به عبارت دیگر در شبه یقین به گونهی دوّم، زوال یقینِ به قضیه، محال وقوعی است امّا محال ذاتی نمیباشد.
علم و یقین
یقین در استعمالات عرفی در مقابل جهل قرار نمیگیرد بلکه در برابر شکّ بکار میرود و مقابل جهل، علم است. در علم و جهل مسئلهی مطابقت و یا عدم مطابقت اعتقاد با واقع و نفسالامر لحاظ میشود، امّا در یقین عرفی، صرفاً کیفیّت حالت نفسانیِ انسان، ملحوظ است. از این رو در جهل مرکب گرچه «یقین» به کار میرود، اما «علم» بر آن صادق نیست، یعنی گرچه در ذهنِ جاهل مرکّب نیز همانند عالِم، صورتی حاضر است و از این جهت با جاهل بسیط، متفاوت است، ولی چون این صورت، به خطابه شیئی نسبت داده میشود و با آن مطابق نیست، علم شمرده نمیشود. با توجّه با این نکات، اگر در جایی گفته شود که جهل مرکّب هم نوعی تصدیق است و در جای دیگر گفته شود که اصلاً جهل مرکّب از مَقسمِ تصوّر و تصدیق (یعنی علم) بیرون است، تناقضی نخواهد بود و نشانگر این است که واژهی تصدیق گاهی به لحاظ حالت نفسانی و گاهی به لحاظ واقعنمایی آن استعمال میشود.پینوشت:
1- نگاه کنید به: المنطقیات للفارابی، با تحقیق و مقدمهی محمد تقی دانشپژوه، تحت اشراف سید محمود مرعشی، منشورات کتابخانهی آیةالله العظمی مرعشی نجفی، چاپ اوّل، 1408ق، قم، ج1، ص 35.
منبع مقاله :مصباح یزدی، محمدتقی، (1384)، شرح برهان شفا (جلد اول و دوم)، تهران: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمهالله)، چاپ اول