گلوله برفي و مارپيچ سكوت
نگاهي به تكنيكهاي عمليات رواني در رسانه
بديهي است، براي ايفاي نقش يك مخاطب آگاه و كنشگر و نه مخاطبي منفعل و از پيش باخته، بايد با دانش، تئوري و تكنيكهاي عمليات رواني آشنا شد.
آنچه هم اينك پيش رو داريدادامه اين سلسله مقاله درباره تكنيكهاي عمليات رواني است.
گروه سياسي- رضا جنيدي: شايعه به دليل پيوند با انسان، پديده اي اجتماعي است كه در تمامي جوامع انساني متداول است و تصور جامعه بدون شايعه امري محال به نظر مي رسد.
برخي كارشناسان شايعه را چنين تعريف مي كنند: «شايعه عبارت است از انتقال پيام يا خبري كه مي تواند در اندك زمان در سطح وسيعي از جامعه انتشار يابد بدون آنكه منبع آن شناخته شود.»
شايعه را مي توان شكل فعالي از ارتباط احتمالي پنداشت. شايعه بيان نگرانيها و اضطرابهاي بخشي از مردم در برابر فريب اطلاعاتي است. شايد كسي را قانع نمي كند؛ اما چيزي را به زبان مي آورد كه عموم مردم حاضرند آن را باور كنند. به آساني به ميان اخبار مي خزد. ابهام مي تواند به زايش آن كمك كند. ابهام، خود مي تواند هنگامي زاييده شود كه خبر به روشني داده نشود، يا دو توصيف متضاد از يك رخداد عرضه گردد، يا افراد به خوبي نفهمند كه رسانه چه گفته است.
اگر موضوع شايعه از نظر مردم مهم باشد، همچون گلوله اي برفي، در سراشيب تپه هاي برفي هرچه بيشتر پيش مي رود، بزرگتر و بزرگتر مي شود.
«ويروجيل» شاعر رومي سده اول قبل از ميلاد، در مورد شايعه و سرعت انتقال آن مي گويد: «اي شايعه، هيچ شيطان ديگري از تو سريعتر و تندتر نيست. تو با هر حركتي كه به جلو مي روي و پيشرفت مي كني قدرت ويران كننده و تخريبي بيشتري به دست مي آوري.»
وي در جاي ديگري مي افزايد: «شايعه كه پيام آور اشتباه و تيزپاترين بلاها است در دلها وحشت مي افكند و با انتشار، قدرت مي گيرد.»
شايعه، هدفي جز گسترش بي اعتمادي، تشويش اذهان و بحران سازي تصنعي، ندارد.
اين پديده در مواقع بحراني و فشار، بسيار خطرناكتر و كوبنده تر مي شود تا جايي كه نيروهاي حريف را از ادامه مبارزه نااميد و روحيه جنگي آنان را به شدت تضعيف مي كند.
گاهي قتل يك فرمانده نظامي، رسيدن قواي كمكي و تازه نفس و يا تسليم جمعي، محور و مبناي ايجاد يك شايعه شده و برخي از اوقات با موفقيت كامل مواجه و سبب از هم پاشيدگي نيروهاي دشمن مي شود.
يكي از بارزترين و مشهورترين شايعات طول تاريخ، انتشار خبر شهادت پيامبر(ص) در جنگ احد است.
«واقدي» درباره تأثير اين شايعه كشته شدن پيامبر اكرم(ص) مي نويسد: «چون شيطان به قصد خوار و اندوهگين كردن مسلمانان بانگ برداشت كه محمد كشته شد، آنان از هر سوي رو به گريز نهادند. مردم از كنار پيامبر مي گذشتند، اما به آن حضرت توجهي نمي كردند. پيامبر آنها را فرا مي خواند، اما آنها بدون اعتنا تا منطقه مهراس گريختند.»
شايعه كشته شدن صدام در جنگ سوم خليج فارس نيز يكي از تأثيرگذارترين و بارزترين شايعات جنگهاي عصر حاضر است.
كوتاه زماني پيش از شروع جنگ، جورج تنت رئيس سازمان سيا، به ديدار جورج دبليو بوش رفت و گزارشي ارايه داد كه سران ارشد نظامي عراق به همراه صدام در مكاني در بغداد يك جلسه سري تشكيل داده اند.
جورج تنت گفت: به دليل تجمع سران عراق، بهترين زمان براي دست بكار شدن بر ضد رژيم اين كشور فرا رسيده است. جورج بوش توصيه تنت را پذيرفت و با وجود اينكه زمان حمله به عراق مدتي بعد تعيين شده بود، آن را جلو انداخت. در مدت كوتاهي 40-35 فروند موشك هاوك، مكاني را كه حدس زده مي شد كه محل تجمع سران عراق باشد، هدف قرار دادند و آن را با خاك يكسان كردند. به دنبال اين حمله، آمريكاييان در رسانه ها و سايتهاي اينترنتي مختلف به نقل از «افراد محلي» گزارش دادند كه «صدام كشته شده است.»
ايستگاه هاي راديويي مستقر در مناطق شمالي عراق از آن روز بارها اين شايعه را تكرار كردند. حتي در روز سوم جنگ و پس از حضور صدام در ملا عام، آنان گزارش دادند: «كسي كه در خيابانهاي بغداد ديده شده است، بدل او بوده است و نه خود او.»
اين شايعه، به ويژه به سبب آنكه در روزهاي بعد صدام به كلي از منظر همگان ناپديد شد، تأثير زيادي بر روحيه نظاميان عراقي بر جاي گذاشت؛ چه، پوشش خبري گسترده آمريكا از يك سو و ضعف رسانه اي عراق از سوي ديگر اين شايعه را باور كردني جلوه داد.
اينكه آيا صدام و پسران او در آن ساختمان بودند يا نبودند، مهم نيست؛ مهم اين است كه اين شايعه هم روحيه نيروهاي نظامي را به شدت تخريب كرد و هم چنان ضربه رواني را به حلقه نخست حاكميت در عراق وارد كرد كه ديگر از ترس هدف قرار گرفته شدن، جرأت نكردند جلسه شوراي فرماندهي جنگ را با تمام اعضا شركت دهند.
به عبارتي، اين عمليات رواني، شيرازه فرماندهي عراق را تا حدود زيادي از هم فرو پاشيد.
شايعه، اگر به درستي ساخته و پرداخته شود، مي تواند موجب راه اندازي يك شورش و يا بازداري آن شود. شايعه ممكن است تفرقه و بي اعتمادي را در ميان مردم يك كشور و يا در ميان اقوام گسترش دهد.
توزيع و پخش شايعه هاي ويرانگر از ترفندهاي جنگ رواني دشمن است.
همرنگي با جماعت يا مارپيچ سكوت
ايده اساسي و پايه اين مدل آن است كه بيشتر افراد كوشش مي كنند تا از داشتن نگرشها و باورهاي منزوي دوري كنند.
بر اساس نظريه مارپيچ سكوت، مردم به منظور پرهيز از انزواي اجتماعي، عقايدي كه تصور مي كنند عامه پسند است را ابراز مي كنند و عقايدي را كه مورد پسند عامه نمي دانند سركوب مي كنند.
به بيان ديگر، مارپيچ سكوت، تكنيكي است كه از راه جمعي و همگاني و معرفي كردن راهكاري خاص، جمعيت هدف را به اتخاذ آن متقاعد مي كند. در اين تكنيك، رغبت طبيعي مردم به سمت طرف اكثريت (يا طرفي كه همه مي گويند در اكثريت قرار دارد) متمايل مي شود.
نوئل نيومن با شناخت رابطه ميان ادراك نظر اكثريت (آنچه افراد اكثريت مي پندارند) و نظر اقليت در موضوع هاي مختلف، استدلال مي كند، كساني كه مصرف كننده برنامه هاي رسانه اي هستند و نظري بر خلاف اكثريت دارند از تنها ماندن در جامعه بيم دارند و ترجيح مي دهند ساكت بمانند.
به اعتقاد نيومن، رسانه ها در اين مكانيسم مسؤوليت جدي دارند، نه از آن جهت كه منبع اصلي اطلاعات و شناخت را تشكيل مي دهند، بلكه به اين دليل كه نوعي تباني و شبه توطئه ميان خبرنگاران در قبال خبري كه بايد پخش شود، وجود دارد. افزون بر اين، رسانه ها به سبب حضور هميشگي خود در زندگي و تكراري بودن پيامها، ادراك گزينشي و حس قضاوت افراد را تضعيف مي كنند.
در نتيجه، مارپيچ سكوت شكل مي گيرد و به حذف تدريجي هر نظر ديگري مي انجامد و نهايتاً به تقويت «وفاق عمومي» و چيره شدن نظر حاكم بر رسانه مي انجامد.
از اين رو، رسانه هاي خبري به منزله محدود كننده ادراك انتخابي فرد و در نتيجه محدود كننده قضاوت مستقل و نيز تضمين كننده اين نظر كه محيط عقيدتي غالب حامي دستگاه حاكم است، تلقي مي شوند.
نكته حائز اهميت اينكه، تنها عامل ترس از فاصله گرفتن از مردم و كنار گذاشته شدن يا به تعبيري مصداق ضرب المثل مشهور «خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو»، نيست كه سبب مي شود افراد در برخي موضعگيري ها سكوت كنند، بلكه ترديد نسبت به قضاوت شخصي نيز بر در اقليت قرار گرفتن آنها تأثيرگذار است؛ ترديدي كه متأثر از تبليغات گسترده اقليت حاكم بر رسانه است.