نويسنده:جواد صبوحي
تاملي بر رواج فرهنگ تجمل گرايي در رسانه ملي ؛
مقدمه:
30 اكتبر 1938 «ارسون ولز» با همكاري گروه تئاترمركوري، نمايشنامه اي را با نام «جنگ جهاني» تنظيم و اجرا كرد؛ داستان تخيلي
حمله ساكنان كره مريخ به كره زمين. در برنامه تبليغي اين نمايشنامه كه در جشن روز هالوين پخش مي شد، اين برنامه قطع و خبري به اين مضمون پخش شد كه: «مريخي ها به سمت زمين حركت كرده اند و به زودي در محلي به نام «گروورس ميل» در ايالت نيوجرسي آمريكا به زمين مي رسند.» اگرچه اين پيام به يك آگهي بازرگاني مربوط بود، اما باعث وحشت و اضطراب ناگهاني شد و همه چيز را به هم ريخت. از 12 ميليون شنونده اين پيام، دست كم يك ميليون نفر آن را باور كردند كه يك موجود بيگانه، از فضا به زمين خواهد آمد؛ ترس و وحشت جامعه را فراگرفت؛ برنامه هاي مذهبي كليساها به هم خورد؛ ترافيك و رفت و آمد مردم مختل شد؛ سامانه هاي ارتباطي قطع گرديد؛ مردم خانه هايشان را رها كردند به مناطق امن و روستاها پناه بردند؛ مغازه هاي خواربار فروشي و مواد غذايي غارت شد و هرج و مرج و بي نظمي شهرها را فراگرفت. همه اينها، حاصل يك پيام راديويي بود.«مارشال مك لوهان» در كتاب «براي درك رسانه ها» به مقاله اي از «اديت فرون»
اشاره مي كند كه در آن تلويزيون به علت آن كه نمي تواند عميقاً به موضوعات بپردازد و قادر نيست گفتگوهاي عميق و خيلي خاص را با شدت لازم ارايه كند، «غول خجالتي» ناميده شده است. در اين عنوان، واقعيتي نهفته است كه تدقيق در ابعاد وجوه آن، مي تواند ويژگي هاي اين «رسانه سرد» را بيش از پيش بنماياند. تلويزيوني كه از منظر مك لوهان بايد رسانه عكس العمل ها خوانده شود تا رسانه عمل ها و نتيجه رسيدنها. از همين روست كه مك لوهان، تماشاگر تلويزيون را به مسافري نشسته درزيردريايي تشبيه مي كند كه از درون محيط امن و نفوذ ناپذير زيردريايي، با درياي تصاوير گنگ، مبهم و اعجاب برانگيز خارج، بمباران مي شود.
مخاطبان و تاثير و درك پيامهاي ارتباطي بر فرهنگ اجتماعي آنها نيزواقعيتي است انكار ناپذير كه بايد بدان اذعان داشت. در كنار نقشهاي هدايت و راهنمايي، آموزشي، خبري و تفريحي و تبليغي، اثرات مخرب اين پيامها را بايد تناقض نامباركي دانست كه مخاطب را بيش از هر زمان ديگر متاثر از خود ساخته است. «تجمل گرايي و رواج روحيه مصرف گرايي» نيز از جمله پيامدهاي زيانباري است كه زندگي اجتماعي و فرهنگ مخاطبان پيامهاي رسانه اي را دستخوش تغيير و تحول ساخته است.اين گزارش پس از پرداختن به اين مقدمه، سعي دارد به بخشي از تأثيرهاي پيامهاي بصري رسانه ملي بر روي مخاطبان در اين خصوص اشاره كند.
* در گذشته فقر فرهنگي را نشان مي داديم
مي گويند همه بايد شيك باشند، روي ميز غذا بخورند و... اما وقتي نگاهي به زندگي معمولي مردم مي كنيم، مي بينيم زندگي آنها اين گونه نيست. بايد مشخص شود كار تلويزيون درس دادن و هدايت افكار عمومي است و يا اينكه بايد به حوزه مسايل مادي و معنوي مردم وارد شود. مهمترين مشكل امروز ما اين است كه همه مسايل مادي شده است و جبران آن زمان زيادي را مي طلبد؛ شايد 40 - 50 سال ديگر زمان لازم است تا دوباره به روزهايي برگرديم كه راه خودكفايي و مصرف خودي را مي پيموديم.
جليلي بيش از 14 فيلم ساخته است كه برخي از آنها از معتبرترين جشنواره هاي دنيا جايزه گرفته است، در حالي كه فيلمهايش در ايران به نمايش در نمي آيند. وي مي گويد: در فيلمهاي من نوعي صداقت جاري است.
كساني كه با من كار مي كنند، مي دانند پول آنچناني ندارم به آنها بدهم؛ تنها عشق به كار است كه به ما انگيزه مي دهد. جليلي اضافه مي كند: در فيلم «دان» به خانه زن و مرد فقيري رفتيم كه تنها يك اتاق در اختيار داشتند؛ اما به قدري اتاق آنها زيبا بود كه تصور مي كرديم آن را يك طراح صحنه چيده است. اما گاهي مي بينيد هشت اتومبيل در پاركينگ منزلي پارك شده است؛ بر روي صندلي يكي رب گوجه ريخته، شيشه ديگري آن قدر كثيف است كه نمي شود بيرون را ديد و... پس معلوم مي شود فرهنگ مصرف را هم نداريم و بايد تلاش كنيم به گونه اي اين فرهنگ را ايجاد كنيم.
* اصلا لوكيشن چه اهميتي دارد؟
قاسمعلي كه روزنامه نگاري را نيز از شانزده سال پيش با نشريه «گزارش فيلم» تجربه كرده است، مي گويد: من معتقدم هيچ يك از اين مسايل مهم نيست؛ مهم اين است كه شما مي خواهيد داستاني را تعريف كنيد كه بيان كننده پندها، عبرتها و آموزه هايي براي مردم باشد، حالا مي خواهد داستان در «زعفرانيه» يا در «ميدان غار» اتفاق بيفتد. اصلاً لوكيشن چه اهميتي دارد؛ مهم اين است كه چه مي گوييد.
* تجمل گرايي، دامنگير جامعه
وي ادامه مي دهد: وقتي الگوي جامعه و خانواده ها كه از سوي رسانه ها تبليغ مي شود غرب و زندگي غربي مي شود، طبيعي است كه ظاهر و باطن ساختمانها شكل غربي به خود بگيرد و همين مساله است كه باعث بيشتر شدن چشم و هم چشمي ها مي شود.سلحشور همچنين، رسانه ها و نوع سياستگذاري، تجارت و مديريت دولتها را عامل تجمل گرايي مي داند و اضافه مي كند: دولتها و شهرداران سابق ما نيمي از ايران را به بازار اجناس لوكس وارداتي تبديل كردند؛ علاوه بر اينكه توليدات داخلي را از بين بردند، زمينه وابستگي بيشتر را به خارج فراهم كردند. اين كاري بود كه رسانه هاي خارجي نيز به آن پرداختند و رسانه هاي داخلي نيز آن را رواج دادند. به گونه اي كه مي بينيد، يك هنرپيشه در يك فيلم چند بار لباس تعويض مي كند. در يك خانه، چند گونه مبل به نمايش گذاشته مي شود. در آشپزخانه اين منزل لوكس ترين لوازم جاي گرفته است. وقتي خانمها پولدار شدند و پولشان را صرف مخارج خانه نكردند، به دنبال تجمل گرايي خواهند رفت. رسانه ملي بايد ساده زيستي را ترويج كند و از نمايش فيلمهايي كه با نشان دادن رنگ و لعاب مي خواهند براي مردم جذابيت ايجاد كنند، جلوگيري كند. از آنجا كه خيلي از فيلمها محتوا ندارند و كارگردان توان آن را ندارد كه در فضايي عادي مخاطب خود را جذب كند، مي كوشد از رنگ و لعابهاي كاذب براي مقصود خود استفاده كند. حتي براي رسيدن به مقصود خود از رنگهاي نامانوس استفاده مي كند. اين مساله از بي لياقتي و ضعف كارگردان و طراح صحنه است. سلحشور از جمله كارگرداناني است كه سينما را هم رسانه ملي مي داند. علاوه بر تلويزيون، سينما هم در اين مساله دخيل است.او مي گويد: بدتر از تلويزيون سينماست كه به اين ماجرا دامن مي زند. لازمه مقابله با اين مساله اين است كه مسؤولان در هنگام تهيه اين فيلمها بر آنها نظارت كنند.
متاسفانه در صدا و سيما اين نظارت وجود ندارد و تنها وقتي فيلم ساخته شد، مديران سيما مجبورند براي آنكه سرمايه آنها حيف و ميل نشود، آن را پخش كنند؛.در صورتي كه بايد قبل و در حين ساخت شرايط لازم را براي تهيه كننده توضيح دهند.
*تجمل گرايي را به عنوان واقعيتهاي جامعه قبول كنيم