ولايت فقيه در انديشه امام خميني(ره)

موضوع ولايت فقيه را كه از مسائل بنيادين نظام اسلامي است، به بحث مي گذاريم و امواج شبهات و تهاجمي را كه بر«محوريت» آن وارد آمده پاسخ مي دهيم؛ باشد كه نسل تحصيل كرده و به ويژه«مشتركين» ارجمند مجله هر چه بهتر با آن آشنا شوند. در شمارة پيشين محوربحث در «توحيد» بود. از حسن اتفاق« ولايت» در نظام ديني برخاسته از توحيد است، زيرا به حكم« لااله الاّ الله» كه اصلي ترين شعار اسلام است، انواع حكومت ها را نفي و عدم مشروعيّت آن ها را گوشزد مي كند
يکشنبه، 15 ارديبهشت 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ولايت فقيه در انديشه امام خميني(ره)
ولايت فقيه در انديشه امام خميني(ره)
ولايت فقيه در انديشه امام خميني(ره)

نويسنده:محمد باقر شريعتي سبزواري
منبع:مجله معارف اسلامی
موضوع ولايت فقيه را كه از مسائل بنيادين نظام اسلامي است، به بحث مي گذاريم و امواج شبهات و تهاجمي را كه بر«محوريت» آن وارد آمده پاسخ مي دهيم؛ باشد كه نسل تحصيل كرده و به ويژه«مشتركين» ارجمند مجله هر چه بهتر با آن آشنا شوند. در شمارة پيشين محوربحث در «توحيد» بود. از حسن اتفاق« ولايت» در نظام ديني برخاسته از توحيد است، زيرا به حكم« لااله الاّ الله» كه اصلي ترين شعار اسلام است، انواع حكومت ها را نفي و عدم مشروعيّت آن ها را گوشزد مي كند و فقط ولايت خدا و رسول و امامان معصوم(علیهم السلام) و جانشينان آنان تثبيت مي شود. واين حقيقت از حديث« سلسله الذهب» به روشني فهميده مي شود، چنان كه حضرت رضا(علیه السلام) وقتي در مسافرت مرو وارد نيشابور گرديد، اصحاب حديث از وي خواستندحديثي برايشان بيان كند. حضرت فرمود: از پدرم حضرت صادق(علیه السلام) شنيدم و هم چنين از آباي گرامي خود يك يك نام برد تا حضرت علي(علیه السلام) كه فرمود: از حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) شنيدم كه فرمود: از جبرئيل امين شنيدم كه گفت: از ذات اقدس الهي شنيدم كه فرمود: « لا اله الا الله حصني، فمن دخل حصني امن من عذابي؛ لا اله الاّ الله قلعة من است و هر كس در قلعة من وارد شود، از عذاب من ايمني خواهد داشت» . وقتي مركب به راه افتاد، حضرت علي بن موسي الرضا(علیه السلام) ندا داد: «بشروطها وانا من شروطها؛ يعني كلمه توحيد با مقررات و شروطش قلعة الهي است ومن خود يكي از آن شروطم. » 1 اين حديث يكي از شرايط ايمان كامل به لا اله الاّ الله را، معرفت و شناخت امام مي داند.
عبدالله بن ابي يعفور مي گويد: به امام صادق (علیه السلام) عرض كردم: من كه با مردم معاشرت دارم، بسيار تعجب مي كنم از مردمي كه از شما پيروي نمي كنند و به دنبال فلان و فلان مي روند؛ ولي امين و راست گو و با وفايند، و مردمي هستندكه به دنبال شمايند، ولي امانت ووفا و راست گويي آن ها را ندارند. امام صادق(علیه السلام) راست نشست ومانند[شخص] خشمناكي به من نگاه كرد و فرمود: هر كه خدا را با پيروي از امام ستم گري كه از جانب خدا نيست دين داري كند، دين ندارد و سرزنش نيست بر كسي كه با پيروي از امام عادل از جانب خدا دين داري كند. عرض كردم: آن ها دين ندارند و بر اين ها سرزنشي نيست. فرمود: آري ، آن ها دين ندارند و بر اين ها سرزنشي نيست. سپس فرمود: مگر قول خداي عزو جل را نمي شنوي؟ « خداوند ياور مؤمنان است. ايشان را از تاريكي ها به روشني مي برد» . يعني از ظلمات گناهان به نور و روشنايي توبه و آمرزششان مي برد، به واسطة پيروي آنان از هر امام عادلي كه از جانب خدا است. و باز فرمود: « وكساني كه كافرشدند، بت[طاغوت] ياور آن ها است، كه آن ها را از روشني به تاريكي ها مي كشاند» . مقصود اين است كه آن ها نور اسلام داشتند، ولي چون از هر امام ستم گري كه از جانب خدا نبود پيروي كردند، به واسطة پيروي آنان از نور اسلام به ظلمات كفر گراييدند» . سپس خداوند براي ايشان همراه بودن با كفّار را در دوزخ واجب ساخت. «ايشان جهنميان اند و همواره در آن خواهند بود. »2 صِرف تقيّد به نماز اوّل وقت و التزام عملي به احكام كافي نيست. بايد انسان ولايت داشته باشد و از طريق اطاعت و تقويت رهبر عادل به خدا نزديك شود. با تأييد حاكميت باطل و از راهي كه امام ستم گر باز كرده، نمي توان به خدا تقرّب جست. حكومت در اسلام به وسيلة امام عادل و پيشواي الهي است، كه همان استقرار حاكميت دين خدا است. چنان كه امام خميني(ره) فرمود: « حكومت اسلام، حكومت قانون است. در اين طرز حكومت، حاكميت منحصر به خدا است و قانون، فرمان و حكم خدا است.
قانون اسلام يا حكم خدا بر همة افراد و بر دولت اسلامي، حكومت تام دارد. همة افراد از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد تا ابد، تابع قانون هستند؛ همان قانوني كه از طرف خداي تبارك وتعالي نازل شده و در لسان قرآن ونبي اكرم(صلی الله علیه و آله) بيان شده است. اگر رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) خلافت را عهده دار شد، به امر خدا بود. خداي تبارك وتعالي آن حضرت را خليفه قرار داده است؛ « خليفه الله في الارض»، نه اين كه به رأي خود حكومتي تشكيل دهد و بخواهد رئيس مسلمين شود.» 3 در حديث معروف « بني الاسلام علي خمسه اشياء» به نقل زراره از امام باقر (علیه السلام) دربارة ولايت دارد: « وما نودي بشيء كما نودي بالولايه» . 4 به اندازه اي كه به ولايت تأكيد شده، به نماز، روزه، حج و زكات دعوت نشده است. و در مقام تعليل مي فرمايد: « لأنّها مفتاحهنّ والوالي هو الدليل عليهنّ؛ ولايت، مفتاح وكليد اين پايه ها است و حاكم اسلامي است كه انسان ها را به نماز و حج واقعي راهنمايي مي كند» . در واقع حكومت اسلامي بيعت با خدا است، چنان كه امام فرمودند: « ما هم كه حكومت اسلامي مي گوييم، مي خواهيم يك حكومتي باشد كه هم دل خواه ملت باشد و هم حكومتي باشد كه خداي تبارك وتعالي نسبت به او گاهي بگويد كه اين هايي كه با تو بيعت كردند با خدا بيعت كردند: « انّما يُبايِعوُن الله» . 5 يك هم چو دستي حاكم باشد كه بيعت با او بيعت با خدا باشد... حكومت، حكومت الهي باشد. ما حكومتي را كه مي خواهيم ، يك هم چو حكومتي را مي خواهيم. آرزوي ما اين است كه يك هم چو حكومتي سر كار بيايد كه تخلّف از قانون الهي نكند. پيغمبر اكرم از باب اين كه دستش دستي بود كه در تمام عمرش از كارهايي كه خدا فرموده بود تخلف نكرده بود، اين دست، دست خدا مي شود؛ بيعت، بيعت با خدا است. از آن جايي كه كارهايي را كه كرده بود اراده اش تابع ارادة خدا، كارش تابع كارهاي خدا ، حكومتش حكومت الهي است... هيچ حركتي از خود نداشت؛ هر چه داشت تبع قانون بود، پيغمبر، قرآن مجسم بود، پيغمبر، قانون مجسم بود. ما يك حكومتي مي خواهيم كه قانون باشد، تبع قانون باشد، نه يك حكومتي كه تبع شيطان باشد. » 6
در اين نوشتاراز كلمات و سيرة سياسي و اجتماعي امام خميني الهام گرفته شده، زيرا نگارنده در حساس ترين مراحل نهضت در كنار امام راحل(ره) قرار داشته ام و در اين مقال برآنيم كه چند بحث را به گونة فشرده بياوريم: الف) عدم تفكيك دين از سياست ؛ ب) دلايل ضرورت تأسيس حكومت اسلامي؛ ج) نقش مردم در ولايت فقيه. عدم جدايي دين از سياست يكي از اساسي ترين هجوم فرهنگي و سياسي بر ضد اسلام، مسئلة جدايي دين از سياست است. استكبار و صهيونيسم جهاني در گذشته از حكومت اسلامي ضربة سهمگيني دريافت كرده اند، از اين رو پيوسته مي كوشند با ترفند هاي تبليغي و به وسيلة موجهين ساده انديش و روشن فكران بي بند و بار، سياست را از فهرست ديانت حذف كنند؛ تا جايي كه مي گويند حكومت هاي ديني به ديكتاتوري تبديل مي شود، بنابراين بايد سياست را از دين جدا نمود، زيرا دين فقط عهده دار تأمين معنويت و روابط سالم اجتماعي است، ولي حكومت مربوط به زندگي دنيا است . بشر در فرايند تحولات فكري، فرهنگي، سياسي و اجتماعي به اين جا رسيد كه بايد حكومتي بر اساس عدالت و قانون تشكيل دهد و هر چه شكل حكومت به دموكراسي و حكومت مردم بر مردم نزديك تر باشد بهتر است . در اين ميان حكومت هاي به اصطلاح ديني راهم تجربه كرده بود لكن از استبداد مذهبي ضربه بيش تري را احساس نموده بود، به همين دليل برخي از هواداران مذهب به سكو لاريزم ديني روي آوردند. 7
علل گرايش به سكولاريزم بايد به تحليل نشست تا علل و عواملي كه روشن فكران را به سكولاريزم سوق داده ومي دهد به دست آورد . 1- شايد كثرت مشكلات جوامع كنوني وپيش رفت تكنولوژي و صنعت موجب شده كه بعضي از روشن فكران گمان برند كه مذهب نمي تواند پاسخ گوي تمام نيازهاي عصر باشد، زيرا تكثر حوايج و پيچيدگي اجتماعات، باعث عجز دين از ادارة بشر است . البته پيدا است اين گونه تفكر به علت عدم آشنايي با جامعيت و توان پاسخ گويي ديني چون اسلام، به نياز هاي بشر است،‌ و گر نه براي افراد آگاه روشن است كه تعاليم اسلام با داشتن برنامه ها و قوانين متقن در همة زمان ها و مكان ها مي تواند جامعة بشري را به نحو شايسته اداره كند و انسان ها را به سوي كمال سوق دهد. 8 2- ممكن است ظلم و ستمي كه به نام دين بر بشريت وارد آمده؛ مانند: محاكم تفتيش عقايد(انگيزاسيون) و شكنجه ها و كشتن دانشمندان در در زندان هاي قرون وسطايي، در ميان مسيحي ها و مظالم حكومت هاي بني اميه و بني عباس در گذشته تاريخ به ويژه عثماني ها كه خليفه را تا سر حد خدايي بالا برند و به اسم اسلام ضرباتي بر مسلمان ها و غير آن ها وارد ساختند، عاملي براي آن باشد. به ياد دارم پس از پيروزي انقلاب اسلامي به هنگام تدوين قانون اساسي به اصل ولايت فقيه كه رسيدند، بعضي از دوستان انقلاب دغدغة خاطر داشتند كه ولايت فقيه با توجه به عدم عصمت و حضور امام معصوم به كجا منجر خواهد شد و برخي هم مغرضانه اشكال مي كردند كه ولايت فقيه ممكن است استبداد ديني را مجدداً زنده كند وبر ما وارد كند آن چه را كه بر پيشينيان ما رفته است، زيرا فقيه خود را جانشين پيامبر و حضرت ولي عصر مي داند. از اين رو كسي حق انتقاد ندارد و تمام كارهاي خود را نشأت گرفته از دين مي شمارد و براي آراي مردم ارزشي قائل نمي شوند، و معروف است كه گفته اند حكومت هاي مستبد ديني به مراتب خطرناك تر از حكومت هاي استبدادي غير ديني هستند، در حالي كه همه مي دانند كه چنين نبوده و نيست؛ ولايت فقيه نه اين كه ديكتاتوري نيست، بلكه ضد ديكتاتوري است، چنان كه امام خميني (ره) فرمود: « شما از ولايت فقيه نترسيد، فقيه نمي خواهد به مردم زورگويي كند. اگر يك فقيهي بخواهد زورگويي كند، این فقيه ديگر ولايت ندارد. اسلام است، در اسلام قانون حكومت مي كند. پيغمبر اكرم هم تابع قانون بود، تابع قانون الهي، نمي توانست تخلّف بكند . خداي تبارك و تعالي مي فرمايد كه اگر چنان چه يك چيزي بر خلاف آن چيزي كه من بگويم تو بگويي، من تو را اخذ مي كنم و « وتينت» را قطع مي كنم.9 اگر پيغمبر يك شخص ديكتاتور بود ويك شخصي بود كه از او مي ترسيدند كه مبادا يك وقت همة قدرت ها كه دست او آمد ديكتاتوري بكند، اگر او شخص ديكتاتور بود، آن وقت فقيه هم مي تواند باشد. اگر امير المؤمنين ( سلام الله عليه) يك آدم ديكتاتوري بود،‌آن وقت فقيه هم مي تواند ديكتاتور باشد. ديكتاتوري در كار نيست، مي خواهيم جلوِ ديكتاتور را بگيريم. ولايت فقيه ولايت بر امور است كه نگذارد اين امور از مجاري خودش بيرون برود ... ولايت فقيه ضد ديكتاتوري است نه ديكتاتوري. » 10
امام(ره) در سخني ديگر فرمود : « فقيه، مستبد نمي شود، فقيهي كه اين اوصاف را دارد، عادل است، عدالتي كه غير از عدالت اجتماعي [مصطلح] ، عدالتي كه يك كلمة دروغ او را از عدالت مي اندازد؛ یک نگاه به نامحرم او را از عدالت می اندازد . يك هم چو آدمي نمي تواند خلاف بكند، خلاف نمي كند. »11 دين از سياست جدا نيست اگر بخواهيم سياست را از دين تفكيك كنيم، بايد بخش عظيمي از احكام سياسي و اجتماعي را از دين جدا نماييم. در اين جا خوب است استناد كنيم به سخن مبارك امام خميني(ره) كه فرمود: « البته در اذهان بسياري بلكه اكثري، بيش تري از مردم، بيش تري از اهل علم، بيش تري از مقدسين اين است كه اسلام به سياست چه كار دارد، اسلام و سياست، اين جدا است از هم . هميني كه حكومت ها نمي گذارند، هميني كه از اوّل القا كردند اين جانب در اذهان ما و حكومت ها در اذهان ما كه اسلام به سياست، چه آخوند چه كار دارد به سياست. فلان آخوند را وقتي عيبش را مي گيرند مي گويند: آخوند سياسي است، اسلام را مي گويند از سياست كنار است، دين علي حدّه است، سياست علي حدّه، اين ها اسلام را نشناختند. اسلامي كه حكومتش تشكيل شد در زمان رسول الله و باقي ماند حكومت به عدل يا به غير عدل، زمان حضرت امير بود، باز حكومت عادلة اسلامي بود، يك حكومتي بود با سياست، با همة جهاتي كه بود، مگر سياست چي است؟ روابط مابين حاكم و ملت ، روابط ما بين حاكم و ساير حكومت ها ... احكام سياسي اسلام بيش تر از احكام عباديش است. كتاب هايي كه اسلام در سياست دارد، بيش تر از كتاب هايي است كه در عبادت دارد. اين غلط را در ذهن ما هي جاي گير كردند، حتي حالا باورشان آمده آقايان به اين كه اسلام با سياست جدا است، اين يك احكام عبادي است كه مابين خود و خدا، شما برويد تو مسجدتان و هر چه مي خواهيد دعا كنيد، هر جا هم قرآن مي خواهيد بخوانيد، خوب، ما هم با شما كار نداريم. اما اين اسلام نيست، اسلام در مقابل ظلمه ايستاده است، حكم به قتال داده، حكم به كشتن داده، در مقابل كفار و در مقابل متجاسرين ... احكام دارد. اين همه احكام در اسلام نسبت به اين ها هست، اين همه احكام حكم به قتال وحكم به جهاد و حكم به اين ها هست، [آيا] اسلام از سياست دور است؟! [آيا] اسلام فقط اين مسجد رفتن و قرآن خواندن و نماز خواندن است؟ اين نيست، اين احكام را داردو بايد اين احكام اجرا شود. » 12
باز امام در جاي ديگر فرمود: « اسلام دين سياست، ديني است كه در احكام آن، در مواقف آن ، سياست به وضوح ديده مي شود. در هر روز اجتماعات در تمام مساجد كشورهاي اسلامي از شهرستان ها گرفته تا دهات و قراء و قصبات، روزي چند مرتبه اجتماع براي جماعت و... تمام مسائل سياسي است ومسائلی است كه بايد مسلمين به آن توجه داشته باشند...» . 13 هم ايشان در سخن ديگري شعار جدايي دين از سياست را دسيسة استعمار دانسته و مي گويد: « شعار سياست از دين جدا است ، از تبليغات استعماري است كه مي خواهند ملت هاي مسلمان را از دخالت در سرنوشت خويش باز دارند . در احكام مقدس اسلام بيش از امور عبادي در امور سياسي و اجتماعي بحث شده است. روش پيامبر اسلام نسبت به امور داخلي مسلمين و امور خارجي آن ها نشان مي دهد كه يكي از مسئوليت هاي بزرگ شخص رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) مبارزات سياسي آن حضرت است. شهادت امير المؤمنين(علیه السلام) و نيز حسين(علیه السلام) و حبس و شكنجه و تبعيد و مسموميت هاي ائمه (علیهم السلام) همه در جهت مبارزات سياسي شيعيان عليه ستم گري ها بوده است و در يك كلمه: مبارزه و فعاليت هاي سياسي، بخش مهمي از مسئوليت هاي مذهبي است. » 14 دلالت عقل بر لزوم حكومت 1- نياز بشر به حكومت: تا آن جا كه تاريخ مدوّن نشان مي دهد افراد بشر گروهي مي زيسته اند؛ يا به دليل مدني بالطبع بودن ويا به حكم غريزة استخدام متقابل انسان ها و يا به خاطر تأمين حوايج مادي و معنوي كه بدون زندگي جمعي ممكن نيست. پس در انتخاب زندگي جمعي ، قانون ايجاب كرد كه جوامع ساده به تدريج به اجتماعات انبوه و بزرگ و پيچيده تر تبديل شدند و تمدن كنوني بشر مديون زندگي اجتماعي او مي باشد؛ بدين سان هر جامعه اي يك سلسله سنت ها لازم دارد. تمام اين ها باعث پيدايي حكومت هاي مختلف گرديد. علت تفاوت حكومت ها براي پاسخ، بايد نخست مفهوم« حاكميت» و »حكومت» را روشن كرد. برخي از حقوق دانان حاكميت را به مفهوم قانون گذار دانسته و حق حاكميت را از آن كسي مي دانند كه حق قانون گذاري دارد و مقرراتش از مقبوليت و مشروعيت خاصي بر خوردار است، و برخي حكومت را به معناي فرمان روايي و ادارة جامعه و حق حكومت را از كساني مي دانند كه از نظر قانون در ادارة امور مجازند، بنابراين، منشأ تفاوت قانون ها و سيستم هاي حكومتي، نوع پاسخ گويي به اين دو سؤال است. گروهي حق حكومت را ازكساني مي دانند كه به زور قدرت را تصاحب كرده اند. ريشة اين تفكر از حكومت هاي استبدادي و ديكتاتوري مي باشد، خواه ديكتاتوري پرولتاريا ويا سرمايه داري. گروهي حق حكومت را به طبقة خاصي، اعم از اشراف يا طبقة كارگران اختصاص داده اند؛ حكومت هاي اريستو كراسي به حكومت هاي اشراف، و حكومت هاي دموكراسي به حاكميت اكثر معتقدند و قانون را خواستة اكثر مي دانند. هوبس و ژان ژاك روسو معتقدند: ملت ها قبل از تشكيل حكومت دور هم گرد آمدند وفردي ويا افرادي را براي تدبير امور و سامان دادن به مصالح فردي، اجتماعي، اقتصادي انتخاب كردند. هوبس مي گويد: انسان حيواني است كه خود را دوست دارد و هيچ چيز را دوست ندارد مگر به انگيزة خود دوستي، مع ذلك از انعزال و انفرادي زيستن تنفر دارد. و از جانب ديگر به حكم تنازع و تزاحم، قوي ضعيف را پايمال مي كرد و اندوخته هايش را به غارت و استثمار مي كشيد، بنا براين انسان ها نا گزير شدند به صورت گروهي زندگي نمايند تا حوايج خويش را بر طرف نمايند. حكومت نيز مأمور مي شود تا بر اساس تسلّط، همگان را به سوي اهداف مشترك سوق دهد. «رسو» بر اين باور است كه بشر به مقتضاي فطرت در راه ترقي و تعالي سير مي كند و ازدياد نوع بشري به خوش بختي آن ها كمك مي كند. فرد هنگامي كه از حوايج خود عاجز گرديد و از دفع بد بختي هاي ناشي از ... درمانده شد، احساس كرد كه اجتماعي زيستن ضرورت دارد. حاكم اصلي در اين نظر اجتماع و يا ارادة آن مي باشد.
زمام داران، نمايندگان مردم و خدمت گذار آن ها هستند، از طرف مردم قابل عزل و نصب اند و هر موقع جامعه صلاح ديد عزل مي شوند. 15 2.جامعيت اسلام: از نظر عقلا و تحليل گران، يك جامعه ويك مكتب جامع نمي تواند سيستم حكومتي نداشته باشد، زيرا سياست در رابطه با دين به منزلة ارگانيزم وجود انسان است كه اگر سياست وحكومت را از ديانت جدا كنيم مساوي با مرگ دين است و از دين جز نيمة جسدي بي جان چيزي باقي نمي ماند. به همين جهت است كه ولايت مهم ترين پاية اسلام وبه منزلة روح در كالبد اسلام تلقي شده است. 3. سيره و شيوة رسول اكرم(صلی الله علیه و آله): به فرموده امام راحل، حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) كه بنيان گذار اسلام است، پس از تحمل شكنجه و آزار و پيكار بي امان با بت پرستان در اولين فرصت، حكومت اسلامي را در مدينه تشكيل داد. تمام درگيري هاي سياسي و اجتماعي به خاطر منصب حكومت پيامبر بود نه براي منصب ارشاد و ابلاغ دين، زيرا مجرد قانون براي اصلاح جامعه كافي نيست و نياز به دستگاه اجرايي دارد. پيامبر كارش منحصر به تبليغ نبود، بلكه داراي منصب ولايت و قضاوت هم بود. از اين رو دولت تشكيل داد و سفيراني به خارج كشور فرستاد، جنگ را فرماندهي مي كرد، ماليات و زكوات را جمع مي نمود. 4. ماندگار بودن اسلام: احكام حكومتي اسلام مانند احكام عبادي و اخلاقي محدود به زمان خاص نيست، وگرنه پس از پيامبر بايد حدود الهي؛ نظير قصاص، تعزيرات، قضاوت و ادارة مملكت تعطيل مي شد و جامعه گرفتار هرج و مرج مي گرديد. مباني حكومت اسلامي يك- افراد بشر از يك پدر و مادر به دنيا آمده اند و از نظر خلقت مساوي هستند. هيچ كس جز خدا و آفرينندة جهان حق حكومت بر انسان هاي ديگر را ندارد. منتهاي مراتب آن قدرتي كه آدم و عالم را آفريده، مي تواندحكومت كند. دو- در مجموعة جهان هستي دو نوع هدايت به چشم مي خورد: يكي، هدايت عامّه و ديگر، هدايت خاصّه. هدايت عامه بدين معنا است كه تمام موجودات جهان در صراط هدايت قرار گرفته اند و جبراً به سوي اهداف مقطعي و مشخصي حركت مي كنند، اما انسان ها به جز هدايت طبيعي و جبري، از هدايت ويژه اي نيز برخوردارند و این نوع هدايت به خاطر عقل و آزادي و اختيار است. انسان با عقل و قدرت مي تواند زمين و زمان را مسخّر سازد، دنيا را آباد و خراب نمايد. از اين رو به وسيلة پيامبران هدايت تشريعي آورده شده است: «إِنّا هَدَيناه السَّبيل إِمّا شاكراً و إِمّا كفورا» . 16
انسان بايد هدايت تشريعي را در قالب امرو نهي فردي و اجتماعي پذيرا باشد. براي تحقق اين مقصد، نظم و تشكيلاتي لازم است تا زمينة ذهني مردم را براي پذيرش آماده نمايد. ريشة حكم و حاكميت از مبدأ متعال سرچشمه گرفته است و برتري نژادي، حزبي، اشرافي گري، وراثت، فقر و ثروت هيچ كدام دليل اطاعت مردم از فرد يا گروه نمي شود. در باب امر و نهي، آمر بايد برتر باشد كه ... آن، داشتن سلطة مالكانه است، مالك بر مملوك مسلط است. حتي از ديد عقلايي هر كسي مالك كار خويش است، اين امر اعتباري است. مالكيّت حقيقي آن است كه ملك، مولود مالك باشد،اين نوع مالكيت به مفهوم در اختيار بودن نيست، از او بودن است. هيچ انساني مالك انسان ديگر نيست، پس حق فرماندهي ندارد. سه- اطاعت از ديگران شرك است. در آيات و روايات از اطاعت و بندگي ديگران نهي شده و آن را شرك تلقي كرده اند؛ مانند: 1. « لا تَكُن عَبدَ غيركَ فقد جَعَلكَ اللهُ حَرّاً؛17 2- «بُعِثتُ ِلنُخرجَ الناس مِن عبادهِ العُباد الي عباده الله» . بنابراين تنها حكومتي مشروعيت پيدا مي كند كه با اذن و فرمان الهي باشد. اطاعت چه كساني لازم است؟ قرآن در اين زمينه آياتي دارد كه در آن اطاعت شوندگان مشخص شده اند: * «يا ايها الذين آمنوا اَطيعوا اللهَ و اَطيعوا الرسولَ و اُولي الأَمرِ مِنكم» . 18 * «و ما كان لِمؤمنٍ ولا مؤمنهٍ اذا قَضي اللهُ و رسولُه امراً ان يَكونَ لَهم الخِيرَهُ مِن أَمرِهم ومَن يَعصِ اللهَ و رسولَه فقد ضَلَّ ضلالاً مُبيناً» . 19 * « وما آتاكم الرسولُ فخذوه وما نَهيكم عنه فَانتهوا» . 20
* «فليَحذَرالذين يخالِفونَ عَن امره أن تُصيبَهم فتنهٌ او يُصیبَهم عذابٌ اليم» . 21 * « انّما وليكم اللهُ و رسولُه والذين آمنوا الذين يُقيمون الصلاه و يُؤتون الزكوهَ وهم راكعون» . 22 آن چه از آيات قرآن فهميده مي شود، اين است كه مصداق قطعي و روشن اولي الأمر «ائمه معصومين عليهم السلام» هستند. راجع به آية «ولايت» از ابوذر نقل شده است كه روزي سائلي آمد و از مردم تقاضاي كمك كرد، پاسخي نشنيد. گفت: خدايا شاهد باش كه در مسجد رسول الله استدعاي اعانت كردم كسي اعتنا نكرد. در همين حال علي (علیه السلام) كه در حال ركوع بود، با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كرد. سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد. وقتي پيغمبر از نماز فارغ شد، فرمود: بار الها! برادرم موسي وزير و ياور خواست، هارون را قرار دادي؛ از خاندانم علي را وزير من قرار بده تا پشتم محكم شود. ابوذر مي گويد: هنوز دعاي پيامبر تمام نشده بود كه آية «انّما وليكم الله» نازل شد. نكات تفسيري 1. عدم تصريح به نام علي(علیه السلام) از باب «الكنايه ابلغ من التصريح» است و به وسيلة آن جلوِ تحريف قرآن گرفته مي شود. 2. اين آيه خط سير رهبري را مشخص مي كند؛ به اين معنا كه هر كس مدعي رهبري باشد، امام نيست. در آية بعدي « ومن يتول اللهَ و رسولَه والذين آمنوا فاِنَّ حزبَ اللهِ هُمُ الغالِبون» به مسلمانان اعلام مي دارد كه : «كساني كه ولايت و سرپرستي و رهبري خدا و پيامبر و افراد با ايمان... را بپذيرند پيروز خواهند شد، زيرا آن ها در حزب خدا خواهند بود و حزب خدا پيروز است. در اين آيه قرينة ديگري بر معناي ولايت كه در آية پيش اشاره شد؛ يعني سرپرستي و رهبري و تصرف ديده مي شود، زيرا تعبير به حزب الله و غلبة آن مربوط به حكومت اسلامي است، نه يك دوستي ساده و عادي» . 23
البته روايات نيز اين حقيقت را به خوبي روشن مي سازند. اين آيه به دليل روايات باب، سندي است براي واگذاري امور به فقها؛ مانند كلام امام حسين (علیه السلام)، آن جا كه مي فرمايد: « ذلك بأنّ مجاري الامور والاحكام علي ايدي العلماء بالله الأمناء علي حرامه و حلاله» . اموري كه مخصوص امام معصوم است، به علما تفويض شده؛ مانند امور سياسي، اجتماعي و حكومتي. برخي گفته اند اين«علماءبالله» خود امام معصوم است، چون عالم به احكام نگفته «مجاري الامور» نظام تكويني در مقام ولايت تكويني است؛ در صورتي كه از جملات دیگر خطبه و شاهد حال و مقام اين گونه به دست مي آيد كه امام در صدد توبيخ علما و صحابي است: « لو صبرتم علي الاذي و تحملتم المؤمنه في ذات الله لكانت امورالله اليكم ترد و عنكم تصدرو اليكم ترجع...» 24
ضرورت تفقه در دين، رسالت انذار و تحذير تمام اين ها بدون حكومت با موعظه و نصيحت، انذار و تحذير تحقق ندارد تا به مقام فقاهت نرسيده حق انذار ندارد. در عصر غيبت امام زمان(علیه السلام) هم وظيفه فقها است كه تشكيل حكومت بدهند امام خميني(ره) در اين زمينه مي گويد: « اكنون كه دوران غيبت امام(علیه السلام) پيش آمده و بنا است احكام حكومتي اسلام باقي بماند و استمرار پيدا كند و هرج و مرج روا نيست، تشكيل حكومت لازم مي آيد. عقل هم به ما حكم مي كند كه تشكيلات لازم است تا اگر به ما هجوم آوردند بتوانيم جلوگيري كنيم، اگر به نواميس مسلمين تهاجم كردند دفاع كنيم. شرع مقدس هم دستور داده كه هميشه در برابر اشخاصي كه مي خواهند به شما تجاوز كنند، براي دفاع آماده باشيد، براي جلوگيري از تعديات افراد نسبت به يك ديگر هم حكومت و دستگاه قضايي و اجرايي لازم است، چون اين امور به خودي خود صورت نمي گيرد؛ بايد حكومت تشكيل داد... . اكنون كه شخص معيّني از طرف خداي تبارك وتعالي براي احراز امر حكومت در دورة غيبت تعيين نشده است، تكليف چيست؟ آيا بايد اسلام را رها كنيد... يا اين كه حكومت لازم است. و اگر خدا شخص معيّني را برا ي حكومت در دورة غيبت تعيين نكرده است، لكن آن خاصيت حكومتي را كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب(علیه السلام) موجود بود، براي بعد از غيبت هم قرار داده است. اين خاصيت كه عبارت از علم به قانون و عدالت باشد، در عدة بي شماري از فقهاي عصر ما موجود است... .» 25 مضافاً اين كه ولايت فقيه به استناد اخبار و روايات نيز ثابت شده است. 26 ولايت مطلقه يكي از مباحث مربوط به ولايت فقيه بررسي قيد «مطلقه» در ولايت مطلقة فقيه است . اين قيد در سخنان امام خميني(ره) در نامة ايشان خطاب به رييس جمهوروقت ذكر شده است. در نامة مزبور آمده است : «بايد عرض كنم حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقة رسول الله(صلی الله علیه و آله) است، يكي از احكام اولية اسلام است و مقدّم بر تمام احكام فرعيه، حتي نماز و روزه و حج است.
حاكم مي تواند مسجد يا منزل را كه در مسير خيابان است خراب كند و پول منزل را به صاحبش رد كند، حاكم مي تواند مساجد را در صورت لزوم تعطيل كند و مسجدي را كه ضرار باشد در صورتي كه رفع بدون تخريب نشود، خراب كند. حكومت مي تواند قرار دادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته است در موقعي كه آن قرار داد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد، يك جانبه لغو كند و مي تواند هر امري را چه عبادي ويا غير عبادي... كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامي كه چنين است، جلوگيري كند. حكومت مي تواند از حج كه از فرايض مهم الهي است در مواقعي كه مخالف صلاح كشور اسلامي دانست، موقتاً جلوگيري كند. » اگر ما فرضاً ولايت فقيه را بدون قيد «مطلقه» ‌معتقد باشيم، فرمايش هاي امام در آن نمي گنجد. به عقيدة نگارنده قيد اطلاق فقط بيان گر توسعة اختيارات حاكم اسلامي است و قيد توضيحي مي باشد. و اين امر در صدر اسلام از اختيارات حاكم اسلامي محسوب مي شده است . براي ازدياد بصيرت، تفسير ولايت مطلقه را از نظر آقاي معرفت نيز مطرح مي نماييم: آيت الله معرفت در بارة معناي اطلاق در ولايت مطلقه اين گونه مي نويسد: « مقصود از” اطلاق “در عبارت” ولايت مطلقه فقيه“ شمول و مطلق بودن نسبي است در مقابل ديگر ولايت ها كه جهت خاصي در آن ها مورد نظر است . فقها اقسام ولايت ها را كه نام مي برند، محدودة هر يك را مشخص مي سازند؛ مثلاً ولايت پدر و دختر در امر ازدواج، ولايت پدر و جدّ در تصرفات مالي فرزندان نا بالغ، ولايت عدول مؤمنين در حفظ و حراست اموال غايبان، ولايت وصي يا قيّم شرعي بر صغار و مانند آن... بنا بر اين مقصود از اطلاق، گسترش دامنة ولايت فقيه است، تا آن جا كه «شريعت» امتداد دارد. و مسئوليت اجرايي ولي فقيه در تمامي احكام انتظامي اسلام و در رابطه با تمامي ابعاد مصالح امت مي باشد ومانند ديگر ولايت ها يك بعدي نخواهد بود. » 27 آيت الله معرفت پس از آن مي گويد: « بدين ترتيب سخن كساني كه مي گويند: قائلين به ولايت مطلقه فقيه، شعاع حاكميت و فرمان روايي فقيه را به سوي بي نهايت كشانيده و فقيه را هم چون خداوند گار روي زمين مي دانند گفتاري است كه به «افترا» و نبت دادن نا روا، بيش تر مي ماند. هيچ فقيهي از كلمه «عامه» يا»مطلقه» اين معناي غير معقول را قصد نكرده و كلماتي هم چون «نامحدوديت» يا« مطلق العنان» يا «ارادةقاهره» مفاهيمي خود ساخته است كه ناروا به فقها نسبت داده اند. اصولاً ولايت فقيه مسئوليت اجرايي خواسته هاي فقهي را مي رساندكه اين خود محدوديت را اقتضا مي كند و هرگز به معناي تحميل ارادة شخص نيست، زيرا شخص فقيه حكومت نمي كند؛ بلكه فقه او است كه حكومت مي كند. » 28 سپس نام برده از مباحث مطرح شده چنين استنتاج مي كند: « از آن چه گفته شد روشن گرديد كه شعاع ولايت فقيه، در گسترة دامنة شرع است و مقصود از اطلاق، شمول و گسترش در تمامي زمينه هاي مربوط به شئون عامّه و مصالح امت مي باشد، كه اين خود تقييد در عين اطلاق است. طبق این برداشت، دامنة ولايت فقيه را ديد گاه هاي شرع و مصالح امت محدود مي سازد و اطلاق آن در شعاع همين دايره است. اكنون اين سؤال پيش مي آيد كه آيا قانون نيز مي تواند اين محدوديت را ايجاب كند تا تصميمات ولي فقيه فراتر از قانون نباشد يا آن كه مقام رهبري مافوق قانون است؟ جواب اين پرسش با نظرية مشروعيت قوانين مصوّب در نظام جمهوري اسلامي روشن است، زيرا قوانين مصوبّه جنبة مشروعيت يافته و مخالفت با آن، مخالفت با شرع تلقي مي گردد؛ مگر آن كه مصلحت عامه ايجاب كند كه در برخي از رخ دادهاي خاص و موقعيت هاي ضروري، ولي امر مسلمين اقدامي فوري و مناسب اتخاذ نمايد كه ضابطه و شرايط آن را نيز شرع و قانون مقرر داشته است... . » 29
نقش مردم در ولايت فقيه بدون ترديد پذيرش و عدم پذيرش مردم در اصل مشروعيت ولايت امام معصوم، نقشي ندارد؛ لكن در تحقق و فعليت و اجراي آن در جامعه نقش اساسي دارد، زيرا وقتي به هر دليلي مردم ولايت و حكومت امام را نپذيرند،‌اين ولايت فعليت پيدا نمي كند و امام معصوم نيز بدون ياور و ساز و برگ نظامي براي احراز حكومت الهي خود قيام نمي كند . به همين دليل حضرت علي(علیه السلام) سكوت كرد و دربارة حكومت خويش حرفي نزد. اميرالمؤمنين(علیه السلام) در خطبة شقشقيه مي فرمايد: «وطفقت ارتاي بين اصول بيد جزّاء او اصبر علي طخيه عمياء يحرم فيها الكبير و يشيب فيها الصغير؛ شروع كردم به انديشيدن كه آيا با دست قطع شده به خلافت بچسبم و يا بر تاريكي گورآفرين صبر كنم، ظلمتي كه جوان را پير و كهن سال را به مرگ زود رس گرفتار مي سازد؛ ولي ديدم صبر كردن به عقل و خرد نزديك تر است. از اين رو صبر را انتخاب كردم. علي(علیه السلام) در جاي ديگر با اشاره به نقش مردم در پذيرش مسئولیت و اتمام حجت در پذیرش رهبري مي فرمايد: « لو لا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر...؛ اگر حضور حاضران در كار نبود و اگر با وجود ياور، حجت در پذيرش مسئوليت ولايت تمام نمي شد و اگر خداوند متعال از عالمان پيمان نگرفته بود كه بر گرسنگي مظلوم و شكم خوردگي ظالم سكوت نكند، من ريسمان شتر خلافت را بر گردنش مي انداختم و رهايش مي ساختم به هر كجا كه مي خواهد برود. » حضرت علي(علیه السلام) به وضوح، نقش پذيرش مردم را در فعليت ولايت معصومين بيان مي كند. البته در عدم پذيرش حكومت امام عادل و پذيرش حكومت طاغوتي ، فرد فرد امت مسئوليت دارند ؛ ليكن فعليت امامت در جامعه بدون پذيرش ملت عينيّت ندارد. حضرت علي(علیه السلام) در خطبة جهاد پس از گلايه هاي فراوان مي فرمايد: « لا رأي لمن لا يُطاع؛ كسي كه اطاعت نشود، رأي و نظر او فعليت نخواهد داشت .» امام حسن مجتبي(علیه السلام) هنگامي كه مشاهده كرد مردم آمادگي ندارند، حكومت را با استراتژي خاصي رها ساخت، چون بدون حمايت و پشتوانة مردمي، حكومت پاي نمي گيرد. مشروعيت تنها هم بدون حمايت مردم ثمر عملي ندارد. بنا براين ولي فقيه در غيبت كبري بر امت اسلامي ولايت دارد، زيرا احكام خدا هرگز تعطيل بردار نيست. ولي اهل سنت معتقدند كه مشروعيت حكومت يا به رأي مردم است و يا با تعيين خليفة قبلي و يا با نظر شوراي حل و عقد، و فقط مشروعيت حكومت پيامبر(صلی الله علیه و آله) به امر خدا است.

پي نوشت ها :

1- محمد تقي فلسفي، آيه الكرسي(چاپ هيئت نشر معارف اسلامي) ص21، به نقل از : ثواب الا عمال، ص21.
2- اصول كافي(مترجم)، ج2، ص215.
3- امام خميني، ولايت فقيه( مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني) ص43.
4- اصول كافي( مترجم)، ج3، ص30.
5- «همانا با خدا بيعت كرده اند» ؛ فتح(48) آية 10.
6- صحيفة نور( چاپ فرهنگ و ارشاد اسلامي) ج2، ص319؛ آيين انقلاب اسلامي( مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني) ص139 .
7- براي آشنايي بيش تر با پديدة سكولاريزم و عوامل پيدايي آن به «كتاب نقد» شمارة يك مراجعه فرماييد.
8- «ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم»؛ اسراء(17) آية9.
9- اشاره به آيات مباركه44-46 سورة حاقه است كه مي فرمايد: «ولو تقول علينا بعض الاقاويل لأخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين؛ اگر(محمد) به ما دروغ سخناني را مي بست، قطعاً ما او را به قهر مي گرفتيم و شاه رگش را قطع مي كرديم» .
10- آيين انقلاب اسلامي، ص 148.
11- همان، ص149.
12- صحيفة نور، همان، ج1، ص401.
13- آيين انقلاب اسلامي ، ص120.
14- صحيفةنور ، همان، ج2، ص514؛ آيين انقلاب اسلامي، ص121.
15- دايره المعارف، مادةحكم.
16- انسان(76) آية 3.
17- نهج البلاغه، نامة 31.
18- نساء(4) آية 59.
19- احزاب(33) آية36 .
20- حشر(59) آية7.
21- نور(24) آية 63.
22- مائده(5) آية 55.
23- تفسير نمونه ، ج4، ص433.
24- امام خميني ، همان، ص 110.
25- همان، ص39.
26- همان، ص48.
27- كتاب نقد ، شمارة7، ص196.
28- همان، ص 197.
29- همان.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.