عاشورا، هم درس، هم عبرت
نويسنده:مقام معظم رهبرى، حضرت آيةالله خامنهاى
منبع:ماهنامه پرسمان
منبع:ماهنامه پرسمان
عاشورا، درس و عبرت
اينها درسهاى عاشوراست؛ البته همين درسها كافى است كه يك ملت را از ذلت به عزت برساند. همين درسها مىتواند جبهه كفر و استكبار را شكست دهد؛ درسهاى زندگىسازى است.
جهت دوم، «عبرتهاى عاشورا»ست. غير از درس، عاشورا، يك صحنه عبرت است. انسان بايد به اين صحنه نگاه كند، تا عبرت بگيرد؛ عبرت بگيرد، يعنى چه؟ يعنى خود را با آن وضعيت مقايسه كند و بفهمد در چه حال و وضعيتى است؛ چه چيزى او را تهديد مىكند؛ چه چيزى براى او لازم است. اين را مىگويند «عبرت». شما اگر از جادهاى عبور كرديد و اتومبيلى را ديديد كه واژگون شده يا تصادف كرده و آسيب ديده، مچاله شده و سرنشينانش نابود شدهاند، مىايستيد و نگاه مىكنيد؛ براى اين كه عبرت بگيريد [تا] معلوم شود كه چطور سرعتى، چطور حركتى و چگونه رانندگىاى، به اين وضعيت منتهى مىشود. اين هم نوع ديگرى از درس است؛ اما درس از راه عبرت گيرى است.
عبرتهاى عاشورا
روزگارى رهبر و پيغمبر جامعه اسلامى، از همان مكه و مدينه، پرچمها را به دست مسلمانها مىداد و آنها تا اقصى نقاط جزيزةالعرب و تا مرزهاى شام مىرفتند؛ امپراتورى روم را تهديد مىكردند؛ آنها از مقابلشان مىگريختند و لشكريان اسلام، پيروزمندانه برمىگشتند كه در اين خصوص، مىتوان به ماجراى «تبوك» اشاره كرد. روزگارى در مسجد و معبر جامعه اسلامى، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پيغمبر با آن لحن و آن نفَس، آيات خدا را بر مردم مىخواند و مردم را موعظه مىكرد وآنها را در جاده هدايت، با سرعت پيش مىبرد؛ ولى چه شد كه همين جامعه، همين كشور و همين شهرها، كارشان به جايى رسد و آن قدر از اسلام دور شدند كه كسى مثل يزيد برآنها حكومت مىكرد؟ وضعى پيش آمد كه كسى مثل حسين بن على عليهالسلام، ديد كه چارهاى جز اين فداكارى عظيم ندارد! اين فداكارى، در تاريخ، بىنظير است. چه شد كه به چنين مرحلهاى رسيدند؟ اين، آن عبرت است. ما بايد اين را امروز مورد توجه دقيق قرار دهيم.
بيمارى خطرناك
ما بايد بفهميم چه بلايى بر سر آن جامعه آمد كه حسين بن على عليهالسلام، آقازاده اول دنياى اسلام و پسر خليفه مسلمين، پسر على بن ابى طالب عليهالسلام، در همان شهرى كه پدر بزرگوارش بر مسند خلافت مىنشست، سر بريده اش گردانده شد و آب از آب تكان نخورد! از همان شهر، آدمهايى به كربلا آمدند [و] او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رساندند و حرم اميرالمؤمنين عليهالسلام را به اسارت گرفتند!
پاسخ قرآن
انقلاب، زنده شدن دوباره اسلام
انقلاب اسلامى، يعنى زنده كردن دوباره اسلام؛ زنده كردن «انّ اكرمكم عندالله اتقيكم». اين انقلاب، آمد تا اين بساط جهانى را، اين ترتيب غلط جهانى را بشكند و ترتيب جديدى درست كند. اگر آن ترتيب مادى جهانى باشد، معلوم است كه شهوترانهاى فاسد روسياه و گمراهى مثل محمدرضا، بايد در رأس كار باشند و انسان بافضيلت منوّرى مثل امام، بايد در زندان يا در تبعيد باشد! در چنان وضعيتى، جاى امام در جامعه نيست. وقتى زور حاكم است، وقتى فساد حاكم است، وقتى دروغ حاكم است و وقتى بىفضيلتى حاكم است، كسى كه داراى فضيلت است، داراى صدق است، داراى نور است، داراى عرفان است و داراى توجه به خداست، جايش در زندانها يا در مقتل ومذبح يا در گودال قتلگاههاست.
وقتى مثل امامى بر سر كار آمد، يعنى ورق برگشت؛ شهوترانى و دنياطلبى، به انزوا رفت. وابستگى و فساد، به انزوا رفت، تقوا بالاى كار آمد؛ زهد روى كار آمد. صفا و نورانيت آمد؛ جهاد آمد. دلسوزى براى انسانها، آمد. رحم و مروت و برادرى و ايثار و از خودگذشتگى آمد. امام كه بر سر كار مىآيد، يعنى اين خصلتها مىآيد؛ يعنى اين فضيلتها مىآيد؛ يعنى اين ارزشها مطرح مىشود. اگراين ارزشها را نگه داشتيد، نظام امامت باقى مىماند. آن وقت، امثال حسين بن على عليهالسلام، ديگر به مذبح برده نمى شوند؛ اما اگر اينها را از دست داديم، چه؟ اگر روحيه بسيجى را از دست داديم، چه؟ اگربه جاى توجه به تكليف و وظيفه و آرمان الهى، به فكر تجملات شخصى خودمان افتاديم، چه؟ اگر جوان بسيجى را، جوان مؤمن را، جوان بااخلاص را - كه هيچ چيزنمى خواهد جز اين كه ميدانى باشد كه در راه خدا مجاهدت كند - در انزوا انداختيم و آن آدمپرروى افزونخواه پرتوقع بىصفاى بىمعنويت را مسلط كرديم، چه؟ آن وقت، همه چيز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام، فاصله بين رحلت نبى اكرم صلوات الله عليه و شهادت جگرگوشهاش، پنجاه سال شد، در روزگار ما، اين فاصله، ممكن است خيلى كوتاهتر بشود و زودتر از اين حرفها، فضيلتها و صاحبان فضايل ما به مذبح بروند؛ بايد نگذاريم. بايد در مقابل انحرافى كه ممكن است دشمن بر ما تحميل كند، بايستيم. پس، عبرتگيرى از عاشورا، اين است كه نگذاريم روح انقلاب در جامعه منزوى و فرزندان انقلاب، گوشهگير شود.