نقش انجمنهاي مخفي در انتشار شايعات در عصر مشروطه
منبع:WWW.IICHS.ORG
اشاره: دستگاه شايعهسازي انجمنهاي مخفي از طرقِ مختلف نظير مطبوعات، شبنامه و پخش افواهي شايعات دستاندرکار تخريب چهرههاي اصيل نهضت بود. گستردگي انجمنها و جسارت و هتاکي آنها قدرت هر نوع اظهارنظر مخالفي را گرفته بود. بيباکي آنان در ترور کشتار مخالفان و نيز بيآبرو کردن افراد فضاي سهمگين را در کشور به وجود آورد. که نداي حقيقتطلبان را در ميان امواج تبليغاتي گسترده خفه ميکرد در چنين شرايطي حاج شيخ فضلالله نوري پس از غارت روزنامه صبح صادِق توسط آزاديخواهان!! به جرم درج اعلاميه شيخ در خصوص اصل دوم متمم قانون اساسي، در حالي که به حضرت عبدالعظيم پناهنده شده بود دردمندانه براي ايضاح حقيقت ميگويد.
آنچه خيلي لازم است برادران بدانند و از اشتباهکاري خصم بيمروت بيدين تحرّز نمايند، اين است که چنين ارائه ميدهند که علماء دو فرقه شدهاند و با هم حرف ديني دارند، با اين اشتباهکاري، عوام بيچاره را فريب ميدهند که يک فرقه مجلس خواه و دشمن استبدادند و يک فرقه ضد مجلس و دوست استبدادند. لابد عوام بيچاره ميگويند حق با آنهاست که ظلم و استبداد را نميخواهند. افسوس که اين اشتباه با هر زباني و به هر بياني بخواهيم دفع شود، خصم بيانصاف نميگذارد، يعني اصلاً نميگذارند.
من مخالف مشروطه نيستم.
قرآن را شاهد عقيدهام قرار دادم که مخالف با مشروطه نيستم.
علماء اسلام مأمورند براي اجراي عدالت و جلوگيري از ظلم چگونه من مخالف با عدالت و مروج ظلم ميشوم...
اديب هروي، تاريخ پيدايش مشروطيت، ص 139.
نظر شيخ فضلالله نوري راجع به مشروطه:
والله من با مشروطه مخالفت ندارم. با اشخاص بيدين و فرقة ضالّه و مضلّه مخالفم که ميخواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بياورند.
اديب هروي، تاريخ پيدايش مشروطيت، ص 139.
راپورت يکشنبه 13 ربيعالثاني [ 1324]
... شيخ محمد نامي رفت بر بالاي بلندي بنا کرد فرياد زدن که اي مردم: اگر شاه مشروطه را قبول کرد که هيچ والاّ ما ميگوييم که او پسر مظفرالدين شاه نيست، از اولاد کس ديگر است... حلالزاده نيست و ما او را قبول نداريم کسي ديگر را حاضر خواهيم کرد براي پادشاهي....
[ بنازم مشروطه ايران را که قدرت آن از تمام مشروطهههاي عالم بيشتر است، يک مرد عامي شاه قانوني مملکت را معزول و شخص ديگر را شاه ميکند، پس آن دشمنان که مرا سخريه ميکنند که تودهها حق حقوقي نداشتند، ببينند ]
يغما، سال 14، 1340، ص 143.
ابن نصرالله مستوفي در خصوص آراء حاج شيخ فضلالله و نسبتهايي که نمايندگان مجلس به او ميدهند مينويسد:
اما اينکه در جريده شريفه مجلس کراراً ديده ميشود که وکلاي محترم ميگويند حاج شيخ فضلالله نسبت به وکلاء بد گفته و بد نوشته (156)، ميخواهيم اين را بدانيم اين مطالبي که در روزنامه حاج شيخ فضلالله که در صفحة (68) مرکوز شد چه توهيني نسبت به وکلاء محترم کرده بود غير اينکه مينويسد: مقاصد مهاجرين زاويه مقدسه با مقصود تمام مسلمانان يکي است و مرقومه علماء نجف اشرف را هم ما و تمام مسلمين اطاعت داريم. و همان شرايط و قيدي که در تلگراف علماء منظور است مسلمانان همان را ميخواهند ما مهاجرين زاويه مقدسه هم همان را ميخواهيم پس فيمابين ما و تمام مسلمين اختلافي نيست و تماماً يک رأي هستيم.
در اينجا نسبت به طايفه بهايي بعضي چيزها مينويسد که دخلي به وکلاء محترم ندارد و فعلاً ما هم از اين مطالب ميگذريم و همين مختصر عباراتي که در فوِ مرکوز است واضحتر توضيح ميکنيم.
خوب، اي مسلمانان اثنيعشري و اي پيروان مذهب جعفري شما را به خدا قدري غور کنيد در اين حرف، ببينيد حاج شيخ فضلالله نوري در اين مختصر مطلب آيا رده گفته و نوشته، آيا نسبت به وکلاء و هر کس که مسلمان است توهين کرده، آيا ناسزايي نسبت با مجلس مقدس شوراي ملي گفته، آيا گفته است ما مجلس و مشروطه را نميخواهيم؟ از تمام اين مطالب که مبراست، اينجا که نکته نداشت.
آيا در آنجا که مينويسد: تلگراف علماي نجف اشرف را ما و تمام مسلمانان قبول داريم و از قرار همان قيوداتي که علماء فرموده رفتار نماييد، شايد در اينجا نکتهاي دارد؟ خير اينجا هم نکتهاي ندارد.
پس انصاف چيز خوبي است حاج شيخ بد ننوشته بلکه خوب نوشتهاند. مگر اين مضموني که در اين تلگرافست مسلمانان چيز ديگر ميخواهند يا حاج شيخ مطلب و چيز ديگر ميخواهد. مگر از ابتداي مشروطيت مسلمين غير اين شرايط قصدي داشتند؟ پس ضديت و مخالفت شيخ نوري کدام است؟ به قول خودش مهاجرين و مسلمانان که يک رأي هستند، پس چه جماعتي با ما طرف ضديت هستند مگر مسلمانان هم دو فرقه هستند مگر کسي ميخواهد غير اين تلگراف يا بر ضد او رفتار نمايند. يا بالعکس اين شرايط قوانين مملکت را بگذارند.
پس در اينجا ميتوان مطالب جناب حاج شيخ را تصويب کرد واللّه تمام مسلمانان که قصدشان اين است. پس جماعت ديگر که غير مسلمان هستند مخالف و ضديت دارند.
در حقيقت بر هر مسلماني لازم است که به موجب تلگراف علماي نجف اشرف متحداً قوانين مملکت مدون نمايند زيرا که فرِ اسلامي که در اين شرايط حاضرند آن وقت اگر کسي بر ضد اين قوانين اقداماتي کرد معين است که از طريقة اسلاميت خارج است.
اما اي خوانندگان محترم و اي مسلمانان مکرم شما را به وجدان سليمتان قسم ميدهم که اندکي در اين حرف غور کنيد ببينيد چه خاکي بر اين مردم افشاندهاند يا به قول قائلش: مغز خر بخورد ايشان دادهاند.
ببينيد اين مردم مسلمان هستند مذهب جعفري دارند قوانين مملکتي را هم مطابق با قرآن ميخواهند از اين طرف هم حاج شيخ فضلالله نوري را که مقاصدش با مسلمانان يکي است و نکتهاي اختلاف فيمابين او و ساير مسلمين نسبت با اين حالت اکثر از مسلمانان بيعلم او را مخرب دين ميخوانند و بدخواه مجلس شورا ميدانند فحش و ناسزا نسبت به او مينويسند او را جزء مفسدين فيالارض قلمداد مينمايند او را از طريقه تمدن منحرف ميدانند هميشه طرد و نفي او را ميخواهند بلکه او را واجبالقتل ميدانند.
خوب در حالي که مقاصد اين هر دو گروه يکي است چرا مسلمانان بر ضد او هستند آنچه به عقل ناقص نگارنده ميرسد اين است که جمعي مردمان آشوبطلب فتنهخواه مطلب را بر مسلمين مشتبه کردهاند و نميگذارند مسلمانان بيعلم بيچاره نادان چيزي ملتفت بشوند اين است که رشته امور مسلمانان کليه از يکديگر گسيخته و هيچوقت هم گمان نميتوان کرد که فيمابين جناب حاج شيخ فضلالله و اين مسلمانان نادان اصلاح شود.
چه قدر افسوس ميخورم که مجلسي به اين خوبي بيمحنت و مشقت به دست آوردهاند آنقدر کار را بر يکديگر سخت گرفته اند که يک وقت بيدار و خبردار ميشوند که نه از مشروطيت نام و نشاني خواهد ماند و نه مملکت خود را دارا هستند آن وقت است که پشيماني سودي ندارد.
لوايح حاج شيخ فضلالله نوري در حضرت عبدالعظيم
آنچه خيلي لازم است برادران بدانند و از اشتباهکاري خصم بيمروت بيدين تحرّز نمايند، اين است که چنين ارائه ميدهند که علماء دو فرقه شدهاند و با هم حرف ديني دارند، با اين اشتباهکاري، عوام بيچاره را فريب ميدهند که يک فرقه مجلس خواه و دشمن استبدادند و يک فرقه ضد مجلس و دوست استبدادند. لابد عوام بيچاره ميگويند حق با آنهاست که ظلم و استبداد را نميخواهند. افسوس که اين اشتباه با هر زباني و به هر بياني بخواهيم دفع شود، خصم بيانصاف نميگذارد، يعني اصلاً نميگذارند.
لوايح حاج شيخ فضلالله نوري
من مخالف مشروطه نيستم.
قرآن را شاهد عقيدهام قرار دادم که مخالف با مشروطه نيستم.
علماء اسلام مأمورند براي اجراي عدالت و جلوگيري از ظلم چگونه من مخالف با عدالت و مروج ظلم ميشوم...
اديب هروي، تاريخ پيدايش مشروطيت، ص 139.
نظر شيخ فضلالله نوري راجع به مشروطه:
والله من با مشروطه مخالفت ندارم. با اشخاص بيدين و فرقة ضالّه و مضلّه مخالفم که ميخواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بياورند.
اديب هروي، تاريخ پيدايش مشروطيت، ص 139.
راپورت يکشنبه 13 ربيعالثاني [ 1324]
... شيخ محمد نامي رفت بر بالاي بلندي بنا کرد فرياد زدن که اي مردم: اگر شاه مشروطه را قبول کرد که هيچ والاّ ما ميگوييم که او پسر مظفرالدين شاه نيست، از اولاد کس ديگر است... حلالزاده نيست و ما او را قبول نداريم کسي ديگر را حاضر خواهيم کرد براي پادشاهي....
[ بنازم مشروطه ايران را که قدرت آن از تمام مشروطهههاي عالم بيشتر است، يک مرد عامي شاه قانوني مملکت را معزول و شخص ديگر را شاه ميکند، پس آن دشمنان که مرا سخريه ميکنند که تودهها حق حقوقي نداشتند، ببينند ]
يغما، سال 14، 1340، ص 143.
ابن نصرالله مستوفي در خصوص آراء حاج شيخ فضلالله و نسبتهايي که نمايندگان مجلس به او ميدهند مينويسد:
اما اينکه در جريده شريفه مجلس کراراً ديده ميشود که وکلاي محترم ميگويند حاج شيخ فضلالله نسبت به وکلاء بد گفته و بد نوشته (156)، ميخواهيم اين را بدانيم اين مطالبي که در روزنامه حاج شيخ فضلالله که در صفحة (68) مرکوز شد چه توهيني نسبت به وکلاء محترم کرده بود غير اينکه مينويسد: مقاصد مهاجرين زاويه مقدسه با مقصود تمام مسلمانان يکي است و مرقومه علماء نجف اشرف را هم ما و تمام مسلمين اطاعت داريم. و همان شرايط و قيدي که در تلگراف علماء منظور است مسلمانان همان را ميخواهند ما مهاجرين زاويه مقدسه هم همان را ميخواهيم پس فيمابين ما و تمام مسلمين اختلافي نيست و تماماً يک رأي هستيم.
در اينجا نسبت به طايفه بهايي بعضي چيزها مينويسد که دخلي به وکلاء محترم ندارد و فعلاً ما هم از اين مطالب ميگذريم و همين مختصر عباراتي که در فوِ مرکوز است واضحتر توضيح ميکنيم.
خوب، اي مسلمانان اثنيعشري و اي پيروان مذهب جعفري شما را به خدا قدري غور کنيد در اين حرف، ببينيد حاج شيخ فضلالله نوري در اين مختصر مطلب آيا رده گفته و نوشته، آيا نسبت به وکلاء و هر کس که مسلمان است توهين کرده، آيا ناسزايي نسبت با مجلس مقدس شوراي ملي گفته، آيا گفته است ما مجلس و مشروطه را نميخواهيم؟ از تمام اين مطالب که مبراست، اينجا که نکته نداشت.
آيا در آنجا که مينويسد: تلگراف علماي نجف اشرف را ما و تمام مسلمانان قبول داريم و از قرار همان قيوداتي که علماء فرموده رفتار نماييد، شايد در اينجا نکتهاي دارد؟ خير اينجا هم نکتهاي ندارد.
پس انصاف چيز خوبي است حاج شيخ بد ننوشته بلکه خوب نوشتهاند. مگر اين مضموني که در اين تلگرافست مسلمانان چيز ديگر ميخواهند يا حاج شيخ مطلب و چيز ديگر ميخواهد. مگر از ابتداي مشروطيت مسلمين غير اين شرايط قصدي داشتند؟ پس ضديت و مخالفت شيخ نوري کدام است؟ به قول خودش مهاجرين و مسلمانان که يک رأي هستند، پس چه جماعتي با ما طرف ضديت هستند مگر مسلمانان هم دو فرقه هستند مگر کسي ميخواهد غير اين تلگراف يا بر ضد او رفتار نمايند. يا بالعکس اين شرايط قوانين مملکت را بگذارند.
پس در اينجا ميتوان مطالب جناب حاج شيخ را تصويب کرد واللّه تمام مسلمانان که قصدشان اين است. پس جماعت ديگر که غير مسلمان هستند مخالف و ضديت دارند.
در حقيقت بر هر مسلماني لازم است که به موجب تلگراف علماي نجف اشرف متحداً قوانين مملکت مدون نمايند زيرا که فرِ اسلامي که در اين شرايط حاضرند آن وقت اگر کسي بر ضد اين قوانين اقداماتي کرد معين است که از طريقة اسلاميت خارج است.
اما اي خوانندگان محترم و اي مسلمانان مکرم شما را به وجدان سليمتان قسم ميدهم که اندکي در اين حرف غور کنيد ببينيد چه خاکي بر اين مردم افشاندهاند يا به قول قائلش: مغز خر بخورد ايشان دادهاند.
ببينيد اين مردم مسلمان هستند مذهب جعفري دارند قوانين مملکتي را هم مطابق با قرآن ميخواهند از اين طرف هم حاج شيخ فضلالله نوري را که مقاصدش با مسلمانان يکي است و نکتهاي اختلاف فيمابين او و ساير مسلمين نسبت با اين حالت اکثر از مسلمانان بيعلم او را مخرب دين ميخوانند و بدخواه مجلس شورا ميدانند فحش و ناسزا نسبت به او مينويسند او را جزء مفسدين فيالارض قلمداد مينمايند او را از طريقه تمدن منحرف ميدانند هميشه طرد و نفي او را ميخواهند بلکه او را واجبالقتل ميدانند.
خوب در حالي که مقاصد اين هر دو گروه يکي است چرا مسلمانان بر ضد او هستند آنچه به عقل ناقص نگارنده ميرسد اين است که جمعي مردمان آشوبطلب فتنهخواه مطلب را بر مسلمين مشتبه کردهاند و نميگذارند مسلمانان بيعلم بيچاره نادان چيزي ملتفت بشوند اين است که رشته امور مسلمانان کليه از يکديگر گسيخته و هيچوقت هم گمان نميتوان کرد که فيمابين جناب حاج شيخ فضلالله و اين مسلمانان نادان اصلاح شود.
چه قدر افسوس ميخورم که مجلسي به اين خوبي بيمحنت و مشقت به دست آوردهاند آنقدر کار را بر يکديگر سخت گرفته اند که يک وقت بيدار و خبردار ميشوند که نه از مشروطيت نام و نشاني خواهد ماند و نه مملکت خود را دارا هستند آن وقت است که پشيماني سودي ندارد.