رجوي در دامان صدام

در ارتباط با اخراج مسعود رجوي سركرده سازمان مجاهدين خلق ـ منافقين ـ از فرانسه در بهار 1365 و ورود وي به بغداد، مقاله زير از جلد سوم كتاب «سازمان مجاهدين خلق؛ پيدايي تا فرجام» انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي برگزيده شده و تقديم خوانندگان گرامي مي‌گردد. رهبري سازمان با اين تصور كه سرنوشت جمهوري اسلامي به نتيجة جنگ عراق عليه ايران گره خورده است و با توجه به اينكه ابرقدرت‌ها مايل نبودند ايران در جنگ پيروز شود و بنابراين رژيم صدام در نهايت بازنده نخواهد بود، در چارچوب طرح آمريكا و متحدانش براي براندازي نظام جمهوري اسلامي، رسماً و علناً در كنار عراق قرار گرفت.
دوشنبه، 16 ارديبهشت 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رجوي در دامان صدام
رجوي در دامان صدام
رجوي در دامان صدام

منبع:www.ir-psri.com
در ارتباط با اخراج مسعود رجوي سركرده سازمان مجاهدين خلق ـ منافقين ـ از فرانسه در بهار 1365 و ورود وي به بغداد، مقاله زير از جلد سوم كتاب «سازمان مجاهدين خلق؛ پيدايي تا فرجام» انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي برگزيده شده و تقديم خوانندگان گرامي مي‌گردد.
رهبري سازمان با اين تصور كه سرنوشت جمهوري اسلامي به نتيجة جنگ عراق عليه ايران گره خورده است و با توجه به اينكه ابرقدرت‌ها مايل نبودند ايران در جنگ پيروز شود و بنابراين رژيم صدام در نهايت بازنده نخواهد بود، در چارچوب طرح آمريكا و متحدانش براي براندازي نظام جمهوري اسلامي، رسماً و علناً در كنار عراق قرار گرفت. از اين رو رجوي در پي امضاي معاهده‌اي در فرانسه با «طارق عزيز» ـ معاون نخست‌وزير وقت عراق ـ و به بهانة تحت فشار قرار گرفتن از سوي دولت فرانسه، در 17 خرداد سال 65 وارد بغداد گرديد. پس از ورود وي به عراق، نيروهاي نظامي سازمان كه از سال 61 به تدريج در كردستان عراق مستقر شده بودند و ساير نيروهاي گردآوري شده از داخل ايران و تركيه و پاكستان، در داخل قرارگاه‌هاي تشكيلاتي سازماندهي شدند و سلسله عمليات متعددي را در طول نوار مرزي ايران با حمايت و پشتيباني ارتش عراق عليه نيروهاي ايران در مناطقي مانند سردشت، دهلران، مريوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه، ارتفاعات كرمانشاه به انجام رساندند.1 در اين عمليات‌‌ها تلفات جاني و تسليحاتي قابل توجهي به برخي يگان‌ها و پايگاه‌هاي پراكنده نيروهاي نظامي ايران وارد گرديد.
براساس آمار، اين عمليات‌‌ها از يك طرف براي سازمان يك موفقيت محسوب مي‌شد و از طرف ديگر با طراحي و خواست ارتش عراق و در قالب برنامه‌هاي جنگي رژيم صدام سير صعودي داشت. با توجه به اين نكته و ضربة وارده به سازمان در پاكستان در آن زمان و ضربات وارده به تيم‌هاي ترور سازمان در داخل كشور، تشكيلات عملاً با قبول شكست استراتژي جنگ چريك شهري، كه از ابتداي تشكيل سازمان مدعي آن بود، به استراتژي «جنگ جبهه‌‌اي» يا به تعبير خود «جنگ آزاديبخش» روي آورد.
به نوشته مسعود جاباني عضو سابق سازمان: «جايگزيني جنگ جبهه‌اي به جاي جنگ چريك شهري، به دليل شكست جنگ چريك شهري در داخل ايران، ضرورت وابستگي به دولت عراق را كه در حال جنگ با ايران بود مي‌طلبيد... پذيرش جنگ جبهه‌اي آن هم از مزري كه دشمن متجاوز، آن را شروع كرده و بمب‌ها و موشك‌هاي آن هر روز بر سر مردم كوچه و بازار فرود مي‌آمد و خانه‌هاي مردم را خراب مي‌كرد و مردم را به عزا مي‌نشاندند، بسيار ضد ملي و نامشروع‌تر از جنگ چريك شهري بود... سال 1365 رسماً و علناً پايان جنگ بي‌نتيجه شهري اعلام [شد] و آقاي رجوي در نشستي اعلام داشت كه من بعد جنگ ميكروشهري جاي خود را به جنگ ماكروي مرزي مي‌دهد. و اين سرآغاز اداي دين به رژيم بعثي بود و سازمان مجاهدين را در مناسبات رژيم صدام به سمت حل شدگي سوق داد.»2
مهندس علي‌اكبر راستگو از مسئولان سابق روابط خارجي سازمان كه مدتي هم در بخش نظامي داخل عراق فعاليت داشته است، چگونگي تغيير استراتژي سازمان را اين گونه توضيح مي‌دهد:
در اوايل سال 1365 و در اوج دوران آشفتگي‌هاي سياسي ـ استراتژيك سازمان، دست غيبي به ياري مسعود رجوي آمد. دولت ژاك شيراك، رجوي را به دليل عدم توجه به قوانين داخلي و امنيتي كشور فرانسه از اين كشور اخراج كرد. شوراي ملي مقاومت در نشست 23 ارديبهشت ماه 65 خود طي بيانيه‌اي اعلام كرد كه «براي خنثي كردن توطئه‌هاي دشمن از يك سو و پاسخ‌گويي به الزام‌هاي مرحله جديد تدارك قيام از سوي ديگر، محل اقامت آقاي مسعود رجوي مسئول شورا از اروپا به كشور عراق منتقل مي‌شود. شوراي ملي مقاومت اين انتقال را براي گسترش و سازماندهي نيروهاي مسلح انقلاب از نزديك، امري لازم و آخرين گام براي عبور به خاك ميهن مي‌داند. ...». به دنبال عزيمت مسعود رجوي از پاريس به بغداد، در همه امور سازمان تغييراتي ايجاد شد. اين تغييرات در شيوه سازماندهي نيروها و جنگ براي سرنگون كردن حكومت اسلامي در نظر گرفته شده بود. در همين راستا، شيوه جنگ‌ها كه پيش از ‌آن پارتيزاني در كردستان و جنگ چريك شهري در شهرهاي ايران بود، به شكل جنگ‌هاي گرداني در مناطق مرزي با ارتش و سپاه پاسداران ايران سازماندهي شد. ضمن اينكه اين دوران مصادف بود با شدت گرفتن جنگ هشت‌ساله بين ايران و عراق.
با آغاز عمليات گرداني كه تكامل جنگ‌هاي چريكي و پارتيزاني نامگذاري شد، استراتژي جنگ آزاديبخش در آذرماه 1365 پا گرفت. در اين راستا چون اين استراتژي در نهايت به سود طرف عراقي تمام مي‌شد، سيل آموزش‌هاي نظامي، كمك‌هاي مادي، تسليحاتي، پشتيباني، لجستيكي، اطلاعاتي و سلاح‌هاي عراق به سمت سازمان مجاهدين خلق سرازير شد.3
هادي شمس حائري عضو سابق شوراي مركزي سازمان كه خود تا سال 1370 در عراق با تشكيلات همكاري مي‌كرد، درباره حضور مسعود رجوي در عراق و تغيير استراتژي سازمان چنين نوشته است:
در سال 1365 به دليل پاره‌اي مسائل كه بر ما معلوم نيست، و آن طور كه مجاهدين مي‌گويند در يك معامله پنهاني بين فرانسه و رژيم جمهوري اسلامي، رجوي از فرانسه اخراج و به عراق عزيمت مي‌كند. رجوي در درون روابط ادعا كرد كه از مدت‌ها قبل قصد داشت كه به عراق بيايد. (رجوي چند روز پس از ورودش به عراق از محل اقامتش در بغداد طي يك مكالمه تلفني به نگارنده گفت كه من مدت‌ها پيش مي‌خواستم به عراق بيايم اما شرايط اجازه نمي‌داد.) اما در روابط بيروني چنين وانمود مي‌كرد كه دولت فرانسه در اثر زد و بندهاي امپرياليستي و توطئه چريك‌هاي فدائي خلق، او را اخراج نموده و ناگزير گشته به عراق بيايد. با آمدن رجوي به عراق كه از روي ناچاري و اجبار بود، بار ديگر ماشين تحليل سازمان به كار افتاد و طي نشست‌هاي متعدد اين پرواز را پرواز سرنوشت ساز و نقطه عطف پرخير و بركت براي «مقاومت» ايران برآورد كردند و گفتند: «با آمدن رهبري به عراق ما اكنون در فاز سرنگوني [جمهوري اسلامي] قرار گرفته‌ايم»... پس از چند ماه گفتند كه «سازمان به اين نتيجه رسيده كه جنگ چريك شهري و فرماندهي از پشت خط تلفن، راست روي بوده و جوابگوي به ميدان كشيدن عنصر اجتماعي و سرنگوني نيست و به منزله عبور از سوراخ سوزن است و حالت ميكرو دارد... با آمدن «برادر» به عراق اوضاع دگرگون شده و ما در آستانه حاكميت قرار گرفته‌ايم و لذا عمليات نظامي هم بايد متناسب با اين مرحله، يعني ماكرو باشد. از طرف ديگر ما تا به حال از فرصت جنگ ايران و عراق، آنچنان كه بايد و شايد استفاده نكرده‌ايم و به ‌آن بهاي كافي نداده‌ايم. در صورتي كه چنين موهبتي در كنار ما وجوددارد و ما مي‌توانيم جنگ جبهه‌اي را با رژيم شروع كنيم...»... در اثبات و درستي خط تشكيل ارتش و اندر مزايا و بركات و ترديد ناپذيري آن، چنان با شور و شوق و خوش‌باوري سخن مي‌گفتند كه گويا اين آدم‌هاي آنها نبودند كه در مورد خط و خطوط قبلي هم با همين اصرار و پافشاري، آنها را درست‌ترين مي‌خواندند. 4
در گزارش وزارت امور خارجه آمريكا درباره سازمان كه در سال 1994 (1373) انتشار يافت، ماجراي رفتن رجوي به عراق براي همكاري نظامي مستقيم با ارتش صدام، اين گونه تشريح شد:
در ژوئن سال 1986 [خرداد 1365]، فرانسه رجوي را طبق آنچه رسانه‌ها حدس مي‌زدند معامله‌اي با دولت ايران باشد، مجبور به ترك آن كشور ساخت. طبق اين گزارشات، سفر رجوي، بهايي بود كه فرانسه براي آزادي گروگان‌‌هاي فرانسوي در لبنان پرداخت. سازمان مجاهدين خلق اين اخراج را به عنوان «پرواز تاريخ‌ساز رجوي براي صلح و ‌آزادي» جلوه داد. وكيل سابق رجوي، كه يك حقوقدان ايران مقيم فرانسه بود، 5 اين حركت را چنين بيان مي‌دارد: «وقتي رجوي به فرانسه آمد، او و هوادارانش به سرعت با كمبود پول مواجه شدند. دولت عراق به وي پيشنهاد حمايت داد و آنان پذيرفتند. در دراز مدت، آنان به عوامل رژيم عراق مبدل گشتند و بيشتر اعتبار خود را در ايران از دست دادند.»
پژوهشگر نظامي «آنتوني كوردزمن» تجزيه و تحليل ديگري را ارائه داد: «نتيجه نهايي اقدام فرانسه، در هر حال، دادن امكان دسترسي بسيار بيشتر رجوي به تسليحات، امكانات آموزش در نزديكي مرز، و منابع مالي بيشتري بود.»
طبق گزارشات مطبوعات، بيش از هزار عضو مجاهدين در استقرار رجوي در بغداد به وي پيوستند. عراقي‌ها نيز براي دهن‌كجي به دولت ايران، از او در مراسمي كه معمولاً در مورد رهبر يك دولت صورت مي‌گرفت، استقبال نمودند.
براي انجام عمليات نظامي كه ميزان تهديد آن براي ايران به طرز مضحكي با «پشه» مقايسه شده است، مجاهدين اتحاد جانبدارانه‌اي با عراق تحت حاكميت صدام حسين به پيش برده، ارتش آزاديبخش ملي مجاهدين كه به لحاظ پول، تسليحات، پايگاه (تقريباً 5 پايگاه و اجازه وارد آوردن ضربه) به صدام متكي بود، به ابزاري در جنگ عراق با ايران مبدل گشت.6
سازمان هم در پاسخ به بيانيه وزارت خارجه آمريكا با تأكيد بر ناگزير بودن انتقال تشكيلات به عراق، تشكيل ارتش در ادامه «سياست صلح» را «موجب شكوفايي»ـ خواند و «آلت دست بودن» آن توسط صدام را «ادعاي كذب» توصيف نمود7، و هم سويي سازمان با دول غربي در همكاري با عراق به دليل روابط حسنه آمريكا و اروپا و رژيم صدام در آن مقطع (65) را يادآوري كرد:
تهيه كنندگان گزارش وزارت خارجه عمداً از ياد مي‌برند كه مجاهدين زماني به عراق رفتند كه، قبل و بعداز آن، عالي‌ترين روابط بين آمريكا و اروپا باعراق برقرار بود و عالي‌رتبه‌ترين سناتورهاي آمريكايي يا مقام‌هاي وزارت خارجه به عراق رفت و آمد داشته و مقام‌هاي عراقي توسط رييس جمهور آمريكا، پذيرفته مي‌شدند. 8
در تاريخ 29 خرداد 1366، يك سال پس از استقرار كامل تشكيلات سازمان در عراق، پيام رجوي در آستانه 30 خرداد مبني بر اعلام تأسيس «ارتش آزاديبخش ملي» منتشر شد. 9 بعدها روز 30 خرداد به عنوان زمان تأسيس ارتش سازمان تثبيت شد و سازمان با پيوند دادن اين موضوع به آغاز شورش مسلحانه علني سازمان در سال 60 تأكيد داشت كه استراتژي جديد در ادامة همان استراتژي خرداد 60 شكل گرفته است.
در اطلاعيه تأسيس ارتش سازمان، رجوي چنين اعلام كرد:
تأسيس ارتش آزاديبخش ملي به مثابة بازوي استقرار و پراقتدار خلق از ديرباز در صدر آرزوهاي عموم وطن‌دوستان و آزاديخواهان اين مرز و بوم و همة مشتاقان استقلال بود و كمبود آن يكي از مهمترين حلقه‌هاي مفقود در تاريخ جنبش‌هاي رهايي بخش مردم ايران در دوران معاصر است.10
دو هفته پس از تشكيل ارتش سازمان، خبر يك ملاقات ديگر مسعود رجوي و صدام حسين انتشار يافت:
در اين ديدار، رييس جمهور عراق تأسيس ارتش آزاديبخش ملي ايران را به رهبر مقاومت ايران تبريك گفت، و آن را ارتشي كه براي صلح مبارزه مي‌كند ناميد. متقابلاً برادر مجاهد مسعود رجوي از سوي مقاومت عادلانه مردم ايران براي صلح و آزادي، روز ملي عراق و جشن‌هاي سي ژوئيه را به رييس جمهور عراق تهنيت گفت.11
با اعلام تشكيل ارتش آزاديبخش كه با تبليغات زياد و اغراق‌آميز در رسانه‌هاي گروهي منطقه و غرب مطرح شد، سازمان با كمك ارتش عراق، كميت و كيفيت‌ عمليات‌هاي خود را شدت بخشيد.
شمس حائري كه خود در آن زمان در داخل تشكيلات و به عنوان عضو شوراي مركزي از نزديك ناظر وقايع بوده است، مي‌نويسد:
ارتش آزاديبخش آخرين استراتژي از نوع مسلحانه بود كه به گل نشسته بود. تعداد نفرات اين ارتش هرگز از دو هزار نفر (جز در مقطع عمليات فروغ جاويدان كه از تمامي اروپا و آمريكا نيرو بسيج كرده بودند و عده زيادي اسراي جنگي را نيز [با تهديد و تطميع] در آن وارد نمودند و رقم نفرات را به شش هزار نفر رساندند)، تجاوز نكردند. سربازان مسعود و مريم (اصطلاحي كه به رزمندگان داده بودند) طي چند عمليات توانستند ضرباتي به رژيم بزنند و تعدادي از پاسداران و سربازان ايراني را به اسارت بگيرند. در تمامي اين عمليات، ديده‌باني و توپخانه ارتش عراق به كمك ارتش آزاديبخش مي‌آمدند و آنها تعيين مي‌كردند كه از كدام نقطه بايد حمله شود و اساساً بدون حمايت عراق عمليات غير ممكن بود. اين حملات از خاك دشمن و دربحبوحة جنگ ايران و عراق قبل از اينكه نتايج و دستاوردهاي مثبت سياسي داشته باشد، تأثير منفي روي مردم گذاشت و به ضد خود تبديل شد، و به علت نامشروع بودن نتوانست نيروهاي نظامي و مردم ايران را به سوي خود جلب كند. اين حملات اگر چه پيروزي‌هاي مقطعي و ناچيز نظامي در برداشت، اما بهره‌هاي تبليغاتي و سياسي آن به جيب رژيم جمهوري اسلامي ريخته مي‌شد.12
آنچه كه به نام ارتش آزاديبخش سازمان، در عرصه تبليغات ارائه مي‌شد، در واقع چيزي نبود جز بخشي از ارتش عراق، با اين تفاوت كه نفرات آن داراي مليت عراقي نبودند و به زبان فارسي سخن مي‌گفتند ولي در كنار نيروهاي صدام عليه كشور سابق خود مي‌جنگيدند. در طول جنگ هشت ساله، به دلايل مختلفي از جمله تحولات استراتژي و تاكتيك دو كشور و نوسانات وضعيت سياسي و نظامي، مناطقي از خاك ايران و عراق مدتي توسط ديگري تصرف مي‌شد و دست به دست مي‌گشت. البته از ابتدا تا پايان جنگ، ارتش متجاوز رژيم بعث عراق كه با حمايت ابرقدرت‌ها و ساير متحدان منطقه‌اي و غربي به سرزمين ايران تجاوز كرده بود، همواره قسمت‌هايي از خاك ايران را در تصرف خود داشته است.
در سال 66 و در واكنش به پيروزي‌هاي قبلي نيروهاي نظامي جمهوري اسلامي ايران، عراق با افزايش پشتيباني علني شوروي، آمريكا و اروپاي غربي، استراتژي نظامي خود را تغيير داد و سازمان رزم ارتش خود را متناسب با استراتژي جديد گسترش بخشيد. انبوه سلاح‌هاي كشتار جمعي و تجهيزات مدرن نظامي نيز به سوي عراق سرازير شد، تا آنجا كه شتاب برنامه‌هاي تسليحاتي عراق در آن سال، «انقلاب در تأسيسات و نهاد نظامي» اين كشور خوانده شد. 13 تشكيل ارتش سازمان در متن استراتژي جديد «تهاجمي» ارتش صدام و در جهت اهداف و منافع نظامي و سياسي رژيم بعث عراق صورت پذيرفت.
عراق كه در سال 1359 با 12 لشكر به ايران حمله كرده بود، در سال 1366 ، 50 لشكر مجهز و آموزش ديده به مصاف نيروهاي جمهوري اسلامي ايران آورد كه ارتش كوچك سازمان در دل اين مجموعه بزرگ وظيفة مشاركت در برخي عمليات ايذايي و صدمه زدن به واحدهاي كوچك پراكنده نظامي ايران در مناطق مرزي را بر عهده داشت. و چون نيروهاي سازمان با پوشيدن لباس شبيه نيروهاي ايراني و سخن گفتن به زبان فارسي مي‌توانستند عمليات فريب را در موارد زيادي اجرا كنند و تخليه اطلاعاتي سريع‌ اسرا را به انجام برسانند، به يگان ويژه‌اي با توانايي‌ها و كاركردهاي اختصاصي در ارتش عراق، تبديل شدند. به نوشته كتاب منتشره از سوي مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، مثلاً در مناطق جنوبي «بيشترين تلاش منافقين در خطوط پدافندي ارتش ايران و با هدف گرفتن اسير و تخليه اطلاعاتي آنجا انجام مي‌شد.»14
از سوي ديگر نيروهاي مبارز عراقي با حمايت جمهوري اسلامي ايران، تشكل نظامي يافته بودند و عمليات آنها در داخل خاك عراق و مناطق جنگلي عليه ارتش صدام روند رو به افزايشي يافته بود. به گونه‌اي كه مي‌توان، تشكيل ارتش سازمان را از اين زاويه، واكنش و حركت انفعالي رژيم بعث در مقابل شكل‌گيري تيپ‌ها و لشكرهاي مبارزان عراقي تحت نظر مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق، نيز محسوب نمود. البته كميت و كيفيت عمليات‌هاي نيروهاي مبارز عراقي به مراتب بسيار بيشتر و مؤثرتر از اقدامات سازمان بود. به طور نمونه در طول دو ماهه مرداد و شهريور 1366، اين نيروها «بيش از 120 مورد عمليات تهاجمي و تدافعي و كمين در شمال عراق» انجام دادند. 15
ارتش عراق نيز براي بهره‌برداري‌هاي اطلاعاتي و جنگ رواني، در بعضي حملات پراكنده، نيروهاي سازمان را به كار مي‌گرفت و گاه گروه‌‌هايي از آنها را در برخي مناطق متصرفي خود مستقر مي‌كرد و تعدادي از ضربات معمول و متداول دوران جنگ را به نام سازمان ثبت مي‌نمود. در مواردي هم نيروهاي سازمان در عمليات‌هاي ايذايي عليه واحدهاي كوچك و پراكنده مناطق جنگي، خود به تنهايي اقدام مي‌كردند، كه در اين موارد هم پشتيباني لازم اطلاعاتي و لجستيكي ارتش عراق كماكان وجود داشت. در چند مورد بخشي از غنائم جنگي متصرفي ارتش عراق و اسراي ايراني در اختيار سازمان قرار مي‌گرفت تا در تبليغات رسانه‌اي، به نمايش گذاشته شوند و براي ارتش آزاديبخش سازمان هويت و عظمت و ابهت فراهم سازند.
در تبليغات سازمان مانند ساير موارد، تصوير به شدت اغراق شده و خلاف واقعي از عمليات‌هاي نظامي ارتش آزاديبخش ارائه مي‌گرديد كه براساس آن، اين ارتش كوچك توانسته بود، ده‌ها هزار تن از نيروها مسلح ايراني را كشته و هزاران تن را اسير كند!

پي‌نويس‌ها:

1. برگرفته از بولتن نظامي ـ تحليلي سپاه پاسداران، قرارگاه غرب ـ سال 1367.
2. جاباني، روانشناس خشونت و ترور ...، صص 68ـ 69.
3. راستگو، مجاهدين خلق در آيينه تاريخ: صص 392ـ 393.
4. شمس حائري، مرداب (نسخه اينترنتي): صص 55ـ 56.
5. منظور عبدالكريم لاهيجي است كه در سال 58 و 59 وكيل محمد‌رضا سعادتي عضومركزيت سازمان در ماجراي رابطه اطلاعاتي با كشور شوروي، بود. وي تا مدت‌ها از سازمان حمايت مي‌كرد ودر خارج كشور نيز از حاميان و وابستگان سازمان محسوب مي‌شد اما از سال 62 به بعد به تدريج روابط او با سازمان تيره شد و در زمره مخالفان سازمان درآمد. لاهيجي كانديداي سازمان براي مجلس بررسي قانون اساسي در سال 58 بود و در انتخابات اولين دوره مجلس شوراي اسلامي، هم خود عضو اصلي شوراي معرفي نمايندگان ترقي‌خواه در كنار رجوي و خياباني بود و هم به عنوان كانديداي سازمان معرفي گرديد. در پاريس نيز ارتباطات و امكانات لاهيجي در خدمت تثبيت موقعيت سازمان و شوراي مقاومت قرار گرفت. نشريه مجاهد، ش 1 و ش 2 و ش فوق‌العاده 5 و ش 27 و ش 58.
6. بال شكسته: صص 18 و 20.
7. دموكراسي خيانت شده: صص 148ـ 153.
8. همان، ص 157.
9. نشرية اتحاديه انجمن‌هاي ...، ش 98: ص 1.
10. بررسي اطلاعاتي عمليات فروغ ...: ص 23. نيز متن اصلي اطلاعيه 29 خرداد رجوي مندرج در نشرية اتحاديه انجمن‌هاي ...، ش 98، 29/3/66: ص 1.
11. نشرية اتحاديه انجمن‌هاي ...، ش 101: ص 1.
12. شمس حائري، مرداب (نسخه اينترنتي): ص 57.
13. پايان جنگ... : صص 20ـ 33.
14. همان: ص 51.
15. روزشمار جنگ...، ج 50: ص 14.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط