نویسنده: دکتر صادق طباطبائی
هاکسلی معتقد است که در دنیای جدید که نیازمند ثبات است و تولید انبوه جوابگوی نیازهای جامعه، تولید انبوه مسائلی ایجاد میکند که فقط سرمایهداران بسیار بزرگ از عهدهی حلّ آن برمیآیند. در این دنیا آقای کوچک با سرمایهی غیرکافیش امتیاز بسیار کمی دارد و لذا در رقابت با «آقای بزرگ» پول و سرانجام موجودیت خود را به عنوان یک تولید کنندهی مستقل از دست می دهد. «آقای بزرگ» او را میبلعد. بدین ترتیب روز بروز قدرت اقتصادی در دست افراد کمتری متمرکز میشود. کنترل جامعه در چنین حالتی به قول پروفسور سی. رایت میلز (C. Wright Mills) در دست «نخبگان قدرت» قرار میگیرد. این نخبگانِ قدرت بطور مستقیم میلیونها انسان را در کارخانهها، ادارهها، و فروشگاهها در استخدام دارند؛ میلیونهای بیشتری را با وام دادن به آنان برای خرید محصولاتشان کنترل میکنند و با در دست داشتن رسانههای گروهی، عملاً افکار، احساسات و اعمالِ همه کس را زیر سلطه میگیرند.
چرچیل یک بار گفته بود، هیچگاه در طول تاریخ چنین اتفاق نیفتاده بود که عدهای فراوان از انسانها زیر نفوذ عدهای چنین اندک درآیند.
دنیای هاکسلی بدین ترتیب از یک جامعهی آزاد، آن سان که مورد نظر جفرسون بوده است، دور میشود و نوع جدیدی از اسارت انسان در آن پدیدار میگردد.
اُروِل معتقد است: «تجارت بزرگ» برای توزیع «تولیدات بزرگ»، با بهرهگیری از تکنولوژی و از بین رفتن «تجارت کوچک» توسط دولت، و به سخن دیگر، توسط گروهی کوچک از رهبران حزب و عوامل آنان، یعنی سربازان، پلیسها و مستخدمین کشوری که تحت امر آنان قرار دارند، صورت میگیرد.
ملاحظه میشود که در هر دو دنیا تکنولوژی جدید به تشدید قدرت اقتصادی و تمرکز قدرت سیاسی میانجامد. در دنیای هاکسلی «نخبگان قدرت» و در دنیای اُروِل «حزب انحصارگر» قدرت را در دست دارند. راه و رسم اسارت انسانها در اوّلی از طریق تبلیغ و تطمیع و ایجاد سرگرمی و موذیانه و مؤدبّانه و به گونهای غیر آشکار است و در دوّمی از راه ستمگری و بیرحمی و ایجاد درد و نظارتهای خشن پلیسی و شعارهای حزبی.
زمامداران جدید را، که نمایندگانِ همان اشرافیت نوین هستند، دیوان سالاران، دانشمندان، تکنسینها، سازمان دهندگان بازرگانی، تبلیغاتچیهای متخصص، جامعه شناسان، معلمان، روزنامهنگاران و سیاستمداران حرفهای تشکیل میدهند. در مقام مقایسه با افراد همطراز خویش در دورانهای گذشته، تجملات کمتر وسوسهشان میکند، اما عطش بیشتری برای قدرت دارند و بالاتر از همه کردار خویش آگاهتر و در نابود کردنِ مخالفان عزم راسختری دارند. و این تفاوت آخری عمدهتر از همه است. در مقایسه با آنچه امروز وجود دارد، تمام شقاوتهای گذشته عین عدالت بوده است. گروهای حاکم گذشته تا حدودی همواره آلودهی اندیشههای آزادیخواهانه بودند و میل داشتند دریچههایی را برای نفس کشیدن باز بگذارند و به اعمالی که به چشم میآید توجه کنند و به آنچه در ذهن آدمهای زیرسلطهشان میگذرد کاری نداشته باشند. آنچه در دنیای اُروِل میگذرد نشان میدهد که با معیارهای جدید، حتی کلیسای کاتولیک قرون وسطی هم تسامح داشته است. اما اختراع چاپ، قبضه کردن افکار عمومی را سادهتر کرد و فیلم و رادیو این روند را جلوتر برد. با توسعهی تلویزیون و پیشرفت فنّی آن و نیز اختراع تله اسکرین، که در آنِ واحد هم فرستنده است و هم گیرنده، فاتحهی حریم زندگی خوانده شد. هر شهروند بیست و چهار ساعته تحت مراقبت پلیس و در معرض تبلیغات رسمی قرار دارد. امکان تحمیل اطاعت کامل از ارادهی دولت، همچنین یک کاسه شدن عقاید، اکنون برای اولین بار به وجود آمده است.
«برادر بزرگ» یا «ناظر کبیر» در دنیای اُروِل در رأس هرم قدرت است. او منزّ و قَدَر قدرت است. هرگونه توفیق و دستاورد و پیروزی و اکتشاف علمی، و مجموعهی معرفت و عقل و سعادت و فضیلت، مستقیماً از ناحیهی رهبری و وحی او صادر میشود. «برادر بزرگ» نادیدنی است. به ضرس قاطع میتوان گفت که زنده و جاوید است. او قطب عشق و احترام و نیز نفرت است.
آنچه که به انسانها مربوط میشود و واقعیت دارد، «نبودن آزادی» و «نابرابری» است. در دنیای هاکسلی کسی آن را حس نمیکنند و در دنیای اُروِل کسی حق ندارد و مجاز نیست آن را حس کند. در هر دو دنیا «برابری» و «آزادی» خطراتی هستند که باید دفع شوند.
نظام خانواده در هر دو دنیا از هم پاشیده است. در دنیای اُروِل اعضای حزب ناچارند به یک اخلاق جنسی خشکتر از پارهای شاخههای متعصّب کاتولیک تن در دهند.
در دنیای هاکسلی هر کس مجاز است بدون هرگونه مخالفت یا اجازهای، به انگیزههای جنسی خود تسلیم شود.
در دنیای اُروِل پایبندی خانوادگی و عواطف زناشویی ممکن است مانع سرسپردگی کامل و اطاعت لازم از حکومت و حزب حاکم باشد؛ لذا ناظران حکومت اگر چنین احساسی را مشاهده کردند زن و مرد را از هم جدا میکنند. بطور کلی اعضای حزب اجازهی آمیزش جنسی را که بر مبنای مهر و عشق باشد ندارند و مرتکبین در صورت تخلّف البته مجازات میشوند. در همین حال روسپیگری را ترویج میکنند.
در دنیای هاکسلی هم پایبندی خانوادگی باید فدای مصلحت جمع شود. کانون خانوادگی و عواطف آن، که انسان را در چارچوب تعهداتی قرار میدهد، با مصالح اجتماعی و ثبات جمعی و نظام مصرف در تعارض است. لذا انهدام کانون خانواده ضرورتی اجتناب ناپذیر میشود. از این جهت، قانونی قلمداد کردن آزادیهای جنسی، حتّی همجنس بازی، و به دنبال آن تبلیغ و ترویج و تلقین و ایجاد هیجانات لازم برای تحریک و ارضای غرایز جنسی کاری روزمرّه است.
در دنیای اُروِل عشق و زناشویی و تعهدات آن جرم است و در دنیای هاکسلی کاری احمقانه و شرمآور و خلاف آزادیهای فردی.
در هر دو نظام رکن خانواده به عنوان اساسیترین رکن اجتماع منهدم میگردد.
جنگ و نزاعهای بینالمللی:
در جامعهی اُروِل حکومت نیاز به یک دشمن خارجی دارد که بتواند هم کاستیها و هم بحرانها را معلول تحریکات و تجاوزات او قلمداد کند. لذا لازم است که رؤسا و زمامداران از طریق مبارزه با احساس جنسی و نیز ایجاد ترسهای دیگر و جلوگیری از ارضای تمایلات انسانی، هیجان لازم را در اعضا نگاه دارند و در عین حال شهوت قدرت طلبی خود را نیز به بهترین وجهی ارضا کنند. از این طریق است که حالت فشار و هیجانی که لازمهی آمادگی برای جنگ است ایجاد میگردد.در دنیای هاکسلی، حکومت، حکومتی است جهانی، بدون رقیب و برخوردار از نظمی نوین و جهانی. در این دنیا جنگ از بین رفته است؛ دیگر دشمن خارجی و رقیب حکومت در سطح جهانی وجود ندارد. هدفِ اوّل رهبران و نخبگان قدرت این است که به هر قیمت شده اتباعشان را ایجاد اغتشاش و دردسر باز دارند؛ لذا آزادی و تبلیغ و تحریک جنسی و بیبند و باری و سستی و هَدم تعهدات خانوادگی در کنار راه و رسمهای دیگر ضرورت پیدا میکند.
در دنیای اُروِل شهوت قدرتطلبیِ زمامداران با وارد ساختن درد ارضا میشود و در دنیای هاکسلی با تحمیل و تروج لذّات و سرگرمیها و خوشیها.
در هر دو نظام تودههای انسانی و جماعات بشری باید مطیع و فرمانبردار باشند و فاقد اراده برای تغییر و دگرگونی.
آزادیهای فردی:
در دنیای اُروِل همآهنگی و یکسانی آرا و عقاید در انسانها از راه سرکوبی پلیس و توسطِ «حافظِ» آزادی بیان و عقیده حاصل میشود؛ امّا در دنیای هاکسلی استاندارد کردن و یکدست ساختن افکار و اندیشهها از طریق فرو بردن انسانها در کام خوشیها و سرگرمیها، صورت میگیرد که نتیجه در هر دو حال همآهنگی و یکسانی در اندیشه و سرانجام محو قدرت اندیشه است.در دنیای اُروِل انسانها جرأت ابراز عقیده را ندارند زیرا اندیشیدن و داشتن استقلال رأی فراتر و جدای از آرای حزب جرم است. اما در دنیای هاکسلی انسانها عقیدهای ندارند که ابراز کنند. زیرا اندیشیدن مظهر و نمودی است از جنون و داشتن رأی مستقل عملاً غیرممکن است؛ زیرا خوشیها و تلقینات مستمر قدرت تفکر و شکلگیری رأی را از میان برده است. لذا در هر دو دنیا برخورد و تبادل افکار و رشد اجتماعی و تکامل فرهنگی وجود ندارد. در هر دو دنیا آزادی فردی فدای آزادی جمع میگردد؛ با این تفاوت که در دنیای اُرول جمع عبارت است از برادر بزرگ و حزب حاکم و در دنیای هاکسلی جمع عبارت است از نخبگان قدرت و صاحبان سرمایههای انبوه. در نتیجه در دنیای اُروِل آزادی فردی در گروِ مصالح حکومت است و در دنیای هاکسلی در گروِ مصالح سازمان اجتماعی و ارگانهای حافظ منافع اقتصادیِ کانون قُدرَت.
در دنیای اُروِل فریاد درد و رنجِ انسان را خفه میکنند و در دنیای هاکسلی غریو شادی و خندهی مستانهی انسان را بلند و بلندتر میکنند.
در دنیای اُروِل کسانی که به هیچ روی قدرت «سازگاری» با حکومت را ندارند مجازات یا تبعید و اعدام و «تبخیر» خواهند شد. در دنیای هاکسلی چنین افرادی ابتدا به دنیای خوشی و لذت تبعید میشوند و با مادهی مخدری به نام سوما آدم میشوند، و «همسان» و «همرنگ جامعه» میگردند؛ و چنانچه با وجود آن یا به علّت سرباز زدن از مصرف آن دچار «بیماری اندیشه» و مبتلا به «جنون خودآگاهی» شوند به جزایر آدمخواران ارسال میشوند یا طرق خودکشی را فرا راهِ خود میبینند.
در دنیای اُروِل انسانها باید هر آنچه را که ارگان تبلیغاتی حکومت اظهار میدارد صمیمانه باور کنند. وزارتخانهای به نام وزارت حقیقت مأموریت دارد دائماً به روزنامهها و مدارک و کتابهای گذشته مراجعه کند و هر آنچه را که خلاف وعدههای برادر بزرگ و رهبران حکومت در گذشته مییابد اصلاح کند. آرشیوها مرتباً بازخوانی میشوند و به اصطلاح وعدههای گذشته را با وقایع و واقعیتهای روز یکسان میکنند؛ بطوری که اگر کسی خواست از گذشته مدرکی ارائه دهد عملاً مقدور نباشد. «در خندق فراموشی» کانالی است که اسناد و کتابهای گذشته که اصلاح آنها نیازمند چاپ مجدد است در آن انداخته و سوزانده میشوند.
مراجعه به تاریخ و فرهنگ گذشته در نظام اُروِل، هم ممنوع است و هم غیرممکن. امّا در دنیای هاکسلی انسانها اصولاً علاقهای به گذشته ندارند. آنچنان در خوشی غرقاند که حتی تناقض میان کلام دیروز و امروزِ نخبگان قدرت را درک نمیکنند و حتی مایل به درک آن نیستند.
در دنیای هاکسلی نه کسی علاقهای به کتابخوانی دارد و نه فرصت آن را مییابد و نه قدرت فهم کلام مکتوب را دارد. اگر علیرغم همهی اینها کسی علاقهای به کتاب خواندن از خود نشان داد، او را به سرگرم ساختن اضافی و خارج از برنامه سوق میدهند. اگر باز هم فایدهای نبخشید او را برای «بازسازی و بهسازی» به ادارهی «بخش عواطف و احساسات» میفرستند تا زیرنظر روانکاوان معالجه شود. امّا در دنیای اُرول او را به زندان میافکنند و تسلیم کارگزارانِ وزارت عشق میکنند. نتیجه آن که در هر دو دنیا کتاب و کتابخوانی و تاریخ و مقولهای به نام فرهنگ وجود ندارد.
در دنیای هاکسلی سانسور به وسیلهی رسانههای گروهی و به وسیلهی اعضای گروه «نخبگان قدرت» اعمال میشود و ریشه در تمرکز قدرت اقتصادی دارد. در عین حال که آزادی مطبوعات وجود دارد ولی به دلیل آن که عملاً قیمت کاغذ و ماشینآلات جدید چاپ و نیز اخبار سندیکایی چنان بالا است که از توان مالی «آقای کوچک» بیرون است، لذا برخلاف گذشته، که کشورهای آزاد از شمار زیاد مجلات کوچک و روزنامههای محلی به خود میبالیدند و هزاران ویراستار محلی هزارها عقیدهی مستقل ابراز میکردند، امروزه روزنامهها و وسایل ارتباط جمعی در انحصار کانون سرمایهداری و زمامداران است. در دنیای اُروِل که حکومت در انحصار حزب است و روش اجرایی آن استبدادی است، سانسور خبر نیز توسط حکومت صورت میگیرد. نتیجه آن که در هر دو دنیا انسانها از حقایق و اخباری باخبر میشوند که مصالح زمامداران اقتضا میکند.
برابری انسانی:
در دنیای هاکسلی، انسانها به لحاظ بیولوژیک و فرمانبرداری از غرائز طبیعی و جنسی برابرند و در دنیای اُروِل انسانها در فرمانبرداری از نظام حاکم برابرند. در هر دو نظام ارزشها و کرامات انسانی فاقد نفس و عملاً از میان رفتهاند.کار و تلاش:
در دنیای هاکسلی، انسانها طوری تربیت شدهاند و تبلیغات و تلقینات بر روی آنان به گونهای عمل کرده است که آنچه را که سیستم بدانها محول کرده دوست دارند و بدان عشق میورزند و اصولاً توان انجام کار دیگری جز آن را ندارند. اما در نظام اُروِل انسانها مجبورند هر کاری را که از ناحیهی حکومت به آنها محول میشود انجام دهند. تخلف از این امر جرم است. نتیجه آن که در هر دو دنیا انسانها قدرت انتخاب ندارند.تبلیغات:
قبلاً گفته میشد که تبلیغات میتواند حقیقی باشد یا کاذب ولی در این دو دنیا شق سومی پدیدار شده و آن این است که هدف اصلی تبلیغات و اخبار نه حقیقی است و نه کاذب، بلکه غیر واقعی است و کم و بیش نامربوط. وظیفهی صنعت عظیم ارتباطات جمعی در دنیای هاکسلی و کارگزاران حزب در دنیای اُروِل تحقق این امر است.مذهب:
در دنیای هاکسلی نقش مذهب از طریق آموزشهای یکدست و پرورش استاندارد و تلقینات پیوسته و آموزشهای در حین خواب و نیز جدایی از گذشته زایل گشته و راهی برای ارتباط با مذهب برای انسانها وجود ندارد. غرق شدن در خوشیها و سرگرمیها و از بین رفتن مجال اندیشه، جایی برای بروز نیازهای درونی و تجلّی معنویت انسان باقی نمیگذارد. اما در دنیای اُرول پایبندی مذهبی چون مانع پایبندی مطلق به دستورات حکومتی است ممنوع است.در هر دو دنیا ملاکهای خیر و شر و سعادت و شقاوت را سیستم حاکم عرضه میدارد. در دنیای اُروِل، «ناظر کبیر» و «برادر بزرگ» مورد ستایش قرار دارد و جای خدا را میگیرد و در دنیای هاکسلی «فورد» جای خدا را گرفته است و مدح و ستایش، مخصوص او است. عبارات و جملات زیر پیوسته بر سر زبانها است: «...فورد خوب میداند که ...» به جای «خدا خوب میداند که ...» فورد به همراهت... فورد را شکر...، آه فورد بزرگ...، پاکیزگی با فورد قرین گشته است...، جشنهای بزرگ روز ستایش فورد، آه فورد به دادم برس... و غیره.
در دنیای هاکسلی نیایشهای دسته جمعی انسانها در برابر خداوند جای خود را به مراسم بزرگداشت فورد تحت عنوان «خدمات و مراسم همبستگی» داده است که هر دو هفته یک بار برگزار میشود. ولی در دنیای اُروِل «مراسم نفرت» از گذشته و تاریخ و دشمن حزب برگزار میشود.
در هر دو دنیا پراکندگی و تنوّع سلیقه وجود ندارد. در دنیای هاکسلی، به دلیل حاکمیت وسایل ارتباط جمعی و القای سلیقه و ذائقهی واحد و پذیرفتن آن به عنوان مد و ملاک، همهی انسانها مانند زنبورها یا موریانهها، ضمن برخورداری از نظم و سازمان منضبط و تشکیلات دقیق، فاقد سلیقهی شخصی هستند، ولی در نظام اُروِل سلیقه و ذائقهی دیگری جز آن که حکومت اعلام داشته است و انسها مجبورند آن را بپذیرند وجود ندارد.
نتیجه آن که در دنیای اُروِل «مذهب، افیون تودهها» است و در دنیای هاکسلی «افیون، مذهب تودهها» است.
تلقینها و شعارها:
هم امروز صفحاتی در بازار وجود دارد که حامل پیامهایی هستند و افراد برای رهایی از فشارهای عصبی، و سبک کردن روح، برای بالا بردن اعتماد به نفس و برای افزودن جذبهی شخصی و گیراتر ساختن شخصیت بدانها روی میآورند. از پایان جنگ دوم جهانی به این سو تعداد زیادی بالشهای بلندگودار و دستگاههای صوتی متفاوت که با ساعت تنظیم میشوند مورد استفادهی سیاستمداران، واعظین و دانشآموزان قرار میگیرد که به هنگام خواب یا در ساعات مخصوصی از روز، آموزشهای لازم را به آنان تلقین میکند.یکی از پرفروشترین این صفحات تلقینی، عبارت بود از شعاری برای هماهنگی جنسی و نیز کاهش وزن بدن: «من نسبت به شوکولاتم بیتفاوتم، سیبزمینی اغوایم نمیکند، منظرهی زیبای کیک به هیچ روی به هیجانم نمیآورد».
در هر دو نظام کوشش بر آن است که گوناگونی طبایع انسانی و سلیقههای متفاوت فردی و ذائقههای غیرمشابه را، چنان که دیدیم، یکنواخت سازند. اگر این هماهنگی صورت پذیرفت، فاتحهی محدودههای آزادی فردی انسانها خوانده است. زیرا برای برآوردن نیازها و ارضاء تمنیات جماعتی که یکسان میاندیشند سلایق یکسان و تمنیات مشابهی دارند، کار زیادی نباید صورت گیرد. اگر به این مطلب، این حقیقت تلخ را نیز اضافه کنیم که انسانهای یکدست و استاندارد شده و فاقد قدرت رأی و اندیشهی فردی و عاجز از توانایی تمیز و بیان حسنها و قُبحها را میتوان به راحتی با تلقینهای سیستماتیک و تغذیههای روانی و بهرهگیریهای حساب شده از علوم زیست شناسی و روانشناختی و روانکاوی و غیره تحت تأثیر قرار دارد و حتی به آنان آموزش داد از چه چیز خوششان بیاید، چه چیز را نپسندند، چه علمی مفید است، چه نوع موسیقی قشنگ و مطلوب است و کدام نامطبوع، در این صورت است که کار زمامداران و «نخبگان قدرت» در دنیای هاکسلی، و حزب و «برادر بزرگ» در دنیای اُروِل بسیار آسان است.
رسانههای جمعی و سیستمهای تلویزیون و ماهواره که توسط «نخبگان قدرت» اقتصادی سازمان یافته، دستاندر کارِ خلقِ انسانهای استاندارد شده و رسمی هستند.
در یک مقایسهی جامع بین دو دنیای اُروِل و هاکسلی میتوان چنین نتیجه گرفت:
اسارتی که فرد در دنیای اُروِل بدان مبتلا است، بیشتر اسارت تن است. مجازاتی که روی او اعمال میشود، حبس در چاردیواری زندان و بالاخره تبعید و اعدام است. چنین کسی میداند که اسیر است و آزاد نیست. اما در دنیای قشنگ جدید، شخصی که از راه زیر نفوذ درآمدن مغزی قربانی شده است، کسی که آنچنان در خوشیها و سرگرمیها غرقه گشته است که مجالی برای اندیشیدن ندارد، آنچنان اسیر است که عدم آزادی خود را حس نمیکند، چنین شخصی که قربانی اسارت است، نمیداند که قربانی شده است. این شخص دیوارهای زندان را نمیبیند و خود را آزاد میپندارد. این که او آزاد نیست تنها به دید اشخاصی که هنوز از عقل سلیم و آزادی فردی برای تفکر برخوردارند، معلوم است.
از این جهت دنیای «نخبگان قدرت»، قدرت قشنگ تو است و دنیای آزادی ماهوارهها و وفور اطلاعات و آزادی لذایذ و غرایز. این دنیایی است به مراتب خطرناکتر و مخوفتر از دنیای اُروِل.
هاکسلی میگوید: در «دنیای قشنگ نو» آزادی از بسیاری جهات مورد تهدید قرار دارد و این تهدیدها انواع مختلف دارند. گام برداشتن برای مبارزه و مقابله با این تهدیدها باید هم اکنون صورت پذیرد. (این مطلب را هاکسلی در کتاب دیگری به نام «نگاهی دوباره از دنیای قشنگ نو» که هفده سال بعد از چاپ کتاب «دنیای قشنگ نو» نوشته، آورده است. این کتاب با همین نام توسط دکتر ابوالقاسم جزایری به فارسی برگردانده شده و توسط مرکز نشر سپهر انتشار یافته است. قسمتهایی از توصیفهای مذکور، از این کتاب نقل شده است.)
اگر میخواهیم دچار این ظلم نشویم، باید در اسراع وقت (توجه کنید که این مطلب را هاکسلی در سال 1959 میلادی میگوید که دنیا هنوزوضع کنونی را نداشته است.) خود و فرزندانمان را برای آزادی و حکومت بر خود تربیت کنیم. فردا خیلی دیر است. هاکسلی در ادامه میگوید:
«زیر نفوذآوری مغزی» و «کثرت سرگرمیهای نشاطآور و بیدغدغه» که رسانههای بصری مُروج آنند، دموکراسی را دگرگون ساخته است.
در دنیای قشنگ نو، قانون اساسی منسوخ نخواهد شد، قوانین خوب در کتاب قانون بر جای خواهد ماند. انتخابات، مجلس، دادگاه عالی، نامهای سنتی، شعارهای مقدس، درست به همان شکلی که در گذشتههای زیبا وجود داشت، برجای خواهند ماند. دموکرایس و آزادی، مطلب مورد بحث هر سخنپراکنی و سرمقالههای جراید خواهد بود، ولی در مفهوم و معنایی دیگر. در چنین حالتی، ظاهر آراسته و سازمان یافته و تظاهر به آزادی، پوششی است برای اسارت فکری و پوچی فرهنگی و خصلت رو به رشد حیوانی انسانها و سازمان منظم و منسجم و خودکار و موریانهوار جامعه. واقعیت ماورای این ظاهر آراسته، شکلی نوین از حکومت بلامنازع «انحصار حزبی» اما بدون شدت عمل میباشد. دموکراسی و آزادی برای انسانهایی که فاقد رأی و اندیشه و عاری از هرگونه سلیقه و توقعی هستند. وجود دارد. در عین حال اُلیگارشی حاکم و گروههای برگزیدهشان که به نحوی عالی آموزش دیدهاند، سرابازن، پلیسها، اندیشهسازان وآنان که کارشان به زیر نفوذ درآوردن مغزی انسانها است، به آرامی و بیسروصدا نمایش را مطابق میل خود کارگردانی خواهند کرد.
در دنیای اسارتبار قشنگنو، دنیای هاکسلی، تحت رهبریهای خردمندانهی دیکتاتورهای نوین و برخوردار از «دانش مفید» و به مدد رسانههای تصویری و اَبَررسانههای ارتباط جمعی کار به جایی خواهد رسید (آنچنان که امروز در ایالات متحده، رخ داده و پُستمن آن را در کتاب حاضر توصیف کرده است) که بیشتر زنان و مردان با عشق به بندگی بزرگ خواهند شد. بندگی نه در برابر خالق رحیم عادل، بلکه در برابر مخلوق بیشعور ناعادل سرگرم کننده...
هاکسلی میگوید: «... در ایالات متحدهی آمریکا – که الگوی آیندهی جوامع انسانی است وضع به گونهای ترسناک شده است و بررسیهای اخیرِ (1959) افکارِ عمومی نشان میدهد که اکثریتی حقیقی از نوجوانان، یعنی رأی دهندگان فردا، هیچ گونه ایمانی به نهادهای دموکراسی ندارند، هیچ دلیلی برای اعتراض به سانسور افکار و عقاید ناپسند نمیبینند، به حکومت مردم بر مردم ایمان ندارند و اگر بتوانند به زندگی خود، به راه و رسمی که اجتماع پیشرفتهی امروزی آنان را عادت داده است ادامه دهند کاملاً هم شاد و قانع خواهند بود. (این نگرانیها و پیشبینیهای هاکسلی امروز تحقق یافته است و کتاب حاضر به تشریح آن میپردازد.) و یک نوع الیگارشی مرکب از کارشناسان مختلف از بالا بر آنان حکمرانی میکند. این واقعیتی است تلخ و آزاردهنده که عدهای چنین زیاد از تماشاگران جوان تلویزیون با شکمهای سیر و زیر شکمهای آزاد، در نیرومندترین به اصطلاح دموکراسی جهان، باید چنین تمام و کمال به امر حکومت بیتفاوت باشند و چنین ساده و راحت به آزادی فکر و حق ابراز مخالفت بیعلاقگی نشان دهند».
امروز به برکت حکومت جهانی اَبَررسانههای جهانگشای تصویری، کار به جایی رسیده است که نه تنها این بیعلاقگی امری مطلوب و پسندیده است، بلکه فریاد اعتراض و پرخاش مردمان، جنون تلقی میشود و صاحبان اندیشهی آزاد و مدافعان آزادی انسان و پیکارگران جبههی عدالت به عنوان انسانهای ناسازگار و اصولگرا مورد طعن و هجوم قرار میگیرند.
هاکسلی در جایی دیگر میگوید: «... انسانهای جوانی که اکنون (در سال 1959 میلادی – م) دموکراسی را چنان بیارزش میانگارند، ممکن است در بزرگی به مبارزه برای کسب آزادی به پاخیزند. اما میدانید شعار آنان چه خواهد بود؟ فریادِ «تلویزیون و همبرگِرم را به من بدهید اما از مسئولیتهای ناشی از آزادی با من سخن مگویید»، شعارِ «تلویزیون به جای آزادی» جای شعار «یا مرگ یا آزادی» را خواهد گرفت.
به عقیدهی هاکسلی کسانی که «دنیای قشنگ نو» را اداره میکنند ممکن است از سلامتی فکر به معنی مطلق کلمه بیبهره باشند اما دیوانه نیستند و هدفشان هرج و مرج نیست. منظور آنها ثبات اجتماعی است، یعنی دستیابی به ثباتی که به طریق علمی عملی میگردد. البته حکومتهای استبدادی جدید لزوماً همانند نوع قدیمی آن نخواهد بود. باید گفت: حکومتی که به چوب و چماق و اعدام، ایجاد قحطی مصنوعی، در بند کردن مردم و تبعید عمومی متوسل میشود، نه تنها حکومتی است ضدانسانی، بلکه بسیار بیکفایت نیز هست. این بیکفایتی در عصر تکنولوژی پیشرفته گناه است. دولتِ استبدادیِ مطلقِ با کفایت، دولتی است که در آن رؤسای قدرتمند اجرایی و مدیران جمعیتی را تحت کنترل دارند که همانند بردههایی «خشنود، بدون آن که کاری به آنها تحمیل شود، با شور و شوق، خدمات خود را عرضه میکنند؛ و به کارشان علاقهمند نیز هستند.» در حال حاضر در این حکومتها سازمانهای تبلیغاتی، ناشران روزنامهها و آموزگاران، با تبلیغات همه جانبهی خود، مردم را به کارشان علاقمند میکنند.
شعار دولت جهانی هاکسلی «جماعت، همسانی، ثبات» است. تولید و پرورش انسانهای رسمی یکی از عوامل مهم ثبات اجتماعی است.
در دنیای اُروِل «دوگانه باوری» یعنی قدرت نگه داشتن دو باورِ متناقض در ذهن در آنِ واحد؛ پذیرفتن هر دوی آنها و نیز کاربرد هر کدام هر کجا که ضرورت داشته باشد یکی از اصول حاکم است. در دنیای هاکسلی «معیارهای دوگانه» نظیر حقوق بشر، آزادی انسانها، اصل حاکمیت ملی و نظایر آن حاکم است و بنا به اقتضای مصالح زمامداران و «نخبگان قدرت» به گونهای متضاد اعمال میشود.
در دنیای اُروِل «خود انضباطی» و فروتنی یعنی: تحمیل به مغز و فراموش کردن گذشته و نفی تاریخ؛ اما در دنیای هاکسلی «خود انضباطی» و فروتنی یعنی غرقه شدن در لذّتها، فراموش کردن غیر ارادی گذشته و چندان مست و بیخبر بودن که گویا اصلاً تاریخ و فرهنگ و گذشتهای وجود ندارد.
در دنیای اُروِل عقیده به انسان تحمیل میشود و انسان باید اعمال را از روی ترس انجام دهد؛ اما در دنیای هاکسلی انسان عقیدهای جز آنچه به او تلقین شده است ندارد و به چیزی جز آنچه به او از طریق تبلیغات گذشته میشود باور ندارد و کارها را از روی شوق و لذت و عشق انجام میدهد.
در دنیای اُروِل قدرت تعقّل از طریق شکنجه و اعمال درد از بین میرود.
در دنیای هاکسلی قدرت تعقل از طریق تفریحهای مداوم و خندههای مستانه و وجد و سرورهای کاذب و مواد مخدّر از انسان زدوده میشود و انسانِ تُهی سرانجام چیزی ندارد که به آن فکر کند.
در دنیای اُروِل انسان میداند چرا باید رنج و درد را تحمل کند.
در دنیای هاکسلی انسان نمیداند چرا باید پیوسته بخندد و شاد باشد.
در هر دو دنیا انسان را از سه مرحله و سه منزلِ «یادگیری»، «تفاهم»، و «پذیرش» گذر میدهند: در دنیای اُروِل از راه تحقیر و عذاب روحی و زبون ساختن فرد و انهدام شخصیت او و دنیای هاکسلی از راه سرگرمی و با وسایل ارتباط جمعی.
تصویر آیندهی جهان در دنیای اُروِل پوتینی است که جاودانه چهرهی انسان را لگدمال میکند و در دنیای هاکسلی پردههای نمایشی و صفحات تلویزیون است که همواره او را با تصاویر متحرک خود روبرو میکند و رنگ و نور بر چهرهی انسان میپاشد.
و بالاخرهی آیندهی روابط انسانی در این دو دنیا یکسان است:
در دنیای اُروِل انسانها از هم دور نگاه داشته میشوند و تبادل فکری میان آنان را ناممکن میسازند ولی در دنیای هاکسلی انسانها در کنار یکدیگر مینشینند و به تماشای تلویزیون میپردازند ولی در همین حال هر یک از دیگری دور است و تبادل فکری میان آنها از میان میرود. در این دنیا:
انسانها در کنار یکدیگرند ولی باهم نیستند.
منبع مقاله :
پوستمن، نیل؛ (1391)، زندگی در عیش، مردن در خوشی؛ ترجمه صادق طباطبایی، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ هفتم