نویسنده: اندراش هگدوش
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
Bureaucracy
بوروکراسی یکی از مقولههای اصلی علوماجتماعی مدرن است و به نوعی از مدیریت و ادارهی کارها اطلاق میشود که در آن قدرت تصمیمگیری به یک مقام یا وظیفه تعلق میگیرد نه به فردی خاص. در طول تاریخ، بوروکراسی در شکل بندیهای اجتماعی و اقتصادی بسیار متفاوتی دیده شده است، اما در عین حال چند ویژگی مشترک دارد که مهمترین آنها به قرار زیر است.
بوروکراسی خود را از جامعه جدا میکند، هم از طبقهی حاکم هم از تودهی مردم. بوروکراسی در چارچوب نظام نهادی خاصی سازمان مییابد که در آن ایدئولوژی خاصی، خلق وخوی خاصی و رویههای رسمی گوناگونی شکل میگیرد. همه اینها به مثابه نوعی خرده فرهنگ پدیدار میشود. سرچشمهی قدرت بوروکراسی در این واقعیت نهفته است که در آن کارکردهای هدایت و کنترل به صورتی درآمده که طبقات اصلی جامعه قادر به انجام آن نیستند. در هر حال، بوروکراسی معمولاً وظایف تازهای به کارکردهای ضروری تاریخی خویش (برای نمونه، آبیاری در جوامع باستانی) میافزاید که ضامن رشد قدرتش در جامعه است.
یکی از صفات مشخصهی بوروکراسی این است که در آن ادارهی کارها را نه اشخاص عادی و عامی بلکه متخصصانی صورت میدهند که این کار را حرفهی زندگانی خود میدانند و نه فعالیتی موقتی که برای دوره معینی انجام میگیرد. در نظام نهادی بوروکراتیک مجموعه ضوابط معیاری به وجود میآید که یکی از پایه های ثبات قدرت بوروکراتیک و درعین حال شامل نوعی انحصار است، مثل امتحاناتی که در چین باستان، یا حتی در دولتهای مدرن، از مقامات دولتی به عمل میآمد.
تعریف بوروکراسی در علوم اجتماعی با کاربرد روزمرهی این اصطلاح تفاوت دارد. در بسیاری از زبانها این کاربرد روزمره به معنای کاغذبازی کارمندان نالایقی است که تشریفاتپرستی بیثمر، بیروح، کند و غالباً غیرعقلانی، اصلیترین ویژگی کارشان است. اما مدیریت و گرداندن بوروکراتیک [به معنای مورد نظر در علوماجتماعی] بنا به استدلال ماکس وبر (Weber 1921-2, part 3, ch. 6)، کارآمدتر، سریعتر و پرتوانتر از سایر صورتهای تاریخی مدیریت و اداره بوده است. به همین دلیل است که در جوامع مدرن مدیریت بوروکراتیک نه فقط در سازمانهای دولتی بلکه تقریباً در همه حوزههای زندگی اجتماعی رو به گسترش است. این پدیده خصوصاً در حیطهی اقتصادی که مدیریت فعالیتهای متوسط و بزرگ تجاری سراپا بوروکراتیک میشود، چشمگیرتر بوده است (نک. توضیحات شومپیتر در Schumpeter, 1942, pp. 205-7). بسیاری از دانشمندان علوماجتماعی در مواجهه با این پدیده از بوروکراتیک شدن تام و تمام زندگی سخن گفتهاند (Mommsen, 1974).
مکاتب مختلف علوماجتماعی رهیافتهای گوناگونی به مسئلهی بوروکراسی دارند. رهیافت نظری مارکسیستهای کلاسیک از جهات بسیاری ناهمگون است. در آثار اولیهی مارکس موضع ضدبوروکراتیک قاطعی به چشم میخورد. تجربهی او دربارهی بحران گرسنگی در منطقهی موزل به او فهماند که علاوه بر طبقهی حاکم و گروههای اجتماعی فرودست، بوروکراسی دولتی نیز هست، با منافعی مختص به خود که از سوی این تجهیزات بوروکراتیک به صورت منافع اجتماعی یا دولتی و عمومی نمایانده میشود. حال و هوای خاص بوروکراسی همانا رازداری و حفظ اسرار محرمانهای است که از منافع خاص این گروه در برابر جامعهی بیرونی حمایت میکند و هر موضوع داخلی را اسرار دولتی قلمداد مینماید. ولی در آثار بعدی مارکس و انگلس مسئلهی بوروکراسی به حاشیه رفت و نبرد میان کارگران و سرمایهداران برجسته شد. آنها نتوانستند دو موقعیت را پیشبینی کنند. نخست، گسترش بوروکراسی به حوزهی اقتصاد و سایر حوزههای جامعه. آنها پیشبینی نمیکردند که رهبری صنایع و اقتصاد به دست گروهها و تشکلهایی غیر از مالکان بیفتد و آن ها به طور مستقیم بر کارگران اعمال قدرت کنند، هرچند موجودیتشان همچنان وابسته به مالکانی است که به عنوان سهامدار یا خانوادهی مالک از آنها انتظار دارند به خوبی کارکنند و سود را افزایش دهند. در این مورد نیز نظام بوروکراتیک نهادها و مؤسسهها در تکاپوی گسترش قدرت خویش است و به این ترتیب سودآوری دومین انگیزهی تصمیمگیریهایشان میشود.
در دورهی سرمایهداری کلاسیک، بوروکراتیک شدن اقتصاد هنوز در حال تکوین بود. مدیریت فعالیتهای تجاری هنوز به دست خود مالکان انجام میگرفت. از این جهت در سالهای پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم تغییر بزرگی رخ داد که چند متفکر و مهمتر از همه ماکس وبر با دقت و وضوح بیشتری آن را تحلیل کردند. آثار وبر هم نشان دهندهی موضع ضدبوروکراتیک خاص وی و هم نشان دهنده رهیافت علمی مختص به اوست- این رهیافت حال و هوای نوعی جامعهشناسی تفهمی (تفسیری) را دارد.
از سالهای آغاز سدهی بیستم زندگی اقتصادی و سایر بخشهای جامعه به صورت فزایندهای بوروکراتیک شد و یکی از مهمترین ویژگیهای این دوره بوروکراتیزه شدن احزاب سیاسی بود که به دلیل پیدایش دموکراسی پارلمانی غربی تأثیر روزافزونی بر تمامی جامعه داشت، این فرایند را روبرتو میشلز تحلیل کرد (Michels, 1911).
اتحادیههای کارگری که تحت سیطرهی گرایشهای ضدسرمایهداری شکل گرفتند با «دشمن» تازهای روبهرو شدند- یعنی بوروکراسی صنعتی- و خودشان نیز در همان حین سازمانهای بوروکراتیک مختص به خود را ایجاد کردند. تضاد میان منافع کارگران و سرمایهداران به رویارویی و سپس توافق میان بوروکراسیهای صنعتی و اتحادیههای کارگری تبدیل شد، تحولی که سیدنی وب و بئاتریس وب آن را توصیف کردند.
در جوامع غربی فرایند بوروکراتیک شدن تا دورهی پسا سرمایهداری و پسا صنعتی نیز ادامه یافته ولی چندین صفت مشخصهی آن تغییرکرده است. در دنیای اقتصاد، دستگاههای دولتی نقش فزایندهای دارند ولی زندگی اقتصادی را نه به صورت مستقل، بلکه همراه با بوروکراسیهای صنعتی و مالی و اتحادیههای کارگری اداره میکنند. این همکاری بافت بسیار درهم تنیدهای از قدرت اقتصادی به وجود آورده است که گالبرایت آن را ساختار فنی نامیده است (- فن سالاری). بوروکراسیهای ممالک غربی به فراسوی مرزهای ملّی میروند و خصلت بینالمللی پیدا میکنند و این امر موجب میشود که مبارزهی دولتهای ملی برای استقلال، موهوم و دروغین به نظر برسد. میتوان استدلال کرد که مارکس و انگلس با نادیده گرفتن اهمیت مبارزههای ضدبوروکراسی دربارهی اهمیت مبارزههای ضدسرمایهداری مبالغه کردهاند. امروزه کاملاً آشکار است که رهایی بشریت در دنیای مدرن بیشتر مستلزم ضدیت با بوروکراسی است تا ضدیت با سرمایهداری.
دومین اشتباه نویسندگان کلاسیک مارکسیست این است که در تخیلات سوسیالیستی خویش خطر بوروکراتیک شدن جامعه را ندیدهاند. آنها «محوشدن» سریع دولت و اجتماعی شدن همهی انواع مدیریت را مفروض گرفته بودند. ولی تجربهی اتحاد شوروی سابق و کشورهای اروپای شرقی نشان داد که طیف کاملی از نهادهای درهم بافتهی بوروکراتیک به وجود میآید تا کارکردهای اداری و اجرایی را به انجام برساند، و نظام مسلط تک حزبی و دستگاههای حاکم آن در مرکز این شبکهی نهادی قرار میگرفت. این دستگاههای حزبی نقش هماهنگسازی و یکپارچهسازی این نهادهای بوروکراتیک گوناگون (صنعتی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی) را داشت، و سازمان های مردمی (اتحادیههای کارگری، نهضت جوانان، نهضت صلح و غیره) و رسانههای جمعی را نیز، که از بالا سازماندهی میشوند، کنترل میکرد. کنترل سفت و سخت نهادهای بوروکراتیک از سوی حزب موجب ناتوانی جامعه مدنی و از جمله جنبشهای سیاسی و فرهنگی و سازمانهای قومی و دینی شد. این دنیای بوروکراتیک نه فقط مشخصهی سوسیالیسم با مدیریت دولتی، یا استالینیسم، بلکه مشخصه ی نظام خودگردان یوگسلاوی نیز بود که در آن سازمانهای بوروکراتیک گوناگون عملاً نقش مسلط خود را حفظ کرده بودند. با این حال، فعالیت اجتماعی به صورت فزایندهای در برابر بوروکراتیک شدن مدیریت اجرایی قد علم کرد و آرزوی دنیایی خالی از بوروکراسی که قدرت مستقیماً در دست مردم باشد شکل گرفت.
دنیای مدرن نمیتواند خالی از نهادهای بوروکراتیک باشد و تنها هدف واقعبینانهی ضدبوروکراتیک این است که قدرت بوروکراتیک تحت کنترل جامعهی مدنی باشد. اهمیت اصلاحات نظامهای سیاسی اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سابق در همین جا نهفته است. در نتیجهی همین اصلاحات است که نظام تک حزبی به نظام کثرتگرایانهای تبدیل شده و هژمونی بوروکراسی تحت سیطرهی نظام تکحزبی از بین رفته است. در جریان همین اصلاحات جامعهی مدنی دوباره احیا شده است. احزاب سیاسی، سازمانها و جنبشهایی سر بر آوردهاند که بوروکراسی دیگر هیچ کنترلی بر آنها ندارد، و در عین حال هدف اصلی جامعهی مدنی هم کنترل همین بوروکراسی است.
سوسیالیسم اصلاح طلب (یا سوسیال دموکراسی) برخلاف نظام مدیریت دولتی، تشکلی اجتماعی و اقتصادی است که در آن نهادهای بوروکراتیک گوناگون هرچند به حیات خود ادامه میدهند، سلطهی یک جانبهی آنها از بین میرود و تحت کنترل دقیق جامعهی مدنی در میآیند. جنبشهای ضدبوروکراتیک را میتوان در جوامع غربی نیز مشاهده کرد. از این میان، تمهید و معرفی جریان موسوم به ساختار اقدامِ بدیل اهمیت خاصی دارد، این ساختار نه تحت سیطرهی بوروکراسی سلسله مراتبی بلکه با تعاون و همیاری بین گروههای گوناگون کارکنان عمل میکند (- نهضت تعاون، جنبش اجتماعی). مسئلهی دیگری که میتوان پیش کشید این است که آیا همانطور که تجربهی تاریخی به ما نشان داده است، این نهضتهای ضدبوروکراتیک نیز برای خود بوروکراسیهایی ایجاد خواهند کرد یا خیر. در هر حال، دنیایی با پدیدههای بوروکراتیک و مبارزه با آنها جزو مهمترین ویژگیهای دوران ماست.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوماجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول