مدرنیسم و منجلاب قرن 21

اندیشه‌های فکری‌ای که بعد از رنسانس در مغرب زمین بوجود آمدند را مدرنیسم گویند، اندیشه‌‌هایی که بر محور طرد ماوراء طبیعت، توجه به نگرش‌های انسان‌محور و عقلانیت ابزاری شکل و قوام یافتند.
شنبه، 8 دی 1403
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مدرنیسم و منجلاب قرن 21

مدرنیسم چیست ؟

کلمه مدرن برای بار اول در قرن ششم میلادی از ریشه Modernus (نو) گرفته شده و در زبان فارسی به معنای نو می باشد.

در "دایرت المعارف فارسی" می خوانیم:
"مدرنیسم‌ (modernism) : تجدد خواهی‌، در اروپا و در حوزۀ‌ دین‌ مسیحی‌ تمایلات‌ آزادی‌ خواهانه‌ در اواخر قرن‌ نوزدهم‌ و اوایل‌ قرن‌ بیستم‌، برای‌ تجدید نظر در بسیاری‌ از عقاید رسمی‌ و سنتی‌ دین‌ مسیح‌ جهت‌ سازگار کردن‌ آن‌ با نتایج‌ پیشرفت‌های‌ علمی‌ که‌ مخصوصاً از قرن‌ نوزدهم‌ به‌ بعد برای‌ بشر حاصل‌ شده‌ است‌ ."

مدرنیسم ها چه می‌گویند؟

در اصطلاح عبارت است از نو شدن ابزار و جایگزین شده علم در مقام دین. به باور مدرنیست هادر جهانی که ما در آن زندگی می کنیم  باید از روش های نو تر استفاده کرد چرا که روش های قدیم جوابگوی انسان معاصر نمی باشد از این رو باید به تاریخ، فرهنگ وزبان یک نگاه جدید داشت. ‌

پیروان‌ مدرنیسم‌ وحی‌ و الهام‌ را یک‌ دریافت‌ شخصی‌ از حقیقت‌ الهی‌ می دانند ‌، نه‌ دریافت‌ حقیقت‌ کلی‌و عینی‌ از خدا و بیان‌ آن‌ به‌ مردم‌ . همچنان مدرنیست ها عقیده دارند که عقل وعلم در مقام کاشف می تواند بسیاری از مشکلات را خود حل کند.

در حل امراض اعتقاد وباور دینی کار ساز نیست. انسان موجودی است که از عقل وعلم برخوردار شده می تواند. بنا براین همین انسان از توانایی لازم برای ایجاد یک قانون مدون اجتماعی نیز بهره مند است. او می تواند زندگی جمعی را در پرتو قانون دست ساخته خود هدایت نماید.

انتظارات مدرنیست‌ها از نهاد جامعه

مدرنیسم، نماد دورانی است که در آن حوزه های رفتار دینی و دنیوی از یکدیگر تفکیک شدند که از آن می‌توان به رویارویی و مقابله با سنت‌ها یاد کرد. بسیاری بر این باورند که مدرنیته مجموعه‌ای است فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فلسفی که، از حدود سده پانزدهم تا چند دهه پیش ادامه یافته است. در این رویکرد، هرگونه نیروی معنوی خارج از خرد آدمی، بی اعتبار و انکار می شود.
 
مدرنیسم و منجلاب قرن 21
 

ویژگی‌های برجسته‌ای که برای اندیشه مدرن می‌توان مورد اشاره قرارداد عبارتند از:


1. غلبه اندیشه‌های انسان‌محور (اومانیسم)

2. از میان رفتن تدریجی و مقابله با نظام ها و نگرش‌های سنتی

3. جدایی نهادهای سیاسی اجتماعی از مذهب (سکولاریسم)

4. تکیه عمده بر روش شناسى تجربى و حسی؛

5. پوزیتیویسم به عنوان متدلوژی و روش‌شناسی بنیادین علم مدرن

زایش انقلاب روشنگری و مدرنیسم نظری در اروپا با رویکردهای خردورزانه و عقلگرای خویش هجمه وسیعی را علیه مذهب و در بعد کلان تر علیه متافیزیک آغاز نمود، این هجمه بخصوص با شکل گیری مدرنیزاسیون در حوزه تکنولوژی و از پی آن انقلاب صنعتی بسط و توسعه یافت.

انسان مدرن از عقلانیت و علم بتی ساخته و آن را پرستش می کرد. بشر تکنوکرات تمام دستاوردهای عرصه فناوری و عرصه تئوریک خویش را رها و رد عقل محض می دانست و دخالت نیروهای فرامادی و ماورایی را در مسیر پیشرفت خود منکر شد.

بنیادهای مذهبی در جهان مدرن از سوی نظریه پردازان متجدد و نوخواه به صراحت به چالش کشیده می شد و از دل این تعارضها آنچه نصیب انسان و عقل نقاد مورد نظر وی شد، همگی ناقد مذهب و بلکه فراتر از آن ناقض مذهب بود.

اندیشه هایی نظیر سکولاریسم با ایده حذف شریعت از زندگی اجتماعی و سیاسی، فلسفه پوزیتیویسم با نگرشهای اثباتی، اصالت ماده و بسط تجربه گرایی و تفکر راسیونالیسم با تأکید بر عقل محض و رویکردهای اومانیستی با قایل شدن نقش محوری و خدایی برای انسان و از پی آن بی اعتنایی به مختصات و مبانی مذهب و نقش و کارکرد آن در زندگی بشر خود را بدیلی برای شریعت معرفی نمودند
.
 
مدرنیسم و منجلاب قرن 21
 

انقلاب روشنگری

انسان معناگرای عهد مدرس گرایی با تمام ویژگیهای استعلایی و شریعت مدار خویش، چنان از آموزه های جنبش پروتستانتیسم و به دنبال آن مدرنیسم متأثر شد که هیچ راه نجاتی برای او متصور نبود و سقوط در غرقاب ایستارهای غیر روحانی و بینشهای ماتریالیستی عقلگر و دره عمیق کفر و الحادغایتی اجتناب ناپذیر و سرنوشتی محتوم ولایتغیر را برای او به ذهن متبادر می ساخت.

آنچه انقلاب روشنگری در قالب دین پیرایی و تأکید بر مولفه های دوگانه علم و عقل که متفکران غربی آنها را دوبال ضروری برای کشف حقیقت و معرفت می دانستند، به انسان بخشید و در مقابل ارزشهای اصیل مذهبی و هویت الهی اورا نابود ساخت چیزی نبود مگر کفر و الحاد
.

نتیجه تأکید بر اصالت لذت و سودمندی گرایی، کسب رفاه مادی، آسایش جسمانی و فربه تر شدن در فناوری، صنعت و تکنولوژی و تهی شدن از معنویات و ریزش در علایق دینی بود.

در تحلیل علل الحادگرایی جنبش پروتستانتیسم و رفرماسیون در حوزه دین و مذهب که مقدمه شریعت ستیزی اندیشه های مدرن در قرون بعدی بود، گفتارها و نوشتارها بسیار است، اما شاخص ترین دلیل همان بی اعتنایی های مکرر متولیان کلیسا به اصول ماهوی و محتوای اصیل و بنیادین مسیحیت بود که در نهایت به تعراض میان کلیسا و روشنفکران انجامید.

آنچه راهبان کلیسا در پی آن بودند؛ یعنی تسلط مستمر بر حوزه خصوصی و عرصه عمومی مردم و همچنین انحصار قدرت و سیاست، تفاوت بنیادین و آشکاری با مبانی شریعت عیسوی و آموزه های مسیحیت داشت و این انحرافها و تفاوتها بتدریج روح رسالت مسیح را مخدوش نمود و به شکاف عمیق میان مردم و روحانیون کلیسای کاتولیک که توتالیتاریستی ترین تئوکراسی تاریخ را رقم زدند، انجامید
.
 
مدرنیسم و منجلاب قرن 21

اما روحانیون برجسته ایی همچون «مارتین لوتر» و «ژان کالوین» که از نزدیک با نهاد کلیسای کاتولیک مرتبط بوده و فساد بی حد پاپ در حوزه های گوناگون و مصادره قدرت توسط راهبان کلیسا و به طور کلی خروج کلیسا از دین خالص و مبانی اساسی الهیات مسیح(ع) را به وضوح نظاره گر بودند، وضع موجود را تحمل نکرده و برای رهایی مسیحیت که ثنویت و انفکاک دین و قدرت ویژگی بارز و ذاتی آن به شمار می آمد، تلاش کرده و شاخه ای از دین مسیحیت به نام پروتستان را ایجاد نمودند.

همچنین پیروان مذهب جدید و تمام کسانی که نسبت به کالوین و اندیشه های او سمپاشی داشته و «کالونیستها» نامیده می شوند، بر آن بودند تا اختیار سیاسی را از کلیسا سلب کنند، در عین حال اعتقاد داشتند اطاعت از فرمانروایان دنیوی بر تمام مردم واجب و ضروری است.

«ژان کالوین» مبانی اندیشه های پویای خویش را در حوزه مذهب در کتابی تحت عنوان «نهادها» که مانیفست پروتستانها محسوب می شود گردآوری نمود. آرای «کالوین» و «لوتر» قدرت سیاسی را به نهاد حکومت بازگرداند و تقدس مذهب را نیز احیا نمود، اما این تعادل میان کلیسا و قدرت سیاسی دیری نپایید و پروتستانتیسم با انحراف از مسیر خود، به مکتبی بدعت گذار و ضد دین تغییر جهت داد و اندیشه های اصلاح گرایانه بر آن در اثر افراط و تحرکات رادیکال و تندروانه، چند دهه بعد رو به افول گذارد

و دین بویژه در میان اندیشمندان قرن نوزدهم به انزوا کشیده شد و متفکرانی نظیر نیچه و مارکس علناً در تضاد با مذهب سخن می راندند. پس از آن، تعارضهای تئوریک با مذهب و به چالش کشیدن زیرساختهای دین به عنوان میراثی شوم به نظریه پردازان قرن بیستم رسید، لذا رگه های حذف دغدغه دینی و رد و انکار مذهب به وضوح در ارای اگزیستانسیالیستها و سکولارهای قرن 20 مشهود است
.
 
مدرنیسم و منجلاب قرن 21


برزخ بحران‌های حاضر

انسان مدرن غربی نیز به تأسی از متفکران خود در تنازع با ماوراء الطبیعه و گسست از انگاره های معناگرایانه، مبانی معرفت شناسی مذهب و بنیادهای متافیزیکی در این مسیر گام برداشت و آن گونه که با کوهی از معضلات در عرصه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، امنیتی، حقوقی و هویتی، مبهوت و سرگردان میان نسخه های تجویزی مکاتب بشری معلق مانده و در برزخ بحرانهای موجود دست و پا می زند

و همچنان به نظریه پردازان بی خاصیت اندیشمندان خود دل بسته است غرب در قرن بیست و یکم هنوز درک نکرده که راه رهایی از این باتلاق خود ساخته و کشف حقیقت، حرکت در مسیر پیام آوران الهی و عمل تام و مطلق دستورات و فرامین الهی است
.


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط