سقراط؛ سياست، حکمت و عدالت
نويسنده:عباس محمدىاصل
سقراط به لحاظ معرفتشناسى مىگفت دانشى ندارم و آموزش نمىدهم. مع هذا او تلاش داشت با روش تجاهل و ديالکتيک، سهويات و خطاها را تا رفع شبهه ذهنى پيش ببرد و ذهن آدميان را در زايش حقيقت يارى دهد. وى مىکوشيد از اين طريق انسانها را يارى دهد تا آنان به خود آيند و راه کسب معرفت را بيابند .
به نظر سقراط از آنجا که مردمان عالمانه و عامدانه دنبال شر نمىروند و در صورت تشخيص خير و نيکى آن را بر مىگزينند؛ لذا بايد در تشخيص خير کوشيد و شجاعت و عدالت و پارسايى را شناخت. راه تشخيص خير و شجاعت وعدالت و پارسايى نيز تعريف درست آنهاست.
از نگره سقراط براى دستيابى به تعريف درست امور فوق از شيوه استقراء شروع مىکنيم، به عبارت ديگر سقراط بر اين سياق معتقد است. در اين مسير با آوردن شواهد و ذکر امثال در هر باب از امور جارى و تحقيق و تفحص و مطالعه آنها تدريجا از اين جزئيات به کليات مىرسيم. بدينسان پس از دريافت قاعده کلى به شيوه قياسى آن را بر موارد خاص تطبيق مىنماييم. به اتکاى چنين استنتاجى است که به نظر سقراط براى تعيين تکليف خصوصى اشخاص نتيجه مىگيريم.
سقراط بر اين اساس معتقد بود به لحاظ اخلاقى انسان جوياى خوشى و سعادت است و جز اين تکليفى ندارد. از اين چشمانداز، خوشى از راه لذات و شهوات حاصل نمىشود، بلکه با ممانعت از تمايلات نفسانى بهتر حاصل مىآيد. گذشته از اين سعادت افراد از سعادت جمع بر مىخيزد و سعادت هرکس در گرو آن است که وظايفش را نسبت به ديگران انجام دهد. ضمنا چون نيکوکارى وابسته به تشخيص نيک و بد يعنى دانايى است، لذا فضيلت همان دانش و حکمت مىنمايد و چيزى جز اين نيست.
به نظر سقراط دانش معطوف به ترس و بىباکى و شجاعت است و دانش مربوط به رعايت مقتضاى نفسانى عفت خوانده مىشود و دانش متوجه به قواعد حاکم بر روابط انساني، موسوم به عدالت است و دانش مربوط به تکليف در برابر خداوند، ديانت ناميده مىشود.
در انسانشناسى سقراط، اراده آزاد نيست. به عبارت ديگر انسان فاعل مختار نيست، مگر آنکه از عقل پيروى کند، از اينجا مىتوان نتيجه گرفت هنگامى که انسان به منزله فاعل مختار در پيروى از عقل عمل مىکند، در اين وضعيت نيکى و خير را انتخاب کرده است.
از سوى ديگر به گمان سقراط تمام عالم همچون انسان از عقل برخوردار است، زيرا عالم نظام دارد و بىقاعده و نامرتب نيست و هر امرى غايتى دارد و ذات باري، خود غايت وجود عالم است. بنابراين به تصور سقراط، مدار امور عالم بر تصادف واتفاق نبوده و بل نظام آن مبين اين است که امور دنيا قواعدى طبيعى دارد. بر همين منوال قوانين بشرى بايد اين قوانين را رعايت کند تا دسترسى به سعادت رخ نمايد.
بالاخره در عرصه سياسى نيز سقراط عقيده دارد سياست مبتنى بر قهر و زور نيست و مدارا با مردم و اقناع افکار لازم است،زيرا سياست نيز مبتنى بر حکمت است و جز از طريق عدالت محقق نمىشود.
به نظر سقراط از آنجا که مردمان عالمانه و عامدانه دنبال شر نمىروند و در صورت تشخيص خير و نيکى آن را بر مىگزينند؛ لذا بايد در تشخيص خير کوشيد و شجاعت و عدالت و پارسايى را شناخت. راه تشخيص خير و شجاعت وعدالت و پارسايى نيز تعريف درست آنهاست.
از نگره سقراط براى دستيابى به تعريف درست امور فوق از شيوه استقراء شروع مىکنيم، به عبارت ديگر سقراط بر اين سياق معتقد است. در اين مسير با آوردن شواهد و ذکر امثال در هر باب از امور جارى و تحقيق و تفحص و مطالعه آنها تدريجا از اين جزئيات به کليات مىرسيم. بدينسان پس از دريافت قاعده کلى به شيوه قياسى آن را بر موارد خاص تطبيق مىنماييم. به اتکاى چنين استنتاجى است که به نظر سقراط براى تعيين تکليف خصوصى اشخاص نتيجه مىگيريم.
سقراط بر اين اساس معتقد بود به لحاظ اخلاقى انسان جوياى خوشى و سعادت است و جز اين تکليفى ندارد. از اين چشمانداز، خوشى از راه لذات و شهوات حاصل نمىشود، بلکه با ممانعت از تمايلات نفسانى بهتر حاصل مىآيد. گذشته از اين سعادت افراد از سعادت جمع بر مىخيزد و سعادت هرکس در گرو آن است که وظايفش را نسبت به ديگران انجام دهد. ضمنا چون نيکوکارى وابسته به تشخيص نيک و بد يعنى دانايى است، لذا فضيلت همان دانش و حکمت مىنمايد و چيزى جز اين نيست.
به نظر سقراط دانش معطوف به ترس و بىباکى و شجاعت است و دانش مربوط به رعايت مقتضاى نفسانى عفت خوانده مىشود و دانش متوجه به قواعد حاکم بر روابط انساني، موسوم به عدالت است و دانش مربوط به تکليف در برابر خداوند، ديانت ناميده مىشود.
در انسانشناسى سقراط، اراده آزاد نيست. به عبارت ديگر انسان فاعل مختار نيست، مگر آنکه از عقل پيروى کند، از اينجا مىتوان نتيجه گرفت هنگامى که انسان به منزله فاعل مختار در پيروى از عقل عمل مىکند، در اين وضعيت نيکى و خير را انتخاب کرده است.
از سوى ديگر به گمان سقراط تمام عالم همچون انسان از عقل برخوردار است، زيرا عالم نظام دارد و بىقاعده و نامرتب نيست و هر امرى غايتى دارد و ذات باري، خود غايت وجود عالم است. بنابراين به تصور سقراط، مدار امور عالم بر تصادف واتفاق نبوده و بل نظام آن مبين اين است که امور دنيا قواعدى طبيعى دارد. بر همين منوال قوانين بشرى بايد اين قوانين را رعايت کند تا دسترسى به سعادت رخ نمايد.
بالاخره در عرصه سياسى نيز سقراط عقيده دارد سياست مبتنى بر قهر و زور نيست و مدارا با مردم و اقناع افکار لازم است،زيرا سياست نيز مبتنى بر حکمت است و جز از طريق عدالت محقق نمىشود.