بررسی جامعه شناختی بدحجابی در ایران

از نگاه جامعه‌شناختی، رعایت حجاب، «هنجاری اجتماعی» و بدحجابی، «انحراف اجتماعی» محسوب می‌شود. برای تحلیل وضعیت حجاب می‌توان از تلفیق سه دیدگاه تبیین‌کننده‌ی انحرافات اجتماعی با عنوان دیدگاه‌های «ساختی-...
پنجشنبه، 24 دی 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی جامعه شناختی بدحجابی در ایران
 بررسی جامعه‌شناختی بدحجابی در ایران (1)
 

نویسنده: سیداحمد هاشمی فشارکی





 
 

چکیده

از نگاه جامعه‌شناختی، رعایت حجاب، «هنجاری اجتماعی» و بدحجابی، «انحراف اجتماعی» محسوب می‌شود. برای تحلیل وضعیت حجاب می‌توان از تلفیق سه دیدگاه تبیین‌کننده‌ی انحرافات اجتماعی با عنوان دیدگاه‌های «ساختی- کارکردی»، «کنش متقابل» و «گزینش عاقلانه و کنترل اجتماعی» استفاده کرد. با این روش می‌توان به مدلی دست یافت که در آن، افراد، رعایت یا تخلف از حجاب را به مثابه‌ی یک هنجار اجتماعی در تعامل و ارتباط با محیط‌های اجتماعی می‌آموزند.
این نوشتار که تبیینی ساختارگرایانه از وضعیت حجاب در جامعه‌ی ایران است، بیان می‌کند که حجاب در ایران تا قبل از واقعه‌ی کشف حجاب، هنجاری مورد پذیرش بوده و بدحجابی و نگرش منفی به حجاب، تنها در میان اقشار خرده‌فرهنگ طبقه‌ی مرفه فرنگ‌رفته یا مرتبط با غرب وجود داشته است؛ ولی به تدریج و به دلیل گسترش آمیختگی فرهنگی به وجود آمده در میان اقشار مختلف، چنان رواجی یافت که تا به امروز ادامه داشته است.
هرچند در رواج بدحجابی، عوامل سیاسی مانند اقدامات رضاشاه و محمدرضا پهلوی و دخالت‌های بیگانگان مؤثر بوده است، امّا زمینه‌های ساختاری نیز وجود داشته است که از طریق سازوکارهای علّی واسط، شرایط را برای ترویج بدحجابی تسهیل نموده است.
نویسنده در این مقاله تلاش می‌کند با اشاره به اینکه فرایند مدرنیزاسیون از طریق پاره‌ای تحولات زمینه‌های ساختاری بی‌حجابی را فراهم کرده است، به سازوکارهای عِلّی واسط با عنوان کلی «محیط ارتباط» بپردازد در ذیل عنوان هزینه‌ها و منافع، مواردی از جمله درونی‌شدن بدحجابی، کاهش ارتباط با محیط‌های همسو با حجاب و ... را مطرح سازد.

مقدمه

حجاب و پوشیدگی زنان، در جوامع مختلف پیوسته مورد پذیرش بوده و حتی در اروپا، اگرچه از نیمه‌ی دوم قرن هجدهم نشانه‌هایی از کاهش تدریجی آن به چشم می‌خورد، در عین حال، تا اواخر قرن نوزدهم پوشاک محلی بیشتر زنان، با پوشیدن سر و لباس بلند همراه بوده است. (1) در ایران نیز قبل از واقعه‌ی کشف حجاب توسط رضاخان (1314 هـ. ش)، اگرچه شاید همه‌ی زنان از الگوی شرعی حجاب (پوشاندن بدن، به جز صورت‌ و دست‌ها تا مچ، بدون آرایش در مقابل نامحرم) به طور کامل پیروی نمی‌کردند، ولی اغلب، دارای چادر، لباس‌های بلند، گشاد و غیرجذاب بودند و وضعیت پوشش آنها، از آنچه بعدها و در دوره‌ی کنونی در میان بخش وسیعی از زنان رواج یافته است، به الگوی شرعی حجاب بسیار نزدیک‌تر بود. (2)
کشف حجاب رضاخانی هم، هرچند به اجبار، چادر از سر زنان برداشت، ولی با استعفای او در سال 1320 و ترک ایران، بخش وسیع زنان دوباره به صورت محجبه در اجتماع حضور یافتند؛ در عین حال در میان بخشی رو به گسترش از زنان، الگویی از پوشش رواج یافت که از آن الگوهای متغایر با شرع- که قبلاً در میان بخشی از زنان جامعه مانند زنان روستایی مشغول به کار در شالیزارها و امثال آن رایج بود- تفاوتی جدّی داشت. این الگوی جدید که از آن به «بدحجابی نوین» تعبیر می‌کنیم، با برهنگی همه یا بخشی از سر و یا بدن، و با آرایش، خودنمایی و جذابیتی ویژه همراه بود. این الگو در ابتدا بیشتر در میان قشر مرفه و طبقه‌ی بالای جامعه وجود داشت، ولی بعدها، به ویژه در زمان شکل‌گیری حکومت محمدرضا پهلوی و رشد تمایل به تمدن غربی و مدرن شدن (به خصوص در میان مردم شهرهای بزرگ)، به سایر اقشار جامعه نیز سرایت کرد و بیش از پیش گسترش یافت. (3)
با پیروزی انقلاب اسلامی و دگرگونی‌های ارزشی ناشی از آن و نیز کنترل‌های رسمی و غیررسمی نسبتاً شدید، وضعیت حجاب نسبت به قبل از انقلاب تا اندازه‌ای بسیار تغییر کرد؛ ولی این وضعیت، استمرار نیافت و پیوسته، بخش وسیع‌تری از زنان جامعه و به میزانی بیشتر، از الگوی شرعی حجاب فاصله می‌گیرند.
فاصله‌ی بیش از پیش جامعه از الگوی شرعی حجاب و به عبارتی رواج شکل نوین بدحجابی، این سؤال را به وجود می‌آورد که چگونه الگوی مذکور که در دوره‌ای، خرده‌فرهنگی محدود در قشر مرفه و طبقه بالای جامعه بود، به قدری گسترش یافت که اکنون، اقشار مختلف جامعه را فراگرفته است؟ برای پاسخگویی و تبیین این سؤال، می‌توان گفت: رعایت حجاب (حداقل حجابی عرفی و نزدیک به الگوی شرعی حجاب که تا قبل از رواج شکل نوین بدحجابی، الگویی غالب در جامعه‌ی ما بود) به عنوان قاعده‌ی مورد انتظار جامعه که خانم‌ها در ارتباط با افراد نامحرم باید به آن عمل کنند، «هنجاری اجتماعی» است و تخلف از آن (بدحجابی)، «انحراف اجتماعی» محسوب می‌شود؛ بنابراین برای تبیین «بدحجابی» به عنوان انحرافی اجتماعی، می‌توان از دیدگاه‌های تبیین‌کننده‌ی انحرافات اجتماعی استفاده کرد.

1. دیدگاه‌های انحرافات اجتماعی

انحرافات اجتماعی از سوی رویکردهای مختلف زیست‌شناختی، روان‌شناختی و جامعه‌شناختی تبیین شده است: در رویکرد زیست‌شناختی، عوامل زیستی مانند نقص جسمانی و الگوهای کروموزومی مورد توجه قرار گرفته است و در رویکرد روان‌شناختی، انحرافات اجتماعی بر اساس تیپ‌بندی‌هایی از «شخصیت» تبیین شده است؛ (4) همچنین در رویکرد جامعه‌شناختی، عوامل اجتماعی مؤثر بر رفتار انحرافی (و نه عوامل زیستی یا روانی) مبنای تبیین رفتار انحرافی است.
تحقیق حاضر درصدد کشف علل اجتماعی‌ای است که به رواج بدحجابی (به عنوان انحراف اجتماعی) در جامعه‌ی ما منجر گردیده است و از این‌رو، به بررسی و توضیح رویکرد جامعه‌شناختی می‌پردازد.

1-1. تبیین‌های جامعه‌شناختی انحراف

انحرافات اجتماعی بر اساس هریک از دیدگاه‌های مختلف جامعه‌شناختی، مانند ساختارگرایی، کنش متقابل، تضادی، و گزینش عاقلانه و کنترل اجتماعی، به گونه‌ای متفاوت تبیین می‌شود:

1-1-1. نظریه‌های ساختی- کارکردی

نظریه‌های ساختی- کارکردی، جرم و انحراف را معلول ناسازگاری‌های ساختاری و فقدان قاعده‌ی اخلاقی در درون جامعه می‌دانند. دیدگاه آنومی (Anomie) از جمله تبیین‌های ساختی- کارکردی است.
دورکیم معتقد است:
«در جوامع مدرن، هنجارهای سنتی ضعیف شده‌اند، بدون اینکه هنجارهای جدیدی جای آنها را بگیرند؛ در چنین حالتی، جامعه دچار آنومی یا سردرگمی و بی‌قاعدگی می‌گردد. (5)»
مرتون، مفهوم آنومی را اشاره به فشاری می‌داند که به سبب ناسازگاری بین هنجارهای مورد قبول جامعه با واقعیات اجتماعی، بر رفتار افراد جامعه وارد می‌شود؛ به عبارت دیگر، وقتی ساختار جامعه به گونه‌ای باشد که به طور معمول، افراد از طریق وسایل مشروع (شیوه‌های مطابق با هنجارهای اجتماعی)، به اهداف مورد قبول جامعه دست نیابند، به سمت یکی از چهار شکل رفتار انحرافی کشیده می‌شوند؛ از جمله‌ی این انحرافات، «نوآوری» است که در این حالت، افراد، اهداف و خواسته‌های مورد قبول جامعه را می‌پذیرند؛ ولی برای رسیدن به آن، وسایل مشروع (شیوه‌های بهنجار) را طرد کرده، از وسایل غیرمشروع (شیوه‌های نابهنجار) استفاده می‌کنند؛ (6) برای مثال، در جامعه‌ای که «ثروت» هدف و خواسته‌ای مشروع است، ولی رسیدن به آن از طریق تلاش و کار درست و حلال برای عمده‌ی افراد جامعه ممکن نباشد، در این حالت، استفاده از شیوه‌های نادرست مانند رشوه، دروغ، کلاهبرداری و مانند آن برای رسیدن به هدف مذکور، رواج می‌یابد.

2- 1-1. دیدگاه‌های کنش متقابل

از دیدگاه «کنش متقابل»، افراد در ارتباط با یکدیگر عمل می‌کنند و از این طریق، رفتار یکدیگر را شکل می‌دهند، از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند و بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند. (7) این دیدگاه، انحرافات اجتماعی را محصول تعامل با دیگران می‌داند. تبیین کجروی یادگیری‌شده (Learned Deviance) و نظریه‌ی برچسب‌زنی (Labelling Theory) در این دیدگاه قرار دارد.

1- 2- 1-1. کجروی یادگیری‌شده:
ساترلند (sutheerland) می‌گوید: در جامعه‌هایی که خرده‌فرهنگ‌های مختلف وجود دارد، کسانی که با خرده‌فرهنگ‌های منحرف تعامل داشته باشند، همانگونه اجتماعی می‌شوند و فرهنگ آنها را می‌پذیرند. (8)

2-2- 1-1. نظریه‌ی برچسب‌زنی:
این نظریه، انحراف را فرایند تعامل بین افراد دارای انحراف نخستین (primary Deviance) (انحرافاتی که احیاناً از کسی سر می‌زند ولی با آن انحراف، شناخته نشده است) و افراد غیرمنحرف، لحاظ می‌کند؛ به این صورت که افراد ثروتمند به افراد فقیر، مردها به زنان، مسن‌ترها به جوانان و گروه‌های اکثریت به گروه‌های اقلیت، برچسب انحراف می‌زنند. پس همین که به آنها برچسب انحراف زده شد و آنها این برچسب را قبول کردند و درونی ساختند، در مقوله‌ی انحرافات ثانوی (secondary Deviance) (انحرافاتی که افراد، آشکارا به آن دست می‌زنند و با آن انحراف، شناخته شده‌اند) قرار می‌گیرند. (9)

3- 1-1. دیدگاه تضادی
دیدگاه تضادی، جرم و انحراف را بر اساس ساختار جامعه، تضاد منافع بین گروه‌های اجتماعی و حفظ قدرت در میان نخبگان تحلیل می‌کند.
این دیدگاه، شکل‌گیری و کاربرد قانون در جامعه را بررسی می‌کند و اینگونه بحث می‌نماید که قوانین، ابزاری است که توسط قدرتمندان برای حفظ موقعیت ممتازشان به کار گرفته می‌شود؛ و این عقیده را که قوانین «خنثی» (Normal) هستند و به صورت یکسان در میان مردم به کار گرفته می‌شوند، رد می‌کند. (10)

4- 1-1. دیدگاه کنترل اجتماعی و گزینش عقلانی
این دیدگاه، انحراف اجتماعی را بر اساس منافع و هزینه‌های انحراف، تبیین می‌کند؛ به این صورت که اگر منافع یک عمل انحرافی، بیشتر از هزینه‌های آن باشد، انحراف رواج می‌یابد. (11)

2. مدل تبیین
از میان نظریات گذشته، «نظریه‌ی تضاد»، نگاه بدبینانه‌ای به هنجارهای اجتماعی دارد و آنها را ابزاری در دست صاحبان قدرت می‌داند که به وسیله‌ی آن، موقعیت ممتاز خود را حفظ می‌کنند.
بنابراین، از نظر ما که حجاب را قاعده‌ای دینی و از سوی خداوند می‌دانیم و آن را ابزاری برای حفظ موقعیت طبقه‌ای خاص نمی‌بینیم، نظر مذکور برای تبیین مسئله‌ی ما راهگشا نمی‌باشد؛ ولی با تلفیق سه نظریه‌ی دیگر (کنش متقابل، ساختی- کارکردی و گزینش عقلانی) می‌توان مدلی این‌گونه تشکیل داد:
1. افراد، رعایت هنجارهای اجتماعی و یا تخلف از آن را در تعامل و ارتباط با محیط‌های اجتماعی یاد می‌گیرند؛ بنابراین، چگونگی محیط‌های مورد ارتباط و تعامل است که رعایت هنجارها و یا تخلف از آن را تعیّن می‌بخشد.
2. با این همه، افراد دارای رفتار عقلانی هستند و به گزینش عقلانی دست می‌زنند؛ بنابراین حتی به رغم یادگیری یک رفتار، در نتیجه‌ی ارتباط و تعامل با یک محیط، رفتاری عقلانی (منافع بیشتر، هزینه کمتر) را- اگرچه خلاف رفتار یادگیری شده باشد- برمی‌گزینند.
3. ساخت‌های اجتماعی (ویژگی نسبتاً ثابت نظام‌‎های اجتماعی) بر محیط تعامل، ارتباط و یادگیری تأثیرگذار است؛ همچنان که بر تعیین منافع و هزینه‌ها مؤثر است.
بر اساس این مدل، برای تبیین «رواج بدحجابی» از یک‌سو باید به محیط‌های ارتباط و چگونگی ارتباط و تعامل افراد با آن محیط‌ها توجه کرد و از سوی دیگر، منافع و هزینه‌های بدحجابی در مقابل حجاب را بررسی نمود. بررسی هریک از این دو موضوعِ محیط‌های ارتباط و منافع و هزینه‌ها، باید با عنایت به ساخت‌های اجتماعی صورت گیرد؛ بنابراین تحقیق حاضر، تبیینی «ساختارگرایانه» از وضعیت حجاب در ایران است.

1- 2. محیط‌های ارتباط
افراد، در تعامل و ارتباط با جامعه، نمادهای اجتماعی (ابزارهای برقراری ارتباط و انتقال معانی و مفاهیم)، باورها، ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی را فرامی‌گیرند و با آن انطباق می‌یابند و به اصطلاح «جامعه‌پذیر» (socialization) می‌شوند.
ارتباط و تعامل با جامعه- که از طریق آن اجتماعی‌شدن (جامعه پذیری) صورت می‌گیرد- ممکن است در قالب ارتباطاتی نسبتاً مستمر و یا ارتباطاتی گذرا و غیرمستمر صورت گیرد.
محیط‌هایی که افراد با آن ارتباط دارند، ممکن است از حیث فرهنگی با یکدیگر همگون و همساز باشند و همه، هنجارهای خاصی را تأیید کنند، و به آن پایبند باشند؛ ولی امکان دارد این محیط‌ها در پذیرش قاعده‌ی رفتاری خاص، به عنوان هنجار مورد انتظار، همگون و همساز نباشند.
همچنین میزان ارتباط افراد با محیط‌های مختلف، ممکن است به یک اندازه نباشد؛ بلکه ارتباط آنها با بعضی از محیط‌ها، بیشتر از برخی دیگر باشد؛ از سوی دیگر، میزان فعالیت‌های محیط‌های مختلف برای اجتماعی‌کردن افراد نسبت به هنجاری خاص ممکن است متفاوت باشد؛ و از جانب چهارم، سازوکارهایی که محیط‌های مختلف در جهت اجتماعی‌کردن افراد نسبت به هنجارهای خاص به کار می‌برند، می‌تواند گوناگون باشد.
تأثیرگذاری محیط‌های ارتباط بر جامعه‌پذیری افراد نسبت به هنجاری خاص، بسته به چهار موضوع فوق (همگونی یا ناهمگونی، میزان ارتباط، میزان فعالیت و سازوکارها) می‌تواند متفاوت باشد.

1-1- 2. سازوکارهای اجتماعی‌کردن

افراد در هریک از محیط‌های اجتماعی (خانواده، رسانه‌های جمعی، مراکز آموزشی و ...) که با آن در ارتباط هستند، از طریق سازوکارهایی خاص، با هنجارهای اجتماعی همنوا می‌گردند و جامعه‌پذیر می‌شوند؛ این سازوکارها شامل یادگیری، همانندسازی و درونی‌سازی است.

1- 1-1- 2 یادگیری

افراد با ارتباط و تعامل با محیط‌های اجتماعی مختلف، بسیاری از هنجارهای اجتماعی را از طریق تکرار، تشویق و تنبیه، تقلید و آزمایش و خطا می‌آموزند و با محیط مورد تعامل، همراهی و متابعت می‌کنند؛ (12) برای مثال، کودکان به صرف اینکه می‌بینند مردم به هنگام ملاقات یکدیگر، سلام می‌کنند، از طریق تقلید از این هنجار پیروی می‌کنند و به هنگام مواجهه با دیگران، سلام می‌کنند و یا دختربچه‌ها با دریافت پاداشی مانند لبخند رضایت‌آمیز پدر و مادر به هنگام به سرکردن چادر و یا دریافت تنبیهی مانند نگاه تند پدر و مار به هنگام به سرنداشتن چادر در مواجهه با نامحرم، رعایت این هنجار اجتماعی را یاد می‌گیرند.
در واقع، در این سازوکار اجتماعی‌شدن، رفتارهای افراد، بازتابی از محیط‌های پیرامونی آنهاست و بدون اینکه دلیلی بر درستی یا نادرستی هنجار اجتماعی مورد عمل داشته باشند و یا اشتیاق و علاقه‌ای ویژه به انجام این هنجار و یا نفرت و بیزاری از ترک آن داشته باشند، آن را انجام می‌دهند و از محیط‌های مورد ارتباط متابعت می‌‎کنند.

2- 1-1- 2. همانندسازی

یکی دیگر از سازوکارهایی که طی آن، افراد هنجارهای اجتماعی را می‌پذیرند و با آن انطباق می‌یابند، همانندسازی با افراد، یا گروه‌های دارای «جذابیت» است؛ چه اینکه به طور غالب، افراد تمایل دارند خود را همانند کسانی کنند که از جذابیت‌‎هایی برخوردارند و مورد علاقه و تحسین می‌باشند. (13) این همانندسازی اگرچه در امور ظاهری و بعضی از ابعاد صورت می‌گیرد، ولی به اقتباس سایر جنبه‌ها و ابعاد رفتاری و نگرشی و از جمله هنجارهای مورد قبول گروه جذاب نیز می‌انجامد.
به طور معمول، ما از رفتار و نگرش کسانی که در نظرمان افرادی بی‌ارزش، رذل و منفور هستند، خوشمان نمی‌آید و از اینکه رفتار و نگرشی همانند آنها داشته باشیم، به شدت گریزان هستیم؛ به گونه‌ای که اگر کسی رفتار و نگرش آنان را به ما نسبت دهد، ناراحت می‌شویم؛ برای مثال، اگر نحوه‌ی لباس‌پوشیدن، راه‌رفتن و یا سخن‌گفتن افراد معتاد، دزد و بی‌سواد را (در صورتی که اینها در نظر ما بی‌ارزش باشند) به ما نسبت دهند، خوشایندمان نیست و از اینکه رفتار یا نگرشی شبیه به آنها داشته باشیم، گریزانیم؛ در مقابل، تمایل داریم رفتار و نگرش‌هایمان همانند افراد یا گروه‌هایی باشد که آنها را مهم، باارزش و دارای کمال می‌دانیم، یا همانند افراد و گروه‌هایی که مورد علاقه و تحسین ما هستند و دارای «جذابیت» می‌باشند.

1- 2- 1-1- 2. ملاک‌های جذابیت

افراد یا گروه‌هایی که در قومیت، نژاد، دین، فرهنگ، محل سکونت، طبقه‌ی اجتماعی و ... با ما شباهت دارند، همچنین کسانی که ما با آنها آشنایی داریم و با آنان در ارتباط و کنش متقابل بیشتری هستیم، برایمان جذابند؛ در مقابل، کسانی که آنان را شبیه خود نمی‌دانیم، در گروه و سنخی به طور کامل متمایز و متفاوت از گروه و سنخ خودمان مقوله‌بندی می‌کنیم و آشنایی نزدیک و کنش متقابل چندانی با آنان نداریم، بلکه بر اساس تصورات قالبی‌مان آنها را می‌شناسیم؛ چنین کسانی برایمان جذابیت ندارند، نسبت به آنها پیشداوری داریم و گروه خودی را در مقایسه با آنها برتر و جذاب‌تر می‌بینیم. (14)
«اکثریت» نیز از جذابیت برخوردار است؛ و از این‌رو، رفتار و نگرشی که متعلق به اکثریت مردم است، برای ما مطلوب و مورد علاقه و تحسین است.
«کمیابی» یکی دیگر از عوامل ایجاد جذابیت است؛ (15) البته کمیابی چیزی، آن هنگام موجب جذابیت است که بر اساس فرهنگ و نظام ارزشی یک جامعه، «مطلوب»، مورد نیاز و دارای ارزش باشد؛ برای مثال اگر در جامعه‌ای ثروت، درآمد بالا، تحصیلات عالی یا فناوری پیشرفته، مطلوب و ارزشمند باشد، در صورت عدم وفور امور مذکور، افراد و گروه‌های برخوردار از آن، دارای جذابیت می‌باشند.
در مجموع، مردم با افراد یا گروه‌های دارای جذابیت همانندسازی می‌کنند، و از همانندسازی با افراد یا گروه‌های غیرجذاب و نفرت‌آمیز، احتراز می‌کنند.

2-2- 1-1- 2. انگیزه‌های همانندسازی

همانندسازی با افراد جذاب، از یک سو به سبب تمایل درونی افراد به ارزشمندی، بزرگی و جذابیتی است که با همانندسازی ایجاد می‌شود؛ و در واقع شخص همانندشونده، با همانندسازی با افراد یا گروه‌های جذاب، خود را دارای هویتی کمابیش همانند آنان احساس می‌کند؛ برای مثال فردی که خود را در مدل مو، لباس و ژست، همانند یک قهرمان کشتی می‌کند، تا اندازه‌ای خودش را همانند او جذاب، قوی و قهرمان احساس می‌کند.
از سوی دیگر، همانندسازی می‌تواند به سبب پیامدهای مثبتی باشد که در همانندسازی با افراد یا گروه‌های جذاب، نصیب شخص می‌شود و یا به سبب پیامدهای منفی‌ای باشد که در صورت عدم همانندسازی با آنها، نصیبش می‌گردد.
برخوردارشدن دارندگان پایگاه‌های اجتماعی پایین، از بعضی امتیازات دارندگان پایگاه‌های اجتماعی بالا (مانند احترام و منزلت اجتماعی)، نمونه‌ای از پیامدهای مثبتی است که پایگاه‌های اجتماعی پایین را به همانندسازی با پایگاه‌های اجتماعی بالا- که به سبب برخورداری از منابع ارزشمند و کمیابی چون تحصیلات، ثروت و درآمد بالا دارای جذابیت‌اند- برمی‌انگیزد؛ برای مثال افراد دارای تحصیلات، درآمد و ثروت کم، سعی می‌کنند شبیه ثروتمندان، پولدارها و تحصیل‌کرده‌ها لباس بپوشند، مانند آنها سخن بگویند، ژستی شبیه آنان بگیرند و به طور کلی نمادهای ویژه‌ی آنها را به کار گیرند تا در جامعه از احترام و منزلتی مانند آنها برخوردار شوند.
با توضیحی که درباره‌ی همانندسازی داده شد، روشن شد انطباق افراد جامعه با هنجارهای اجتماعی می‌تواند از طریق همانندسازی با افراد یا گروه‌های جذابی باشد که آن هنجار را ابداع کرده‌اند و یا از آن پیروی می‌کنند.
این سازوکار اجتماعی‌شدن و انطباق با هنجارهای اجتماعی، به سبب ناشی‌شدنش از آرزو و تمایل درونی به همانندسازی با افراد و گروه‌های جذاب، از استواری و استحکام بیشتری نسبت به سازوکار قبل (یادگیری) برخوردار است؛ در این سازوکار، افراد تا اندازه‌ای- اگرچه نه‌چندان استوار و پابرجا- به هنجارهای اجتماعی مورد اقتباس از افراد یا گروه‌های جذاب اعتقاد پیدا می‌کنند و آن را درونی می‌سازند. (16)

3- 1-1- 2. درونی‌سازی

یکی دیگر از سازوکارهایی که از طریق آن، افراد با هنجارهای اجتماعی انطباق می‌یابند، «درونی‌سازی» است.
تمایل افراد به داشتن رفتار و نگرش‌های «درست» موجب می‌شود تا اگر به درستی رفتار و نگرشی اطمینان پیدا می‌کنند، آن را در نظام باورها و ارزش‌های خود جای دهند و بدان اعتقاد یابند. (17)
«اعتبار» کسی که رفتار و نگرشی (مانند یک هنجار اجتماعی) را توصیه می‌کند، از عوامل درونی‌شدن رفتار و نگرش او توسط دیگران است. (18) «اعتبار» از یک‌سو بر پایه‌ی صداقت و راستگویی شخصی استوار است و از دیگرسو، بر شایستگی و کفایت او؛ (19) بر این اساس، فرد یا گروهی را که راستگو می‌دانیم، حیله‌گری، منفعت‌طلبی، ظاهرسازی و مصلحت‌سنجی را در توصیه‌ی آنها به هنجارهای خاص، احساس نمی‌کنیم و از سوی دیگر، آنها را شایسته، با کفایت، دارای فهم و صاحب‌نظر در موضوع مورد نظر می‌دانیم، نگرش آنان را می‌پذیریم، بدان اعتقاد پیدا می‌کنیم و درونی می‌سازیم.
برخورداری از اطلاعاتی که دیگران بدان دسترسی ندارند، ارائه‌ی اطلاعات فنی و معتبر، توضیحات و استدلال‌های قوی و قابل قبول و بیان شواهد کافی، از جمله عواملی است که فرد یا گروه توصیه‌کننده را دارای اعتبار، و موضوع مورد توصیه را معتبر می‌سازد؛ (20) البته تبیین‌ها، استدلال‌ها و شواهد مذکور، آن گاه موجب اعتبار است که با نظام شناختی و ادراکی مخاطب، ناسازگار نباشد؛ چه اینکه استدلال‌‎هایی که با هیچ‌یک از باورها و شناخت‌های موجود ما سازگاری ندارند، به طور معمول فاقد اعتبارند.
استناد یک نگرش به اکثریت مردم نیز موجب اعتبار می‌شود. معمولاً افراد، نگرشی را که همه یا اکثریت بدان معتقدند، درست می‌دانند و در نتیجه درونی می‌کنند. تکرار و تأکید یک موضوع نیز از عواملی است که به درونی‌شدن آن می‌انجامد.
«درونی‌سازی» پایدارترین سطح اجتماعی‌شدن و انطباق افراد با هنجارهای اجتماعی را ایجاد می‌کند؛ زیرا علت پیروی افراد از هنجارها، در این سطح، تمایل درونی آنان به پیروی از هنجارهای اجتماعی است که درستی آن برایشان ثابت گردیده و درونی‌شده است؛ (21) در نتیجه، هرگاه افراد از هنجار درونی‌شده پیروی کنند، طی فرآیندی که «خودسنجی» (self-Evalution) نامیده می‌شود، به ارزیابی مثبت از خود- که نوعی پاداش درونی است- نایل می‌گردند و با تخلف از هنجار مذکور، به ارزیابی منفی از خود- که نوعی مجازات و تنبیه درونی است- دچار می‌شوند. این پاداش و مجازات درونی، موجب می‌شود افراد حتی به رغم وجود پاداش و مجازات‌های بیرونی نسبت به هنجارهای اجتماعی درونی‌شده، دست از انطباق با آن برندارند؛ و از همین‌روست که انبیاء و مصلحان اجتماعی باایمان، به سبب ایمان جدی و اعتقاد درونی به نگرش‌ها و اهدافشان، به رغم همه مشکلات، موانع، مخالفت‌ها و مجازات‌ها، از رفتارها و نگرش‌های مورد اعتقادشان دست برنمی‌داشته و نمی‌دارند.

2- 1- 2. میزان فعالیت

میزان تأثیر محیط در ارتباط با جامعه‌پذیری، از سوی دیگر به میزان فعالیتی بستگی دارد که در آن محیط در جهت اجتماعی‌کردن افراد انجام می‌شود؛ اینکه به چه میزانی هنجارهای اجتماعی از طریق ارتباط گفتاری، نوشتاری، تصویری و از طریق اعمال، مناسک و آیین‌ها، ارائه و بیان می‌شود و مورد تأکید و تقویت قرار می‌گیرند؛ برای مثال، محیطی که در آن، معانی، توضیحات، استدلال‌ها، شواهد، حکایت‌ها و تمثیل‌های فراوانی از طریق گفتگو، بحث و سخنرانی، کتاب، مقاله و نوشته، عکس، تصویر و اشیاء (مانند یک کالا، بنا و شکل مجسم که حامل نمای معنادار است) درباره‌ی هنجاری خاص ارائه می‌شود، محیطی که هنجاری خاص (مانند روزه‌ی ماه مبارک رمضان) از طریق اعمال و برنامه‌هایی (مانند برقراری سفره‌ی افطاری و سحری دسته‌جمعی، اجرای مراسم دعا، قرائت قرآن و جلسات مذهبی مخصوص ماه رمضان، تهیه‌ی خوراکی‌های ویژه این ماه، برقراری جشن تکلیف و مناسکی همچون نماز عید فطر و زکات فطره) پیوسته، یادآوری و تأکید می‌گردد، به طور مسلّم چنین محیطی در مقایسه با محیطی خالی از این فعالیت‌ها، از میزان تأثیرگذاری بیشتری از حیث اجتماعی‌کردن به هنجاری خاص، برخوردار است.

3- 1- 2. میزان ارتباط

میزان ارتباط افراد با یک محیط، از جمله متغیرهایی است که در میزان تأثیر آن محیط بر اجتماعی شدن‌شان دخیل است.
ارتباط افراد جامعه با محیط‌های مورد اشاره، از یک سو، زمینه‌ی فعالیت‌های اجتماعی‌کننده را فراهم می‌سازد؛ در واقع زمانی افراد، در معرض فعالیت‌های اجتماعی‌کننده‌ی متنوع و گسترده‌ی یک محیط قرار می‌گیرند که ارتباط وسیع و زیادی با محیط حامل آن فعالیت‌ها داشته باشند؛ و به هر میزان که این ارتباط بیشتر و گسترده‌تر باشد، امکان استفاده‌ی بیشتر از فعالیت‌های مذکور وجود دارد.

افرادی را که سالانه تنها یک بار و به مدت دو ساعت، در مراسم سینه‌زنی (و نه سخنرانی و نماز جماعت) که در مساجد و در ایام محرم برگزار می‌شود شرکت می‌کنند، با کسانی که در طول سال روزانه چند ساعت، با مساجد در ارتباطند، مقایسه کنید. طبیعی است در دسته‌ی دوم از افراد- که ارتباط بیشتری با مساجد دارند- زمینه‌ی بیشتری برای قرارگرفتن در معرض فعالیت‌های فرهنگی مساجد، مانند جلسه‌ی سخنرانی، نماز جماعت، جلسه قرائت و تفسیر قرآن، کتابخانه، جشن‌ها و عزاداری‌ها و... وجود دارد.

از سوی دیگر، ارتباط و کنش متقابل و بیشتر با یک محیط و علاقه به آن، جذابیت آن محیط را افزایش می‌دهد (22) و در نتیجه تأثیرپذیری از محیط مذکور بیشتر می‌گردد.

4- 1- 2. هماهنگی محیط‌های ارتباط

فرهنگ حاکم بر جامعه، گاه حالتی کمابیش یکدست و هماهنگ دارد؛ مانند اینکه هنجاری خاص در همه‌ی محیط‌های اجتماعی (خانواده، مراکز مذهبی، مراکز دینی، محل کار و ...) به صورت هماهنگ به عنوان قاعده‌ی رفتاری مورد انتظار، مورد پذیرش و تأیید قرار می‌گیرد. در چنین حالتی، افراد هنجار اجتماعی مورد نظر را بدون ابهام و سردرگمی تشخیص می‌دهند و در نتیجه، احتمال تخلف از هنجار مذکور کمتر می‌گردد؛ ولی گاه جامعه دارای فرهنگی دوگانه یا چندگانه می‌شود و در بخش‌هایی از آن و در بعضی از محیط‌های ارتباط، در حالی که هنجاری خاص به عنوان قاعده‌ی رفتاری مورد انتظار، تأیید می‌شود، در بخشی دیگر تأیید نمی‌گردد، و در بخش دیگر، حتی خلاف آن، به عنوان قاعده‌ی مورد انتظار تأیید می‌شود؛ مانند اینکه در بخشی از جامعه، حجاب به عنوان رفتار مورد انتظار زنان در ارتباط با مردان نامحرم تأیید می‌شود، در بخشی دیگر، چنین قاعده‌ای نفی می‌گردد و در بخشی دیگر، مقابل آن، یعنی «بدحجابی» به عنوان هنجار مورد انتظار، تأیید می‌شود.
در چنین حالتی که فرهنگ‌های چندگانه‌ای با یکدیگر می‌آمیزد و افراد با محیط‌های اجتماعی مختلف و فرهنگ‌های گوناگون و مغایر روبرو می‌شوند و ارتباط می‌یابند، در تشخیص قاعده‌ی مورد انتظار جامعه (هنجارهای اجتماعی) دچار ابهام و سردرگمی می‌گردند و برای جامعه، وضعیت «آنومی» شکل می‌گیرد. (23) در وضعیت آنومی، احتمال زیرپاگذاشتن هنجاری که از قاطعیت چندانی برخوردار نیست، تسهیل می‌شود و تخلف از هنجارهای اجتماعی زمینه‌ی بیشتری می‌یابد. (24)

2-2. منافع و هزینه‌ها

همچنان که گذشت، رعایت یک هنجار اجتماعی و یا تخلف از آن، از سویی به منافع و هزینه‌ها یا پیامدهای مثبت و منفی تخلف از آن هنجار، در مقابلِ هزینه‌ها و منافع رعایت هنجار مذکور (پیامدهای مثبت و منفی) بستگی دارد.
سازوکار تأثیر پیامدهای مثبت و منفی بر پیروی افراد از هنجارهای اجتماعی اینگونه است که چون افراد میل‌ها و خواسته‌هایی دارند که تأمین آن برایشان اهمیت دارد، و از آنچه تأمین آن را به خطر می‌اندازد، گریزان هستند، پس اگر به دنبال عملی مانند تخلف از یک هنجار اجتماعی، پیامدی را که مغایر با تأمین خواسته‌ها و امیالشان هست، عملاً دریافت کنند و یا دریافت آن را پیش‌بینی نمایند، از تکرار و یا انجام آن عمل بازمی‌ایستند؛ همچنان که اگر به دنبال عملی مانند انطباق با یک هنجار اجتماعی، پیامدی سازگار و تأمین‌کننده‌ی خواسته‌ها و امیال‌شان را عملاً دریافت کنند و یا دریافت آن را پیش‌بینی نمایند، نسبت به تکرار و یا انجام آن عمل تحریک می‌شوند.
میل‌ها و خواسته‌هایی که بر اساس آن تشویق و تنبیه صورت می‌گیرد، گاه نیازی از نیازها و خواسته‌های اصلی انسان است؛ مانند نیازهای زیست‌شناختی (نیاز به آب و غذا، لباس و ...)، نیاز به امنیت، نیاز به احترام، تأیید و پذیرش توسط دیگران؛ ولی در بسیاری از موارد، چیزی که واسطه‌ی تأمین یک یا چند نیاز اصلی است، به عنوان پیامدی مثبت و یا منفی، به کار می‌رود؛ مانند پول که به خودی خود، نیازی از نیازهای اصلی انسان را تأمین نمی‌کند، بلکه واسطه‌ای است که از طریق آن، نیازهایی تأمین می‌گردد؛ مانند اینکه با پرداخت پول، آب، غذا، لباس و سایر نیازهای فیزیولوژیک افراد تأمین می‌گردد و نیز به عنوان افرادی متمکّن مورد احترام قرار می‌گیرند.
اجرای پیامدهای اجتماعی مورد بحث- که با هدف جلوگیری و مقابله با انحراف اجتماعی صورت می‌گیرد- در اصطلاح، «کنترل اجتماعی» نامیده می‌شود. کنترل اجتماعی گاه «رسمی» است و از طرف سازمان خاص (پلیس، دستگاه قضایی و ...) اعمال می‌گردد؛ ولی در بسیاری از موارد، به صورت «غیررسمی» است و سازمان خاصی آن را اجرا نمی‌کند، بلکه توسط عموم مردم اعمال می‌شود. (25)
کنترل اجتماعی رسمی، بیشتر در قالب جریمه‌ی مالی- که تأمین نیاز واسطه‌ای به خطر می‌افتد- و شکنجه، اعدام و زندان- که نیاز اصلی امنیت، مورد تهدید واقع می‌شود- اجرا می‌گردد. کنترل اجتماعی غیررسمی، بیشتر به صورت امر و نهی زبانی، سخنان عتاب‌آمیز، توهین، تمسخر، ترش‌رویی، شایعه، قطع رابطه، مورد بی‌مهری قراردادن و طردکردن فرد متخلف صورت می‌گیرد؛ این پیامدها، نیازهایی که مهم‌ترین آن، نیاز به احترام، پذیرش و تأییدشدن توسط دیگران است را مورد تهدید قرار می‌دهد.
در ساختی از روابط اجتماعی- که بین افراد جامعه روابط غیررسمی قوی وجود دارد- افراد از یکدیگر شناخت شخصی دارند؛ ارتباط‌ها و وابستگی‌های فراوان عاطفی، مالی و ... بین آنان برقرار است و رابطه‌ی دوستی آنها با یکدیگر بسیار برایشان اهمیت دارد و به تعبیر پارسونز (26) در ساختی از نوع روابط «عاطفی»، (27) «پخش»، (28) «ماهیت» (29) و «خاص‌گرایی»، (30) شیوه‌های غیررسمی کنترل اجتماعی بسیار مؤثرتر از شیوه‌های رسمی است؛ زیرا وابستگی‌های زیاد افراد به یکدیگر، موجب می‌شود تا با اِعمال شیوه‌های غیررسمی علیه افراد متخلف، نیازهای متعددی به خطر بیفتد؛ نیازهایی که از جمله‌ی آنها، نیاز به تأیید و احترام دیگران است و در پرتوی ارتباط‌های غیررسمی تأمین می‌شود؛ ولی در ساختی از روابط اجتماعی که حالتی رسمی بر آن حاکم است و به تعبیر پارسونز، مبتنی بر بی‌طرفی عاطفی، ویژگی، دستاورد و معیارهای عام است، (31) اساساً چندان ارتباط غیررسمی وجود ندارد تا با اِعمال شیوه‌های غیررسمی کنترل اجتماعی، مورد تهدید قرار گیرد؛ بنابراین در چنین ساختی، شیوه‌های غیررسمی کنترل اجتماعی چندان تأثیری ندارند، بلکه شیوه‌های رسمی است که می‌تواند مؤثر باشد؛ هرچند تأثیر آن در مقایسه با شیوه‌های غیررسمی کمتر است.
کنترل اجتماعی از زاویه‌ای دیگر به کنترل اجتماعی درونی و کنترل اجتماعی بیرونی تقسیم می‌شود. کنترل اجتماعی درونی آنجاست که درستی یا نادرستی یک رفتار و یا نگرش، برای شخص درونی شده باشد؛ و در نتیجه، بر اساس میل درونی انسان به داشتن رفتار و نگرش درست، اگر رفتاری برخلاف آنچه درونی‌اش گشته، انجام دهد، طی واکنش خودسنجی، دچار ارزیابی منفی و ناخشنودی از خود می‌شود؛ همچنان که اگر مطابق آنچه درونی‌اش شده، عمل کند، به ارزیابی مثبت و احساس رضایتمندی از خود دست می‌یابد؛ از این‌رو در کنترل اجتماعی درونی، افراد به سبب تمایل درونی به احساس رضایتمندی از خود، با هنجاری اجتماعی که درونی‌شان گشته، انطباق می‌جویند.
در کنترل اجتماعی بیرونی، افراد به سبب پیامدهای بیرونی عملشان که در تضاد با بعضی از نیازها و خواسته‌های آنهاست (مانند نیازهای فیزیولوژیک، امنیت، نیاز به احترام و تأیید) دست به انطباق با هنجارهای اجتماعی می‌زنند. کنترل‌های اجتماعی بیرونی، آن‌گاه بیشترین تأثیر را در منطبق‌کردن افراد با هنجارهای اجتماعی دارد که همساز با کنترل اجتماعی درونی باشد. (32)
ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1. علی‌محمدی؛ حجاب در ادیان الهی؛ ص 25-26.
2. فاطمه استادملک؛ حجاب و کشف حجاب در ایران؛ ص 57-61.
3. همان؛ ص 144-148.
4. بروس کوئن؛ مبانی جامعه‌شناسی؛ ترجمه غلامعباس توسلی؛ ص 217- 220.
5. Anthony Giddens; sociology, 4th ed; combridge, polity press, 2001, p. 207.
6. Ibid.
7. تقی آزاد ارمکی؛ نظریه‌های جامعه‌شناسی؛ ص 269.
8. Ibid.
9. Ibid; pp. 209-211.
10. Ibid; pp. 211-212.
11. Donnell Mikeo; sociology; 4th ed, surrey, Thomas Nelso, 1997, pp. 358-359.
12. گی‌روشه؛ کنش اجتماعی؛ ترجمه هما زنجانی‌زاده؛ ص 155.
13. ریتال اتکینسون؛ زمینه روانشناسی؛ ترجمه محمدتقی براهنی و دیگران؛ ص 406- 409.
14. اون هارجی؛ مهارت‌های اجتماعی در ارتباطات میان‌فردی؛ ترجمه خشایاربیگی؛ ص 283-287.
15. همان.
16. الیوت ارونسون؛ روانشناسی اجتماعی؛ ترجمه دکتر حسین شکرکن؛ ص 33.
17. همان؛ ص 35.
18. اون‌هارجی؛ پیشین؛ ص 279- 280
19. همان.
20. همان؛ ص 279- 281.
21. الیوت ارونسون؛ پیشین؛ ص 34.
22. فرامرز رفیع‌پور؛ آناتومی جامعه؛ ص 113- 114.
23. فرامرز رفیع‌پور؛ پیشین؛ ص 248.
24. Giddens; Ibid.
25. Richard T. schaefer; sociology; US, 1994, p. 114.
26. A peter Hamilton; Talcottparsons; London, Routledge, 1983, pp. 102-103. B) Lan craib; modern social theory; New York, 1992, p. 45.
27. Affectivity.
28. Diffusion.
29. Quality.
30. particulary.
31. Ibid.
32. اتکینسون؛ پیشین؛ ج1، ص 570.

منبع مقاله :
حق‌شناس، جعفر؛ (1387)، نظام اسلامی و مسئله حجاب، قم: شورای عالی حوزه علمیه، چاپ اول.



 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط