مترجم: علی رامین
ممکن است برداشتهای مختلفی از سؤال «هنر چیست؟» وجود داشته باشد. در جستار حاضر به مسائل مربوط به هستیشناسی هنر (1) میپردازیم: «آثار هنری چگونه، و به چه معنا، وجود دارند؟»
هستیشناسی «مطالعهی وجود یا هستی (2) در حالت تجرید (3) است،» و از دیرباز در کانون تتبعات فلسفی قرار داشته است. هستی چیست؟ وجود چیست؟ چه نوع چیزهایی (4) را میتوان گفت که وجود دارند؟ مثلاً آیا فاکتها همان گونه وجود دارند که اشیا وجود دارند؟ آیا فاکتهای منفی (مانند رنگ حروف چاپی این صفحه قرمز نیست) نظیر فاکتهای مثبت (مانند حروف چاپی این صفحه سیاه است) وجود دارند؟ فزوده بر آنها، آیا کلیات (5) (همچون سرخی) مانند جزئیات (6) (همچون اشیاء سرخ) وجود دارند؟ و آیا درست است که بگوییم همهی وجود حقیقتاً مادی است؟
اینها مباحث بزرگ و پر دامنهای است که گسترهی بحثشان از محدودهی این جستار و فلسفهی هنر در میگذرد. با این همه برخی از آنها با هنرها مرتبطاند، و هنرها خود خاستگاه مسائل ویژهای از هستیشناسیاند. این مسائل با سؤالات مهمی دربارهی ارج گذاری و ارزش آثار هنری ارتباط دارند؛ سؤالاتی دربارهی منحصر به فرد بودن (7) یک اثر، اصالت (8) اجرای یک اثر، و جز اینها.
آیا آثار هنری اشیاءِ مادیاند؟ این نگرش متعلق به ماده گرایان (9) است که همهی وجود را فیزیکی یا مادی میانگارند. آیا آثار هنری، اشیاءِ جزئی [یا جزئیات] اند؟ این نگرش از آنِ متفکرانی همچون جان لاک است که در قرن هفدهم اعلام میکند «همهی آنچه وجود دارد، جزئیاتند،» و «هر آنچه عام (10) و کلی (11) است به وجود حقیقی اشیا تعلق ندارد.» (12)
این سخن مانند بسیاری از نوشتههای لاک، ممکن است سخن عادی یک انسان، با شعور معمولی (13) به نظر آید؛ زیرا بسختی میتوان تصور کرد که کلیات بتوانند مستقل از وجود اشیای جزئی، وجودی از آن خود داشته باشند. با این همه وجود کلیات در فلسفهی یونان باستان و تا حد زیادی در سراسر قرون وسطا، موضوعی پذیرفته شده بوده است؛ و در قرن بیستم از نو مورد تأیید برتراند راسل واقع شده است.
وجود کلیات در طول اعصار گذشته موضوع بحث و تأمل بوده است، ولی در بحث کنونی فقط لازم است برنگریم که آیا، به فرض وجود کلیات، آثار هنری باید در زمرهی کلیات قرار گیرند یا اشیای جزئی به شمار آیند؟ این نگرش که آثار هنری باید اشیاءِ مادیِ جزئی محسوب شوند، چنانچه برخی از انواع هنرها را در ذهن داشته باشیم، ممکن است کاملاً درست به نظر رسد. برای مثال، یک مجسمه بیتردید یک شیء فیزیکی جزئی است. با این همه، حتی این مثال میتواند منشأ مسائلی باشد. در گالری تیت (14) در لندن، مجسمهای از آثار رودن (15) به نام بوسه (16) وجود دارد. ولی این مجسمه، چنان که در راهنمای موزه نوشته شده است، فقط یکی از نسخههای اثر رودن است. زیرا رودن برای تولید مجسمههای مرمرین خود از یک نظام کارگاهی در استودیوی خویش استفاده میکرده است. پیکرتراشان مجسمهها را از سنگهای مرمر میتراشیدند و استاد بر کار آنها نظارت داشته و برخی ظریف کاریهای نهایی را انجام میداده است. حال اگر از مجسمهی بوسهی رودن سخن بگوییم آیا به یک شیء فیزیکی واحد (شاید شیئی که در برابرمان قرار دارد) اشاره میکنیم، یا به همهی نسخههایش که ساخته شدهاند؟ در این مورد کدام یک از آنها اثر هنری است؟ یک چنین اثر هنری به چه معنا وجود دارد؟
بنابراین امکان دارد مسائل هستیشناسی حتی در مورد مجسمه (یعنی حوزهای که به نظر میرسد در آن با اشیایی سرو کار داریم که به گونهای سر راست هم جزئیاند و هم مادی) مطرح میشوند. لیکن، هنگامی که به هنرهایی مانند موسیقی و ادبیات روی میکنیم، این گونه مسائل هر چه بیشتر مشهود و نظرگیر میشود. هنگامی که به یک قطعه موسیقی گوش میکنیم، آنچه میشنویم و از آن لذت میبریم یک اجرای جزئی [یا خاص] است. ولی آیا ما آن اثر را با اجرای خاص میشناسیم؟ [یا میتوانیم آن اثر را با آن اجرا یکی بدانیم؟] هنگامی که یک اثر ادبی، مثلاً یک داستان، را میخوانیم، یک نسخهی جزئی [یا یک نسخهی کتاب خاص] را میخوانیم. ولی آیا میتوانیم آن اثر را با آن نسخهی جزئی یکی بدانیم؟ چنین نگرشهایی، چنان که ریچارد وُلهایم خاطر نشان کرده است، ممکن است به نتایج بیمعنایی منتهی شوند."از این نگرشها چنین برمیآید که اگر من نسخهی خودم از کتاب اولیس (17) را از دست بدهم، اولیس اثری از دست رفته خواهد بود. همچنین، باید نتیجه بگیریم که اگر منتقدان اجرای امشبِ اپرای شوالیهی گل سرخ (18) را دوست نداشته باشند. پس به طور کلی این اپرا را دوست ندارند. (19)"
شاید کسی پاسخ بدهد که اشتباهی که در اینجا مرتکب میشویم این است که اشیا یا موضوعات بیموردی را ذکر میکنیم. شاید بگویند که اشیاء یا موضوعاتی که مهمند، نسخهی کتاب روی میز من یا اجرای امشب اپرا نیستند، بلکه دستنوشتهاییاند که در اصل به وسیلهی پدیدآورندگان به وجود آمدهاند؛ اینها هستند که فی الواقع آثار هنری را فرا میآورند. ولی این موضع نیز ما را با مسائلی رو به رو خواهد کرد. «برای مثال، منتقدی که اولیس را تحسین میکند، لزوماً نسخه دستنوشت را تحسین نمیکند»؛ و نیز، «امکان دارد که دستنوشت مفقود شود و اولیس باقی بماند.» (20) این امر در مورد بسیاری از آثار ادبی اتفاق افتاده است.
پینوشتها:
1. ontology of art
2. being
3. the abstract
4. entity (ذات، موجود، کائن، شیء=)
5. universals
6. particulars
7. uniqueness (بینظیری / بیهمتایی/ یگانگی =)
8. authenticity (درستی/ اعتبار=)
9. materialists
10. general
11. universal
12. An Essay Concerning Human Understanding, III, 3, 6 and 11.
13. common sense
14. Tate Gallery
15. Auguste Rodin (1840-1917)، مجسمه ساز بزرگ فرانسوی.-م.
16. The Kiss
17. Ulysses، اثر جیمز جویس (1882-1941)، نویسندهی ایرلندی. -م.
18. Rosenkavalier، این اپرا را ریجارد اشتراوس (1864-1949)، آهنگساز آلمانی در سال 1911 تصنیف کرد.-م.
19. Wollheim, p. 5
20. همان، ص 6-7.
هَنفلینگ، اُسوالد، (1391) چیستی هنر، ترجمه علی رامین، تهران: هرمس، چاپ ششم