فصل سوم
در نقل آنچه در كتاب صفنیاء (1) پیغمبر مذكور است
و صفنیاء پیغمبری است از آل داود كه اواخر بیت المقدس اول مبعوث شد و كتاب او كتابی است مختصر مشتمل بر سه فصل و تمام آن كتاب مشتمل است بر خبر دادن از احوالاتی كه بر بنیاسرائیل وارد خواهد شد از خرابی ایشان و اسیری ایشان و برگشتن ایشان به بیت المقدس و آباد شدن بیت المقدس كرت دوم و خبر از پادشاهان جبّار كه در كتاب دانیال مفصّل آن مذكور است.و در نشان سوم آن كتاب فقرهای مذكور است كه خلاصهی ترجمهی آن اینست كه به جهت جمع كردن همهی قومها بر شریعت خود همهی پادشاهان را برطرف كنم بریختن غضب خود بر ایشان و گرمی خشم من بسوزد همهی زمین را (2) و بعد از آن فقره میفرماید «كی آزْ اهْفُخْ إلْ عَمِیمْ سَانَاه بَرِورَا لِقْرُءْ كُولاَمْ لِشِمْ أدُنَایْ لَعَابُدْ وُشَخِمْ إحَادْ» یعنی آن وقت برمیگردانم به قومها لب پاكیزه برای خواندن همهی ایشان به نام خدا و عبادت كردن ایشان به یك روشن. (3)
و چون این اخبار مطابق است با آنچه در كتاب دانیال مذكور است و در آن كتاب از این مقام ابسط بیان شده ما را ضرور نیست كه در این مقام تفصیل آن را بیان نموده، پادشاهان جبّار و انقراض ایشان را بیان میكنیم، بلكه حواله به وقت ترجمه نمودن صحیفهی دانیال میكنیم.
فصل چهارم
در ذكر آیاتی كه در كتاب حیقوق مذكور است
بدان كه حیقوق (4) از پیغمبران عظیم الشأن بوده و آنچه از تاریخ یوسف بن كوریان معلوم میشود اینست كه در وقت مسلط شدن بخت النصر بر بیت المقدس و بعد از آن در حیات بوده زیرا كه در فصل سوم از باب اول آن كتاب مذكور است كه چون زمان پادشاهی بخت النصر بسر رسید و سلطنت بابل به داریاوش كه داراب مجوس است قرار گرفت و به جهتی كه در كتاب دانیال مذكور است دانیال را در بركهی سباع انداخت و در آن وقت به حیقوق كه در زمین بیت المقدس میبود وحی رسید كه به دیدن دانیال برود، آن حضرت به طی الارض از بیت المقدس به بابل آمده در چاه درندگان رفته با حضرت دانیال صحبت داشته به همان راهی كه آمده بود برگشت. این است خلاصهی آنچه در تاریخ ابن كوریان مذكور است.بدان كه چون حیقوق پیغمبر تسلط بخت النصر را كه مرد كافر بت پرست بود بر بنیاسرائیل كه خداپرست بودند، دید و همه روزه اساس ظالمان را در تزاید میدید، از این معنی دل تنگ و متفّكر شد كه آیا حكمت در این چه خواهد بود، در مقام مناجات با قاضی الحاجات حكمت این استفسار نمود و مضامین مناجات آن حضرت در نشان اول از كتاب خودش مذكور است و فی الحقیقه مضامینی است كه از دل سوخته و خاطر افروخته و احوال پریشان و دیدهی گریان شبیه به اعتراضاتی كه عشّاق بر معشوق میكنند صادر گردیده و در اول نشان دوم میفرماید كه در آن مقام ایستاده منتظر جواب بودم كه ناگاه به من وحی شد كه «كَتُبْ حَازُوْن وَبَائرْ عَل هَلوُحُتْ لَمَعَنْ یَاروُصْ قُورْ إبُوكی عُدْ حَازُونْ لَمُعِدْ وَیَافِیَحْ لَقِصْ وَلا یَكْذِبْ إیِمْ بِمَحْمَحْ صَكِّ لُوكی بوُیَا بوُءْ وَلاَ یَأحِرْ هِیِنْ عوُپَلاَ لاَ یَاشْرَا نَفْشُوبوُ وَصَدَیِقْ بِأمُونَا توُبِحْیِهْ» یعنی بنویس وحی را و واضح بنویس بر لوحی از این جهت كه آسان باشد برقاری خواندن كه پیغمبری به وعده هست كه گفتگو كند از انجام و دروغ نگوید اگر دیر كند امیدوار باش با آمدن او كه البته آمدنی است و دیر نمیكند هركه سخت روئی كند با او شایسته نباشد جان او به او و صالح به سبب ایمان آوردن به او زندگی كند. (5)
(مؤلف گوید) لفظ «حازون» آنچه در لغت عبری استعمال شده به معنی نبوّت و وحی است و در نظر حقیر نیست كه جائی به معنی پیغمبر استعمال شده باشد و چون در این مقام میفرماید كه حازون كه به وعده خواهد آمد و چنین خواهد گفت و چنین خواهد كرد ظاهر است كه به معنی پیغمبر باشد هرچند نبوّت به وعده بودن و ظاهر شدن لازم دارد كه نبی به وعده بوده باشد زیرا كه ممتنع است كه نبوّت بی نبی ظاهر شود، فلهذا در این به مقام پیغمبر تفسیر كرده شده و لفظ «قص» به معنی انجام است و چون در این مقام حضرت حیقوق استفسار از سبب و لمیت وقوع این امور كه عبارت از غلبهی دشمن بر دوست بوده باشد نموده بود در جواب فرمودند كه پیغمبری خواهد آمد. و در این دو احتمال میرود:
«اول»- اینكه خبر از انجام داشتن و دانستن اینكه امور به چه سبب اتفاق خواهد افتاد و چه فایده بر آن متفرع خواهد گردید از اسراری كه هنوز وقت بروز آن نشده و مختص به پیغمبری است كه خواهد آمد و تو را فهمیدن آن میسر نیست و آنچه بر تو لازم است این است كه مردم را بر این بداری كه به آن پیغمبر ایمان آورند و آن پیغمبر دیر نخواهد كرد و خواهد آمد.
و اگر كسی را بخاطر رسد كه چگونه میشود كه باید خبری در وقتی بروز كند و جایز نیست بروز آن در وقت دیگر. میگوئیم كه از امثال مشهوره است كه «الامور مرهونة بأوقاتها» و بسیاری از اخبار بود كه انبیاء سابق خبر ندادهاند و انبیاء كه بعد از ایشان مبعوث شدند آن خبرها را گفتند، مثل آنچه حضرت موسی (علیه السلام) در تورات خبر داده انبیاء سابق مثل ابراهیم و نوح و آدم و غیر هم خبر ندادهاند و همچنین انبیاء بعد از موسی (علیه السلام) مثل شعیا و دانیال و غیر هم خبر بسیار دادند كه از حضرت موسی نقل نشده است.
و «دوم»- از دو احتمال كه در آن عبارت میرود اینست كه پیغمبری در وعده هست كه خبر از انجام كه قیامت باشد خواهد داد و دروغ نخواهد گفت، پس عالمی دیگر كه انجام این عالم بوده باشد خواهد بود و تسلط بدان بر نیكان سبب حصول اجر و مزید درجات نیكان در آخرت است و بدان به جزاء اعمال خود خواهند رسید و این زحمت كشیدن چند روزه دنیا در جنب آن نعمتها كه از برای ایشان به ازاء آن مهیاست، بسیار آسان است.
و به هر تقدیر این آیه صریح است كه مراد از این نبی موعود پیغمبران بنیاسرائیل نیستند، زیرا كه هیچیك از انبیاء بنیاسرائیل خبر از انجام ندادند و نفرمودند كه امر عالم و آدم یكجا خواهد رسید و از قیامت مطلقاً گفتگو در میان ایشان نیست و به اعتقاد بنیاسرائیل بعد از حیقوق پیغمبری مبعوث نشد، زیرا كه دانستی كه اعتقاد بنیاسرائیل اینست كه در بیت المقدس ثانی پیغمبری مبعوث نشد و چنانچه دانستی حیقوق بعد از خرابی اول بیت المقدس به این وحی سرافراز گردید.
و صدق این آیه بر پیغمبر آخرالزمان كمال ظهور دارد زیرا كه بیشتر از كتاب آن حضرت ذكر قیامت و احكام آخرتست و تمام مردم را دعوت به آخرت میفرمود. و فی الحقیقه گفتگوئی به غیر از اینكه باید تدارك سفر آخرت درست كرد، نداشت.
و چون عبارت كتاب حیقوق درست فهمیده شد دیگر احتیاج به این نخواهی داشت كه ما آنچه را علماء بنیاسرائیل در تعیین این نبی گفتهاند و بر كسانی كه قرار دادهاند ذكر كنیم و بر ابطال آن استدلال نمائیم.
و آنچه در آخر ذكر شده كه هركه سخت روئی كند با آن پیغمبر جان به او سزاوار نیست، اشاره به آن فقره است كه در تورات در آیهی نابی اقیم (6) مذكور شد و ما در آن فصل به آن اشاره كردیم.
و غرض از اینكه فرموده كه بنویس و واضح بنویس كه برقاری آسان باشد خواندن آن اینست كه چون حیرت و شبه از برای هركس حاصل میشود و بسیارند كه در این مقام معطل مانده و كافر شده و عدالت خدا را انكار كردهاند و چنانچه حیقوق با آن عظم رتبه و پیغمبری در این مقام متحیّر شود از دیگران كه رعیتاند چه توقع است فلهذا میفرماید كه بنویس و واضح بنویس كه بر كسی مشتبه نماند.
و بعد از این به جهت تأكید این مطلب كه دنیا به چیزی نمیارزد و در جنب ثواب آخرت قدری ندارد چندین آیه در مذمّت دنیا و شراب كه فی الحقیقه امّ الفساد واصل اساس دنیاست فرموده، و ثانیاً در نشان سوم خبر پیغمبر موعود را تكرار فرموده نشان از مكان بعثت آن حضرت داده و قدری از صفات آن حضرت را ذكر نموده و عبارت آن اینست كه «إلْوَهْ میتَیْمَانْ یَابوُءْ وَ قَارُش مِهَرْ پَارَانْ سِلاَ كِیْسَا شَامَیِیمْ هُدوُ وَ تَهِیْلاَ تُومَا لاَ هَا آرَصْ» یعنی رحمت خدا از جانب جنوب خواهد آمد و خاصی از كوه پاران همیشه خواهد بود، خواهد پوشانید آسمان را شرافت او و ستایش او پر خواهد كرد زمین را. (7)
(مؤلف گوید) كه لفظ «إلْوَهْ» در لغت عبری به معنی اله است و چون خدا را مكانی نیست و آمدن و رفتنی نسبت به ذات خدا معنی ندارد پس باید به معنی رحمت خدا و وحی خدا بوده باشد و در بعضی جاها الوه استعمال شده و ملك مقصود است و این معنی هم در این مقام مناسب است.
و جمهور مفسرین یهود پاران را به مكه تفسیر نمودهاند كه خالی از تازگی نیست و فی الحقیقه شنیدنی است و آن اینست كه در اول پاراش آخر تورات عبارتی مذكور است كه ترجمهاش این است كه خدا آشكارا شد از سینا و بدرخشد از ساعیر و فیض بخشید از پاران (8)، و مراد از آن ظهور موسی و عیسی و محمد علیهم الصلوة و السلام است، چه محل تجلّی و نزول وحی بر حضرت موسی (علیه السلام) كوه سینا بود و محل بعثت حضرت عیسی (علیه السلام) ساعیر بود و محل ظهور نور محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاران بود.
و علماء بنیاسرائیل در بیان این آیه گفتهاند كه اول خدا بر كوه پاران تجلی كرد بر بنیاسرائیل و ایشان را تكلیف به پا داشتن تورات كرد و ایشان قبول نكردند و بعد از آن بر ساعیر تجلی كرد بر فرزندان عیص برادر یعقوب ایشان نیز قبول نكردند و بعد از این هر دو بر كوه طور بر بنیاسرائیل تجلی كرد و ایشان قبول كردند.
و چون به حسب اعتقاد ایشان بنیاسماعیل و بنی عیص در عرضه نیستند كه محل نزول وحی و تجلی الهی باشند اعم از اینكه قبول كنند یا نكنند و این بیان منافی مذهب ایشان خواهد بود فلهذا آمدهاند و بر طنبور نغمه افزودند و گفتهاند كه بر این دو جماعت تجلی نكرد بلكه خداوند عالم از برای هر قومی ملكی در آسمان خلق كرده، كه بزرگ آن قوم است و اختیار آن قوم در دست اوست و میكائیل را بزرگ بنیاسرائیل میدانند و جبرائیل را بزرگ بنیاسماعیل و همچنین سایر طوائف را و گفتهاند كه تجلی سعیری و پارانی بر دو ملك بزرگ بنیاسماعیل و بنیعیص بوده و آن دو ملك قبول نكردند و بنابراین معنی آیه برعكس ترتیب ذكری خواهد بود، زیرا كه به اعتقاد ایشان اول تجلی پارانی بوده و بعد ساعیری و بعد سینائی و در این آیه عكس این ترتیب است و مراد از آشكار شدن و درخشیدن و فیض رسانیدن عرض كردن وحی به ملك و قبول نكردن ملك خواهد بود.
و دلالت این عبارت بر این مدعا اگر از معما مشكلتر نیست البته آسانتر نخواهد بود و چون به مقام تفسیر همین آیه از كتاب حیقوق رسیدهاند حواله به تفسیر آن آیه از تورات نمودهاند و آمدن قدوس را از جانب كوه پاران به همان تجلی بر ملك بنیاسماعیل نمودن و ملك قبول نكردن معنی كردهاند.
و این داستان چه شبیه است به حكایت شخصی كه نام حضرت یعقوب را فراموش كرده بود از كسی پرسید كه چه بود نام آن امام كه دختر او را شغال خورد؟ آن كس گفت كه تمام این عبارت بر خلاف واقع است زیرا كه امام نبود بلكه پیغمبر بود و دختر نبود بلكه پسر بود و شغال نبود بلكه گرگ بود و با این همه خورد باطل است زیرا كه نخورد.
و ما قطع نظر از آنچه بر این بیان نسبت به آیهی تورات وارد میآید و اینكه مستلزم اسنادهای غریب و عجیب است بخدا و ملائكه و انبیاء نموده بر آنچه در حمل نمودن آیهی كتاب حیقوق بر این معنی لازم میآید اشاره میكنیم و میگوئیم كه لفظ «یابوء» در این مقام صیغهی مستقبل است و صیغهی مستقبل در عبری به معنی ماضی استعمال نشده اگرچه لفظ ماضی به معنی استقبال استعمال شده.
و ایضاً اینكه میفرماید همیشه خواهد بود با اینكه روز اول قبول نكردند به چه نحو با یكدیگر ملایم میشود.
و ایضاً میفرماید كه خواهد پوشاند شرافت است، آن آسمان را و در قبول نكردن وحی و تجلی خدا چه شرافت است، بلكه هرگاه نقیض شرافت را ثابت نكند و سراسر از هم بگذرد بسیار مناسب تمام شده خواهد بود.
و ایضاً فقرهای كه میفرماید كه ستایشش زمین را پر خواهد كرد، هیچ معنی نخواهد داشت زیرا كه امری كه در آسمان اتفاق افتد و خدا به یكی از ملائكهی خود امر كند و آن ملك قبول نكند چه دخل به زمین دارد و چه ستایش كردنی در زمین بر این متفرّع است.
و ایضاً به اعتقاد ایشان تجلی بر ساعیر و پاران هر دو شد و هر دو قبول نكردند و ذكر احدهما در این مقام بدون دیگری وجهی ندارد. و ایضاً این مطلب مطلقاً به عبارت كتاب حیقوق ملائم نیست و دخلی به نقلی كه سخن در آن است ندارد.
سبحان الله عناد و لجاج و تعصّب و محّبت به مذهب أباء و اجداد و حبّ ریاست دنیا شخص را به چه مهلكهها میاندازد و كار را به چه جاها میرساند و عاقل را به چه نحو كر و كور میسازد كه امور بدیهه را نفهمد و به این پریشانی سخن بگوید كه مستلزم تقبیح خدا و رسول و ملائكه بوده باشد و مع ذلك اظهار نماید كه توقع اجر از خدا هم دارم نعوذ بالله من ذلك.
و ما هرچند در این رساله التزام كردهایم كه نسبت به هیچ كس پا از جادهی ادب بیرون نگذاشته مباحثه و مجادلهی علمی را به مفاحشه و مراء تبدیل نكنیم، نهایت در این مقام قلم تیزرو اندكی سركشی نموده چند گامی عنان گسیخته حركت كرد. استغفر الله من طغیان القلم.
برگشتیم به تفسیر آیهی كتاب حیقوق: در جانب جنوب بودن مكّهی معظمه كه محل پیغمبر آخرالزمان بود نسبت به بیت المقدس كه مكان نزول وحی بر حضرت حیقوق پیغمبر است كمال ظهور دارد و مذكور شد كه جمهور مفسّرین پاران را به معنی مكه تفسیر كردهاند، پس ما را احتیاج به اثبات آن نیست و همیشه بودن آن حضرت به این معنی است كه شریعت آن حضرت نسخ نخواهد شد و حال هزار و دویست سال از بعثت آن حضرت گذشته (9) و هر روز ظهور شریعت آن حضرت از روز پیش بیش است.
و شاید مراد از پوشاندن آسمان از شرافت آن حضرت اشاره به مقدمهی معراج باشد و هرگاه كنایه از بیان شأن و بزرگی آن حضرت نیز باشد هم مناسب است.
و حاصل اینكه معنی ستایش او زمین را پر كند اینست كه آن حضرت مبعوث بر تمام خلق زمین است، زیرا كه معنی ستایش او با ستایش كردن او خدا راست یا ستایش كردن خلق او راست و هر دو معنی مستلزم این است كه تمام خلق متابعت او كنند.
و در همین نشان سوّم كه به تمام شدن آن كتاب حیقوق تمام میشود بعضی دیگر اشارات مذكور است كه هركه خواهد به آن كتاب رجوع كند. و من الله التوفیق و الهدایه.
ادامه دارد...
پینوشتها:
1.لفظ صفنیاء یعنی مخفی شده به توسط یهوه و او نهمین انبیاء اصغر و پسر كوشی و محتمل است كه نوهی حزقیای پادشاه باشد، تخمیناً در سال 430 قبل از مسیح یعنی در ابتدای سلطنت یوشیای پادشاه قبل از آنكه اصطلاحات آن پادشاه نیكو نهاد تكمیل گردد به نبوت شروع نمود.
(قاموس كتاب مقدس /556) و توضیحی مختصری راجع به كتاب آن حضرت را خود مصنف آورده است.
2.كتاب صفنیاء نبی (علیه السلام)، باب سوم، آیهی 8.
3.كتاب صفنیاء نبی (علیه السلام)، باب سوم، آیهی 9.
4.لفظ حیقوق چنانچه صاحب قاموس كتاب مقدس گفته است یعنی: (كسی كه به آغوش كشید) و بعضی از نقّادین نبوت او را در دورهی سلطنت یهویاقیم در حدود 607 قبل از مسیح میدانستند هرچند ممكن است كه چندین سال قبل از این تاریخ نوشته شده باشد. (قاموس كتاب مقدس /312).
5.كتاب حیقوق نبی (علیه السلام)، باب دوم، آیهی 2 الی 4.
6.سفر تثنیه، باب هجدهم، آیهی 18، كه در اوایل باب دوم توضیح داده شد.
7.كتاب حیقوق نبی (علیه السلام)، باب سوم آیهی 3.
8.سفر تثنیه، باب سی و سوم، آیهی 2.
9.كه الان هزار و چهارصد و سی و یك سال گذشته است.
قزوینی یزدی، حاج بابا، (1378)، رسالهای در ردّ یهودیت، قم، مؤسسه فرهنگی- انتشاراتی حضور، چاپ اول