اتحاد شیوخ صوفی و روحانیون شیعی در جنگ عرفان‌ها

صوفی‌گریِ فیلسوفانه

برای آغاز بحث پیرامون عرفان، ابتدا باید ترمینولوژی آن شفاف شود. برخی زبان‌ها و فرهنگ‌ها از کلمات دیگری برای ترجمه یا تقریب به مفهوم عرفان، آن‌طور که در زبان فارسی فهمیده می‌شود، استفاده می‌کنند. اگر فهم من از کلمه
جمعه، 2 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صوفی‌گریِ فیلسوفانه
 صوفی‌گریِ فیلسوفانه

 

نویسنده: محمد العاصی
امام جمعه واشنگتن و رئیس « مرکز اسلامی واشنگتن »



 

اتحاد شیوخ صوفی و روحانیون شیعی در جنگ عرفان‌ها

برای آغاز بحث پیرامون عرفان، ابتدا باید ترمینولوژی آن شفاف شود. برخی زبان‌ها و فرهنگ‌ها از کلمات دیگری برای ترجمه یا تقریب به مفهوم عرفان، آن‌طور که در زبان فارسی فهمیده می‌شود، استفاده می‌کنند. اگر فهم من از کلمه عرفان صحیح باشد، آنگاه این مفهوم مترادف « گنوسیس » (1) یا « دانش درونی » (2) خواهد بود. این کلمه در میان شیعیان کاربرد زیادی دارد ولی اهل تسنن، به جز سنی‌هایی که در مناطق با اکثریت شیعه زندگی می‌کنند، آن را به کار نمی‌برند.
در بستر معنایی اهل تسنن، تصوف یا صوفیسم، تقریباً مشابه همان عرفان است. هرچند، صوفیسم شامل رابطه‌ای میان « استاد و شاگرد » یا « شیخ و مرید » است. بنابراین، وقتی از تصوف سخن می‌گوییم، متدولوژی طریقت نیز به عنوان زیرمجموعه‌ای از آن وجود دارد. این سنت، یک تسلسل تاریخی نیز دارد که گاهی از آن با عنوان « سلسله » یاد می‌شود. آنچه در این مقاله به آن می‌پردازیم، مربوط به مفاهیم است و نه اشخاص، مربوط به عرفان و تصوف است، نه اشخاص یا گروه‌های خاصی که خود را عارف یا صوفی می‌نامند.

اشتراک‌های عرفان شیعی و صوفیسم سنی

آیا زمینه مشترکی میان دو مفهوم عرفان شیعی و صوفیسم سنی وجود دارد ؟ یک جواب به این سؤال، چنین است که عرفان در تشیع و صوفیسم در تسنن موجب تقلیل تفاسیر تفرقه‌انگیزی می‌شوند که ( در اغلب موارد ) نه با تشیع و نه با تسنن منطبق نیستند. یک عنصر فراگیر در عرفان و صوفیسم وجود دارد که « سایر » عناصر را بدون نقص اصول، ارزش‌ها و اهداف اسلام و ایمان، دربرمی‌گیرد. از نقطه‌نظر عرفانی یا صوفی‌گری، می‌توانید بگویید که اختلافات و اصکاک‌های تنش‌زا در « تشیع » و « تسنن »، گوهر و ماهیت اسلام و ایمان نیستند. تصوری که برخی افراد در خصوص تشیع دارند، موجب شده تا نتوانند این حقیقت را بپذیرند که شیوخ صوفی و روحانیون شیعی مکمل یکدیگرند. این مسأله به حدی بوده است که برخی عالمان ( مثل بهبهانی و مجلسی ) آن را یک قطب‌سازی خطرناک در اسلام توصیف کردند.
اگر کمی فراتر برویم، شاید عرفان را بتوان صوفی‌گری فیلسوفانه دانست. بنابراین، عرفان هم برای سنی‌هایی که روی ذهن یا فکر تأکید دارند و هم سنی‌هایی که روی روح و جان تأکید می‌کنند، مناسب و خوشایند است. اگر ظاهربینان و متعصبان سنی و شیعه را کنار بگذاریم، اشتراکات زیادی میان عرفان و تصوف شیعی و سنی وجود دارد. مخرج مشترک عرفان و تصوف، نفی نفس است. بدین طریق، مسلمانان، چه سنی و چه شیعه، خود را کنار یکدیگر و به سمت هدفی مشترک می‌یابند.
مسأله دیگری که مطرح می‌شود، عرفان مبارزه‌جوست. برای فهم نسبت عرفان سنی و مبارزه باید نگاهی به جمعیت‌شناختی و خصوصیات جغرافیایی اهل تسنن انداخت. تا جایی که من می‌دانم، هیچ تحقیق یا مطالعه‌ای در خصوص تعداد سنی‌هایی که آگاهانه رویکردهای اجتماعی و فرهنگی صوفیانه دارند، در دست نیست. با این حال، این باور عمومی وجود دارد که سنت صوفیانه در جوامع و مناطق خاصی از جهان اسلام مثل آسیای مرکزی، بخش‌هایی از آفریقا و گستره‌ای از مناطقی که تحت امپراطوری عثمانی بوده‌اند، ریشه دارد. برخی طریقت‌ها، مثل القدریه، التیحانیه، السنوسیه و ... همچنان نیز پابرجا هستند.

تمایز میان « جهان ادراکی » و « جهان مادی »

این طریقت‌ها، شیوخی را تربیت کرده‌اند که ماهیت وجود را در عمل و نه گفتار، می‌دانند. طبق آموزه‌های آن‌ها، اعتقاد و ایمانی که در بستر روابط اجتماعی بیان و اظهار نشود، اصلاً ایمان نیست. آن‌ها میان جهان ادراکی و جهان مادی تمایز قائل می‌شوند. هر متفکر هدفمندی، متوجه می‌شود که هم در میان سنی و هم شیعیان، افرادی هستند که به سمت نفس حرکت کرده‌اند. به عبارت دیگر، نفس‌گرایی، هرجا که باشد به اهالی عرفان و تصوف تعلق ندارد. آنچه امام خمینی را از برخی همتایانش جدا می‌کند، از همین نوع است. وی هیچ‌گاه تأکیدی بر تشیع خود نداشت. با آنکه همه می‌دانستند امام خمینی یک شیعه است، اما قبل از آن، او را به عنوان یک عارف می‌شناختند. از اینجا درمی‌یابیم که این عمل یک شخص است که هویتش و شناخت دیگران از وی را تعریف می‌کند، نه ادعا و تبلیغات.
در حوزه سنی و جهان اسلام، این مفهوم از تصوف در عصر مدرن، تا حد قابل توجهی فروکش کرده است. « مواد خام » موجود است، نهادهای بالقوه حضور دارند، اما شیوع افراد متعصب و ظاهربین که یک امپراطوری مالی و یک ساختار مذهبی و تبلیغاتی از شبه‌جزیره عرب ( عربستان ) آن‌ها را نمایندگی می‌کند، مانع از رشد عرفانی اهل تسنن می‌شود. این ترکیب سرمایه مادی و اسلام جزئی، در سراسر دنیا گسترده شده است و در این فرآیند، نفس‌گرایان عملاً جایگزین تصوف و اسلام عاری از نفس شده‌اند.
اما در دنیای امروز، عرفان‌های سطحی و گمراه‌کننده زیادی در جوامع شیوع یافته‌اند که منشاء غربی دارند. به این نوع از « روحانیت گرایی »، عرفان یا ریاضت باید نگاه دقیق‌تری داشته باشیم. به طور خلاصه، کشورهای اروپایی و آمریکایی در دنیای امروز، از لحاظ سیاسی، نظامی، اقتصادی و علمی برتری دارند و در نتیجه بر فضای فرهنگی نیز چیره شده‌اند. مساله نگران‌کننده برای ما این است که غرب، تاریخ عرفان مختص خود را دارد و این دکترین بر آن حاکم است که ماده، پلیدی است و بنابراین، آزادی روح از مسیر گذشت و کنار گذاشتن دنیا حاصل می‌شود.
در عرفان یهود، تورات عبری که امروزه وجود دارد هیچ ارجاع قابل توجهی به این وجه از دین ندارد. یکی از اولین شخصیت‌هایی که تفسیر عارفانه را در یهودیت مطرح کرد، فیلون اسکندریه ( 20 سال پیش از میلاد تا سال 50 میلادی ) بود. او شدیداً تحت‌تأثیر متفکران یونانی و خارج از جریان یهودیت قرار داشت. به اعتقاد وی، انسان از طریق تفکر و اندیشه خود با خداوند پیوستگی دارد و به واسطه زندگی فکری خود می‌تواند به مرحله‌ای برسد که ذات خداوند را مشاهده کند. مجموع عرفان یهود با نام « کابالا » شناخته می‌شود و این تلاش را دارد که اسرار خداوند و خلقت را فهم کند.
تلمود، شامل تفاسیر عرفانی از داستان خلقت تورات است و عرفان یهودیت نیز شخصیت‌های قابل توجهی را به خود جذب کرده است. در واقع آموزه‌های کابالیستی در قرن 16 بعد از میلاد از لحاظ حوزه و عمق بسیار تقویت شد. از مجموع توضیحاتی که راجع به عرفان غربی بیان شد، متوجه می‌شویم که فاصله و تفاوت‌های زیادی میان عرفان یا تصوف در حوزه اسلام با عرفان‌گرایی و ریاضت در حوزه یهودیت و مسیحیت وجود دارد.

کوشش برای شناختِ نفس ازلی

از سوی دیگر، عرفان‌هایی مثل عرفان هندی که عمدتاً با یوگا شناخته می‌شود نیز وجود دارند. به طور کلی ایده عرفان هندی این است که از طریق ریاضت و کنترل نفس، انسان می‌تواند به شناختی از نفس ازلی خود برسد. چین و ژاپن هم دو منبع مهم عرفان، یعنی تائوئیسم و آئین بودا را در خود جای داده‌اند که از تعامل آن‌ها « ذِن » حاصل شد که نوعی الگوی انفعالی زندگی را ترویج می‌کند و برای رسیدن به هارمونی به معنای زندگی سازگار با طبیعت، تأکید دارد و هیچ تلاشی در آن ترویج نمی‌شود. در عمل، اما این بی‌تحرکی با استفاده از روش‌های مدیتیشن مثل کنترل تنفس که شبیه روش‌های یوگای هندی است، اصلاح شد.
در غرب که فرهنگ یهودی- مسیحی در آن برتری دارد، شاهد تأکید خاصی روی عرفان هستیم و حتی عناصر قدرت و زیرمجموعه آن‌ها، مثل رسانه و دانشگاه‌ها، همگی نوعی عرفان مربوط به خود را دارند که هسته همه آن‌ها این است که ماده یا نامطلوب یا به طور کلی شر است و برای رسیدن به خلوص، شخص باید از فعالیت‌های اجتماعی که شرایط موجود را به چالش می‌کشند، خود را دور نگه دارد که این نوع عرفان از قرن بیستم ترویج شده است. یعنی زمانی که کمونیسم و آتئیسم ( الحاد ) ساختار قدرت حاکم را به چالش کشیدند، هالیوود و حامیان آن کوشیدند تا ذِن و آئین بودا و سایر معنویت‌های مشابه را ترویج کنند و مثل قبل غرب باید بر « بی‌تفاوتی » و « ترک دنیای مادی » تأکید کند. بنابراین، ما شاهد موجی از « تصوف نظارت‌شده » و جریان‌های عرفانی مهارشده در جوامع هستیم تا آن‌ها را آماده تحمیل بی‌عدالتی و سرکوب کنند. بنابراین، وقتی عناصر اسلامی نفی نفس برای توجیه بی‌عدالتی‌های اجتماعی به کار می‌روند، شاهد شیوع عرفان‌های گمراه‌کننده و ریاکارانه خواهیم بود. ابراز و اظهار اسلام به شکلی حقیقی و عاری از نفس‌پرستی، نیازمند دوری از غرور و خودبینی و همچنین جهل شخصی انسان‌هاست.

توقف حرافی و آغاز عمل

اظهار شکلی دروغین و اشتباه از اسلام که من نام آن را عرفان فریبنده می‌گذارم، در خدمت راهبرد قدرت‌های جهانی است که می‌خواهند بادبان کشتی اسلام را پایین بکشند. جالب آنکه هدف این دو روند متقارن، نابودی امت منسجم و یکپارچه اسلامی است. تصوف‌های غریبی که به نام اسلام رواج می‌یابند، قدرت مردمی اسلامی برای ایجاد عدالت اجتماعی را از بین می‌برند و حامیان این تصوف، فعالیت‌های اجتماعی خود را متوقف می‌کنند. « جهادگرایی » غیرمسئولانه نیز راه اسلام برای ایجاد عدالت اجتماعی را متوقف کرده و این به اصطلاح « جهادیون » با سلاح‌های خود، میل و اشتیاق به عدالت اجتماعی را قربانی می‌کنند.
اما آیا عرفان شیعه و سنی، به مقابله با عرفان‌های دروغین امروزی برخاسته‌اند ؟ با وجود همه محاسن و خصوصیات عرفان و تصوف، ذهن سیاسی و ایدئولوژیکی دنیای اسلام، هنوز نتوانسته شرایط را تحلیل کند و متوجه می‌شود که چه طرح‌های راهبردی علیه آن شکل گرفته است. یکی از نقص‌های عمده، اگر نگوییم مهمترین اشکال مسلمانان امروزی، عجز آن‌ها برای تفکر در خارج از چارچوب‌های تعیین‌شده‌شان است. عرفان و تصوف، به شکل کامل خود، به معنای فراتر رفتن از « نفس » هستند. متأسفانه، صوفیان در مرحله آزادی از نفس‌هایشان توقف می‌کنند و به سمت آزادی از جهل اجتماعی و غرور نهادینه‌شده نمی‌روند.
در تاریخ اولیه اسلام، شاهد شکاف اجتماعی میان مسلمانان بودیم. برخی از ما صوفی ( اهل تصوف )، برخی شیعه ( ایدئولوگ ) و برخی معتزله ( خردگرا ) شدیم و آن زمان تاکنون، مسلمانان جهان نتوانسته‌اند بار دیگر به خود بازگردند و یکی شوند. در نتیجه کل طیف‌های عرفان و تصوف برای « اجتماعی‌سازی نفس » نیازمند « توقف حرافی » و « آغاز عمل » هستند. دیگر « من » وجود ندارد و همه چیز « ما » ست. « عمل »، در پی « حرف » باید بیاید و هیچ راهی جز این نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. gnosis
2. Esoteric knowledge

منبع مقاله :
نشریه عصر اندیشه، شماره 9، آبان 1394



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.