نگاهی اجمالی به رسانه و ارتباطات(1)
هر چند جمع لاتین این كلمه، یعنی مدیا در استفاده روزمره ای كه از این واژه در انگلیسی می شود، بخوبی به عنوان یك اسم مفرد جا افتاده است .یك رسانه مدیوم عبارتند است از ؛ هر ابزاری برای برقراری ارتباطات.
رسانه حامل یا واسط پیام است .بدین ترتیب واسط در انگلیسی “مدیوم” هم رسانه و هم واسط معنی می دهد و در متن اصلی هم همین لغت به هر دو معنی به كار رفته است .
استفاده از واژه رسانه به این معنی است ،كه كاربرد درست آن به شمار می رود .تلفن ،رایو،فیلم و تلویزیون (نقاشی یا مجسمه سازی به كنار)همراه با چاپ و صدای انسان همگی بطور هم ارز واسط به شمار می روند .
كتب مردم را ،آن گونه كه اضهار می دارند ،از خود بی خود می كنند ،آنها را به خنده و گریه وا می دارند ،مردم در آنها گم می شوند و جذب آنها می گردند.با این وضعیت ،چقدر احتمال دارد كه این مسئله در مورد فیلم و تلویزیون نیز صدق كند.این دو ادعا دارند كه بیان را آنگونه “طبیعی می سازند” كه همچون خود طبیعت به نظر می آیند .در فیلم ،در سینما ،چهره ها و صورتها ،چشم اندازها و حركات ،آنگونه در چشم جلوه می كنند ،كه گویی همه آنها زندگی واقعی هستند.اما البته ما تنها به خاطر انزوا در تاریكی نیست كه چنین می كنیم، بلكه همچنین دامنه وسیعی از جلوه های سینمایی ،بر اساس اهداف و نیات فیلم ساز به شیوه دیدن تصاویر توسط ما سازمان می دهند .این وضع همچنین در مورد تلویزیون و حتی در بین جمعیت شاد و مسرور اطاق نشیمن نیز صدق می كند :
تلویزیون محل قدرتی است برای گروه های تولید ،و در ورای آنها شركتهای بزرگی كه به منظور دستیابی به پول و نفوذی كه پول به همراه خواهد آورد ،به خرید توجه میلیونها نفر می پردازند.اینها تنها معدودی از فشارهایی هستند كه در حول و حوش چهارچوب آنچه ما می شنویم و تماشا می كنیم به واژه واسط بودن چنین سنگینی می دهند.
وقتی ما در حال تماشای تلویزیون یا جواب دادن به تلفن هستیم ،روابط تولیدی مستقیماً وارد اطاق نشیمن ما می شوند .واژه “تل”خود لغتی است یونانی ،به معنی دور،و اندازه گیری دوری بین واسط(یا رسانه -مترجم) و پیام است كه موضوع مورد بحث نظریه رسانه هاست.
این سومین گسستگی اساسی به شمار می رود.درك حیاتی بودن این تغییر مستلزم سیاحتی كوتاه در حوزه ارتباطات و فعالیتهای حیرت آور آن است ،حوزه ای كه بخشی از انقلاب صنعتی اواخر قرن نوزدهم را تشكیل می دهد.در سال ۱۹۰۰ ،تلگراف ،تلفن ،دوربین ،رادیو و اولین ابزارهای راهگشای تلویزیون الترونیك همگی كم و بیش پا گرفته و آن طور كه انسان می تواند انتظار داشته باشد ،به شدت از پیوستگی دورنی برخوردار بوردند .این امری بالنسبه شناخته شده است كه پیدایش دوربین با بخش مركزی این تاریخ را تشكیل می دهد .در سال ۱۸۰۰ ،هامفری دیوی با فكر « نگارش بوسیله نور » ،سر و كله می زد، و نمایش تصاویر دوار مناظر را بر روی پرده ،از طریق یك نظام متشكل اط آینه ها در یك رصد خانه تاریك،معروف به اطاق تاریك جعبه عكاسی ،الگو و قالب ،لازم برای سبك مشهور نقاشی مناظر شهری را ،كه كانالتوی نقاش مشهورترین استاد اولیه آنها به شمار می رود،فراهم آورد.
مشكل این نبود كه لنزی ،قادر به نمایش تصویر بر روی پرده ساخته شود،بلكه مشكل این بود كه تصویر بر روی سشسطحی كه به نحو مناسب پذیرای آن باشد،تثبیت گردد.در ۱۸۳۹ داگر،این مشكل را حل كرده بود و عكس به ویژگی آشنایی در اطاقهای نشیمن دوره ویكتوریا ،و كار هنری رایج فرهنگ عامه جامعه صنعتی تبدیل شد.
تحولات مشكلتر ولی به همان اندازه ذی ربط و شگرف در عرصه تلگراف التكریكی روی دادند -حل این معما كه چگونه به طور همزمان پیامهایی برای مسافات دور فرستاده شود .خود الكتریسته ،از ابتدای قرت هجدهم ،در مركز علوم طبیعی (و بدین خاطر تغییرات فن شناسی)قرار داشت.در اوایل ۱۷۷۴ یك فرانسوی به نام لزاژ این تحقیقات را به سمت ارسال علامات بوسیله ضربه های گسیخته ای در طول یك سیم ،سوق داده بود و به اتفاق دیگران به تعمق در مورد شیوه های ثبت این ضربه ها ،در فواصل مناسب ،بر روی قطعات كاغذ پرداخته بود.در ۱۸۲۵ با نمایش كاركرد عقربه های مغناطیسی توسط یك انگلیسی به نام استرجن ،ساموئل مورس ،در آن طرف اقیانوس اطلس ،در وضعیتی قرار گرفت كه بتواند به ابداع رمز ارتباطی مشهور خود بپردازد ،تا به وسیله آن بتوان پیامهای قابل خواندن را ،در قالب الفبایی تماماَ متشكل از ضربه های بلند و كوتاه ارسال نمود.در بتدا برد این پیامها بیست مایل بود اما مورس و شركت وابسته اش به اختراع یك تقویت كننده پیام مبادرت كردند،كه برد دیگری به پیام بخشید ،تا آنجا كه واشنگتن توانست با بالتیمور تماس بگیرد.
واژهٔ «اجتماع» ،حضور افراد جامعه در مكانی خاص را به ذهن متبادر می كند در حالیكه كه «اجتماع» تلویزیون را افرادی تشكیل می دهند كه دور از یكدیگر و خارج از محدوده دید یكدیگر قرار دارند.
جوانان امروز كه با تلویزیون بزرگ شده اند زمانی كه ناچار می شوند در یك اجنماع واقعی ـ ونه تلویزیونیـشركت كنند ،غالباَ نمی دانند چگونه رفتار كنند.دیدن رویدادهای اجتماعی از صفحه تلویزیون معیاری،به آنان عرضه نكرده است ،كه بر اساس آن صبر و تمركز آرامش ،استماع سخنان موافق و مخالف ،سكوت و یا حتی طریقه نشستن و لباس پوشیدن را در محافل و مجامع عمومی رعایت كنند.تلویزیون ابزار انتقال علم و دانش نیست،بلكه وسیله ای است برای اطلاع رسانی ،دانش و علم مقوله ای است دارای ارزش و اعتبار پایدار و تاثیر درازمدت، در حالی كه به ندرت دانش نوین را جایگزین دانسته ها و آموخته های قبلی خود می كنیم و بر اندوخته های پیشین می افزاییم.اما در مورد داده ها و اطلاعات ،وضع به گونه ای دیگر است.نو بودن و جالب بودن و چند بعدی بودن یك اطلاع یا یك داده باعث می شود كه اطلاع و داده قبلی از ارزش و اعتبار ساقط شده و جای خود را به اطلاعات جدید بسپارد .در حالیكه «نو بودن» بر ارزش علمی مطلبی نمی افزاید ؛درست بر عكس ،ملاك ارزیابی یك خبر به حساب می آید.
نكته با اهمیت دیگر این كه هر آنچه تلویزیون ارائه می دهد همزمان برای همه ارائه می شود .گروه بندی و طبقات اجتماعی و سنین متفاوت بینندگان و تفاوتهای درك و شعور سلیقه انسانها در شكل و محتوای برنامه ها تاثیری نداردو به علت این كه برنامه های تصویری اغلب باید عامه پیند و همگانی باشند،فاصله و مرز میان عالم و جاهل و دارندگان فرهنگ و شعور برتر با افرادی عامی از میان برداشته می شود،در حالی كه كتاب و كتابخوانی بر دانش و قدرت فهم اطلاعات افراد می افزاید.
همچنین تلویزیون برداشت و استتنباط ما را از«واقعیتها» مخدوش می سازد .هر واقعه و هر ماجرایی امروزه دو بار رخ می دهد :یك بار در عالم واقع و بار دیگر بر روی صحنه تلویزیون ،صرفنظر از وجوه اختلافاتی كه میان تبیین این ماجرا در عالم واقع و در عالم تلویزیون وجود دارد ،همسن دوگانگی معنا ،اثرات بی شماری بر ذهن و اندیشه و عواطف ما می گذارد .
از آنجاییكه امكان بیان عقیده در تلویزیون برای همه انسان ها فراهم نیست .افرادی كه عقاید و نظر آنان خلاف آن چیزی است كه مجری و سردمداران تلویزیون در سر دارند ،چگونه می توانند از این وسیله برای بیان آزادنه عقاید و آرای خود بهره گیرند.همین جا یك تبعیض بزرگ میان گردانندگان تلویزیون به عنوان مهمترین پیام آور و قوی ترین وسیله ارتباط جمعی و دیگران به عنوان مخاطبان رخ می نماید و از همین رو پوپر ،تلویزون را خطر بزرگی بر سر راه آزادی و دموكراسی می داند .
امروزه تاثیرات گوناگون رسانهای ارتباط جمعی موضوع مباحث گسترده ای است كه در حال حاضر در اغلب كشورهای صنعتی جهان جریان دارد .
بدون تردید تغییر و تحولات ناشی از مطالعه كتاب ،به عنوان یك وسیله ارتباط جمعی ،با تاثیرات ناشی از تلویزیون متفاوت است .یك باور عمومی و مشهور این است كه تماشای تلویزیون ،باعث می شود سلسله تصاویر و حركتهایی را كه در پی هم می آبند ،به گونه ای غیر فعال دریافت كنیم ،در حالیكه مطالعه یك متن موجب تحریك مغز برای تعقل مستقل است و تنها با مراجعه به دانسته های قبلی و آوردن آنها د رحوزه پردازش آگاهانه ،پیام نهفته در متن استنباط می شود.
تلویزیون قدرت تخیل و ساز و كار خلاقیتهای ذهنی را تضعیف می كند.(پوپر،۷۴)بررسی های و پژوهش های فراوان نشان می دهد كه مطالعه نه تنها موجب فعالیت و خلاقیت مغز می وشد ،بلكه قدرت درك تصاویر و خیال پردازی را نیز افزایش می دهد.بر اساس مشاهدات پژوهشگران ،كودكانی كه والدین آنها با فراهم ساختن كتاب های لازم و مناسب ،آنان را به خواندن وا می دارند ،كودكانی كه پدران آنها اهل مطالعه هستند و كودكانی كه كمتر تلویزیون تماشا می كنند ،به نسبت دیگر كودكان هم سن خود از قدرت اندیشه ،خلاقیت ذهنی و خیال پردازی بالاتری برخوردارند ،عكس این واقعیت نیز به اثبات رسیده است ،كودكان پدرانی كه اهل مطالعه نیستند تمایل كمتری به خواند كتاب دارند .
رسانه حامل یا واسط پیام است .بدین ترتیب واسط در انگلیسی “مدیوم” هم رسانه و هم واسط معنی می دهد و در متن اصلی هم همین لغت به هر دو معنی به كار رفته است .
استفاده از واژه رسانه به این معنی است ،كه كاربرد درست آن به شمار می رود .تلفن ،رایو،فیلم و تلویزیون (نقاشی یا مجسمه سازی به كنار)همراه با چاپ و صدای انسان همگی بطور هم ارز واسط به شمار می روند .
كتب مردم را ،آن گونه كه اضهار می دارند ،از خود بی خود می كنند ،آنها را به خنده و گریه وا می دارند ،مردم در آنها گم می شوند و جذب آنها می گردند.با این وضعیت ،چقدر احتمال دارد كه این مسئله در مورد فیلم و تلویزیون نیز صدق كند.این دو ادعا دارند كه بیان را آنگونه “طبیعی می سازند” كه همچون خود طبیعت به نظر می آیند .در فیلم ،در سینما ،چهره ها و صورتها ،چشم اندازها و حركات ،آنگونه در چشم جلوه می كنند ،كه گویی همه آنها زندگی واقعی هستند.اما البته ما تنها به خاطر انزوا در تاریكی نیست كه چنین می كنیم، بلكه همچنین دامنه وسیعی از جلوه های سینمایی ،بر اساس اهداف و نیات فیلم ساز به شیوه دیدن تصاویر توسط ما سازمان می دهند .این وضع همچنین در مورد تلویزیون و حتی در بین جمعیت شاد و مسرور اطاق نشیمن نیز صدق می كند :
تلویزیون محل قدرتی است برای گروه های تولید ،و در ورای آنها شركتهای بزرگی كه به منظور دستیابی به پول و نفوذی كه پول به همراه خواهد آورد ،به خرید توجه میلیونها نفر می پردازند.اینها تنها معدودی از فشارهایی هستند كه در حول و حوش چهارچوب آنچه ما می شنویم و تماشا می كنیم به واژه واسط بودن چنین سنگینی می دهند.
وقتی ما در حال تماشای تلویزیون یا جواب دادن به تلفن هستیم ،روابط تولیدی مستقیماً وارد اطاق نشیمن ما می شوند .واژه “تل”خود لغتی است یونانی ،به معنی دور،و اندازه گیری دوری بین واسط(یا رسانه -مترجم) و پیام است كه موضوع مورد بحث نظریه رسانه هاست.
تاریخچه رسانه ها :
این سومین گسستگی اساسی به شمار می رود.درك حیاتی بودن این تغییر مستلزم سیاحتی كوتاه در حوزه ارتباطات و فعالیتهای حیرت آور آن است ،حوزه ای كه بخشی از انقلاب صنعتی اواخر قرن نوزدهم را تشكیل می دهد.در سال ۱۹۰۰ ،تلگراف ،تلفن ،دوربین ،رادیو و اولین ابزارهای راهگشای تلویزیون الترونیك همگی كم و بیش پا گرفته و آن طور كه انسان می تواند انتظار داشته باشد ،به شدت از پیوستگی دورنی برخوردار بوردند .این امری بالنسبه شناخته شده است كه پیدایش دوربین با بخش مركزی این تاریخ را تشكیل می دهد .در سال ۱۸۰۰ ،هامفری دیوی با فكر « نگارش بوسیله نور » ،سر و كله می زد، و نمایش تصاویر دوار مناظر را بر روی پرده ،از طریق یك نظام متشكل اط آینه ها در یك رصد خانه تاریك،معروف به اطاق تاریك جعبه عكاسی ،الگو و قالب ،لازم برای سبك مشهور نقاشی مناظر شهری را ،كه كانالتوی نقاش مشهورترین استاد اولیه آنها به شمار می رود،فراهم آورد.
مشكل این نبود كه لنزی ،قادر به نمایش تصویر بر روی پرده ساخته شود،بلكه مشكل این بود كه تصویر بر روی سشسطحی كه به نحو مناسب پذیرای آن باشد،تثبیت گردد.در ۱۸۳۹ داگر،این مشكل را حل كرده بود و عكس به ویژگی آشنایی در اطاقهای نشیمن دوره ویكتوریا ،و كار هنری رایج فرهنگ عامه جامعه صنعتی تبدیل شد.
تحولات مشكلتر ولی به همان اندازه ذی ربط و شگرف در عرصه تلگراف التكریكی روی دادند -حل این معما كه چگونه به طور همزمان پیامهایی برای مسافات دور فرستاده شود .خود الكتریسته ،از ابتدای قرت هجدهم ،در مركز علوم طبیعی (و بدین خاطر تغییرات فن شناسی)قرار داشت.در اوایل ۱۷۷۴ یك فرانسوی به نام لزاژ این تحقیقات را به سمت ارسال علامات بوسیله ضربه های گسیخته ای در طول یك سیم ،سوق داده بود و به اتفاق دیگران به تعمق در مورد شیوه های ثبت این ضربه ها ،در فواصل مناسب ،بر روی قطعات كاغذ پرداخته بود.در ۱۸۲۵ با نمایش كاركرد عقربه های مغناطیسی توسط یك انگلیسی به نام استرجن ،ساموئل مورس ،در آن طرف اقیانوس اطلس ،در وضعیتی قرار گرفت كه بتواند به ابداع رمز ارتباطی مشهور خود بپردازد ،تا به وسیله آن بتوان پیامهای قابل خواندن را ،در قالب الفبایی تماماَ متشكل از ضربه های بلند و كوتاه ارسال نمود.در بتدا برد این پیامها بیست مایل بود اما مورس و شركت وابسته اش به اختراع یك تقویت كننده پیام مبادرت كردند،كه برد دیگری به پیام بخشید ،تا آنجا كه واشنگتن توانست با بالتیمور تماس بگیرد.
بررسی اثرات آسیب شناختی تلویزیون بر جامعه و خانواده:
« تلویزیون خطری اساسی برای دموكراسی و آزادی است »
واژهٔ «اجتماع» ،حضور افراد جامعه در مكانی خاص را به ذهن متبادر می كند در حالیكه كه «اجتماع» تلویزیون را افرادی تشكیل می دهند كه دور از یكدیگر و خارج از محدوده دید یكدیگر قرار دارند.
جوانان امروز كه با تلویزیون بزرگ شده اند زمانی كه ناچار می شوند در یك اجنماع واقعی ـ ونه تلویزیونیـشركت كنند ،غالباَ نمی دانند چگونه رفتار كنند.دیدن رویدادهای اجتماعی از صفحه تلویزیون معیاری،به آنان عرضه نكرده است ،كه بر اساس آن صبر و تمركز آرامش ،استماع سخنان موافق و مخالف ،سكوت و یا حتی طریقه نشستن و لباس پوشیدن را در محافل و مجامع عمومی رعایت كنند.تلویزیون ابزار انتقال علم و دانش نیست،بلكه وسیله ای است برای اطلاع رسانی ،دانش و علم مقوله ای است دارای ارزش و اعتبار پایدار و تاثیر درازمدت، در حالی كه به ندرت دانش نوین را جایگزین دانسته ها و آموخته های قبلی خود می كنیم و بر اندوخته های پیشین می افزاییم.اما در مورد داده ها و اطلاعات ،وضع به گونه ای دیگر است.نو بودن و جالب بودن و چند بعدی بودن یك اطلاع یا یك داده باعث می شود كه اطلاع و داده قبلی از ارزش و اعتبار ساقط شده و جای خود را به اطلاعات جدید بسپارد .در حالیكه «نو بودن» بر ارزش علمی مطلبی نمی افزاید ؛درست بر عكس ،ملاك ارزیابی یك خبر به حساب می آید.
نكته با اهمیت دیگر این كه هر آنچه تلویزیون ارائه می دهد همزمان برای همه ارائه می شود .گروه بندی و طبقات اجتماعی و سنین متفاوت بینندگان و تفاوتهای درك و شعور سلیقه انسانها در شكل و محتوای برنامه ها تاثیری نداردو به علت این كه برنامه های تصویری اغلب باید عامه پیند و همگانی باشند،فاصله و مرز میان عالم و جاهل و دارندگان فرهنگ و شعور برتر با افرادی عامی از میان برداشته می شود،در حالی كه كتاب و كتابخوانی بر دانش و قدرت فهم اطلاعات افراد می افزاید.
همچنین تلویزیون برداشت و استتنباط ما را از«واقعیتها» مخدوش می سازد .هر واقعه و هر ماجرایی امروزه دو بار رخ می دهد :یك بار در عالم واقع و بار دیگر بر روی صحنه تلویزیون ،صرفنظر از وجوه اختلافاتی كه میان تبیین این ماجرا در عالم واقع و در عالم تلویزیون وجود دارد ،همسن دوگانگی معنا ،اثرات بی شماری بر ذهن و اندیشه و عواطف ما می گذارد .
از آنجاییكه امكان بیان عقیده در تلویزیون برای همه انسان ها فراهم نیست .افرادی كه عقاید و نظر آنان خلاف آن چیزی است كه مجری و سردمداران تلویزیون در سر دارند ،چگونه می توانند از این وسیله برای بیان آزادنه عقاید و آرای خود بهره گیرند.همین جا یك تبعیض بزرگ میان گردانندگان تلویزیون به عنوان مهمترین پیام آور و قوی ترین وسیله ارتباط جمعی و دیگران به عنوان مخاطبان رخ می نماید و از همین رو پوپر ،تلویزون را خطر بزرگی بر سر راه آزادی و دموكراسی می داند .
امروزه تاثیرات گوناگون رسانهای ارتباط جمعی موضوع مباحث گسترده ای است كه در حال حاضر در اغلب كشورهای صنعتی جهان جریان دارد .
بدون تردید تغییر و تحولات ناشی از مطالعه كتاب ،به عنوان یك وسیله ارتباط جمعی ،با تاثیرات ناشی از تلویزیون متفاوت است .یك باور عمومی و مشهور این است كه تماشای تلویزیون ،باعث می شود سلسله تصاویر و حركتهایی را كه در پی هم می آبند ،به گونه ای غیر فعال دریافت كنیم ،در حالیكه مطالعه یك متن موجب تحریك مغز برای تعقل مستقل است و تنها با مراجعه به دانسته های قبلی و آوردن آنها د رحوزه پردازش آگاهانه ،پیام نهفته در متن استنباط می شود.
تلویزیون قدرت تخیل و ساز و كار خلاقیتهای ذهنی را تضعیف می كند.(پوپر،۷۴)بررسی های و پژوهش های فراوان نشان می دهد كه مطالعه نه تنها موجب فعالیت و خلاقیت مغز می وشد ،بلكه قدرت درك تصاویر و خیال پردازی را نیز افزایش می دهد.بر اساس مشاهدات پژوهشگران ،كودكانی كه والدین آنها با فراهم ساختن كتاب های لازم و مناسب ،آنان را به خواندن وا می دارند ،كودكانی كه پدران آنها اهل مطالعه هستند و كودكانی كه كمتر تلویزیون تماشا می كنند ،به نسبت دیگر كودكان هم سن خود از قدرت اندیشه ،خلاقیت ذهنی و خیال پردازی بالاتری برخوردارند ،عكس این واقعیت نیز به اثبات رسیده است ،كودكان پدرانی كه اهل مطالعه نیستند تمایل كمتری به خواند كتاب دارند .