نویسنده: Georg Kahlson
مترجم: حمید سلیمی خلیق
مترجم: حمید سلیمی خلیق
[torsten ludvig tunbary]
Thorsten Ludvig Thunberg
(ت. تورسوکر، سوئد، 9 تیر 1252/ 30 ژوئن 1873؛ و. لوند، سوئد، 13 آذر 1331/ 4 دسامبر 1952)، فیزیولوژی.
تونبری، که فرزند پِر اریک تونبریِ بازرگان و وندلا ماریا الیزابت هورد بود، از 1270 تا 1279 در دانشگاه اوپسالا تحصیل پزشکی کرد و با نوشتن پایاننامهای دربارهی درک حسی روپوست درجه دکتری گرفت. وی در سالهای 1272-1273دستیار اولوف هامارستان در مؤسسهی شیمی فیزیولوژیک و در سالهای 1273-1275 دستیار فریتیوف هولمگرن در مؤسسهی فیزیولوژی اوپسالا بود. در 1276-1283 دانشیار فیزیولوژی در اوپسالا بود. تونبری، بلافاصله پس از مرگ مانگنوس بلیکس، در 1283 برای تصدی موقت کرسی فیزیولوژی و رویانشناسی به لوند رفت؛ سال بعد به استادی کرسی فیزیولوژی منصوب شد، و در 1317 از این سمت بازنشسته شد.
اولین اثر تونبری، در فیزیولوژی احساسها، در 1272 بچاپ رسید و آخرین آنها در 1332. تونبری بتفصیل در زمینهی فیزیولوژی احساسهای روپوستی مطالعه کرد، و از جمله نشان داد که وارد کردن سوزن در پوست دو نوع احساس درد بوجود میآورد، که دومی چند ثانیه پس از اولی اتفاق میافتد. این پدیده را مدتها بعد تسوترمان تبیین کرد و وجود دو نوع تار عصبی مخصوص حسی درد را به اثبات رسانید، که یکی از آنها تحریکها را کندتر از دیگری منتقل میکند. در 1284 تونبری فصلی زیر عنوان Physiologie der Druck-, Temperatur- und Schmerzempfindungen برای کتاب Handbuch der Physiologie des Menschen («کتاب راهنمای فیزیولوژی آدمی»)، اثر ناگل، نوشت: با این کار، وی رشتهای را که کم و بیش به طور تصادفی و نه در اثر استعداد وارد آن شده بود ترک کرد.
وقتی که تونبری در 1282 پژوهش دربارهی فرایندهای ابتدایی سوخت و ساز را آغاز کرد- پژوهشهائی که خدمات عمدهی وی به علم بشمار میروند- دربارهی فرایندهای اوکسایش داخلی یاختههای بافتها هیچ چیز شناخته نشده بود. در یاختهها کارمایه در اثر احتراق (تنفس یاختگی) حاصل میشود، و در نتیجه آن اوکسیژن به مصرف میرسد و دیوکسید کربون تولید میشود. لاووازیه در دههی 1150 ثابت کرده بود که تنفس از لحاظ شیمیایی یک جریان احتراق است. از آن زمان تا 1254 گمان میرفت که مصرف اوکسیژن و تولید دیوکسید کربون فقط به شُشها و خون محدود میشود. در آن سال پفلوگر اعلام کرد که «یاختهها دائماً میسوزند، اگرچه ما با بینایی ضعیف خود روشنایی آنها را نمیبینیم.» تجربهی روزمره نشان میدهد که مادهی آلی در دمای بدن در اوکسیژن نمیسوزد، و از این رو گمان میرفت که اوکسیژن به نحوی فعال میشود. از حدود سال 1219 یک سلسله نظریات دربارهی فعال شدن اوکسیژن پدید آمد؛ اما برای کسب دانش معتبر میبایست در انتظار کارهای تونبری، اوتو واربورک، و هاینریش ویلانت بود. واربورک اصطلاح Atmungsferment (تخمیر تنفسی) را بکار برد و اظهار داشت که این انزیم که اوکسایش را کاتالیز میکند مخلوطی از پیرول و آهن است. عقیدهی وی براساس این تصور عمومی استوار بود که تجزیه و احتراق غذا و تبدیل آن به دیوکسید کربون و آب از طریق حمله مستقیم اوکسیژن به اتومهای کربون غذا صورت میپذیرد. تونبری و ویلانت نظریهای کاملاً جدید پروردند، که با نظریه واربورک رقابت میکرد.
تونبری در سال 1287 بررسی توانایی یاختهها برای سوزاندن اسیدهای آلی مختلف، از قبیل اسیدهای استیک، پروپیونیک، اوکسالیک، مالیک، سوکسینیک، و سیتریک را آغاز کرد. در آن زمان هنوز معلوم نبود که این اسیدها از اجزای طبیعی بدن هستند که نقشی در سوخت و ساز درون یاختهای ایفا میکنند؛ بلکه آنها را محصول گندیدگی یا تخمیر میشناختند. از میان تمام اسیدهای آلی تونبری دقیقاً آنهائی را برمیگزید که برای هدفهایش سودمند بودند، و به این ترتیب حس خطاناپذیر وی برای پیروی از راه صحیح نشان داده میشود.
ویلانت درست در همان زمانی به این عرصهی پژوهش روی آورد که همکاری او برای روشن کردن ماهیّت فرایندهای اوکسایش زیستی مورد نیاز بود. وی در سال 1291 دریافت که ترکیبهای آلی را میتوان از طریق حذف ئیدروژن در حضور یک کاتالیزگر اوکسیده ساخت و ئیدروژن ممکن است به وسیله پذیرندههای مناسبی، از قبیل آبی متیلن، جذب شود. از سال 1289 تونبری کشفیات ویلانت را با یافتههای خود، بخصوص در مورد اوکسایش زیستی سوکسینات، تلفیق کرد و مفهوم سیستمهای ویژهی آنزیمی زنجیرهای فعّالکنندهی ئیدروژن را ابداع نمود. زمانی که تونبری این کار را شروع کرد، تنها چیزی که در مورد آنزیمهای درون یاختهای شناخته شده بود این بود که انحلال خودبه خودی پس از مرگ درنتیجهی وجود آنزیمهای پروتئولیتیک کاتالیز میشود. اوکسیدازها نیز شناخته شده بودند.
تونبری متوجه شد که اوکسایش سوکسینات با عاملی در داخل یاختهها شروع میشود که گروه ئیدروژن سوکسینات را به نیروی واکنش پذیریای مجهز میسازد که قبلاً فاقد آن بود. این واکنش پذیری بسهولت با آبی متیلن نشان داده میشد، زیرا آبی در اثر جذب ئیدروژن رنگ خود را از دست میداد. تحت تأثیر این عامل موجود در یاختهها، سوکسینات به صورت یک «دهنده ئیدروژن» درمیآمد و یک گروه ئیدروژن را به آبی متیلن، که «پذیرنده ئیدروژن» بود، پس میداد. کلمات «دهنده» و «پذیرنده» را تونبری معمول ساخت و اکنون کاربرد عمومی دارند. وی بر این عامل آنزیمی نام «ئیدروژن زدا (dehydrogenase)» گذاشت، که در این مورد ئیدروژن زدای سوکسینات بود. معرفی روش آبیمتیلن در 1295 باعث شروع تحقیق در سرتاسر جهان دربارهی ئیدروژن زداها شد. در این زمان بود که ترسیم تجزیهی زنجیرهای مولکولهای مختلف آلی در سازواره امکانپذیر گشت.
سرانجام تونبری تعمیم زیر را دربارهی تجزیهی اوکسیدکنندهی غذاها تنظیم نمود: تجزیه با زنجیرهای از شکافتگیهای متوالی اتومهای ئیدروژن بعمل میآید، و خود این امر با مجموعهای از ئیدروژن زداهای مختلف، هریک به منظوری خاص، صورت میپذیرد.
در سال 1311 واربورک، با کشف یک پروتئین زرد (فلاووپروتئین) حامل ئیدروژن (تخمیر تنفسی زرد)، در مفهومی که تونبری در مورد انتقال ئیدروژن از یک دستگاه به دستگاه دیگر به عنوان مهمترین سازوکار در سوخت و ساز اوکسیدکننده عرضه کرد نقش اساسی و مؤثری داشت. تونبری بحق خود را مسئول انقلاب در مفهوم سازوکار اوکسایش زیستی میانگاشت.
تونبری در سال 1284، یعنی همان سالی که به سمت استاد کرسی فیزیولوژی در لوند منصوب شد، کشف کرد که بافت عصبی تنفس میکند، یعنی اوکسیژن را میگیرد و دیوکسید کربون را پس میدهد. قبل از آن چنین تصور میشد که تارهای عصبی تکانهها را مانند سیم برق، بدون مصرف کارمایه قابل اندازه گیری، هدایت میکنند. تونبری با استفاده از دستگاه ریزتنفس سنج (microrespirometer) خود به این کشف نایل شد؛ این دستگاه وسیلهی استادانهای بود که اندازه گیری مصرف اوکسیژن و تولید دیوکسید کربون در واحدهای کوچک بافت را امکانپذیر میساخت. وی، با استفاده از این دستگاه، همچنین توانست نشان دهد که آثاری از بعضی فلزات، نظیر املاح منگنز، بشدت تنفس بافت را کاتالیز میکنند. این میدان پژوهش توجه او را تا زمان بازنشستگی به خود مشغول کرد.
تونبری، اگرچه در درجه اول یک دانشمند بود، با دنیای غیرعلمی نیز ناآشنا نبود. زمانی که در اوپسالا دانشجو بود، با گروه تندروآزادی خواه ورداندیس، که در رأسشان یالمار اوروال فیزیولوژیدان قرار داشت، همکاری میکرد. وی مدت پنجاه سال - از طریق کتاب، مجلات عمومی، جزوهها، و نشریات روزانه، و نیز به عنوان مشاور دولت - اطلاعات بهداشتی و پزشکی را که از حیث دامنه و کیفیت در سوئد نظیر نداشت اشاعه میداد.
تونبری قدرت کار زیاد را با سلامت جسم تواماً داشت، و تا پیش از آن که به هفتاد سالگی برسد به بیماری مهمی مبتلا نشده بود تا آن که دچار ذات الریه شد، که از آن نیز بهبودی یافت. نُه سال پس از آن نیز کاملاً فعال بود تا این که در مهر ماه 1331 در آستانهی درِ خانهی خود زمین خورد و استخوان رانش شکست. با وجود بهترین مراقبتهائی که از او شد، در اواسط آذرماه از دنیا رفت. وی در سال 1307 به عضویت فرهنگستان سلطنتی علوم سوئد و بعدها به عضویت بسیاری از انجمنهای علمی جهان انتخاب شده بود.
منبع مقاله :
گیلیپسی، چارلز کولستون، (1387) زندگینامهی علمی دانشوران، ترجمه احمد آرام ... [و دیگران]، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول
Thorsten Ludvig Thunberg
(ت. تورسوکر، سوئد، 9 تیر 1252/ 30 ژوئن 1873؛ و. لوند، سوئد، 13 آذر 1331/ 4 دسامبر 1952)، فیزیولوژی.
تونبری، که فرزند پِر اریک تونبریِ بازرگان و وندلا ماریا الیزابت هورد بود، از 1270 تا 1279 در دانشگاه اوپسالا تحصیل پزشکی کرد و با نوشتن پایاننامهای دربارهی درک حسی روپوست درجه دکتری گرفت. وی در سالهای 1272-1273دستیار اولوف هامارستان در مؤسسهی شیمی فیزیولوژیک و در سالهای 1273-1275 دستیار فریتیوف هولمگرن در مؤسسهی فیزیولوژی اوپسالا بود. در 1276-1283 دانشیار فیزیولوژی در اوپسالا بود. تونبری، بلافاصله پس از مرگ مانگنوس بلیکس، در 1283 برای تصدی موقت کرسی فیزیولوژی و رویانشناسی به لوند رفت؛ سال بعد به استادی کرسی فیزیولوژی منصوب شد، و در 1317 از این سمت بازنشسته شد.
اولین اثر تونبری، در فیزیولوژی احساسها، در 1272 بچاپ رسید و آخرین آنها در 1332. تونبری بتفصیل در زمینهی فیزیولوژی احساسهای روپوستی مطالعه کرد، و از جمله نشان داد که وارد کردن سوزن در پوست دو نوع احساس درد بوجود میآورد، که دومی چند ثانیه پس از اولی اتفاق میافتد. این پدیده را مدتها بعد تسوترمان تبیین کرد و وجود دو نوع تار عصبی مخصوص حسی درد را به اثبات رسانید، که یکی از آنها تحریکها را کندتر از دیگری منتقل میکند. در 1284 تونبری فصلی زیر عنوان Physiologie der Druck-, Temperatur- und Schmerzempfindungen برای کتاب Handbuch der Physiologie des Menschen («کتاب راهنمای فیزیولوژی آدمی»)، اثر ناگل، نوشت: با این کار، وی رشتهای را که کم و بیش به طور تصادفی و نه در اثر استعداد وارد آن شده بود ترک کرد.
وقتی که تونبری در 1282 پژوهش دربارهی فرایندهای ابتدایی سوخت و ساز را آغاز کرد- پژوهشهائی که خدمات عمدهی وی به علم بشمار میروند- دربارهی فرایندهای اوکسایش داخلی یاختههای بافتها هیچ چیز شناخته نشده بود. در یاختهها کارمایه در اثر احتراق (تنفس یاختگی) حاصل میشود، و در نتیجه آن اوکسیژن به مصرف میرسد و دیوکسید کربون تولید میشود. لاووازیه در دههی 1150 ثابت کرده بود که تنفس از لحاظ شیمیایی یک جریان احتراق است. از آن زمان تا 1254 گمان میرفت که مصرف اوکسیژن و تولید دیوکسید کربون فقط به شُشها و خون محدود میشود. در آن سال پفلوگر اعلام کرد که «یاختهها دائماً میسوزند، اگرچه ما با بینایی ضعیف خود روشنایی آنها را نمیبینیم.» تجربهی روزمره نشان میدهد که مادهی آلی در دمای بدن در اوکسیژن نمیسوزد، و از این رو گمان میرفت که اوکسیژن به نحوی فعال میشود. از حدود سال 1219 یک سلسله نظریات دربارهی فعال شدن اوکسیژن پدید آمد؛ اما برای کسب دانش معتبر میبایست در انتظار کارهای تونبری، اوتو واربورک، و هاینریش ویلانت بود. واربورک اصطلاح Atmungsferment (تخمیر تنفسی) را بکار برد و اظهار داشت که این انزیم که اوکسایش را کاتالیز میکند مخلوطی از پیرول و آهن است. عقیدهی وی براساس این تصور عمومی استوار بود که تجزیه و احتراق غذا و تبدیل آن به دیوکسید کربون و آب از طریق حمله مستقیم اوکسیژن به اتومهای کربون غذا صورت میپذیرد. تونبری و ویلانت نظریهای کاملاً جدید پروردند، که با نظریه واربورک رقابت میکرد.
تونبری در سال 1287 بررسی توانایی یاختهها برای سوزاندن اسیدهای آلی مختلف، از قبیل اسیدهای استیک، پروپیونیک، اوکسالیک، مالیک، سوکسینیک، و سیتریک را آغاز کرد. در آن زمان هنوز معلوم نبود که این اسیدها از اجزای طبیعی بدن هستند که نقشی در سوخت و ساز درون یاختهای ایفا میکنند؛ بلکه آنها را محصول گندیدگی یا تخمیر میشناختند. از میان تمام اسیدهای آلی تونبری دقیقاً آنهائی را برمیگزید که برای هدفهایش سودمند بودند، و به این ترتیب حس خطاناپذیر وی برای پیروی از راه صحیح نشان داده میشود.
ویلانت درست در همان زمانی به این عرصهی پژوهش روی آورد که همکاری او برای روشن کردن ماهیّت فرایندهای اوکسایش زیستی مورد نیاز بود. وی در سال 1291 دریافت که ترکیبهای آلی را میتوان از طریق حذف ئیدروژن در حضور یک کاتالیزگر اوکسیده ساخت و ئیدروژن ممکن است به وسیله پذیرندههای مناسبی، از قبیل آبی متیلن، جذب شود. از سال 1289 تونبری کشفیات ویلانت را با یافتههای خود، بخصوص در مورد اوکسایش زیستی سوکسینات، تلفیق کرد و مفهوم سیستمهای ویژهی آنزیمی زنجیرهای فعّالکنندهی ئیدروژن را ابداع نمود. زمانی که تونبری این کار را شروع کرد، تنها چیزی که در مورد آنزیمهای درون یاختهای شناخته شده بود این بود که انحلال خودبه خودی پس از مرگ درنتیجهی وجود آنزیمهای پروتئولیتیک کاتالیز میشود. اوکسیدازها نیز شناخته شده بودند.
تونبری متوجه شد که اوکسایش سوکسینات با عاملی در داخل یاختهها شروع میشود که گروه ئیدروژن سوکسینات را به نیروی واکنش پذیریای مجهز میسازد که قبلاً فاقد آن بود. این واکنش پذیری بسهولت با آبی متیلن نشان داده میشد، زیرا آبی در اثر جذب ئیدروژن رنگ خود را از دست میداد. تحت تأثیر این عامل موجود در یاختهها، سوکسینات به صورت یک «دهنده ئیدروژن» درمیآمد و یک گروه ئیدروژن را به آبی متیلن، که «پذیرنده ئیدروژن» بود، پس میداد. کلمات «دهنده» و «پذیرنده» را تونبری معمول ساخت و اکنون کاربرد عمومی دارند. وی بر این عامل آنزیمی نام «ئیدروژن زدا (dehydrogenase)» گذاشت، که در این مورد ئیدروژن زدای سوکسینات بود. معرفی روش آبیمتیلن در 1295 باعث شروع تحقیق در سرتاسر جهان دربارهی ئیدروژن زداها شد. در این زمان بود که ترسیم تجزیهی زنجیرهای مولکولهای مختلف آلی در سازواره امکانپذیر گشت.
سرانجام تونبری تعمیم زیر را دربارهی تجزیهی اوکسیدکنندهی غذاها تنظیم نمود: تجزیه با زنجیرهای از شکافتگیهای متوالی اتومهای ئیدروژن بعمل میآید، و خود این امر با مجموعهای از ئیدروژن زداهای مختلف، هریک به منظوری خاص، صورت میپذیرد.
در سال 1311 واربورک، با کشف یک پروتئین زرد (فلاووپروتئین) حامل ئیدروژن (تخمیر تنفسی زرد)، در مفهومی که تونبری در مورد انتقال ئیدروژن از یک دستگاه به دستگاه دیگر به عنوان مهمترین سازوکار در سوخت و ساز اوکسیدکننده عرضه کرد نقش اساسی و مؤثری داشت. تونبری بحق خود را مسئول انقلاب در مفهوم سازوکار اوکسایش زیستی میانگاشت.
تونبری در سال 1284، یعنی همان سالی که به سمت استاد کرسی فیزیولوژی در لوند منصوب شد، کشف کرد که بافت عصبی تنفس میکند، یعنی اوکسیژن را میگیرد و دیوکسید کربون را پس میدهد. قبل از آن چنین تصور میشد که تارهای عصبی تکانهها را مانند سیم برق، بدون مصرف کارمایه قابل اندازه گیری، هدایت میکنند. تونبری با استفاده از دستگاه ریزتنفس سنج (microrespirometer) خود به این کشف نایل شد؛ این دستگاه وسیلهی استادانهای بود که اندازه گیری مصرف اوکسیژن و تولید دیوکسید کربون در واحدهای کوچک بافت را امکانپذیر میساخت. وی، با استفاده از این دستگاه، همچنین توانست نشان دهد که آثاری از بعضی فلزات، نظیر املاح منگنز، بشدت تنفس بافت را کاتالیز میکنند. این میدان پژوهش توجه او را تا زمان بازنشستگی به خود مشغول کرد.
تونبری، اگرچه در درجه اول یک دانشمند بود، با دنیای غیرعلمی نیز ناآشنا نبود. زمانی که در اوپسالا دانشجو بود، با گروه تندروآزادی خواه ورداندیس، که در رأسشان یالمار اوروال فیزیولوژیدان قرار داشت، همکاری میکرد. وی مدت پنجاه سال - از طریق کتاب، مجلات عمومی، جزوهها، و نشریات روزانه، و نیز به عنوان مشاور دولت - اطلاعات بهداشتی و پزشکی را که از حیث دامنه و کیفیت در سوئد نظیر نداشت اشاعه میداد.
تونبری قدرت کار زیاد را با سلامت جسم تواماً داشت، و تا پیش از آن که به هفتاد سالگی برسد به بیماری مهمی مبتلا نشده بود تا آن که دچار ذات الریه شد، که از آن نیز بهبودی یافت. نُه سال پس از آن نیز کاملاً فعال بود تا این که در مهر ماه 1331 در آستانهی درِ خانهی خود زمین خورد و استخوان رانش شکست. با وجود بهترین مراقبتهائی که از او شد، در اواسط آذرماه از دنیا رفت. وی در سال 1307 به عضویت فرهنگستان سلطنتی علوم سوئد و بعدها به عضویت بسیاری از انجمنهای علمی جهان انتخاب شده بود.
کتابشناسی
سوگنامهها بدین قرارند: «Thorsten Thunberg»، از یئوری کالسون، در APS، 30 (1953)، ذیل سوم؛ و «Prof. T.Thunberg»، از ف. یانگ، در Nat (12 دسامبر 1953).منبع مقاله :
گیلیپسی، چارلز کولستون، (1387) زندگینامهی علمی دانشوران، ترجمه احمد آرام ... [و دیگران]، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول