روح جستجوگر آندره ساخاروف

مانند پرتوی که در تاریکی بدرخشد و تنها یک لحظه بیاید، از ظلماتِ مادۀ بی شعور ظاهر شده‌ایم تا خواسته ها عقل را جامه عمل بپوشانیم و زندگی ای ایجاد کنیم شایسته خود و شایسته هدفی که تنها تصوری مبهم از آن داریم.
پنجشنبه، 8 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روح جستجوگر آندره ساخاروف
روح جستجوگر آندره ساخاروف

 

مترجم: احمد رازیانی
منبع: راسخون



 

سیدنی درل ولو اوکون

مانند پرتوی که در تاریکی بدرخشد و تنها یک لحظه بیاید، از ظلماتِ مادۀ بی شعور ظاهر شده‌ایم تا خواسته ها عقل را جامه عمل بپوشانیم و زندگی ای ایجاد کنیم شایسته خود و شایسته هدفی که تنها تصوری مبهم از آن داریم.
آندره دیمیتر یویچ ساخاروف، در زمان مرگش، که در اثر حمله قلبی در 23 آذر 68/ 14 دسامبر 89 اتفاق افتاد، به عنوان دانشمندی بزرگ و مبارزی پایدار و سازش ناپذیر در راه حقوق بشر و آزادی سیاسی همگانی شناخته شده بود. او آن قدر زنده ماند تا گام نهادن وطنش روسیه را در راه استقرار اصول دموکراسی، که دو دهه آخر عمرش را وقف آن کرده بود، به چشم ببیند. رهبری او در نبرد میان وجدان و قانون با قدرت سیاسی صرف سبب شد که جهانیان او را به عنوان وجدان بشریت بستایند. شخصیتی ملایم و متواضع بود اما در تعهدش به اصول و مخالفتش با بی عدالتی چنان صلابتی داشت به قول یک مفسرروسی می‌توان او را "هم از اولیای برستر ویکا و هم از شهدای آن" به حساب آورد. با مرگ ساخاروف برده‌های نمایش اخلاقی که ابعاد یک حماسه تاریخی را به خود گرفته بود فرو افتاد.

دوران جوانی

ساخاروف در 21 مه سال 1921 (اردیبهشت 1300) در خانواده ای با سنتهای روشنفکران روسیه به دنیا آمد. پدرش معلم فیزیک بود و به عنوان مؤلف یک کتاب درسی فیزیک، که هم اکنون نیز مورد استفاده دانش آموزان است، شهرت داشت.
آندره کلاسهای ابتدایی را در خانه گذراند، او در زندگینامه اش می‌نویسد که در برقراری ارتباط با همسنهایش دچار مشکل بود. دبیرستان را در سال 1317/ 1938 با درجه ممتاز به پایان رساند و در بخش فیزیک دانشگاه مسکو ثبت نام کرد. دانشگاه به هنگام نزدیک شدن ارتش آلمان به مسکو در مهر 1320 / اکتبر 1941 به عشق آباد منتقل شد و او از آنجا در سال 1942 با درجه ممتاز فارغ التحصیل شد. به گفته خودش، اولین بار در طول تابستان سخت سال 1942 بود که از نزدیک تحت تأثیر زندگی کارگران و دهقانان قرار گرفت.
هم کلاسیهای ساخاروف به یاد می‌آورند که قدرت او در تفکر و فرمول بندی و حل مسائل علمی‌چشمگیر بود. این را هم به خاطر می‌آورند که او تنها کسی در خوابگاهشان بود که در آن دوران محرومیت و گرسنگی می‌توانست آخرین تکه نان خود را به کسی که به آن شدیداً احتیاج داشت بدهد.
ساخاروف پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه به عنوان مهندس در یک کارخانه بزرگ اسلحه سازی اولیانوسک در کنار رود ولگا مشغول به کار شد و در آنجا برای اصلاح شیوه‌های بازرسی کارخانه چندین اختراع کرد. او می‌گوید که در این سالها چندین مقاله فیزیک نظری نوشته و به مسکو برای نقد و بررسی فرستاده است. در نظر ساخاروف آن مقالات، که هرگز به چاپ نرسیدند، در حقیقت کار علمی‌بدیع نبودند بلکه طبق نوشته او "آنها به من در مورد تواناییهایم اعتماد به نفس می‌بخشیدند، و این برای یک دانشور ضروری است".

1. ساخاروف و فیزیک

ساخاروف به عنوان دانشجوی فوق لیسانس وارد انستیتوی فیزیک لبدف شد. استاد راهنمای اوایگور تام در آینده او بسیار تأثیر گذاشت. تام عضو فرهنگستان علوم و نظریه پرداز برجسته ای بود که در سال به همراه دو عضو دیگر فرهنگستان ایلیا فرنک و پاؤل چرنکوف به خاطر ارائه نظریه ای که اکنون به تابش چرنکوف مشهور است جایزه نوبل گرفت. شخصیتی بود که به خاطر خصایل، کمالات و صمیمیت اش او را می‌ستودند. خارج از دنیای فیزیک، تام به خصوص به خاطر مبارزه بی مهابایش
علیه تروفیم لیسنکو و کوششهایش برای نجات و تجدید حیات علم ژنتیک شوری معروف است.

اولین مقالات

ساخاروف اولین مقاله پژوهشی خود را در سن 26 سالگی منتشر کرد. او این مقاله را در ژانویه برای چاب به مجله فیریک تجربی و نظری (JETP)تحویل داد. (تمام سی مقاله علمی‌ساخاروف ابتدا به زبان روسی و بیشتر آنها در JETP و JETP Letters به چاپ رسیدند؛ 24 تای آنها به زبان انگلیسی هم منتشر شده اند. [1]. در این مقاله مقطع مؤثر برای تولید مزونها به عنوان جزء سخت پرتوهای کیهانی در مدلی که تام پیشنهاد کرده بود بر آورده شده است. (در این مدل، که اکنون به کلی منسوخ شده است، مزونهای باردار شبه اسکالرند ولی مزون خنثی اسکالر است). ساخاروف که در کتاب والتر‌هایتلر، نظر به کوانتومی‌تابش، آورده شده بود بررسی کرد. او برای براورد مقطع مؤثر از میان تعداد زیادی نمودار ناهموردا، چند تا را در نظر گرفت. تولید مزون در هسته را نیز تخمین زد و معلوم شد که به علت پیوند نسبتاٌ ضعیف نوکلئونها، آستانه مؤثر نزدیک به 2µc2 است نه 2µc2 (که 2µc2 جرم مزون است).
ساخاروف در نوامبر 1947 با موفقیت از رساله دکتری خود "نظریه گذارهای هسته ای..." دفاع کرد و درجه "کاندیدا" را گرفت. مسئله اصلی مورد بحث در این رساله عبارت بود از نسبت تعداد زوجهای e+e-به تعداد الکترونهای منفردی که در گذار الکترومغناطیسی بین دو تراز هسته ای با پاریته یکسان و تکانه زاویه ای صفر که از پوسته اتمی‌بیرون رانده می‌شوند (الکترونهای تبدیل داخلی). او دو نوکلئون برانگیخته -16O*,RaC'(214Po*)-را که در آن زمان نتایج تجربی و بی نظری ضد و نقیصی در مورد آنها وجود داشت بررسی کرد. این موضوع را قبل از او رابرت اویهایمر، جولین شوینگر، لئونارد شیف، (در مورد 16O*)هانس بته، هیدکی بوکاوا و شوایچی ساکاتا (در موردRac') مطالعه کرده بودند.
ساخاروف در رساله اش هم چنین واپاشی آلفایی 12Cبه 8Beو 8Beرا بررسی کرد و کوشید تا اختلاف فاحش بین احتمالات این دو واپاشی را توضیح بدهد، نسبت انشعاب در مورد اخیر فقط 2% است. برای این کار او مفهوم پاریته ایزوتویی را برای هسته‌هایی که به تعداد مساوی پروتون و نوترون دارند معرفی کرد. نظور او در اصل این بود که تابع موج برای سیستمی‌از نوکلئونها باید نسبت به تمام درجات آزادی، حتی درجات آزادی ایزوتوپی، پادمتقارن باشد. در مورد RaCاو میدان کولنی بزرگ هسته را نیز به حساب آورد. در برآورد او میدان کولنی هسته در احتمال کل گسیل زوج تغییری ایجاد نمی‌کرد بلکه تنها توزیع زاویه ای الکترونها و پوزیترونها را تغییر می‌داد.
قسمت سوم رساله او به محاسبه جاذبه کولنی میان الکترون و پوزیترون در تولید زوج اختصاص داشت. این اثر، همان طور که در رساله تأکید شده است، تنها برای زوجهایی در یک ناحیه سینماتیکی بسیار باریک، یعنی وقتی الکترون و پوزیترون در یک جهت – مثلاً با 1 درجه اختلاف حرکت می‌کنند و حرکت نسبتی آنها نانسبیتی است آشکار پذیر است. آخرین قسمت رساله ساخاروف به شکل تغییر یافته به عنوان مقاله ای مستقل به چاپ رسید.
وقتی رساله ساخاروف را که در 71 صفحه نوشته شده است می‌خوانیم از این که تمام مراحل با این دقت توضیح داده شده، تمام فرمولهای واسط نوشته شده و تمام ضرایب عددی به دست آورده شده تحت تأثیر قرار می‌گیریم. او دوست داشت تا آنجا که ممکن است واضح بنویسد. رفقایش به یاد می‌آورند که برای او وارد کردن فرمولها با دست در میان یک متن تایپ شده کار لذت بخشی بود.
در سال 1948 ساخاروف مقاله دومی‌نیز در JETPبه چاپ رساند و دو گزارش هم برای انستیتو لبدف نوشت. در مقاله JETPروش اپتیکی اندازه گیری دمای پلاسما بررسی شده است. هرگاه الکترونها در تعادل ترمودینامیکی باشند و وا انگیختگی قابل صرف نظر کردن باشد، شدتهای نسبی خطوط اتمی‌اپتیکی انتخابی، معیاری از دمای آنهاست؛ در غیر این صورت این شدتها دمای به اصطلاح برانگیختگی را به دست می‌دهند که هیچ گونه معنای فیزیکی ساده ای ندارد.
ساخاروف هم چنین طیفهای مولکولی را بررسی کرد، و اظهار داشت که رابطه خطی میان دما و لگاریتم شدت در فراسوی ناحیه ای که انتظار می‌رفته نیز معتبر است سالها بعد از آن او بکرات می‌گف که این گرایش در قوانین فیزیکی وجود دارد که بسیار فراتر از حدود فرضی اعتبارشان نیز تقریباً معتبر باشند.
یکی از دو گزارش لبدف که به آنها اشاره شد در بردارنده محاسبه ای است از کاهش شدت یک باریکه الکترون متعلق به یک سنکروترون که در اثر پراکنش از مولکولهای گاز در مرحله اولیه شتاب، وقتی انرژی پایین 1MeVاست، روی می‌دهد. گزارش دوم که با عنوان "مزوترون تکانده شده" آزاد با انرژی 4MeVبه دست بدهد، بررسی کرده بود. فرانک سعی کرده بود که با این عبارات ذرات ثانویه (میونهای ناشی از واپاشی پیون) با انرژی 4MeVرا که سزار لاتس، جوزپه اوچیالینی و سسیل پاول مشاهده کرده بودند توضیح بدهد.
گزارش ساخاروف حاوی اولین بررسیصریح مزواتم میونی است و فکر هم جوشی سردDDdی-µ کاتالیز شده را برای اولین بار ارائه می‌کند. برآورد ساخاروف از ضریب سد کولنی 103 بار از تقریب فرانک خوشبینانه تر بود. اما نتیجه بدبینانه ای از آن گرفت: با مزونهای 200 معمولی واکنش کاتالیز مزون غیرممکن است. "کارهای بعدی (که شامل کارهای خود ساخاروف نیز می‌شود) نشان داده است که آن قضاوت بدبینانه ناپخته بوده است. امروزه پژوهشهای فراوانی درباره هم جوشی با کاتالیزور میون در جریان است، که شاید این پژوهشها آینده امیدوار کننده ای هم داشته باشند. ساخاروف در مقابله بعدی اش که همراه با یاکوف زلدویچ تألیف کرده بود و در JETPمنتشر شد باز هم به مقوله هم جوشی با کاتالیزور µپرداخت.

فیزیک پلاسما

در ژوئیه 1948 ساخاروف بنا به تصمیم دولت به عنوان عضوی از گروه تام به کار در پروژه سری سلاحهای اتمی‌پرداخت. او یکی از سازندگان بمب هسته ای شوروی بود و اغلب از او با عنوان "پدر بمب هیدروژنی شوری" یاد می‌شود (درباره این مطلب بعداٌ توضیح خواهیم داد). در طی هشت سال بعدی، ساخاروف بالاترین افتخارات کشوری را به خاطر کارهای مهمی‌که انجام داده بود کسب کرد، دو بار قهرمان کار سوسیالیستی او یک بار دیگر هم این افتخار را کسب کرد). جایزه استالین، جایزه لنین، یک درجه دکترای علوم ....... هم دریافت کرد و در همان سال به عضویت کامل آکادمی‌علوم اتحادیه جماهیر شوروی سوسیالیستی انتخاب شد. در سن 32 سالگی او یکی از جوان ترین اعضایی بود که تا آن زمان انتخاب شده بودند.
تنها مقاله ای از ساخاروف که در این دوره از رده محرمانه خارج شد گزارش اوست درباره "نظریه رآکتور دما هسته ای مغناطیسی" که نوشته شد و به چاپ رسید. (در واقع این قسمت دوم از مقاله ای درباره این موضوع بود، قسمتهای اول و سوم را تام نوشته بود). این مقاله سرآغاز و مقاله اصلی چهار جلد گزارشهایی بود که از رده محرمانه خارج شده بود و آکادمی‌شوروی آنها را در آستانه کنفرانس ژنو درباره "استفاده صلح آمیز از انرژی اتمی" به زبان روسی منتشر کرد. این مجلدها، در ترجمه انگلیسی مقاله نامه کنفرانس با عنوان "فیزیک بلاسما و مسئله واکنشهای کنترل شده دما هسته ای آمده است. گر چه مقاله ساخاروف از تحقیقات نظامی‌روی چشمه‌های شدید نوترون نتیجه شد، اما افقهای جدیدی برای جستجوی منابع انرژی "پاکیزه" برای مقاصد صلح آمیز گشود. اولین توصیف این کار در فیزیک پلاسما را ایگور کورچاتوف، رئیس پروژه تسلیحات شوروی در سخنانش در هارول هنگامی‌که همراه نیکیتا خروشچف به انگلستان آمده بود، ارائه کرد. فکر اصلی عبارت از محصور کردن پلاسمای گرم در یک میدان مغناطیسی چمیره ای بود. مقاله ساخاروف دانه ای بود که از آن درخت توکاکها و تجهیزات مشابه دیگر رویید.
تحقیق درباره هم جوشی گرما هسته ای اکنون در بسیاری از کشورها جریان دارد. (سیزدهمین کنفرانس بین المللی هم جوشی گرما هسته ای امسال در واشنگتن برگزار خواهد شد). چندین تو کاملک بزرگ در اتحاد شوروی، ایالات متحده، اروپای غربی و ژاپن در دست ساختمان اند. انتظار می‌رود که اولین رآکتور مقدار زیادی پرو و مواد پرتوزا نیز تولید خواهد کرد. ساختن یک رآکتور دوتریم – هلیم – 3 که خیلی پاکیزه تر خواهد بود بسیار مشکلتر است
ساخاروف بین سالهای 1958 و 1965 هیچ مقاله تحقیقات علمی‌منتشر نکرد. این زمانی بود که او روز به روز بیشتر نگران بالا گرفتن مسابقه تسلیحاتی در جو زمین می‌شد. او تحلیلی از نتایج زیان بار آلودگی رادیواکتیو در سال 1959 به چاپ رساند و به طور فعال در اقداماتی که در اتحاد شوروی به عمل آمد و به پیمان محدود کردن آزمایشهای اتمی‌در سال 1963 منجر شد شرکت داشت (بعداً به این موضوع باز خواهیم گشت).
در سال 1965 ساخاروف همراه با هشت تن دیگر مقاله کوتاهی درباره وضعیت تجربی افزایش یا تراکم مغناطیسی منتشر کرد. ساخاروف فکر ایجاد میدانهای مغناطیسی ابرقوی ازراه تبدیل انرژی گرمایی و مکانیکی آزاد شده در فزونساز (کومولاتور) مغناطیسی وجود داشتند: MK2 , MK1(Kحرف اول کومولاتور در زبان روسی است). در طرح MK1شارژ مغناطیسی به وسیله یک انفجار به داخل هم محور، در داخل یک لوله متراکم می‌شود. در MK2که در سالهای 1952 تا 1956 طراحی شد و به میدانهای مغناطیسی بسیار قویتری انجامید، جریان الکتریکی در یک سیملوله به وسیله انفجاری که در داخل سیم، از یک انتها، تا انتهای دیگر صورت می‌گرفت متراکم می‌شد. بدین طریق یک میدان مغناطیسی 25 مگاگاوسی تولید شد. متعاقباً ساخاروف بررسی کوتاهی با نام "اصول و ویژگیهای مولدهای مغناطو انفجاری" منتشر کرد. معلوم شده است که چشم اندازهایی که در اثر این تحول گشوده شدند گوناگون و درخشان بوده اند. میدانهای مغناطیسی ابر قوی در بررسی خواص الکتریکی، اپتیکی، و کشسانی مورد مختلف به کار می‌روند. از آنها می‌توان در شتاب دادن ذرات و پرتابه ها استفاده کرد. کنفرانسهای بین المللی منظمی‌به موضوع میدانهای مگاگاوسی اختصاص داده می‌شوند. تازه ترین این نوع کنفرانسها کنفرانس مگاگاؤس .... بود که در ژوئیه در نووسیبیرسک برگزار شد.

کیهان شناسی و بی تفاوتی باریونی

مقالات مربوط به بر افزایش مغناطیسی در واقع نوعی وداع با کارهای "محرمانه" بود. ساخاروف به موضوع جدیدی پرداخت: اولین مقاله خود در کیهان شناسی را منتشر کرد. مسئله ای که به آن پرداخت عبارت بود از تشکیل اجرام نجومی‌اولیه از یک توزیع همگن ماده، او فرض کرد که در ابتدا ماده همگن در دمای صفر بوده است. مکانیسمی‌که ساخاروف در نظر گرفت ناپایداری گرانشی یک جهان یکنواخت در حال انبساط بود. او مطالعات قبلی را با منظور کردن افت و خیزهای کوانتومی‌تعمیم داد. مراحل بعدی تکامل، یعنی تشکیل کهکشانها از ستاره ها را نیز بررسی کرد. این مدل "سرد" در نتیجه کشف تابش زمین ... توسط آرنویتزیاس و رابرت ویلسون در سال 1965، نسبتاً زود کنار گذاشته شد. اما حتی در سال 1980 ساخاروف که درباره این مقاله اظهار نظر می‌کرد نوشت "هنوز هم ممکن است بتوان اولین مراحل تکامل جهان را به کمک مدل سرد توصیف کرد".
در مقاله بعدی، که یک سال بعد نوشته شد، ساخاروف در آن زمان به بحث درباره مدل "گرم" جهان که اکنون به "مهبانگ" معروف است پرداخت و کوشید تا چگالی انرژی فوتون گرم را با عددی بالاتر از مقدار بلانک آن در نظر بگیرد.
مقاله بعدی او – چهار صفحه JETP Lettersیکی از جسورانه ترین و معروف ترین مقالات فیزیک این قرن است. هدف مقاله این بود که پادپروتون، پادنوترون، و بوزیترون به قدری نادرند که پادماه را تنها می‌توان موقع تولید آن در برخوردهای پر انرژی، اکثراً در شتاب دهنده‌های ذرات، مشاهده کرد.
این عدم توازن ماده – پادماه را معمولاً "بی تقارنی باریونی عالم" می‌گویند، پروتون و نوترون سبکترین باریونها هستند. ساخاروف ماهرانه فرض کرد که در ابتدا عالم خنثی بوده و بی تفاوتی باریونی وجود نداشته است و بعد با بینشی عالی دریافت که اگر این فکر بکر، یعنی ناپایدار بودن پروتون، با نقض تقارن ذره پاد ذره (تقارن....) که توسط جیمز کرونین، وال فیچ و همکارانشان به طور تجربی در واپاشی کائون کشف شده بود ترکیب شود، بی تفاوتی می‌تواند متعاقب مهبانگ، از راه فرایندهای نامانا در طی انبساط عالم اولیه، پدید آمده باشد. از نظر ساخاروف چند فرایند فرضی، بایستگی عدد باریونی و تقارن ....را در مقیاس پلانک نقض می‌کنند. ساخاروف فرض کرد که چندین نوع بوزون برداری با اعداد کوانتومی‌لپتوکوارکی وجود دارند که گسیل آنها کوارک را به میون تبدیل می‌کند. اویک خود – بر هم کنش باز به هنجار ناپذیر سه خطی برای این لپتوکوارکها معرفی کرد که در آن پایستگی اعداد با ریونی ولیتونی نقض می‌شود اما تفاضل آنها پایسته می‌ماند.
بسیاری از جنبه‌های این مدل به صورت ویژگیهای مدلهای وحدت بزرگ که در دهه 1970 ارائه شدند در آمد و کشف واپاشی پروتون هدف چندین آشکار ساز زیرزمینی در مقیاس بسیار بزرگ قرار گرفت و امروز نیز چنین است. تقریب ساخاروف برای طول عمر با 10 سال برای پروتون آغاز کردند اما در این رقم تجدید نظر شد زیرا پایین ترین حدود تجربی اکنون به 10 سال می‌رسد.
ظاهراً دست کم ده سال دیگر لازم است تا بتوان یک ضریب 10 به این حد افزود.
(اختلاف میان تقریبهای سال از این امر ناشی می‌شود که ساخاروف فرض کرده بود که فرایندها در مقیاس پلانک صورت می‌گیرند در صورتی که در نظریه‌های جدید وحدت بزرگ ناپایسگی باریونی در انرژیهایی واقع می‌شود که پنج مرتبه کمترند. طول عمر پروتون متناسب با توان چهارم این مقیاس انرژی است).
مقاله بی تفاوتی باریونی همراه بود با یک نامه چهار صفحه ای درباره مدل خاصی از نقض CPکه با اثر مشاهده شده نقض CPدر فرو پاشی کانون خنثی جور در می‌آمد، و می‌شد از آن در محاسبه اثر نقض CPدرفرایندهای دیگر استفاده کرد. برخلاف مدلهای وحدت بزرگ، در مدل ساخاروف مقیاس انرژی بالای ناپایستگی باریون بسیار بالا برده بود اما جرم لپتوکوارکها و تقریباً هم مرتبه جرم بوزن W در نظر گرفته شده بود. در نتیجه لپتوکوارکها در عمل نقض CPرا در گذارهای القا می‌کردند و به اثرهای قابل ملاحظه ای می‌انجامیدند که عمومیت µ-eرا نقض می‌کرد. چیزی از انتشار مقاله ساخاروف نگذشته بود که داده‌های تجربی در مورد واپاشی به دوپیون خنثی گزارش شد و او را مأیوس کرد، زیرا ظاهراً با واپاشی به دو پیون باردار جور در نمی‌آمد و برخلاف پیش بینی‌های او بود. بعدها معلوم شد که داده ها درباره پیونهای خنثی اشتباه بوده اند اما در آن وقت دیگر ساخاروف جذب کارهای دیگر شده بود.
ساخاروف کار درباره بی تقارنی باریونی عالم را تا آخر عمر دنبال کرد.
کلمات "بی تقارنی باریونی عالم" عنوان مقاله ای است که درJETPمنتشر کرد، و هم چنین عنوان سخنرانی ای است که در سمپوزیوم یادبود الکساندر فریدمن در لینگراد ایراد کرد. ساخاروف رهیافت خود را با رهیافت وحدت بزرگ مقایسه کرد و جزئیات سینماتیکی فرایندهای ناقض پایستگی باریونی در عالم تورمی‌را محاسبه کرد. موضوعات اصلی سخنرانی او در سمپوزیوم فریدمن عبارت بودند از عالم تورمی‌و نقش ناپایستگی باریونی و این که آیا امکان دارد که گذارهای شبه اینستانتونی توانسته باشند بی تفاوتی باریونی "بزرگ" را در یک مرحله متأخر از تکامل جهان، یعنی در فاز گذار الکترو ضعیف در اطراف 1Tevاز میان بردارند یا نه. این سخنرانی نشان می‌دهد که ساخاروف تا چه حد تحولات جدید فیزیک ذرات و کیهان شناسی را دنبال می‌کرد.

مدل کوارک

برای ساخاروف دوره فعالیتهای بسیار شدید در چندین جهت بود. علاوه بر کار اصیل او در مورد بی تفاوتی باریونی عالم، همراه با زلدوویچ فرمولهایی خطی برای جرم مزونها و باریونها در چارچوب مدل کوارکی ساده تدوین کرد. در آن زمان موضوع مورد علاقه اصلی آنها مدلی بود که در آن هر باریون از چهار کوارک و یک پادکوارک تشکیل شده است (امروزه 4ddرا جزء مزونهای کریپتواگزوتیک رده بندی می‌کنند). با وجود این، آنها باریونهای سه کوارکی را نیز بررسی کردند.
علاقه ساخاروف به فرمولهای خطی جرم سالیان زیادی دوام آورد. او این فرمولها را تعمیم داد تا جرمهای مزونها و باریونهای افسون را که در آن زمان مجهول بودند پیش بینی کند. او در فوریه قبل از تبعیدش به گورکی، تعداد پارامترهای پدیده شناختی را به شش را به شش تقلیل داد. سه جرم برای کوارکهای معمولی، شگفت، و افسون: ثابتهای جمعی جداگانه برای مزونها و باریونها؛ و یک ثابت جفت شدگی اسپین – اسپین مشترک bکه در مورد باریونها یک ضریب نیمه تجربی یک سوم نیز دارد. با این مجموعه جدید از پارامترها، او موفق شد نقشهای مشاهده شده چرمهای مزون و باریون را بازسازی کند. به علاوه، در مقاله ای که JETPنه روز بعد دریافت کرد، ساخاروف با مقایسه نسبت اختلاف جرمها میان ذرات برداری و شبه اسکالر، که در اثر برهم کنشهای مغناطیسی و کرومو مغناطیسی کوارک به وجود می‌آیند، در چارچوب مدل کوارکی نانسبیتی خود، نسبت بارهای الکتریکی و گلوئونی را تعیین کرد.
بدیهی است که با مدل کوارکی نانسبیتی ساده نمی‌توان به مسائل عمیق فیزیک مدرن پرداخت. اما ساخاروف بی تکبر بود: او فیزیک را به هر شکلی که باشد دوست داشت. تفکر در مورد یک معما برای او نوعی تفریح بود.

کتاب عالم

ساخاروف در اواسط دهه دو مقاله درباره منشأ نیروی کرانش نوشته است.
او این نیرو را به عنوان "کشسانی متریک" فضا در نظر می‌گیرد. این کشسانی واکنش فضا در مقابل انحنا پیدا کردن آن است و علت آن اثرهای کوانتومی‌قطبش خلا است. در این رهبافت فرض می‌شود لاگرانژی میدان گرانش در ابتدا صفر است، آن گاه به عنوان یک لاگرانژی مؤثر که نتیجه نمودارهای تک حلقه ای زوجهای مجازی ذره با ذره است، غیر صفر می‌شود. زلدوویچ فکر مشابهی را در مورد میدان الکترو مغناطیسی به کار برد. خود ساخاروف به فکر اولیه اش بازگشت و کوشید تا مسائل ناشی از انتگرالهایی را که به طور مجذوری واگرا می‌شوند حل کند (فرض بر این بود که یک حد قطع در مقیاس بلانک مقدار صحیح ثابت جفت شدگی نیوتونی را به دست می‌دهد). ساخاروف اظهار داشت که رهیافت او با اصلاح اسکالر – تانسوری نسبیت عام ناسازگار است. چندین نظریه پرداز درغرب – مثلاً استفان ادلر و آنتونی زی – کوشش دراین راه را ادامه دادند. از یک دیدگاه عملی، رهیاقت "لاگرانژی صفر" را می‌توان بیان ریاضی یک نوع مدل مرکب دانست که در آن گراویتونها و فوتونها حالتهای مقید ذرات و پاد ذرات اند.
ساخاروف از مقاله اولش درباره بی تقارنی باریونی عالم آغاز می‌کرد و بارها و بارها به همان پرسش اغوا کننده می‌پرداخت: قبل از مهبانگ چه بوده است؟ او فرضیه ناوردایی CPTکیهان شناختی را پیشنهاد کرده بود و یک "پیش عالم" در نظر گرفته بود که نمایشگر بازتاب CPTجهان ما نسبت به زمان t=0 بود.
او این باز تابش کیهان شناختی و روابط آن به امکان وجود ذرات پایدار خنثایی را که ده بار سنگین تر از پروتون باشند بررسی کرد؛ فرض کرد که می‌شود تشکیل می‌دهند، در مقاله ای با عنوان غلط انداز "پادکوارکها در عالم" او پیشنهاد کرد که به جستجوی این ذرات پرداخته شود. در همان سال در مقاله ای که بعداً به چاپ رسید و عنوان آن "مدل چند ورقه ای عالم" بود، او فکر "پیش عالم" را با در نظر گرفتن یک سری بی نهایت (یا نیم – بی نهایت) از عالمهایی که رمبیده می‌شوند و منفجر می‌شوند تعمیم داد. او باز تابش CPTکیهان شناختی را با ملاحظات توپولوژیکی مربوط به منشأ احتمالی اعداد کوانتومی‌باریونی و لیتونی ترکیب کرد.
ساخاروف طی هفت سال دوران طولانی تبعیدش در گورکی، زمانی که تحت فشار زیاد روانی قرار داشت و عملاً از همکاران علمی‌اش منزوی بود به تحقیق در فیزیک ادامه داد. در سه مقاله JETPجنبه‌های مختلف کیهان شناختی "چند ورقه ای" را با در نظر گرفتن تقارن CPTکیهان شناختی و بدون آن بررسی کرد. به خصوص در مقاله به بحث درباره امکان به وجود آمدن کوانتومی‌عالمهایی به تعداد بی نهایت، که بعضی‌هایشان نه یک بلکه چندین مختصه زمان گونه داشته باشند، پرداخت. در هر سه مقاله توجه خاصی به سیاه چالها داش. او نقش سیاه چالها را در برطرف کردن ناهمگنیهای چگالی بررسی کرد. نامه مخصوصی درباره تبخیر سیاه چالهای کوچک برای JETPنوشت و در آن به نقش تبخیر ذرات "دنیای سایه ها"، یعنی ذراتی که بر هم کنش آنها با ماده معمولی تنها از طریق کرانش است، اشاره کرد. ساخاروف سخنرانی یاد بود فریدمن خود را با بحث درباره نقش خلا کاذب در مدل چند ورقه ای عالم خاتمه داد.
نظرات ساخاروف درباره کیهان شناختی جزء مهمی‌از شخصیت او بود. آخرین قسمت حرفهایش به مناسبت دریافت جایزه نوبل صلح سال از این قرار بود: من موافق این فرضیه کیهان شناختی هستم که می‌گوید ویژگیهای اصلی تکامل عالم بی نهایت بار تکرار می‌شود. به علاوه، تمدنهای دیگر، که شامل تمدنهای "موفق تر" نیز می‌شود، باید در صفحه "قبل" و صفحه "بعد" کتاب عالم بی نهایت بار وجود داشته باشد. مع هذا این دیدگاه به هیچ وجه امیال مقدس ما را در این دنیا بی ارزش نمی‌کند، دنیایی که ما در آن مانند پرتوی که در تاریکی بدرخشد و تنها یک لحظه بپاید، از ظلمات ماده بی شعور ظاهر شده ایم تا خواسته‌های عقل را جامه عمل بپوشانیم و زندگی ای ایجاد کنیم شایسته خود و شایسته هدفی که تنها نصوری مبهم از آن داریم.

2. ساخاروف و بمب

ساخاروف همان طور که در مقام دانشمندی با خلاقیت کم نظیر با تکیه بر ذهن درخشانش سخن می‌گفت، در مبارزه متهورانه و بی امانش به خاطر حقوق بشر، آزادی عقیده، و صلح نیز با تکیه بر قلب و وجدانش حرف می‌زد و عمل می‌کرد. او خود را بی پروا بی هیچ ملاحظه ای، هم در مقیاس فردی و هم در مقیاس اجتماعی، درگیر مبارزه با بی عدالتیهای بشر کرد و در فعالیتهای سیاسی و تعلیماتی اش، خود را متعهد به پیشگیری از فاجعه هسته ای می‌دانست.

تحول دیدگاههای ساخاروف

ساخاروف درباره چگونگی تحول دیدگاههای سیاسی و اجتماعی خود در طی سالها در خاطراتش توضیح داده است: در این سال آخر اولین مقاله "غیر فیزیکی" او تحت عنوان "تأملاتی" در ورد پیشرفت همزیستی مسالمت آمیز، و آزادی عقیده،، که جستاری بسیار جالب و فراگیر است اولین بار در غرب به چاپ رسید. متعاقب انتشار این نوشته و نوشته ها و سخنرانیهای مؤثر دیگر، ساخاروف در سراسر جهان نه تنها به عنوان یک دانشمند بزرگ بلکه به عنوان یک رهبر اخلاقی که در راه صلح، پیشرفت، و شرف انسان تلاش می‌کند شناخته شد.
ساخاروف رضایت خاطر خود (در آن زمان) را در ایفتای نقش برجسته ای که در ساختن بمب هیدروژنی شوری داشته است ناشی از لزوم برقراری تعادل با "بمب سرمایه داری" و در خدمت صلح دانسته است، او می‌نویسد: چند ماه پس از این که از رساله درجه کاندیدای علوم، که تقریباً معادل با PhDآمریکاست، در بهار دفاع کردم، مرا در یک گروه تحقیقاتی که در مورد مسئله سلاحهای دما هسته ای کار می‌کرد وارد کردند. درباره اهمیت حیاتی ساختن یک ابر سلاح روسی برای کشورم و به منظور موازنه قوا در سراسر جهان کوچکترین تردیدی نداشتم.
تحت تأثیر عظمت کاریکه باید انجام می‌شد سخت کار کردم و مؤلف و یا شریک در تألیف نظریات مهمی‌شدم.
هر چند، او این را نیز می‌نویسد که در طی سالها سخت درگیر کار در یک مجتمع صنعتی نظامی‌که "نسبت به همه چیز جز کارشان کر و کور بودند" شده بود و گفته است که در این "زمان" به فکر کلیات مسائل صلح و بشریت، و به خصوص مسائل جنگ گرما هسته ای و عواقب آن افتاد. نگرانی ساخاروف درباره اثرهای مضر غبار رادیواکتیو ناشی از آزمایشهای هسته ای در جو، در نتیجه شرکت او در برنامه تسلیحاتی کشورش به وجود آمدو به پیدایش یک "آگاهی فزاینده نسبت به مسائل اخلاقی ای که معلول چنین فعالیتهایی است" منجر شد.
اولین برخورد ساخاروف با "دستگاه شوروی" اتفاق افتاد.
پس از انجام یک آزمایش هسته ای از او اظهار امیدواری کرد که چنین سلاحی هرگز مورد استفاده قرار نگیرد، و مارشال یتروفن ندلین فرمانده این آزمایش در جواب با به کار گرفتن یک تمثیل به او فهماند که این چیزها به او مربوط نمی‌شود.
ساخاروف، کورچاتوف، را متقاعد کرد که سعی کند خروشچف را از انجام یک آزمایش، هسته ای عظیم باز بدارد. اما کوشش کورچاتوف بی نتیجه ماند. ساخاروف شخصاً به خروشچف نامه نوشت و در مورد تعویق انجام آزمایشهای هسته ای پافشاری کرد، و باز هم موفق نشد. نیز نظریات خود را برای جلوگیری از انجام یک انفجارهسته ای عظیم در جو به اطلاع خروشچف رساند، و استدلالهای او باز هم نادیده گرفته شد. اما بالاخره دولت شوروی نظر او را مبنی بر تدوین یک پیمان منع آزمایشهای هسته ای در جو، در فضا و در زیر آب قبول کرد. ساخاروف نوشته است که او از این که توانست با استفاده از موقعیت خود به یک مقام عالی کشور فکر مهمی‌را ارائه کند که در جلب حمایت دولت شوروی مسئله مورد اختلاف آزمایشهای زیرزمینی را کنار گذاشت.
قدرتهای هسته ای عمده پیمان محدود منع آزمایشهای هسته ای را امضا کردند.

کنترل سلاحهای هسته ای

در طی دهه‌های 1970 و 1980، ساخاروف مکرراً در مورد جدی بودن خطر فاجعه هسته ای و الزام فوری کنترل سلاحهای بی محابا و محکم سخن گفت. او نوشت: رشد لگام گسیخته زراد خانه گرما هسته ای و تجهیز برای رویارویی، نسل بشر را در معرض امحاء تمدن و نابودی فیزیکی قرار می‌دهد.
اجتناب از این خطر، بی تردید بر تمام مسائل دیگر در روابط بین المللی اولویت دارد. به همین دلیل است که مذاکرات خلع سلاح، که پرتو اصلی در ظلمت جنون خودکشی، هسته ای است، تا این درجه اهمیت دارد.
بعدها، وی در اولین سال تبعید خود در گورکی، در مجله نیویورک تایمز نوشت: با وجود تمامی‌آن چه روی داده است، احساس من این است که مسائل جنگ و صلح و خلع سلاح آن قدر حیاتی اند که باید، حتی در مشکل ترین شرایط، در اولویت مطلق قرار بگیرند. لازم است که تمام وسایل ممکن برای حل این مسائل و آماده کردن زمینه برای پیشرفت بیشتر به کار گرفته شود. از همه فوری تر گامهایی است که باید برای اجتناب از جنگ هسته ای، که بزرگترین خطر برای دنیای امروز است، براشته شود. از این حیث تمام مردم مسئول در جهان، که امیدوارم و معتقدم که رهبران شوروی نیز در شمار آنان اند، اهداف مشترکی دارند.
هم در زمان تبعید در گورکی و هم از بازگشتش به مسکو، ساخاروف توجه خاصی به مذاکرات سلاحهای هسته ای استراتژیکی داشت و در مورد مسائل فوری مواضعی به دقت مستدل ابراز می‌کرد. به خصوص او نگرانی خود را از "اقدامات دفاعی استراتژیک آمریکا" و این که اگر این استراتژی به کار گرفته می‌شد بالقوه موازنه هسته ای را بر هم می‌زد، مکرراً اعلام می‌کرد. ساخاروف در طی اولین دیدارش از ایالات متحده در نوامبر و دسامبر از آخرین نظرهایش را در مورد سلاحهای هسته ای ایراد کرد. در مراسمی‌که به افتخار ادوارتلر برپا شده بود او به شباهتهایی در وقایع زندگی تلر و خودش اشاره کرد و تلر را به خاطر اصول اخلاقی اش شایسته احترام خواند. او سپس در مورد فعالیتهایش در ساختن بمب هیدروژنی اظهار داشت: من و کسانی که در آن زمان با من کار می‌کردند اعتقاد کامل داشتیم که کار ما ضروری است، و اهمیت حیاتی دارد. در آن زمان کشور ما به تازگی از یک جنگ ویران کننده فارغ شده بود، من شخصاٌ این اقبال را نداشتم که به طور مستقیم در آن جنگ شرکت کنم. اما کاری که به آن مشغول شدم نیز نوعی جنگ بود. در ایالات متحده همین نوع کار مستقلاً انجام می‌گرفت. دانشمندان آمریکایی هم با همین احساس که این کار برای منافع کشورشان حیاتی است هدایت می‌شدند. اما در عین حالی که هر دو طرف احساس می‌کردند که این نوع کار برای حفظ توازن ضروری است، من فکر می‌کنم کاری که ما در آن زمان انجام می‌دادیم یک تراژدی بزرگ بود. این تراژدی بازتابی از تراژدی اوضاع دنیایی بود که در آن برای حفظ صلح می‌بایست چنین کارهای هولناکی انجام شود. ما هرگز نخواهیم فهمید که آیا به راستی کار ما، در یک دوره، در حفظ صلح در جهان مؤثر بوده است یا نه، اما دست کم در زمانی که به آن مشغول بودیم پذیرفته بودیم که چنین خواهد بود.
دنیا اکنون وارد عصر جدیدی شده است و من معتقدم که یافتن یک راه جدید اکنون ضروری شده است. فکر می‌کنم که انسان در هر موردی که تصمیمی‌اتخاذ می‌کند، باید این تصمیم مبتنی بر اعتقاد مطلق به درستی آن باشد و تنها در این شرایط است که می‌توان به تفاهم متقابل دست یافت و لا غیر. در این احوال و در چنین تصمیم گیریهایی بسیار اهمیت دارد و در واقع ضروری است که تمام اختلاف نظرها و هم چنین تمام اشتراک نظرها و اتفاق نظرها را پیدا کنیم. در چندین موضوع نظریات دکتر تلر و من مطابقت دارند؛ مثلاً ما هر دو نگران چگونگی تضمین ایمنی انرژِ گرما هسته ای هستیم. از طرف دیگر مواردی هم وجود دارند که در اصول با یکدیگر اختلاف داریم. یکی از این موارد موضوع مسابقه فضایی، پدافند موشکی ضد بالیستیکی است. به عقیده من ساختن چنین سیستمی‌یک اشتباه بزرگ است. احساس من این است که ایسن کار اوضاع دنیا را بدتر می‌کند. استقرار و به کارگیری چنین سیستمی، و هم چنین ساختن یک سیستم تهاجمی‌که بتواند با آن مقابله کند مستلزم مخارج بسیار هنگفتی است.

3. ساخاروف و حقوق بشر

در سالهای دهه 1960 ساخاروف را انبوه فزاینده ای از مسائل اصولیاحاطه کرده بود که او را به ورای مباحثه در مورد سیاست سلاحهای هسته ای سوق می‌داد.
در سال 1964 به عنوان یک عضو جوان آکادمی‌علوم، با یک تمهید سیاسی برای تحمیل یک از دستیاران متوسط الحال لیسنکو – همان زیست شناس کذاب و بدنام – به آکادمی‌مخالفت کرد. اعضای آکادمی‌با رأی مخفی انتخاب می‌شدند.
در بحثهای قبل از رأی گیری، ساخاروف با این نامزد جدید، و در واقع با لیسنکو به مخالفت برخاست. این اقدام کوچکی نبود، زیرا لیسنکو، که استالین او را "رئیس زیست شناسی" کرده بود و همان کسی بود که ژنتیک را به عنوان یک علم در اتحاد شوروی ازبین برده بود، با خروشچف نخست وزیر وقت شوروی، محرم بود و در او نفوذ داشت. در انتهای بحث، که ساخاروف آن را تحمیل کرده بود، این نامزد به عضویت آکادمی‌را تهدید به انحلال کرد. (چنین چیزی البته اتفاق نیفتاده، خروشچف در اکتبر سال 1964 کنار گذاشته شد).

شروع مبارزه

معتقدات قوی انسان دوستانه ساخاروف، غمخواری او برای آزار دیدگان طرفداری صادقانه او از حیثیت انسانی و آزادی روح انسان باعث شد که برای اولین بار به خاطر قربانیان سرکوب، به افکار عمومی‌متوسل شد.
در آن سال ساخاروف به اتفاق 21 شخصیت برجسته دیگر نامه ای خطاب به بیست و سومین کنگره حزب کمونیست امضا کردند که در آن تلاش برای "اعاده حیثیت از استالین محکوم شده بود. او هم چنین تلگرامی‌به شورا ی عالی "پرااکندن عامدانه شایعات دروغ و افترا آمیز که اهانت به دولت شوروی و سیستم اجتماعی آن است" اعتراض کرد. ساخاروف می‌دید که این تبصره، دست آویزی است تا مقامات مسئول بتوانند مردم را را به خاطر معتقداتشان تحت تعقیب قرار بدهند. در پنجم دسامبر، روز قانون اساسی، او برای اولین بار در تظاهرات سالانه حقوق بشر در میدان پوشکین شرکت کرد.
در نامه ای به لئونید برژنف نوشت و از الکساندر گینز بورگ و سه نفر دیگر از فعالان حقوق بشر دفاع کرد. او هم چنین با برژنف در مورد دریاچه بایکال گفتگو کرد تا بکوشد از توسعه صنعتی در سواحل این دریاچه که منجر به آلودگی این مخزن منحصر به فر و بزرگترین توده آب خالص جهان می‌شد جلوگیری کند. آکادمی‌شوروی از تلاشهای او در این مورد حمایت نکرد و این دریاچه به نحو بدی آلوده شد و هنوز هم می‌شود.
ساخارف اولین مقاله "غیر فیزیکی" خود را در غرب به چاپ رساند – همان مقاله به یاد ماندنی "تاملانی درباره پیشرفت، همزیستی مسالمت آمیز و آزادی عقیده" دراین جستار او عمدتاً به دو موضوع می‌پردازد: یکی این که تفرقه نوع بشر آن را با خطر انهدام مواجه می‌کند و دیگر این که آزادی تفکر برای جامعه انسانی حیاتی است. ساخاروف این دو مطلب را در 21 سال باقیمانده عمر خود بارها و بارها تکرار کرد. ساخاروف در زندگینامه خود می‌نویسد: "همین مایه ها هفت سال بعد در عنوان سخنرانی نوبل من تکرار شده صلح، پیشرفت، و حقوق بشر، به نظر من این موضوعات اهمیت اساسی دارند و بسیار به هم مرتبط اند. مقاله من نطفه عطفی در زندگانیم بود. پس از این که این جستار ژوئیه در غرب منتشر شد مرا از کارهای طبقه بندی شده کنار گذاشتند و از بسیاری از امتیازات دستگاه شوروی محروم کردند." در اتحاد شوروی این مقاله به طرز گسترده ای از طریق سادمیزدات پخش شد. در حدود 18 میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به چاپ رسید. (تمام نوشته ها سیاسی ساخاروف ابتدا در غرب و به زبان انگلیسی منتشر شدند، انتشار آنها به زبان روسی در اتحاد شوری تازه همین اواخر شروع شده است).
ساخاروف بکرات گفته بود که گر چه از گرایش شدید ذهنی او به فیزیک چیزی کم نشده، اما دریافته است که شهرتش به عنوان پدر بمب هیدروژنی روسیه برای او این التزام اخلاقی را به وجود آورده که به لطف این شهرت – که موجب می‌شد حرفهایش را مردم گوش بدهند و جراید گزارش کنند – بی محابا در دفاع از حقوق بشر، که عمیقاَ بدان اعتقاد داشت، سخن بگوید و عمل کند. او می‌گفت که نمی‌تواند از کمک کردن به کسانی که شهرت و یا اقبال کمتری دارند شانه خالیکند و آنها را تنها بگذارد. به این ترتیب، ساخاروف می‌نویسد: "پس از دفاع از حقوق بشر و قربانیان سرکوب سیاسی مهمترین مشغله من شد".
در مارس به اتفاق روی مدودوف والانتین تورچین نامه ای خطاب به رهبری کرملین نوشت که در آن بسیاری از نارساییهای سیستم شوروی "که از سنتها و معیارهای زندگی اجتماعی ضد دموکراتیک ناشی می‌شد" و از زمان استالین شروع شده بود و هنوز ادامه داشت تحلیل شده بود. آنها به آلودگی و خسارتهای وارد بر محیط زیست، سانسور، زندانی کردن نویسندگان، پدیده اعتیاد به مشروبات الکلی، بوروکراسی، اشتباهات در سیاست گزاری، و عقب ماندگی تکنولوژی اشاره کردند. پیشنهادات آنها برای اصلاحات دموکراتیک که شامل عفو زندانیان سیاسی، خاتمه دادن به سانسور و پایان بخشیدن به تبعیض میان ملتهای کشور می‌شد، بی پاسخ ماند. ساخاروف در راه نیل به هدف خود در 4 نوامبر به اتفاق شالیدزه و آندره تواردو خلبوف کمیته حقوق بشر مسکو را تأسیس کرد. این کمیته با تأکید بیشتری بر روی سازماندهی افکار عمومی‌جهانی درم مبارزه برای حقوق بشر به فعالیت پرداخت.
ساخاروف با النا بونر، که در مبارزه برای حقوق بشر به او ملحق شده بود، ازدواج کرد. او بونر را، که پزشک است، در یکی از گردهمایی ناراضیان ملاقات کرد. و در طی 18 سال بعد بونر که به اندازه خود ساخاروف مبارزی شجاع و مصمم بود و همواره در کنار او ماند. بونر بود که در نوامبر برای دریافت جایزه نوبل صلح، به جای شوهرش که مقامات مسئول شوروی از دادن رویداد به او امتناع کرده بودند به اسلو رفت.

اعتصاب غذا و گورکی

در تابستان 1974 ساخاروف برای اولین بار دست به اعتصاب غذا زد، و تا سال 1985 روی هم چهار نوبت اعتصاب غذای جدی کرد، که برای سلامتش خیلی خطر داشت. در هر مورد او از اعتصاب غذا به عنوان وسیله ای برای جلب توجه به بی عدالتیهایی که به دیگران تحمیل شده بود و هم چنین برای بسیج افکار عمومی‌جهان در جهت اعمال فشار برای جبران این بی عدالتیها استفاده می‌کرد.
زمان اولین اعتصاب غذای او طوری تنظیم شده بود تا با ملاقات سران در مسکو، ملاقات ریچارد نیکسون رئیس جمهور آمریکا و برژنف دبیر اول حزب کمونیست شوروی در ژوئن 1974 مصادف شود. توجه جراید دنیا به وقایع ملاقات سران در مسکو معطوف شده بود و ساخاروف برای مدت محدودی اعلان اعتصاب غذا کرد (این اعتصاب یک هفته طول کشید و به علت مخاطرات جدی، ساخاروف مجبور شد آن را متوقف کند). هدف او جلب توجه به وضعیت تعداد زیادی گروههای اقلیت در اتحاد شوروی بود که اعضای آنها اصلا هیچ حقی برای بازگشت به زادگاهها و پیوستن به خانواده‌هایشان نداشتند. گر چه این اعتصاب غذا به طور گسترده مورد توجه مطبوعات جهان قرار گرفت. اما هیچ تغییر عاجلی در سیاست به بار نیاورد. ساخاروف باز هم بر این موضوع در خطابه جایزه نوبل صلح 1975 خود و در بسیاری فرصتهای دیگر تأکید کرد.
دومین اعتصاب غذای او به مدت سه روز در ماه مه انجام شد و علت آن امتناع مقامات شوروی از دادن اجازه سفر به بونر بود که می‌بایست برای یک عمل ضروری چشم به ایتالیا می‌رفت. در طی این سالها مسئله سلامت بونر ساخاروف را دائماً نگران می‌کرد. تأثیر سیاسی اعتصاب غذای او، از جمله تحریمی‌که بعضی دانشمندان غرب برای شوروی قائل شده بودند، موجب شد مقامات شوروی نرمش نشان بدهند، به بونر اجازه داده شد به ایتالیا سفر کند، و در آن جا عمل چشم او با موفقیت انجام گرفت. در ادامه همین سفر بود که بونر برای دریافت جایزه نوبل صلح برای ساخاروف به اسلو رفت.
سومین اعتصاب غذا برای او امتحان سختی بود که در نوامبر شروع شد و 17 روز طول کشید. در آن زمان تقریباً دو سال بود که ساخاروف به دلیل اعتراض به تهاجم اتحاد شوروی به افغانستان، که در هفته کریسمس صورت گرفت، به گورکی تبعید شده بود. دلیل این اعتصاب غذا امتناع مقامات شوروی از دادن اجازه به لیزا الکسیوا برای مهاجرت به ایالات متحده بود که می‌خواست در آنجا به نامزد خود آلکسی سمونوف، پسر بونر و پسر خوانده ساخاروف ملحق شود. ساخاروف از تألمات این زوج جوان عمیقاً متأثر بود و آن را ناشی از فعالیتهای خود به عنوان یک ناراضی می‌دانست نه قصوری از جانب خود آنها، در غرب اخبار پراکنده ای از این اعتصاب غذا گزارش می‌شد. مع هذا، به زودی از اخباری که به غرب رسید و از پیامهای شخصی او با مخاطره جدی روبرو است. از سراسر جهان، مردم بسیاری حمایت خود را از او و خشم خود را بر سرکوب گران او اعلام کردند، و سرانجام مقامات شوروی مجبور شدند در این مورد ملایمت نشان بدهند.
چهارمین اعتصاب غذای ساخاروف که آخرین آنها بو در ماه مه سال 1984 کمی‌بعد از آن آغاز شد که دولت بونر را هم، در تلاشی دیگر برای قطع روابط آنها با دنیای خارج، به تبعید در گورکی محکوم کرد. این بار هدف ساخاروف به دست آوردن اجازه مسافرت برای بونر بود تا او بتواند در آنجا مورد عمل جراحی پیوند عروق قلب که ضرروت قوی داشت فرا بگیرد. این اعتصاب غذاها به مدت 18 ماه به طور متناوب ادامه داشت و سلامتی او را به شدت تهدید می‌کرد. در این دوره او به مدت 300 روز با امکانات بیمارستانی نگهداری شد. در اکتبر 1985 عمل جراحی پیوند قلب با موفقیت بر روی بونر انجام گرفت.

میراث ساخاروف

دستاورد فوق العاده ساخاروف در طی دهه آشفته این بود که به دنیایی که تحت فشار خشونت، نفرت، و ایدئولوژیهای انطعاف ناپذیر قرار داشت نشان بدهد که می‌توان به قدرت روح و اراده انسان دل بست. او هم دولتها و هم مردم را به حرکت وا می‌داشت و، به قول دوست و هم وطنش لوکوبولف در توصیف زیبایی که از او کرده است، "عظمت روح او، قدرت ذهن او، خلوص روان او، شجاعت رامردانه او، و مهربانی بی شائبه اش" انسان را به آینده امیدوار می‌کرد.
هنگامی‌که میخائیل گورباچف در سال 1985 با تفکر جدیدش به قدرت رسید، اهداف اصلی سیاسی و تمایلات اظهار شده دولت شوروی کم کم به اصولی نزدیک می‌شدند که ساخاروف مدتها پیش به آنها گرویده بود: آزادی بیان، آرمانهای دموکراتیک، همکاری در تدارک امنیت با غرب و کنترل تسلیحات.
تبعید ساخاروف به گورکی به عنوان یک ناراضی دیگر موردی نداشت. در اواخر سال تمامی‌حقوق شهروندان شوروی به او بازگردانده شد و او در مقام یک شهروند قهرمان به مسکو بازگشت و سپس به عضویت کنگره مردم در آمد. او قبل از مرگش به رهبری جنبش آزادی و دموکراسی در اتحاد شوروی که به تازگی تجدید حیات یافته بود رسید. این که تا چه حد صدای او به عنوان وجدان اتحاد شوروی، و تمامی‌بشریت رسانده بود را می‌توان از ادای احترام عظیم و اندوه صادقانه و عمیقی که از مرگ او احساس شد فهمید.
ساخاروف برای تمام دانشمندانی که وارد سیاست می‌شوند و در مورد تبعات پیشرفتهای علمی‌به بحث می‌پردازند یک الگو بوده و هست. او شجاعانه و با احساس حرفش را می‌زد و هر کجا لازم بوددر مورد بی عدالتیهای اجتماعی و احساس حرفش را می‌زد و هر کجا که لازم بود در مورد بی عالتیهای اجتماعی و اختباق با خشونت سخن می‌گفت. اما وقتی با مباحث فنی مربوط به سیاست عمومی‌مواجه می‌شد مسئولیت خاص دانشمندان را در سنجیده سخن گفتن و رعایت معیارهای بالایی که ما در حرفه خود انتظار داریم درک می‌کرد. او منبع الهامی‌بود برای تمام کسانی که او را می‌شناختند و یا درباره اش چیزهایی می‌دانستند. ساخاروف ثابت قدم بود، دید روشن داشت و شجاعتش در بی پروا سخن گفتن تحت شرایطی که برایش بسیار مخاطره داشت، خدشه ناپذیر و متواضعانه بود. او احساس حمایت، نخستین، و از خودگذشتگی را در مردم همه ملتها بر می‌انگیخت.
فریاد ساخاروف متأسفانه خاموش شده است، اما روح او هنوز جستجویی را که خود او پیش از دو دهه رهبری کرد توان می‌بخشد و آن را هدایت می‌کند: جستجوی عدالت، شرف انسانی، و آزادی در تمام جهان.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.