نویسنده: انرو مینجونه
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
Suburb
در این نوع سکونتگاه که در حواشی بیرونی شهر قرار میگیرد و عمدتاً از خانه و مغازه تشکیل میشود و از مراکز صنعتی دور است، اثری از تجمع و درهمآمیختن انواع و اقسام کاربریهای املاک که ویژگی شهرهای دورهی صنعتی است، دیده نمیشود. علاوه بر این، حومههای شهر عموماً محل سکونت گروههای اجتماعی یکدست و متجانسی است که یا عمدتاً از طبقهی کارگراند یا طبقهی متوسط.این نوع سکونتگاهها در دورههای پیشاصنعتی نیز وجود داشت، همانطور که اصطلاح فرانسوی banlieue (حومه) نشان میدهد؛ این اصطلاح به فضای بیرون دیوارهای شهر در قرون وسطا اطلاق میشد که با این حال در حوزهی قضایی شهر قرار داشت. در دورههای بعدی موج گسترش شهرنشینی صنعتی و توسعهی شبکههای حمل و نقل و ارتباطات موجب گسترش پردامنهی حومههای شهری شد که به آن فرآیند «حومهنشینی» میگویند (Walker, 1981).
نخستین حومههای شهری که به صورت منظم و از روی طرح و برنامه بنا شد به نیمهی دوم قرن نوزدهم در انگلستان (حومهها یا «باغ شهرها») و ایالات متحدهی امریکا بازمیگردد (Mumford, 1966). این حومهها سکونتگاههایی برای طبقات متوسط بود و نشاندهندهی ترکیب نیاز به زندگی در نزدیکی شهر صنعتی که محلی برای کار و خدمات باکیفیت بود با فرهنگ سنتی که خواهان بازتولید بعضی جنبههای زندگی روستایی بود: منازل خانوادگی ویلایی که گرداگرد آنها را باغهای شخصی یا فضاهای سبز عمومی گرفته بود و از جار و جنجال شهر به دور بود. همان طور که روث گلاس (Glass, 1955) خاطرنشان ساخته، توسعهی این حومههای شهری به تأثیر فرهنگ ضدشهری انگلیسی و امریکایی بر سبکهای زندگی و شهرسازی مربوط میشد.
در قرن بیستم، شهرنشینسازی تا حد زیادی حومههای اولیه را دگرگون ساخته است. سکونتگاههای کارگری و گروههای کمدرآمد یا متوسط ازدیاد یافته است، خصوصاً در اروپای قارهای که گروههای پردرآمد که سنتهای نیرومند شهری دارند عمدتاً در مراکز قدیمی شهر ماندهاند. یکی از استثناهای این مدل حومهنشینی، نواحی مسکونی خانوادههای جوان ثروتمند و بچهدار است در دورهی نفوذ شدید سبک زندگی امریکایی بین سالهای 1945 و 1970. این تحولات موجب تغییر اساسی روش زندگی در حومهی شهر شده است، خصوصاً در حومههای متعلق به طبقه کارگر که «خوابگاههای» پرازدحامیاند بیبهره از خدمات و فضاهای سبز.
در بسیاری از کشورهای صنعتی، حومههای طبقه کارگرنشین عمدتاً دربرگیرندهی مسکنهای دولتی است، در حالی که در جاهای دیگر، مهمتر از همه در ایالات متحده، خانههای شخصی بیشتر است (Ball et al., 1988). به رغم وجود این تفاوتها و تفاوتهای دیگر، و به رغم این واقعیت که در انگلستان و ایالات متحدهی امریکا فرهنگ ضدشهری بر نوع مسکن در حومهها نیز تأثیر گذارده و مانع از ساخت و ساز مجتمعهای آپارتمانی شده است (البته استثناهایی نظیر برجهای مشهور برونکس در نیویورک سیتی وجود دارد)، سکونتگاههای حومهای طبقه کارگر که در حوالی مادرشهرهای صنعتی در طول سالهای بعد از جنگ ساخته شد همگی مشابهاند و مسائل مشابهی نیز دارند. حومهی پاریس، سکونتگاههای جدید حوالی مسکو، نیویورک و جنوب لندن همگی دچار آثار و عواقب ساختمانهای پرازدحام و ارزانقیمت و فقدان یا ناکافی بودن خدمات هستند، و به طور کلی، زندگی اجتماعی و خانوادگی در این مناطق مهر و نشان همهی صور محرومیت شهری را بر پیشانی دارد. این محرومیتها مسائلی است از قبیل بینام و نشان بودن و دشواری معاشرت اجتماعی و ازدحام و آلودگی، و این معضلات با مزایای معمول زندگی در نزدیکی مراکز شهری که عبارت است از کیفیت بالاتر خدمات و قدرت اقتصادی، مالی و سیاسی جبران نمیشود. به همهی این مطالب میتوان این را نیز افزود که مشقت رفت و آمدهای روزانه نیز همراه با افزایش حجم شهرها بیشتر شده است، چون وسایل حمل و نقل عمومی نوسازی نشده و ترافیک شهری نیز بیش از حد سنگین و پرازدحام شده است. از این رو، اصطلاح حومهی شهر که ابتدای معنای مثبتی داشت، اکنون معنای تلویحی قطعاً منفی پیدا کرده است.
جدیدترین روندهای تمرکززدایی از کارخانهها و ادارهها، افت فاحش اشتغال در بخش صنایع تولید کارخانهای (Mingione, 1991)، تجدید ساختار اقتصادی و تکنولوژیکی (Casltells, 1989) و همچنین تأثیر همهی این روندها بر نظامهای شهری (Scoff and Soja, 1989) معنای حومه نشینی را تغییر میدهد، اما دربارهی جهت این تغییرات هنوز به قدری بحث و مناقشه وجود دارد که نمیتوان تفسیر روشنی از آن به عمل آورد.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام؛ باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول